تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۸/۰۲ - ۱۳:۵۰ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 163255

سینماسینما، شادی حاجی مشهدی

جشنواره فیلم کوتاه تهران در حالی برگزار می شود که هنوز هم پاندمی کرونا، بر فعالیت های اجتماعی و رخدادهای فرهنگی و تفریحی سایه افکنده و محدودیت هایی را در اکران و اجرا به دنبال دارد. هر چند امسال هم همچون سال گذشته جشنواره با همکاری پلتفرم هاشور امکان تماشای آنلاین فیلم ها را فراهم کرده، اما حواشی بسیاری برای فیلم هایی که به جشنواره راه نیافتند نیز به وجود آمد که اعتراض فیلمسازان و هنرمندان این عرصه را به دنبال داشت. به نظر می رسد جشنواره امسال پدیده خارق العاده و نوظهوری نداشته باشد، اما ترکیب فعلی فیلم ها نشان از حرکت فیلمسازان جوان در مسیری درست دارد.
بی گمان در دهه های اخیر، فیلمسازان فیلم های کوتاه ایران با تنوع در فرم، مضمون و ساختار، هم پای سینمای مستند رشد کرده اند و می توان گفت که فیلم های کوتاه سینمای ایران به لحاظ کیفی یک سر و گردن بالاتر از سینمای بدنه آن در حال حرکت است.
بسیاری از تجربه های پیشرو و متفاوتی که امسال از فیلمسازان جوان شاهد بودیم گواه این مدعاست. پیش از هر چیز، امید می رود که در سال های آتی ترکیب مشخص و جسورانه ای از آثار ثبت نام شده برای اکران انتخاب شوند و بسیاری از فیلم هایی که با رویکردهای تازه حرف های متفاوتی نیز برای گفتن دارند، مورد بی مهری و غفلت واقع نشوند. بی شک بسیاری از فیلمسازان موفق فیلم های کوتاه همان کارگردانان فیلم های بلندی هستند که می توانند در آینده، چرخ های زنگ زده اقتصاد این سینمای ورشکسته را به حرکت درآورده و در سینمای جهان نیز مطرح شوند.
در ادامه نگاهی دارم به چند فیلم از جشنواره فیلم های کوتاه تهران ۱۴۰۰ که در بخش های داستانی، تجربی و انیمیشن به نمایش درآمد.

 «ارفاق»، ساخته رضا نجاتی
یک فیلم کوتاه شسته و رفته و استاندارد. خط داستانی درست پیش می رود، غافلگیری به موقع اتفاق می افتد و مخاطب تا پایان با آن همراه می شود. فیلمساز حرف مهمی در پس یک روایت ساده دارد و به نوعی از احقاق حق شخصی فارغ از چارچوب های عرفی و قانونی جامعه می پردازد.
فیلمساز با استفاده از هنرپیشه های حرفه ای در کنار بازیگران آماتور به یک ترکیب کارآمد رسیده و تصویر درستی از آدمها ارائه می دهد.
تجربه فیلمسازی برای کارگردان ارفاق، اگر آگاهانه دنبال شود، قدمی محکم برای شروع یک جریان فیلمسازی رو به رشد است.

 «هرگز، گاهی، همیشه»، شادی کرم‌رودی
حتی از روی نام فیلم می توانیم بفهمیم که با گزینه های متفاوتی برای انتخاب مواجهیم. انتخاب اینکه بین وضعیت موجودِ آدم های فیلم کدام را جدی بگیریم.
شنیدن یک گزاره شفاهی نگران کننده درباره دختری نوجوان که دانش آموز است باعث ایجاد تلنگر در ذهن خواهر بزرگتر می شود.
بین وضعیت بد آگاهانه و شرایط ناخودآگاه بدتر، مرز باریکی وجود دارد. فیلمساز در مقام یک زن حفره های تاریک و کشف نشده ای از روح زنانه را نشان می دهد که پیش از این پنهان و دست نیافتنی بودند.
فیلم راه جلب مخاطب را بی سر و صدا و‌ بدون هیاهوی اضافه می پیماید و در انعکاس جهان تاریک و تنهای آدم هایش موفق است.

«زخم»، ساخته سحر نورمنور
این فیلم یک حرکت آوانگارد در برخورد با مضامین زنانه به ویژه مواجهه با پدیده بلوغ در دختران است.
فیلمساز جسورانه به سراغ سوژه بسیار دشواری می رود چرا که طرح چنین موضوعاتی که به مفاهیم بهداشت قاعدگی و بلوغ می پردازند در جامعه مرد سالار توسعه نیافته کنونی ما جزو تابوهای فرهنگی بوده و هست. تلاش برای شکستن این تابوها و صحبت درباره آنها به خودی خود شایسته تقدیر است.
زخم، پیش درآمدی برای شخصیت پردازی کاراکتر اصلی خود ندارد و حتی در نمایش عاقبت او خست می ورزد اما با این حال در طراحی یک شخصیت آسیب پذیر و نیازمند به کمک موفق است.
به نظر می رسد اگر چه در قالب یک فیلم کوتاه اما رسالت فیلمساز در جلب توجه مخاطبان به مساله بلوغ و کمک به تابو شکنی ها درباره این پدیده طبیعی به درستی شکل گرفته باشد.

«بشقاب»، ساخته عذرا خوان خواجه، رعنا واعظی 
فیلم کوتاه بشقاب تلاشی موفق برای جلب توجه مخاطب در عین ایجاز و سادگی در قصه گویی است. فیلمی که قصه اش را شیرین و درست تعریف می کند.
لحن فیلم طنازانه و روایت آن آمیخته با شیطنت های فانتزی است. فضاسازی ها هم در خدمت این روایتگری شوخ و خوشمزه است و حتی زبان ترکی شخصیت های اصلی به عنوان یک ویژگی آوایی در خدمت این لحن است. فیلم اگرچه تدوین خلاقانه ای دارد و پیوند واقعیت و رویا به درستی شکل می گیرد اما علت اصلی توفیق قصه در این است که رابطه عاطفی پیرزن ِ تنها با بشقاب ماهواره اش در فیلم به خوبی دراماتیزه می شود.
برای پیرزن تنهای فیلم، بشقاب یا همان دیش ماهواره، دریچه ای گشوده به جهان هیجانات عاطفی و افسانه های عاشقانه و در واقع اصلی ترین انگیزه او برای همراه شدن با شور زندگی جمعی است.
ساده لوحی شخصیت های فیلم در کنار کشمکش های نمکین پیرزن و مرد نصاب با کسانی که قصد جمع آوری ماهواره ها را دارند ریتم قصه را با جنب و جوش توام می کند.
بهتر از همه اینکه در پایان، پیرزن با از دست دادن بشقابش به چیزهای بهتری می رسد…

«جان داد»، ساخته سهیلا پورمحمدی 
فیلمی که می خواهد زوایای دراماتیک مرگ را با عشقی کودکانه به زندگی پیوند زند و برای بهتر روایت کردن آن ساختاری منسجم تر با جذابیت های بیشتری در روایتگری مورد نیاز است. بهترین بخش فیلم دقایقی از بخش پایانی است که به شیوه انیمیشن ساخته شده و هم در تکنیک و هم در اجرا خلاقانه و ایده محور است.
فیلم در عین سادگی در لایه های عمیقتر، مفاهیم فلسفی و روانشناسانه مهمی را در مورد مرگ و زندگی با خود دارد که در میانه شعار و شعور در تلاطم است.

«گامپ فارست»
جزو آثار به نمایش درآمده در بخش تجربی جشنواره است که بیش از همه مهارت تدوین در آن بارز است.
ایده اولیه جالبی که در اجرا به تکرار ریتمیک نماها منجر می شود و بیننده را در سطح لذت بردن از یک نما آهنگ سینمایی چند دقیقه ای با استفاده از نماهای فیلم محبوب فارست گامپ (با بازی تام هنکس) سرگرم می کند.

«هپروت»، ساخته محمد روح‌بخش
ویژگی اصلی هپروت ایده پردازی در میزانسن و نورپردازی است. کلاژ بصری فکر شده ای که قصه مشخصی ندارد و لحن آن میان خیال و توهم و واقعیت در نوسان است.
مخاطب با دیدن این فیلم به حس و حالی متغییر و تخدیر آمیز دست پیدا می کند که پیش از آنکه روی پرده نمایش قابل تجسم باشد به شکل یک رویداد درونی، توالی و‌ تکامل حسی را به دنبال دارد. در انگاره های ذهنی بیینده هپروت همه آن چیزهایی است که ممکن است هر روز به نوعی تکرار شوند یا قابل پیش بینی و برگشت پذیر تلقی شوند.

 «کبود»، ساخته علی توکلی
فیلم کوتاه کبود بی شباهت به فیلم ائو (خانه) نیست.
میزانسن شبیه با موضوعی که می تواند یادآور همان فضا و لحن باشد. با هیاهو و هیجانی که فیلم را خوب شروع می کند و تا نیمه هم درست و قدرتمند به پیش می رود. از نیمه به بعد اما فیلم دچار تکرار می شود و به نظر می رسد که پرسش های ذهنی زیادی در ذهن بیننده وجود دارد . حتی پایان بندی کبود می توانست دراماتیک تر یا دست کم با شکوه تر از این باشد اما فیلمساز ترجیح می دهد که برخی نکات باز هم مبهم باقی بماند.

«گرگ»، ساخته بهروز شمشیری
روایتی از یک قصه بومی است که کاراکترهای متفاوت و غیر کلیشه ای دارد. حکایتی که در جریان آن بر ترس ها غلبه شده و حادثه ای سبب می شود تا وحشت جایش را به شجاعت درونی بدهد.
پسرک کوچکی که نمی خواهد با ترس هایش زندگی کند در پی حادثه ای دچار لکنت می شود و پدرش که از نظر ذهنی کم توان است، به او‌ کمک می کند تا جسارتش را بازیابد و به موقع واکنش نشان دهد.
فیلم گرگ هر چند مینیمال و کم حرف است اما در فضا سازی موفق عمل می کند و روایتی بی لکنت دارد.
از نظر نگارنده جای خالی ادای یک کلمه یا دیالوگ از زبان پسرک در پایان فیلم حس می شود چرا که او با کسب این جسارت و شهامت ناگهانی به واقع با ترس های خود روبرو شده و بر نقص اکتسابی خود فائق می آید.

 «هناسه»، ساخته میثم محمدخانی
این فیلم نمایشی شاعرانه از یک تراژدی کوتاه است. ارجاعات سورئال فیلم به خودی خود فیلم را از فضای رئال منفک می کند، اما فیلمساز برای دراماتیک کردن رخداد اصلی مجبور شده تا به قصه شاخه و برگ اضافی بدهد یا برخی نماها را کشدار کند و همین موضوع هسته اصلی حسی قصه را تحت الشعاع قرار می دهد.
بازی بازیگران فیلم هناسه از پدربزرگ گرفته تا دختر بچه کم نقص و باورپذیر است. استفاده از وجه استعاری بادکنک رنگینی که از هوای ریه های مادر پر شده به عنوان نمادی از یکی شدن و پیوند روحی مادر با دخترش جزو پایان بندی های به یاد ماندنی در جشنواره فیلم های کوتاه امسال است.

«حیاط»، ساخته مصطفی سلیمانی
فیلم کوتاه حیاط ایده جذابی دارد. دنیای متوهم و موازی مردگان و رفتگان و مانده ها و‌ زنده ها در هم تنیده شده، مخاطب باهوش تر فضای فیلم و‌ لحن آن را دوست خواهد داشت. اما برای مخاطب کم دقت تر شاید جهان فیلم کمی گنگ و‌ غریب به نظر برسد.
اجرای میزانسن حادثه تصادف، وقتی که پیرمرد با قدم زدن در خیابان، همه حادثه را با تمام جزییاتش در پیش چشم هایش می بیند، بدیع و هنرمندانه است.
حیاط یک فیلم کوتاه سورئال با ایده ذهنی مالیخولیایی و یک اجرای درست و پردازش شده است که باید بیش از یک بار دیده شود.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها