تاریخ انتشار:1404/05/15 - 14:25 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 210136

سینماسینما، احمد میر احسان

آن پدر منتقد شعر و خاطرات خانه اموات‌ روایت «پیرپسر» و ضدروایت ترامپ یا غلام؟ و یک فیلم  مدرن

شاید می خواهم به بهانه درک رابطه بینامتنی  “پیر پسر ”  اکتای (اگتای) براهنی و میراث پدر ‘ رضا براهنی  به نوعی ساختار زدایی فبلم با تبار شناسی آن بپردازم ؟ شاید می خواهم بدین نحو در باره فیلم پرسش ها و تردیدهایی علیه درک مدرن پدر ستیزی  از محصول غربی سازی ‘ راه بیاندازم .  شاید ادراکم لز فیلم ‘ اعوجاج سنتی خود را داشته باشد یا کژمژ فیلم را درست متوجه نشود  اما  مطمئنا دروغ نخواهم گفت و ممکن‌نیست  فضیلت آن را چنتن که خود فهم کردم   لنا به ملاحظات گوناگون ‘  رذیلت آن معرفی کنم .پیر پسر فیلم بی چیزی نیست ‘ اثری مهم است  و در خور گفتگوی جدی .

چرند می گویند که فیلمفارسی است . این شبیه فحش چاروداری بک دهن گشاد به بانویی محترم است  .ذره ای در ان حقیقت ‘ فهم و خرد زیباشناسی نیست . شما در باره ارجمند ترین اثر سینمایی جهان ‘ بخاطر  اغراض و مطامع و جنجال ‘ می توانید چنین تحقیر بی برهانی را بر زبان جاری سازید . کسانی به خدا و رسول خدا  صلوات و سلام  و درود  خدا و فرشتگان بر او و خاندان معصومیت باد ‘  با همین دروعواری و بی انصافی دشنام می دهند . می توان در باره‌غلط های ادبی و روایی و زیباشناسانه و ساختی و اقتباسی و تکنیکی  و دراماتیک و سیاسی و ایدئولوژیک وفرمی ی” پیر پسر”  مفصلا با استدلال  و دانش سخن گفت و در همان حال  اشتباه کرد !    اما نباید به   دروغ های عدیده  ماکیاولیستی و سفسطه متوسل شد .. سر خدا که نمی توان کلاه گذاشت . حقیقت ناب  خود یک ‘ داور عالم و دقیق و عادل و حکیم است و ذره ای حرف از سز هوا به ظلمات وجودی و  آتش  گوینده بدل می شود . گستتاخی در دروغگویی گویای آن است که گوینده هیچ باوری به وجود حساب و کتاب در کار هستی ندارد  . گجای این فیلم ‘  فیلمفارسی است ؟ مگر هرضعفی را می توان تبدیل کرد به اتهام پوچ ؟ گوینده یا فیلمفارسی را نمی شناسد و لفاظ یاوه گویی است که با سلاح زبان ماست را سیاه معرفی می کند تا بهره اش را ببرد  یا وقتی می گوید  پیر پسر بلکه از فیلمفارسی  قبل از انقلاب بدتر  است .!!!! آگاه است که دارد دروغ می گوید وبرای  طمعی جنین گفته است که خوشایند کسانی باشد و مایه جنجال شهرتی .  گاه اطلاع از  اصطلاحات  یک علم و فقدان راستی و گاه علم ناقص یا عادت به استفاده از خرده ریز  علم ‘ در راه اهواء  حکم تیغ  در دست زنگی مست را دارد . در اینجا اساسا نیّت ‘ شناخت حقیقت نیست ‘ به اپورتونییتی ترین شکل مقصود ‘  فریبکاری و بهره از تکه پاره های دانش در خدمت نفس و مطامع است .  و این همان ریاکاری مطلوب قدرت ها در دنیاست  .  در باره پیر پسر و هرفیلم   یک منتقد صادق می تواند اشتباه کند ‘   فیلمی دارای کاستی و تفکر معیوب را اثری بسامان داوری کند ویا برعکس اما زمانی که آدرس غلط می دهد و واروگویی می کند  دارد دروغ می گوید . می توان گفت لایه نمادین پیر پسر ‘ سرگرم و در حال انطباق قیاسی  پدر فیام  و نظام قدرت و یا نظام فرهنگ سنتی و یا کانون های ارزشی هویت  کهن ایرانی است و کاری نابحا می کند و اشرافی به کلیت  ارجمند یک موجودیت غنی تاریخی بنام جهان ایرانی  ندارد . می توان ارتباط  این درک با داوری مستشرقانه و استعماری را نشان داد . می توان  عنصر استبداد دیرسال قدرت های دوران ماقبل مدرن را به روح ایرانی نسبت داد و با فیلم موافق بود و برعکس می توان فیلم را همسو با هویت زدایی و غربی سازی  امر مدرن و محصول مدرنیته و تمدن سرمایه سالاری  جهانی متجاوز و سلطه گری های قدرت چپاولگر مدرن دانست و با درکی پسامدرن  با آن مخالفت کرد و یا مدرن بودن و ستم مردسالارانه و تلریخی آن را ستود …. هیچ یک از این ها الزاما دروغگویی محسوب نمی شود .  راست و ناراست بودن و اشتباه داوری با دروغگویی فرق دارد . در باره پیر پسر دروغ می گویند که با کاربرد ناشیانه در اصطلاح  سینمایی  و سیل دشنام و تحقیر می کوشند بی ارزشش وانمود سازند . این فیلم کژی های متعدد روایی و  تناقضات ساختی دارد   اما اثری جدی و دارای  تفکر ‘ چه تفکر استتیک و چه تفکر تاریخی و سیاسی و اجتماعی  است ولو اندیشه ها و شگردهای ساختاری آن را ناقص بدانیم . شبیه دیگر  آثار مدرن ها ‘  فرهادی و روستایی و رسول اوف که در تاریخ در جایگاه  آثار همسو با غربی سازی و مدرنگرایی  ضد دینی اقشار اجتماعی مدرن  ثبت خواهند شد و دارای تفکر و  توانایی های ببانی  است  و فیلمفارسی نیست و ضعف و قدرت شان  را در همان آثار باید سنجید . به هر حال مسئله جذاب و  حلقه ای که پیر پسر را  شایا برای گفتگو یافته ام بینامتنبت  ان با  جهان پدر و دهه چهل است .

آن هسته دهه چهلی مدرن گرایی ‘  حالا شاخ و بال  زیادی یافته و هندسه ی آن وسعت گرفته و حتی نسبت آن با غرب و تکلیفش با الحادگرایی   روشن تر  شده و مرزبندی اش با امر استقلال ملی و غربزدگی  عریان گشته ‘  شاید در پایان اکتای  به پارادوکسی بیاندیشد وقتی تا این حد مدیون زهدان و توان فرهتگ ایرانی است که حتی عوامل اقتدار تقدش در بلزه زمانی انقلاب مشروطه تا بعد از انقلاب اسلامی و تا امروز را نه در خلاُ بلکه درون همین محیط پرورش و  آموزش خانه پدری گرفته ولو در کانادا زیسته باشد ‘ چگونه می توان لایهای از لایه های  “پدر “پیر پسر  غلام را لایه نمادین این سنت فرهنگی خسروانی و سروری باستانی یک امپراتوری  دانشور  معرفی کرد و متوجه تناقض  و سستی داوری خود و قدرت و حگمت جهان ایرانی و عنصر “این آن دیگر ”  چنین وجود زایا و ژرف و پایداری نگشت و تصویری تا بدین حد ناعادلانه و عامیانه مطابق  امیال زمانه و تراربختگی های غربی سازی تحویل داد؟! . اگر فیلم ” پیر پسر”  توانایی های خاص و امکان ‌گفتگوو مجادله احسن  پدر / پسری را در خود نداشت و فیلم اکتای براهنی تا بدین درجه مدیون دنیای رصا براهنی ( پدر ) نبود  شاید هرگز  میل نوشتن در باره لش در من‌فوران نمی کرد .

☆☆☆☆

آیا در  فیلم پیر پسر ‘ ردّی از ایده های پدر هست؟  مثلا نگاه پدر به ساختار قصه و روایت در  قصه نویسی رضا براهنی و نگاهش به چوبک  ‘و انتقال یک‌ناتورالیسم پوشیده به شخصیت سازی  نقش پدر در بازی پورشیرازی ؟ یا اثری از طلا در مس و اولین نوشته های پراکنده ی نوشتاری که در آستانه دهه جادویی و سامری چهل  به صورت مقالاتی در  تئوری شعر  مدرن و نقد شعرنو نوشته شد وجود دارد ؟  از آن  تفکر  جوان‌جاه طلب با روح مغولی و جنگی و زبانی خنجر و سلطه جو و ویرانگر و رهر آگین و تلخ که در خانه کهنه زیر شیروانی خیابان قوام در امیرآباد سابق  ( کارگر امروز ) می زیست’ که نخستین نوشته های متین  “شعر و اشباء” را شکل می داد و سرهم می کرد تا در کافه فیروز یا نادری برای حلقه رفقای  مدرن سودازده بخواند و اندک اندک گستاخ و نیش آلود شد  ‘ از این زبان تلخ جدل ادبی و طلا در مس سال  ۴۳ جیزی بمثابه تبار یک نگاه  در پیر پسر یافتنی است  یا فقط گسست باقی مانده؟  از آن منتقد شعر که  بزودی پادشاه سرزمین نقد دهه چهل  شد و در فاصله ۴۳ تا ۵۰ به کمال دوره دهه چهلی و زبان زهر آلود  رسید جه چیز  در پیر پسر بجامانده ؟ و لز فررانگی و درک اجتماعی از هنر؟  او(پدر) در دوره دوم جهشش ‘ پایان دهه  شصت و  تمام دهه هفتاد و… دیگر آن‌پوز یتیویست ریچاردزی نبود که ردش در اکتای باقی مانده ‘  بلکه یک‌ پسامدرنیست مجنون ساختارزدای فرمالیست شده بود  که هنوز مانده پسر ‘ پدر  بشود و  به پدر برسد .

درک ردّ پدر  بر پسر   ردّ ادعام   هنر اجتماعی دهه چهل و عشق ‘ وجه روزمره واقعی و  امر سیاسی و امر نمادین و اسطوره ها و زبان ایماء  ‘ در جهان پدر   ‘ مهم است .حتی ردّ ستایش شاملو به عنوان نماد فاتح این هنر’ و ردّ ان بر سبک و نگاه اکتای ‘ و نفوذ ایده لحن و این که انسان هر جور  باشد ‘ زبانش هم همان طور است ‘  مهم است ردّ  ادامه نگاه ضد فرمالیستی ضد” شعر دیگر” براهنی ‘( البته در پسر  شاید  نه تاثیر نگاه  ضد احمد رضا احمدی دهه چهلی پدر  ) پدر بر پسر و این که هنرمند غربی همیشه در پی فرم بوده و شرقی به چنین نگاهی تسلیم نشده و … مهم است . رضا براهنی  البته در دهه هفتاد  تسلیم فرمالیسم غربی شد بدون آن که وجه اجتماعی شعر پسامدرتیستی او برباد رود . شدن او در فصای پیرامونی تحقق می یافت و امر سیاسی  حتی اگر ضد سیاست باشی در حهان پیرامونی مقدور نیست ‘ مثل سیاسی شدن یدالله روُیایی و اکتای هنوز میراث خوار سفره زیباشناسی   دهه چهلی پدر به انضمام وجوه احتماعی تفکر دهه هفتاد اوست و البته نه تفکر زیبایی شناسانه و فرمالیستی  اش.   یعنی تاُثیر میراث جنگل و شهر ‘تا فضای جرک و تلخ  وحشی ظل الله و نیز مصیبتی زیر افتاب و قدرت تصویری و تنش ابماژیستی ی گل بر گستره ماه  که به جهان اکتای نزدیک ترند تا سبک  محصولات فرمال پسامدرن و  شکفته از یک انقلاب  و نشر یافته بعد از انقلاب . البته  نه  به  طور مطلق  و نه گسسته از معناها و نگاه  آواز کشتگان و رازهای سررمین من که هنوز ارثیه جهان  پیشا انقلاب اوست،  که بعد از انقلاب شکل گرفته . اکتای تاثیرات فراوان از فکرهای دوران متاخر پدر حمل می کند  بلکه مقصودم وجوه بی مهابای فرمی  پسامدرنیستی نهفته در  شعرها و متن  خطاب به پروانه ها است و چرا من دیکر شاعر نیمایی نیستم . و البته بر خلاف پدر ‘  اکتای سینماگری نیمایی است و نه فرمالیستی روُیایی و پست مدرن که در دف و سوگنامه پدر  به ان جهیده ! …

البته بسیاری از ایده های دهه هفتادی رضا براهنی اثرش بر کار اکتای دیده می شود. ایده چند صدایی و ان چه در فضای یونگ و فروید گفته و رابطه تاریخ و ادبیات و هنر’  و تولستوی و داستایوسکی ‘ اشاراتش به شاهنامه و  حتی چرا‌ داستایوسکی و نوعی گردنکشی برابر چرا نه رمان فارسی که در بحران رهبری نقد ادبی بیانش کرده و ایده های پدر در کیمیا و خاک در خصوص بینش حاکم بر ارجاعات عصری که  صورت نوعی ی تاریخی فرهنگی و سیاسی آن عصر را تعیین می کند و…. ‘ غرضم  اینجا ‘هیچ تایید نگاه رصا براهنی نیست و یا  تکذیب هم ‘ که آن بحث دیگری است ‘ بلکه  اشاره ام به تبار دیدگاهی نهفته در پیر پسر و بهره مندی پسر از پدر است  اگر دربرابر غلام باستانی وجه دیگری از فرهنگ ایرانی وجود دارد که می توان به نسل بی سن فردا گزارش داد پس چرا یک گزارش معوج و یکسویه بنا به مد دوران و تحت تاثیر سیطره نظم گفتار قدرت جهانی و غربی سازی از پدر باید به وجه نمادین و همگانی و مطلق بدل گردد.؟!!!   ما حتی ردّ حرفهای پدر در مقاله بحران نقاشی در ایران را در سینمای اکتای می توانیم پیگیری کنبم ‘ مثلا آنجا که در باره بحران دوم که  کاذب  نیست حرف می زند . بحران اصیل  انتقال ناموزوتی از بیرون به درون  که حالا کلید بحران رضا و علی و رعنا را می سازد .  و اگر فرصت بود به اندازه یک‌کتاب  از نقش متفاوت پدر در حیات پیگیر با ارجاع به میراث رصا براهنی برای اکتای حرف می زدم . و نشان می دادم نه رستم و‌نه میلیونها پدر کنکرت و نه وجه نمادین پدر بمثابه فرهنگ ایرانی ربطی به علام باستانی ندارد و حهل و القای دویست ساله  مستشرقین  سبب شیوع لین درک تک بعدی  روشنفکری  تک ساحتی و خودزنی و تخقیر ملی از قاجار تا امروز شده است و استبداد و پدر سالاری خاص ایران نیست و به عنوان وجهی تاریخی و اجتماعی و فردی  هم اکنون در غرب عمیق تر نظام قدرت سرمایه  آن را تعریف می کند که پشت فریب فمنییتی  از زن جون کالایی در ویترین اعوا برای پوشاندن  ستم در جامعه نمایش و تشویق حرص مصرف و برای جور کردن جنس در دیکتاتوری نامردانه اش از آن  استفاده  کرده است و این استبداد فراجنسیتی است و البته ستم مردان بر زنان وجهی از تاربخ و کنون حهان است و بیشتر از ایران در آنریکای دد و دام و درندگان رواج دارد .و مشکل پیر پسر ‘ کلیت بخشی  به این ظلم تحت القای غربی سازی جهانی است تا کل فرهنگ بومی و هویت ایرانی و دریای  روشنایی حکمت  آن را  که کیارستمی و فررانگان ایرانی قدرش را می دانند ‘ به اسم امر کهنه و ارتجاعی با امور واقعا کهنه و ارتجاعی یکی کند  به سود لشوارگی  لاشه گندیده الحادگرایی مدرن  و دیگر فروپاشیده و تباهی زده ‘ نفی نماید . گرفتاری پیر پسر با تحریف رستم و فرهنگ باستانی و نگاه تک‌بعدی آن  و درک پوچ از پدر و تصویری زهر آگین ‘ امری موهوم و‌محصول همین شعبده شناختی  القای شیطنت بار است .

☆☆☆☆

هزار راه خلاق  برای گفتگو با یک اثر هنری مهم  وجود دارد ‘ قابل انکشاف است و میتواند آقریده شود . هزار راه برای گفتگو با پیر پسر وجود دارد . شاید در جایی از این نوشتار ‘ به دیدار پاره ای از مسیرهای گفتگوی مقفاوت کشیده شویم . فعلا دوست دارم به شناسایی تبار ایده ها ‘  شیوه شناسی  بیان و سبک و مهمتر از همه سبک فیلم پیر پسر ادامه دهم . ‘ حین  دیدن فیلم و بعد  نوشتن  همین طور مدام ‘ صداهای پدر ‘  رضا براهنی  و روابط بینامتنی فیلم اکتای در ذهنم طنین ناقوسی  رهایی ناپذیر را داشته که خود بیانگر هولناک ترین “تاریخ مذکر “مغولی ی ایرانی شده  فرهنگفری ست که ایرانیان بدان همواره به شیوه دانشورانه و نه شوونییتی مباهات می کنند  . در کانون این تبارشناسی سبکی و نگاه بانی در محفظه اتاق تاریک  تصویر سازی اکتای از زندگی در پیر پسر  ‘ تبار شناسی ی یک  نام نهفته است.   ‘  وجه تسمیه فررند را با نشانه ای به ریشه ها مقدمه فهم  روابط بینامتنیت فیلم با پدر  قرار دادن  البته یک راه ویژه موجودیت این پدر و پسر است ولی  ‘ هرگز  فصد بدی در حیطه تعبیرات  فرویدی  و  انتفال پسر کشی به پدر کشی تبدیل شده ی جهان رضابراهنی ندارد که به پدرکشی به پسر کشی تبدیل شده ی  جهان اکتای براهنی انتقال یافته است . . اینجا جهان سرشار از الهام و آفرینش و سپاسمندی و میراث های شریف پدر برای فرزند است ‘ که البته شکافی در قطعیت و بیانیه سیاسی  فیلم ایجاد می کند ‘ رها از آن که در ضمیر و ژرفا تفسیر مدرن روانشناختی رابطه پدر و پسر  واقعی با نگاه پدر و پسر سینمایی در  پیر پسر ‘ کنجکاوی و وسوسه متن باشد با نباشد

☆☆☆☆

این نگاه معوج غربی و مستشرقی  که شاهنامه را غلط درک و تحریف کرده ‘ در باره پسر کشی و  پسر کشی  و پسر کشی هم از براهنی  آمده است .

در حالی که در شاهنامه یک جور پسر کشی وجود ندارد و در ماجرای زستم و سهراب ‘ رستم در برابر حرص قدرت سهرابی توران زده ‘ و بدام  افتاده موضع اخلاقی دارد و نمی خواهد تن به خیانت بدهد.

‌در آغاز فیلم پیر پسر ‘ حرف سر  پدر کشی است . بعد از درون کشمکش ها معلوم می شود موضوع پسر کشی است . ولی در انتها این پسر نازنین و نجیب و چیز فهم و منفعل  پدراست که پدر کشی را : واقعی ”  می کند .  اما کنار جسد پدر پسران کشته شده  می گویند ‘ کارگردان  پدر کشی را پسرکشی  به تماشا گذاشته و در همان حال برعکس .

این یکی از پر پرو بال ترین فیلم های روایی  را به  ضد روایت خود بدل و  به یک امر تناقض نما تبدیل کرده است و البته می دانیم معنای رسمی ضد روایت این شگرد کشتار مغولی روایت نیست . همان چیزی است که روایت دراماتیک و جذاب اکتای از آن می کریزد : سست کردن پیچ و مهره جسم جسبم تصرف اراده و تفکر مخاطب بوییله کنش دراماتیک ساختار .و آنچه به سود جذب مخاطب اکتای از آن می گریزد همان ضد روایت پنهان در روابتش است که از پدر به ارث رسیده و شبکه علّی روایت را دچار اختلال می کند . مر کز زدایی می کند ‘ بار را بر دوش سفید خوانی می نهد . تجربه رضا براهنی در داستان  آزاده خانم و نویینده اش  و البته در شعری که اشتراکاتی  با شعرباباچاهی  و پسامدرن های مطرود ایران دارد. و پیرو استوارت هال است :نمی توانستی باور کنی  رویداد به شکل دیگری ارائه شود .. روایت قصه ای را باز می گوید که ورود بدان با طرح هر گونه پرسشی در باره آن به کلی محال است . این جهان و این خانه تصاحب شده  بوسیله غلام مثل شخصیت او باید  ضد روایتی بی آغاز می داشت که ولو مرگ او گواه پایان غلام باستانی نمی بود روح او ادامه و حاضر می شد و همه داستان بی سر وته  ضد ارسطویی همان ” میان” و پرده دوم می بود . درست مثل داستان های  پسامدرن ضد روابت رضا براهنی . موضوع عدم شهامت اکتای نیست.  آن ادراک دموکراتی او از ترامپ ‘ اجازه این رادیکالیسم را به او ننی دهد . در عوض خود ترامپ در جهان به صورت یک ضد روایت ظاهر می شود البته مطمئنا  یک ضد روایت فیک ‘ برای وانموده ی پیش بینی نا پذیری به سود اهداف ویرانگر و کاملا وخشی و سوداگرانه سلطه ورزش! و آن پیش بینی ناپذیر  غافلگیر کننده و همه منافع این فرم پسامدرنیستس برای  اهداف بغایت ارتجاعی و درنده و فریبکارانه . او علیه بازنمایی روشن است و این همان ضد روایت است  و نیز همان نیاز درونی  داستان  غلام است که درون بازنمایی بغایت روشن پیر پسر مخفی ‘ و ناروشنی ش ن در ناراستیش نهان است . ما بر سر بدی و کثافت و خشونتش  توافق می کنیم ‘ اما چرا اوچنین است و تقصیر او در جبر موجودیتش چیست . این مقوله در نگاه مدرن واقعا عیچ پایخی ندار و و ناروشن باقی می ماند و وسوسه مخاطب به اوکتای اجازه جداشدن از ریشه مغولی حل قضیه با کشتار و شکل دادن به یک ضد روایت باز پسامدرن  را نمی دهد . در اینجا ضد روایت چون روح میراث پایانی پدر ‘  در کنه کارش حاضر است، اما برای ناتوانی از چشمپوشی از  جذب عامه ‘ تحقق آن با ساختاردهی آوانگارد ضد روایت  که با ساختمان روایی کلاسیک کنونی  نمی سازد ‘  نامقدور شده است . و او هنوز یک گام از پدر عقب و مقهور اوست و در رازهای سررمین و اواز کشتگان گیر کرده و دیر کرده است .

☆☆☆☆☆

ضد روایت یعنی :  ،  نقد اراده معطوف به قدرت  ، شاهزاده ، مرگ اخلاق ‘  سینما ، دلوز ، وانموده همچون بازنمایی ، سمیو لاکروم ، بازی ، جان نش ، باروک ‘ مسیح مرده ‘  گیم تئوری ،  علی  ‘ پسرکشی  تغییر جهانی ،  تمدن پسامدرن،  هجو ،  تکنولوژی سالاری  ، ظلمات ‘  انسان  آینده و انحلال عقل و اراده و اختیار و خشونت و کشتار ‘ امر سیاسی ‘ دعوای ایران و توران   ساختارزدایی رستم ‘  مدرنیته ‘ میل ‘ دیکتاتوری و  ……

این کلمات ، به صورت یک ضد روایت کنار هم نشسته اند . به قول بارت منطق درهم آمیختگی توالی و تالی تخریب شده و  شبکه گسسته روابط علّی ،  پیش بینی ناپذیری ، عدم پیوستگی داستانی و فضایی ، و…….ویژگی صوری آنهاست، شما نمی توانید آنچه در پی می آید به عنوان معلول تلقی کنید و این یعنی ضد روایت  که امر سیاسی و اصرار بر ماندن بر همان تلقی و درک بی دانشانه و جعلی  رایج از ماجرا پیر پسر را به فریب معلولیت جعلی و همصدایی با عامه  مدرن  پرستان فراخوانده و ابزارش همین بازنمایی شبکه ی مجعول علّی  است که واقعا در بردارنده علل نییت ‘ وانموده علت هاست .این همنشینی کلمات ، می تواند با هدف ساختن تصویری از ضد روایت در  صورت بندی قصه ترامپ باشد که درون درامی تاثیر گذار دارای کشمکش قوی و انضباط روایی و در چهره زندگی واقعی و سیمای نمادین علام باستانی و روح فیلم و اتهام به یک تاریخ و فرهنگ و یک ملت در  پیر پسر پنهان شده است یا آنجا  جای گرفته است و یا حقیقتی را مکشوف کرده است .  نظیر پدری  کانون‌ زدایی شده در  فیلم اگتای براهنی در میان قصه و شخصیت های متمرکز . یک پراکندگی ‘  آن لکه سیاه ‘  در فیلم ناپراکنه  از حقیقت صورت غلام  سلب صورت کرده ‘  و. حضور او که  در زنجیره و سلسله ماجراهایش ‘ حضوری به کانون  معلق بین نماد و  واقعیت  فرو  پاشیده است  و یا  وجود ندارد و در سلسله ماجراهای فیلم نقشش را خوب ایفا می کند .

محور همنشینی در روایت داستان منظم و بسامان ،‌نقش ایفا می کند . بی ریشگی لمپنیسم . خوب این پدر در ابن قالب فردی قابل قبول است اما تبدیل امر خاص  و فردی به دلخواه و با فهمی کودکانه و تک ساحتی  به کلیتی چون  فرهنگ و سنت  تاریخ و کلیت بخشی به  پدرسالاری یک زندگی طولانی به وضعیت لمپنیسم  غلام ‘ در مقام علیت پدرسالاری تاریخی و نمادین ‘ هیچ  قابل طرح چدی نیست . بازیگوشی کودکانه وبا پوزش تا حد زیادی  بی سوادی و تن دادن به لینچ همگانی است .  در ضد روایت از  غلام ‘  طبیعی است که با نگرش  تازبخ مذکر ‘ توالی و  تسلسل‌ و پیامدی در کار نباشد . این شکل افراطی یک ضد روایت از ترامپ و یکی سازی با روایت کلاسیک شکل منسجم دیگری می طلبد . اگرنه ‘  اشاره دلبخواه به وحدت ترامپ و غلام برساخته و روح یک فرهنگ باستانی  یک حرف مفت و سرسری است . نسبت داده شده با نماد غلام باستانی به باستانشناسی روح ایرانی  خود یک لمپنیسم هنری بی چیز و لاابالی است .حقیقت حکمت نوری و دادگری و خردورزی و حافظو فردوسی در کجای غلام جا دارد؟ . آیا ابن یک انتقام تورانی کاشته شده در روح اکتای بوسیله رضای پدر است ؟ این ها اما یک فریب است برای پنهان کردن  منویات و وجود اهریمنی که حسن پور  شیرازی آن را جیغ زده است . حسن پور  شیرازی و ترامپ شباهت دارند ؟  آه بله اما اوباما و ترامپ چی؟’ ندارند؟  و‌حافظ و قالی ایرانی و بداهه نوازی تار و گلیم و ابن سبنا و سهروردی و پارچه های چارخانه ای  نادنجی چاشو دیلمان و یک تمدن درخشان از دادگری و آیادی حواهی و خردگرایی  باستانی ایرانی چی ؟ چی؟   دارند؟ و اواز ماهیگیران و رازی و خیام و  بیستون و شیرین و فرهاد و منارجنبان و کاشانی و ریاضیات و هیئت و  مثلتات و بوستان و مولانا و تبدیل مغول خوتریز به آدم اهل فرهنگ و حکومت قرهنگ پرور و خواجه نصیر و یک دنبا نور و حکمت چشم براهی موعود چی؟  و ملاصدرا و امیرکبیر چی؟  ‘  پدر سالاری سر جایش وجوه و ابعاد دیگر این کهن سررمین انوار الهی جی ؟  و این فرهنگ را چه کنیم ؟ این حیات ایرانی  چه  ربطی به غلام و ترامپ دارند و پدر سالاری پیر پسر؟  این ایستادن شرافتمندانه در یک چهان  قدرت دمکرات و جمهوری خواه  و نفتی و  یهودیت پیامبر کش نافذ در ظلام زمین‌ از مسیح تا رنسانس  تامدرنیته  جی؟  مسلما ترامپ و غلام یک ژانرند  و حالا ما قرار است به روایت محکم اکتای جوان خیره شویم یا به ضد روایت ناخواسته ای که در روایت او پنهان و گم و گور است و در شکل یک روایت کلاسیک اذهان مدرن ها را تصرف می کند تن دهیم . . این همان راز  پیروزی فیلم در تصاحب دراماتیک تماشاگران فراوان طبقه متوسط  است که در چنگ سحر سینما و  مدرنیته و غربی سازی و نگاه به خود با نگارش غرب و نگاه  مستشرقی ‘ اسیر   می شوند . . و پرتاب می شود  از تاریخ ‘ به ساختارزدایی ی مدرن شدن و’ تغییر روایت به ضد روایت و حکم محکومیت  یک امر باستانی  به وانموده و باز سازی فیلمیک و اگزجره  exaggerate واقعیت؟ و با دلبری باروک برای کسانی که زبان ایماء یک جسد و یک تابلوی کاراواجیو  را خوب درک می کنند و همین طور جسد خشکیده  مسبح قرن شانزدهم جابجایی رنسانس  در اوج و عصر انقلابات دموکراتیک و زهدان مدرنیته و دید الحادی آن را وقتی پسامدرنیته و انفجار مدرنیته را می زیند .. امر پوشیده مدرن اکتای ‘ آن انفجار سبک و زبان شعر و تئوری رضا براهنی را آبستن و وامدار نطفه  فرمالی است که حالا برای جذب مخاطب یک قدم واپس نهاده و با زبان دراماتیک‌ دوران مدرن و سینمای دموکرات آمریکا  قصه مدرن را تعریف می کند . این پارادوکس پدر کشی فرویدی در دریایی از مواهب به ارث رسیده  از دنیای  خلاقیت و تفکر پدر البته چیز عجیبی است .اکتای با همه فاصله فرمالیستی از پسامدرن  پدر در

☆☆☆

اسیر این پسامدرن ناکام مانده در پیر پسر است که کمال فیلمش را می ساخت و جرئت یا خلاقیت یا توان اجرایش را نداشت

☆☆☆☆☆

والبته در سینما ‘ اثری ضد روایی با آن  درجه از گستاخی و جنون هنری پسامدرن باباچاهی یا رضا براهنی  که اثر را به  اثری شیزوفرنیک برای بیان شیزوفرنی سرمایه ی پیرامونی  بدل کند و در کلمات روایت زدایی شده ممکن نیست که  در شعر  ممکن است . چنین رخدادی ‘ در سینما   نایاب است گاه در سوررئالیسم بونوئل یا پسامدرنیسم جارموش  و….پیشا تصور آن تصدیری یافته است.

ضد روایت در سینما و معنا گریزی عموما در پی آن است که معنایی نهان  و عمیق تر بسازد.  و اتفاقا در سینمای پیر پسر که اثری بشدت روایت محور و دور از دستامدهای پسامدرنیستی ضد روایت است که مثلا شکل رویکرد گرایانه و مستحکم و نوترش در کار کیارستمی زاده شده است ‘  در کتار  روایت پدر  و بهره مند از ایده های فکری و ماقبل فرمالیستی رضا براهنی ‘ بصورت ‘ یک‌جهان خاص روایی با  استاندارد  دراماتیک ظاهر گشته است .  یعنی ضد روایت درون روایت چهره نهان کرده است.  یعنی  اگر خوب بنگریم  آثاری از حضور  پسامدرننیستی پدر  در اعماق شخصیت و رویداده به صورت دور و رخ نهان داشته وجود دارد

پدر علی ‘ رضا غلام باستانی کلا شخصیت هجو ‘ نهیلیستی ‘  بی ” معنویت” و معناگریز و تکه پاره و فاقد مرکزیتی دارد  (شبیه خود ترامپ که اغراق آمیز و به عمد این را به کاراکتر کنش سیاسی  پیش بینی ناپذیری برای جنایت بدل کرده واین را هی باید تکرار کرد تا جابیافتد  ) . ساختار ضد روایتگری در حقیقت در آثار هنری مبین بیان ناممکنی حکایت قطعیت پذیر  رخدادهاست و جز مکاتب کمیاب نظیر جریان شعری  باباجاهی و شعر مطرود و رضا براهنی ‘ کمتر  موفقیتی برای این مرکز زدایی  در سبنما تحقق یافته است . چنان که ضد روایت پدر در فبلم اگتای براهنی  در روایت کلاسیک و منظم غرق شده است . پدری ضد روابت    در اقتدار روابت مستحکم و  استاندارد ‘  گم شده و پراکندگی جنون بارش به چشم نمی آید .. کلمه استحکام در اینجا مبرّا  و به معنای فاقد ضعف نیست .  بلکه  به معنی تردید ناپذیر است.  یک فیلم ساده را می توان چنین دشوار سازی کرد . کارگردان و نویسنده می گوید این ها را من ساختم؟ من فقط داشتم به وصیت پدرم عمل می کردم و یک‌    تاریخ مذکر سینمایی  و یک پسر کشی ایرانی با منطق کلاسیک و تاویل دلبخواه از رستم می ساختم و لایه ای  در  باره امر سیاسی حاضر  و آن هم با جزمیت تردید ناپذیر و قضاوت مطلق د voice of God. پس این همه وزرو وبال از کجا سر برآورد؟  ومن با فریاد اعلام می کنم از  حقیقت تحریف شده فرهنگ ‘ از ضد جهالت و عوامفریبی  ‘ ازتفکر و واکردن بافت و ساحتار صلب نقاب !

☆☆☆☆☆☆

اما من چرا پیر پسر را مهم می دانم؟ زیرا اکتای جوان ظاهرا  خلاف میلش  فیلمی ساخته که  نه قدرت جمهوری اسلامی بلکه یک تمدن‌حهانی بحران زده و ظلمانی و نور از کف داده و درنده شده را افشا نی کند .

سینمای ایران تنها فیلم قابل اعتنایی را  دارا شده  که تصویری تکان دهنده  ‘ همگانی و عامه پسند و نیز هنرمندانه از حهانی  هولناک ساخته است که در آن  خدا ترک شده و عشق ناممکن گردیده  لست در حالی که احتمالا فیلمساز  در پی چنین آفرینشی تبوده  و  روحش هم خبر ندارد .اما ‘ فیلم زندگی دیگری دارد و  فیلمساز مرده است

پیر پسر را  نه  چنان که اکتای براهنی ساخته بلکه  چنان که من ساختار زدایی می کنم ‘   و دوست دارم  کشف می توان کرد . با براهین درون فیلم و نه سخنی از سر هوی.

. برای من  در پس ساخت های صلب و حجاب  ها و پرده های تفکر نمایشی  و تحمیل و کم و کاست ها و قضاوت های  پا در هوا ‘ این  فیلم    گواهی دیگری  در خود نهفته دارد . آدم ها در اعماق خود تشنه چیزی هستند و گواه آنچه که در جهان آگاهانه شان بنا به منافع و جبرها و بدفهمی ها و جهالت های ژرف از آن می گریزند و یا تمنای آن را نهان می دارند . مرثیه برای هرآنچه زیبایی و پاکیزگی از رجس و پلشتی است در چه سر چشمه ای ریشه دارد جز خیر مطلق؟  یا دست از امر اخلاقی بشویید یا اگر تمنای آن را دارید در جهان عینا ببینید بگو صد بار آزموده اید کهدبا الحاد و مدرتیته امر اخلاقی ممکن نیست . هابر ماس را تما شا کنید و بایدن را و مکرون و همه انان که سرپرستان تظام جهانی قدرت و فیلسوفان  هدایتگر نظم گفتار قدرتند و دست کم به اندازه فوکو  صداقت داشته باشید ودر غیاب این امر مطلق چه چیز هستی را از ظلمات محض نگاه می دارد؟ عشق ؟ آن که بدون  حق ناب ناممکن است .

درجهان آثار  زیادی وجود ندارد که عمیق و تاثیر گذار باشد و  همچون  آثار و سینمای درایر و برسون  و برگمن و اوزو  تصویری از جهان  بحران زده ای بسازد که در آن امر استعلایی و  اخلاقی و حقیقت  وانسانیت  ناممکن  شده و  دود شده  و در ظلمات بازمانده ‘ از  توهم قتل یا حذف  خدا ‘ و نیست انگاری ‘ انتظاز نمی رود  جز سرنوشت  شوم و گریبانگیر ‘پیشاچشمان مان ‘ تقدیر دیگری برای انسانیت و عشق متصور باشد .  همان چیزی که در پیر پسر تماشا می شود .

پیر پسر به چشم من  بدون آن که بخواهد ‘”  می خواهد”  چنین اثری باشد و این  برایم ارجمند است  . آن لایه ای که برایش کف می زنند و امر سیاسی پر از قیاس های بی کفایت است ؛ چون خلل های روایت نمادین اشتباهات و تناقضات و خامدستی هایی دارد که ندیدن آن ها  فریب است اگر کسی آن ها را ندیده بگیرد و سر کارگردان را به سبب همسویی واپسگرایانه سیاسی شیره بمالد .  زیرا در این حیطه ی فیلم‌ هزار مانع  پیرامونی و وسوسه و قطعیت های مدرن و  وهم و سیاست به عللط  فهمم  شده و نادانی در خصوص   هستی شناسی توحیدی ‘  و ایرانی و علل فراموش شده سقوط آدمیت  دست و پای فیلم  را  بسته  است. و آن را سطحی کرده است .

فیلم اهمیتش را در جای دیگر ظاهر می سازد و قدرتش در همانجاست که لایه سیاسی اش بی اعتباریش را برود می دهد و باز فیلم درخشان بافی می ماند و این را فراستی و ضد فراستی در نگاه سیاسی غالب بر هستی شناسی و فاجعه انسانی فیلم درک نمی کنند . و شاید اکتای هم درک نکند . فیلم رها از نیّات او گواه این توانایی است.

برای همین عنصر ماندگار فرا خزعبلات غلط درک شده سیاست ‘  پیر پسر ‘ اثری است که مرا به گفتگو بر می انگیزد ‘  این فیلم شایای   دیدن است و  بایای  تفکر . و باید به ان اندیشید که چه چیز ‘ آن را  فیلمی پایا و  فیلم مهمی کرده است فیلمی  دردمند و  فرهنگفر و دارای دغدغه زندگی انضمامی گ کنون جهان سرگشته در ناممکنی اخلاق! چه دروغ احمقانه ای این حال را خاص ایران وانمود کنیم کوریم و دنیا را نمی بینیم ؟ دنیایی که حتی تاکوفسکی عارف مسلک آن را میدید و  انسان هراسانش از چهره پلشت این عصر خود را به آتش می کشید .. ..  کاستی های محتوایی و روایی و ساختاری پیر پسر  ‘ بجای خود !

این فیلم یک حیات بین الاذهانی دارد . چرا مهم است؟ به سبب چهره تلویحی سیاسی آن ؟ به سبب تجسم یک ضمیر جمعی قومی و یا شورش نسلی و داستان تورگنیفی ویا جهان نهانی داستایوسکی وار و  برادران کارامازوفی  پدران و پسرانی  و روح روسی پدر سالاری که اینجا ایرانی شده؟   و البته  به انضمام جهان  شاهنامه ای کژ فهم شده  که از تفسیر تاریخ و حماسه و از رضا براهنی و ایده پسر کشی و رمانها و رازهای سرزمین منی سر برآورده   و بیشتر؟ یا

به سبب یک خطای فهم  همگانی در باره خیر و شرّ و یک شرّ دیو آسای نکبتی چرک غیر انسانی سراپا خلاف و ظلمات  و نفرت انگیز بنام پدر؟  خوب این فیلم می خواعد یک پدر سیاه ‘ نه همه پدر ها را به نمایش بگذارد ‘ عیبی دارد؟  این پدر قابل دفاع است ؟  اصلا می خواهد این پدر معلق  بین یک هستی کنکرت و یک هستی انتزاعی ‘ کلیت  نمادین بسازد. فیلمی در باره همه پدرهایی اینچنین!  ‘ مشکل کجاست ؟ تا اینجا مشکلی نیست . مشکل از آن جا زاده می شود که کلا”  پدری”  ایرانی به یک مقوله عام اینجوری بدل می شود . !!!! همه پدران  علام باستانی می شوند !!!!  کل حقیقت و روح ایرانی  یک‌ تاریخ مردسالار   پدر سالار و علام باستانی گونه  تبلیع می گردد و ابن محصول مستشرقین و  خود تحقیری بسود مطامع  ارباب همین کثافات  ‘  به افاده و پز فیلمساز جوان  تسلیم به اهریمن و ربوبیت شیطانی  بدل می گردد  حالا چی مشکلی وجود ندارد؟ . باید بگویم برخلاف تصور همگانی روشنفکران و  مدرن ها و خود  فیلم و به سبب وضع  برخاسته  از تتاقضات فیلم و بنا به  یک جهان بینی غیر دینی و مدرن    بله ! مشکلی وجود دارد . این پدر    در بدی خود و اسارت جبرها چه فرقی با علی متفعل نازنین دارد ؟  خدا را که حذف کنید یا به قتل برسانیم ‘ هیچ جور بر جبری فائق نمی توانید بیایید که از این پدر  ‘ این پدر را ساخته . این را فعلا بیاد داشته باشید  و حیرت نکنید در این میان به چه دلیل سخنگوی دولت سر برآورده .

این پدر سینمایی ی چرک و‌منفور فیلم به جهل پروردگارش ‘ یعنی  فیلمساز می خندد که به اندازه کافی مدرن و شجاع نیست تا از کثافت  جبری دفاع کند و  بزبان پوشیده نامجو و با لکنت حرف می رند . زیرا  در تند ترین داوری در جهانی که  تهی حقیقتی مطلق است  علام ‘ طلبکار خواهد بود . و خود در همه پلیدی خویش موجود گرفتار جبرهای ناخواسته خواهد بود که او را چنین بار آورد . به جای پاسخ به تتاقصات ایدئولوژیکی که  جهان یک اثر هنری را بلادفاع می کند خوب است یکبار هم شده اگتای براهنی  هزار زنجیر جبر را در رندگیش که او  را در تاراتار تاتار  چنین پرورده بگسلد و آزاد به اصل موضوع بیاندیشد رها از جهان مغولی قطعیت های قبیله الحاد. . خدا انسان را  قابل انابه و دارای اراده و عقل و شورش علیه ظلمات خود آفریده  . ولو به قیمت شهادت ‘  تا گواه آزادی خود در گسست از شیطان و نفس امر کننده به دوزخ باشد . پس در دین جواب علیه پدر سیاهکار وجود دارد ‘ در مدرتیت فیلم وجود ندارد و محککم کردن پرسونای حسن پور شیرازی بنا به نگاه بی خدا ‘ ابلهانه است . او هیچ نرحعیت کواه ایستلدگی و استقامت برابر جبر احاطع کرده اش ندارد .

☆☆☆☆

در باره” پیر پسر ” مثل هز فیلم قابل توجهی گفته های موافق و مخالف در سطوح متفاوت در گرفته و داوری ها گاه اغراق آمیز و جنجال انگیز بوده و گاه تلاشی برای تقرب به جهان فیلم . چه کسانی که پیش از هرجیز  متوجه وجه نمادین و  وتصورات سیاسی و لایه ی نقد اجتماعی بوده اند و موضوع لایه تلویحی  و استعاری یا کنایی فیلم در ارتباط با قدرت سبب خشنودی شان شده  و چه انان که همین تفسیر حدسی ‘   اسباب عدم رضایت شان را فراهم آورده ‘بیشترین حساسیت شان  را  به جدل بدل کرده و برانگیخته اند..  البته اگر شما فضایی بسازید و بدون براهین ‘ و بنا به توان و  اقتدار القای اثر هنری تان  آن را‌ وجه نمادین نظامی سیاسی وانمود کنید دو حال دارد یا  در موضع تان ‘ برحق هستید یا نا برحق . در هر دو حال عقل ‘ زیبایی شناسی و خدا به سبب  استفاده جبارانه از یک زبان هنری سلطه گر  و عدم ساختار برهانی این انطباق ‘ رفتار شما را نفی می کند . در اسلام حتی دفاع از حق با مغالطه ‘ امری حرام است و این همان‌ پندی است که امام صادق سلام الله علیه به زراره ی عزیز می دهد . عقل می پرسد  چرا این تطبیق ها و قیاس ها را که بدترین شیوه غیر منطقی و  اغواگر است  بکار گرفتید در حال که خودتان می دانستید  چیزی ساخته اید بی ربط به خود مدلول و از دو جنس  جدا از هم .  و با مغلطه نمی توان از حق دفاع کرد و با خود را برحق جلوه دادن نمی توان ‘ حقیقتا بر حق بود . اثر بزرگ هرگز به دام این غلط مشهور در سینمای ترا ریخته و  پیرامونی نمی افتد .

می خواهم بگویم اگر هم پیر پسر دارای چنین سویه ای باشد ‘ بدترین چهره سنت روشنفکری  سینمای پیرامونی راحمل کرده است . دلایل  ارج نهادنم به‌پیر پسر چنین موضع گیری های اثبات ناپدیر در یک فیلم  تیست . چرا که نخست این یک فریب است که فیلم می تواند نقش جامعه شناسی را ایفا کند . روبکرد جامعه شناسانه نیازمند روش خاص خود ‘ مدارک و تحقیفات و براهین علمی است . این دروغ است که فیلم می تواند نقش جامعه شناسی را ایفا کند . فیلم ها می توانند وانموده ی دلوزی یک‌جامعه شناسی دروغین و مستبد و القایی و بی برهان باشند و همین طور یک سیمای وانمودگر سیاست و تاریخ .  اما در حقیقت فیلم می تواند فقط فیلم باشد . یک داوری سیاسی ‘ جدالی است برای آن که با ارجاعات به  مدارک و خرد و .گفتمان های حاکم ‘ دعاوی راستی آزمایی شود و اتهامات سنجیده گردد. فیلم تنها مثل یک‌ دیکتاتور یا شارلاتان فریبکار می تواند امر سیاسی را وانمود یا القا کند و این بدترین کار یک اثرهنری است که زیبایی را فدای دروغ ایدئولوژیک نماید . قدرت های سلطه جو بنا به منافع خود از چنین سفسطه و فریبی استقبال می کنند تا برای مطامع کثیف قدرت شان ‘  با فیلم ‘ و جایزه و هدایت تاثیر گذار تلویحی یا مستقبم ‘   مظلوم را ظالم و ظالم را مظلوم  ‘ حق را باطل و باطل را حق به نمایش در آورند   زیرا این رفتار دقیقا همچون دو آدم در جنگ باهم است که یکی به دیگری فحش می دهد مرد شقی به عیسی  علیه السلام و محمد صلوات الله علیه و آله هم  دشنام می دهد و یا مرد هرزه  به رهگذر  بی گناه  می گوید مادر جنده این دو کلمه اما هیچ ربطی به مادر آن فرد در واقعیت ندارد . مادرش ممکن است  یک بانوی پاک و فرهیخته و در محاصره  دشمنانی جاهل باشد که بیشرمانه  نسبت دلبخواه به او می دهند . خواستند به او تجاوز کنند و او ورزش رزمی بلد بوده و زده له و لورده شان کرده . دعوتش کردند به زنا و او به صورتشان سیلی زده  و حالا از خشم  دشنام می دهند

. از هنر نباید  چون سلاح در دست زنگی مست سود جست و با آن مستبدانه به تارو مار مخالفی پرداخت که میدان جنگ و اثبات حقانیت و بطلانش جای دیگری است.و باید در جای خودش با سند و مدرک اثباتش کرد که  از کژی برخوردار بوده یا راستی؟ فیلمساز و داستانگو و هنرمند مثل یک‌ دیکتاتور قادر است هر چه خواست با بیشترین اثر گذاری به یک تفکر ‘ نوعی’  و نوعی اخلاقیات  ‘ دسته ای از یک مردم ‘ یک نظام سیاسی ‘ یک رویداد تاریخی ‘ یک فرهنگ ‘ یک دین   یک شخصیت ‘ نسبت دهد و ارتباطی کنایی ببن امر داستانی و واقعیت موجود بسازد و به مخاطب القا کند که  امر واقع همان است که او( کذاب)  به تماشا نهاده و  واقعیت واقعا چنان نباشد . متهم  در فضای متکلم الوحده  یک فیلم یک روایت و  کارگردانی هیچ امکان دفاع از خود ندارد .  برای همین من از سینمای القاگر پیرامونی  ایران ولو جایزه اسکار و کن برده باشد بدم می آید . سینمایی که توانایی های دراماتیک و حرفه ای ارزشمندی دارد اما منصف نیست القاگر قیاس های نا آزموده و سطحی روشنفکران دچار اغوای غرب است . طرفی که در فیلم ضد قهرمان است و  زبانش را فیلمساز بریده و بدلخواه خود او را آفریده  و او بدون‌گفتگو و پاسخ متقابل محکوم شده است . فرهنگ مظلوم ‘ سیاست مظلوم ‘ تاریخ مظلومیت . شاید یکی از  وجوه متعدد و مایه  احترام روز افزونم به سینمای کیارستمی ‘ در کنار چهره تجربی و آوانگارد ضد آوانگاردیسم  و بس خلاق و دیگر وارش ‘ این گریزش از القای دراماتیک و تحمیق مستبدانه مخاطب و گریز از داوری و تشویق و ساختن ساختارمند  امکان تفکر مستقل  تماشاگر و اندیشیدن به شقوق مخالف  یکدیگر تا حد ممکن است . آن قدرت تخریب عادت و  مخالفت با  تحمیل بر ساخته های  فیلم  و مخالفت  فیلم با خودش  و با عادت عمومی درک روشنفکرانه و قطعیت گرا  در کیارستمی بی مانند است.  فیلم ساز در قدرت شخصیت فردی و در معرفت و فهم باید دارایی بس گرانبهاتری از سوء استفاده از احساسات مخاطب داشته باسد و به خود بیش از کارگزار قدرت جهانی ‘ آمریکا یا اسراییل شدن احترام بگذارد و  ستیز با صدای مرعوب کننده خودش ‘  برایش مهمتر از کف زدن  گله وار جماعت و جشنواره ها برایش باشد تا ابن سبک موقر زندگی روزمره محتوایی چنین  فرزانه و حکیمانه بیابد .  بعد از انقلاب سینمای ایران تنها در مرگ یزدگرد و بودن ونبودن  وچند اثر  انگشت شمار  چون بادکنک سفید و رقص در عبار و….   با همه اشکالات  کار نخست ‘ به فضیلتی نزدیک شد که در آثار کیارستمی به اوج رسید و انسجام زیبایی شناختی و فلسقی و دیدگاهی معتبری یافت و از نان و کوچه تا زندگی دیکر هیچ  و زیر درختان زیتون و کلوز آپ و طعم گیلاس و باد مارا باخود خواهد برد و  شیرین و ده و …کلا شالوده عیر قطعی سینمایش را فتح کرد . زندگی بیکران  و گریز از داوری بسته ی  مستبد  !

☆☆☆☆☆

فضای مجازی و” تقد” شفاهی  و  و نقد مکتوب هم  عالبا  میدان خلافگویی بی در و پیکر با همان اسلوب بزن در رو و قیاسی  بی برهان و با فرمول ها و گزاره های حکمی و فاقد توان و روش استقراست که در باره خود فیلم پیرامونی گفتم .. منتقدان چه موافق و چه مخالف   اعلب جز چند مورد معدود  در نقش سایه  همان فیلمساز متبختر و اقتدار طلب و حاکم بلامنازع  قضاوت و حکم قطعی  ظاهر می شوند و مبلغ استالینی ابده های لیبرالی یا انقلابی  خودند . نه تنها فراستی بلکه حتی  ژورنالیست های محترمی چون نورایی و  طوسی و شاگردان جوانشان ……   پس ‘ دیلماج کارگردان شدن را رها کنیم  و البته همیشه پیشاپیش  گزاره های   سیاست بازانه را  کلا بریزیم  دور که در آن اتهامات هست ‘ خرد و حکمت و دانایی و فهم انضمامی و استدلال نیست  سینمای پیرامونی ایران جمهوری اسلامی و منتقدان ابن سبنما در ارجمند ترین آثارشان از این بلیه جهان سومی و ساختار انطباق  قیاسی با سویه کنایات سباسی کم و زیاد  رهایی نداشته  و نقد دنباله رو همیشه برای این خطا  برایش کف زده  ‘ گذشته از  اجاره نشین ها حتی   سینمای بسیار دانا و محبوبم ‘ سینمای مهرجویی ‘  که کمتر از فیلم های دیگران گرفتار دگماتیزم داوری یکسویه است از این قطعیت گرایی خلاصی نداشته ‘ بانو ‘  پری   ‘ سارا لیلا  سنتوری  مبهمان مامان و…. آثار  ‘ دوست داستنی اویند ‘ همچنین  هامون با وجود تلاش در ژرف بینی  ضمنا  از حکم ایدئولوژیک پیش داورانه و پیشینی اش  رهایی نداشته اند و حتی  فیلم بمانی با تبعیت از صورت ساختار و شیوه ی رویکردگرای کیارستمی بیگانه با رویکرد باطنی این سینماز قطعیت ستیز  بوده است . و اثری القاگر باقی مانده است .

☆☆☆☆☆

پیر پسر شاهکار نیست اما یکی از وجوه ارجمندش وسعت تاویل پذیری و قابلیت کفتگوی نهفته در خود فیلم است . میتوان برای واکاوی جامع آن و در باره  موضوعات شایسته گفتگویش  ‘ کتابی قطور نوشت . واقعا سیماهای

ارزشمند فیلم گسترشدار است . مثلا در باره معماری خانه ‘  می توان فصلی مشعشع تدارک دید . در باره :

بازی سازی و زبان بدن در این فیلم می توان فصلی  نگاشت که  با یک دو  ستون‌ گفتگو پایان نمی یابد .

در خصوص زبان  اشیاء در پیر پسر و نقش روایی شان و تفکر پنهان در کارکرد چیزها’   می توان  مفصل حرف زد . منظورم آن نیست که در باره همه این وجوه فیلم شاهکار است ‘ بلکه تاویل پذیر است ! و این مهم است که فیلمساز  به ابن امور ‘  حوب یا بد ‘ گاه عمیق ‘ گاه سطحی  اندیشیده است .

سنت ایرانی ‘ وجه دیگری است که می توان مفصلا در نقد پیر پسر به تصویر آن پرداخت .

روایت و ضد روایت ‘ ساختار پیر پسر در برابر ساختار پدر و ترامپ و بار استعاری این  چالش در فبلم عنوان جذابی برای گفتگوست .

تابوزدایی پیر پسر هم موضوع خوبی برای نقد است .

نکته دیگر موضوع تقدس زدایی است . این فرایند همچون یک جایگزین امر عقلی در تحول فرهنگی رخ می دهد یا یک‌ترا یخته غربی ؟ و توام با یکسونگری و تحریف برای ساختار شکنی به سود بردگی و تسلیم به نطام وحشی سلطه سرمایه سالاری متاُخر و مدرنیته فروپاشیده که بحرانش حتی در سقوط آخرین فیلسوف مدافع دموکراسی لیبرال ‘  هابر ماس و دفاعش از اسزایبل  ظهور می یابد . و حماقت دل بستن به دموکرات ها در برابر ترامپ را فاش می سازد

در پیر پسر غلبه تلقی سیاسی ناقص و متکی بر چشم غربی سازی جهانی ‘ ‘ بر فهم مستقل فرهنگی و اجتماعی در پس درام  به نمایش در می آید ؟

اصلا اجازه دهید تعدادی از این وجوه را بیشتر نام ببرم و وسعت  خلاقبت و تفکر فیلم را که   گاه عمیق و گاه سطحی است و ناتمام و ناتوان در بنا نهادن منطق خود یا اجرای درست پیشنهادش  ‘ متذکر شوم . نکته این سیاهه موضوعات به صورت حیرت انگیز گسترده ای که همین حالا بیان شان می کنم ‘ فقدان نظم و ساختار فصول متوالی کتاب است .  به ترتیب علاقه و اشتیاقی که برای ارائه مطالبی در خصوص هر عنوان داشته ام و فیلم ظرفیت بحث جدی در باره آن ها را پیشارو نهاده و دارا ست  ‘ بدون توالی ساختارمند ‘ می نویسم   :

ا_زبان و شیوه بیانی خاص پیر پسر چیست و چه تفاوتی با اسلوب بیانی اسلاف خود و بیان دراماتیک  در سینمای ایران دارد و چه تاثیری از زبان سینمایی ابراهیم گلستان گرفته؟

۲_ امر اخلاقی و جهان اتضمامی در پیر پسر قابلیت گفتگو دارد و همین طور :

۲_کیفیت خوب و بد اقتباس

۳_ مناسبات ادبیات و  فیلم و تاًثیری که از روح ادبیات روسی گزفته

۴_ زبان ایماء در پیرپسر

۵_ تمایز وجه نمادین و وجه استعاری پیر پسر

۷_ اختلال  یا همگنی امر نمادین در روایت رئالیستیک پیر پسر

۸_ میران  موفقیت در روایت عینی و عناصر رندگی رورمره ایرانی  و میزان احاطه  و موفقبت در شکل دادن به  وجه انتزاعی و کلی برآمده از عینیات فبلم

۹_میزان موفقیت در ایرانیزه کردن برادران کارامازوف و حفظ ژرفنایش

۱۰_علل اقبال همگانی

۱۱_امر سیاسی در فیلم . آیا درک فیلم از سنت ایرانی مبتذل است ؟ و مطلقا  قادر به فهم حکمت ایرانی نیست؟

۱۲_ نسبت و میزان موفقیت در تصویر   جزییات مشخص یک زندگی  با وجه کلیت بخشی و نقد اجتماعی

۱۳_ میزان عمق و موفقیت در ایجاد  رابطه بینامتنی روایت فیلم و روایت نقاشی های مرتبط با فیلم بر دیوار خانه

۱۴_ شخصیت پردازی  فیلمساز: و نگاه او به زن  در پرداخت رعنا

۱۵_تناقضات درونی فیلم

۱۶_اسطوره های ایرانی و مسبحی  و پیر پسر

۱۷ پراپ ‘ ساختار  و کهن الگوی افسانه  و قصه گویی ی پیر پسر

۱۸_ردّ رضا براهنی در فیلم

۱۹_ درام بی نقص یا داستان با خلل و فرج و تزاحم اسلوب روایی؟

۲۰_ نمایش  سیمای سیاسی و روابط اجتماعی ایران امروز ‘ یا تحریف واقعیت های گوناگون  بنیادین به نفع یک نگاه وخصمانه

۲۱_ هویت یا بی هویتی و منشاُ احتماعی و طبقاتی   شخصیت  غلام باستانی . آیا او روح اهریمنی باستانی ایران ‘  فرهنگ ایرانی ‘  مرد ایرانی است    همه پدران ایرانی است؟ جدا از سرشت طبقاتی و حیات اجتماعی ؟

۲۲_اشتراک رستم و پدر فیلم چیست؟  بک ادراک‌ تورانی علیه افسانه و پهلوانی ایرانی؟ رستم‌ نماد قدرت  مردم در شاهنامه است . برعکس تفسیر جاهلانه روشنفکران که حتی شاهنامه را درست نخوانده اند او می کوشد بر حرص قدرت خواهی سهراب که  ولو بمثابه ابزار دشمن آزمند است  و گرفتار فقدان نظام  اخلاقی ‘  لگام بزند . او به سود بقای ایران و وفاداری به مردم ‘ با سهراب مقابله می کند . این حسن پور  شیرازی پیر پسر چه ربطی به رستم دارد ‌ ؟ صرفا چون سهراب بدست او کشته شد؟ مگر سهراب در ازجا درفتگی هویت باخته اش محق بود؟

۲۳_  آیا اکتای در تطبیق قیاسی و غلط رستم و پدری مثل  پدر پیر پسر تحت تاثیر بیدانشی روشنفکری نامتفکر ایرانی و غرب پرستی قرار گرفته؟

۲۴_ آیا فیلم تصویر درستی از تاریخ و مردم و فرهنگ  ایران ارائه می دهد یا تصویرش تراریخته مستشرقین است که اصلا نقش شان پاسخ به نیازهای استعمار اروپایی بود و از قاجار در میان روشنفکران اپیدمی یافت؟

۲۵_  شبکه علتی و معلولی درست در پیر پسر وجود دارد  یا مخدوش بودن  فیلم در شخصیت سازی و روایتگری نقص آن است؟

۲۶_موضوع اختیارات فیلمساز در سلب اختیارات و تعقل مخاطب در اسلوب بیانی پیرپسر. . مثلا این تاریخ و این سنت فرهنگی و این پدرسالاری منتسب ‘ واقعا با چرک و جنایت و فساد این پدری که حسن پور شیرازی تجسمش بخشیده همانند است جدا از میلیونها پدر شریف ایران معاصر  و میلیاردها پدر  بزرگوار ایرانی در تاریخ طولانی که هرگز هیچ نشانی از چرک این پدر نداشته و وحشیانه متهم شده اند  .خود فرهنگ و حکمت و تفکر و زیبایی های انسان پرور فرهنگ درخشان  ایرانی و اسلامی هیچ تناسبی با این کاراکتر  در وجه نمادینش دارد؟ .

☆☆☆☆☆

چه فیلم و چه  داوری پیر پسر  آلوده این خسران  والقاگری و پیش داوری ها است . اتفاقا علت توجه ام به این فیلم مطلقا لایه نمادین آمیخته به سویه های استعاری پرکنایه ی سیاسی آن  نیست  که کالبد شکافی جنازه مرده ان شاید جذاب ترین و شوق انگیز ترین وجه دانایی  برای موافقان و مخالفان سیاسی این فیلم باشد ..  زبان معماری و هویت اشخاص ‘ خانه ای  که  نماد و نام مستعار ایران است . گذشته شکوهمندی از فرهنگ  داشته و حالا سیاه و نکبتی و کهنه و پر از تباهی و نفرت است و شخصیت چرک و حنایت کار و کثیف و پلشت و شهوتران که پدر و  سرپرستی نالایق است و با نوسازی خانه مخالف است و ثمره وجودش ‘ نابودی و فاجعه است و….

خوب  بسیاری کوته ببن  و آماده پذیرش هر فریب مفسران موافق و مخالف هستند.. و اهمیت پیر پسر مطلقا چنین عادت به  انطباق قیاسی دست پرورده جشنواره ها نیست که از پناهی تا رسول اوف تا فرهادی تا روستایی با همه توانایی هایشان گرفتار این دامچال قدرت غرب شده و این قیاس پر خریدار ‘  اغواگر ترین شیطان و وسوسه ایستاده بر سر راه سینماگر مستعد پیرامونی است . و منتقدان از هر دوسوی گرفتار همین اغوا ‘ بدتربن مدافعان القای  قضاوت علط در باره  فیلمند .چه انان که  می گویند  .:

پیر پسر مبتذل ترین فیلمفارسی است!! و می تواند منظور  این کلمات ‘ کوبیدن توان تاثیر گذاری این فیلم اندیشه گر باشد و این امر ناراحت شان کرده و دارند فحش می دهند .

و می گویند پیر پسر شخصیت پردازی ندارد و می تواند معکوس باشد  یعنی شخصیت های مانای فیلم و هنرآفرینی  کارگردان و بازیگران در تاثیر گذار کردن زنده ‘  ناراحت شان کرده باشد .

اثر بزرگ هرگز به دام این غلط مشهور در سینمای ترا ریخته و  پیرامونی نمی افتد .

می خواهم بگویم اگر هم پیر پسر دارای چنین سویه ای باشد ‘ بدترین چهره سنت روشنفکری  سینمای پیرامونی راحمل کرده است . دلایل  ارج نهادنم به‌پیر پسر چنین موضع گیری های اثبات ناپدیر در یک فیلم  تیست . چرا که نخست این یک فریب است که فیلم می تواند نقش جامعه شناسی را ایفا کند . روبکرد جامعه شناسانه نیازمند روش خاص خود ‘ مدارک و تحقیفات و براهین علمی است . این دروغ است که فیلم می تواند نقش جامعه شناسی را ایفا کند . فیلم ها می توانند وانموده ی دلوزی یک‌جامعه شناسی دروغین و مستبد و القایی و بی برهان باشند و همین طور یک سیمای وانمودگر سیاست و تاریخ .  اما در حقیقت فیلم می تواند فقط فیلم باشد . یک داوری سیاسی ‘ جدالی است برای آن که با ارجاعات به  مدارک و خرد و .گفتمان های حاکم ‘ دعاوی راستی آزمایی شود و اتهامات سنجیده گردد. فیلم تنها مثل یک‌ دیکتاتور یا شارلاتان فریبکار می تواند امر سیاسی را وانمود یا القا کند و این بدترین کار یک اثرهنری است که زیبایی را فدای دروغ ایدئولوژیک نماید . قدرت های سلطه جو بنا به منافع خود از چنین سفسطه و فریبی استقبال می کنند تا برای مطامع کثیف قدرت شان ‘  با فیلم ‘ و جایزه و هدایت تاثیر گذار تلویحی یا مستقبم ‘   مظلوم را ظالم و ظالم را مظلوم  ‘ حق را باطل و باطل را حق به نمایش در آورند   زیرا این رفتار دقیقا همچون دو آدم در جنگ باهم است که یکی به دیگری فحش می دهد مرد شقی به عیسی  علیه السلام و محمد صلوات الله علیه و آله هم  دشنام می دهد و یا مرد هرزه  به رهگذر  بی گناه  می گوید مادر جنده این دو کلمه اما هیچ ربطی به مادر آن فرد در واقعیت ندارد . مادرش ممکن است  یک بانوی پاک و فرهیخته و در محاصره  دشمنانی جاهل باشد که بیشرمانه  نسبت دلبخواه به او می دهند . خواستند به او تجاوز کنند و او ورزش رزمی بلد بوده و زده له و لورده شان کرده . دعوتش کردند به زنا و او به صورتشان سیلی زده  و حالا از خشم  دشنام می دهند

. از هنر نباید  چون سلاح در دست زنگی مست سود جست و با آن مستبدانه به تارو مار مخالفی پرداخت که میدان جنگ و اثبات حقانیت و بطلانش جای دیگری است.و باید در جای خودش با سند و مدرک اثباتش کرد که  از کژی برخوردار بوده یا راستی؟ فیلمساز و داستانگو و هنرمند مثل یک‌ دیکتاتور قادر است هر چه خواست با بیشترین اثر گذاری به یک تفکر ‘ نوعی’  و نوعی اخلاقیات  ‘ دسته ای از یک مردم ‘ یک نظام سیاسی ‘ یک رویداد تاریخی ‘ یک فرهنگ ‘ یک دین   یک شخصیت ‘ نسبت دهد و ارتباطی کنایی ببن امر داستانی و واقعیت موجود بسازد و به مخاطب القا کند که  امر واقع همان است که او( کذاب)  به تماشا نهاده و  واقعیت واقعا چنان نباشد . متهم  در فضای متکلم الوحده  یک فیلم یک روایت و  کارگردانی هیچ امکان دفاع از خود ندارد .  برای همین من از سینمای القاگر پیرامونی  ایران ولو جایزه اسکار و کن برده باشد بدم می آید . سینمایی که توانایی های دراماتیک و حرفه ای ارزشمندی دارد اما منصف نیست القاگر قیاس های نا آزموده و سطحی روشنفکران دچار اغوای غرب است . طرفی که در فیلم ضد قهرمان است و  زبانش را فیلمساز بریده و بدلخواه خود او را آفریده  و او بدون‌گفتگو و پاسخ متقابل محکوم شده است . فرهنگ مظلوم ‘ سیاست مظلوم ‘ تاریخ مظلومیت . شاید یکی از  وجوه متعدد و مایه  احترام روز افزونم به سینمای کیارستمی ‘ در کنار چهره تجربی و آوانگارد ضد آوانگاردیسم  و بس خلاق و دیگر وارش ‘ این گریزش از القای دراماتیک و تحمیق مستبدانه مخاطب و گریز از داوری و تشویق و ساختن ساختارمند  امکان تفکر مستقل  تماشاگر و اندیشیدن به شقوق مخالف  یکدیگر تا حد ممکن است . آن قدرت تخریب عادت و  مخالفت با  تحمیل بر ساخته های  فیلم  و مخالفت  فیلم با خودش  و با عادت عمومی درک روشنفکرانه و قطعیت گرا  در کیارستمی بی مانند است.  فیلم ساز در قدرت شخصیت فردی و در معرفت و فهم باید دارایی بس گرانبهاتری از سوء استفاده از احساسات مخاطب داشته باسد و به خود بیش از کارگزار قدرت جهانی ‘ آمریکا یا اسراییل شدن احترام بگذارد و  ستیز با صدای مرعوب کننده خودش ‘  برایش مهمتر از کف زدن  گله وار جماعت و جشنواره ها برایش باشد تا ابن سبک موقر زندگی روزمره محتوایی چنین  فرزانه و حکیمانه بیابد .  بعد از انقلاب سینمای ایران تنها در مرگ یزدگرد و بودن ونبودن  وچند اثر  انگشت شمار  چون بادکنک سفید و رقص در عبار و….   با همه اشکالات  کار نخست ‘ به فضیلتی نزدیک شد که در آثار کیارستمی به اوج رسید و انسجام زیبایی شناختی و فلسقی و دیدگاهی معتبری یافت و از نان و کوچه تا زندگی دیکر هیچ  و زیر درختان زیتون و کلوز آپ و طعم گیلاس و باد مارا باخود خواهد برد و  شیرین و ده و …کلا شالوده عیر قطعی سینمایش را فتح کرد . زندگی بیکران  و گریز از داوری بسته ی  مستبد  !

☆☆☆☆☆

فضای مجازی و” تقد” شفاهی  و  و نقد مکتوب هم  عالبا  میدان خلافگویی بی در و پیکر با همان اسلوب بزن در رو و قیاسی  بی برهان و با فرمول ها و گزاره های حکمی و فاقد توان و روش استقراست که در باره خود فیلم پیرامونی گفتم .. منتقدان چه موافق و چه مخالف   اعلب جز چند مورد معدود  در نقش سایه  همان فیلمساز متبختر و اقتدار طلب و حاکم بلامنازع  قضاوت و حکم قطعی  ظاهر می شوند و مبلغ استالینی ابده های لیبرالی یا انقلابی  خودند . نه تنها فراستی بلکه حتی  ژورنالیست های محترمی چون نورایی و  طوسی و شاگردان جوانشان ……   پس ‘ دیلماج کارگردان شدن را رها کنیم  و البته همیشه پیشاپیش  گزاره های   سیاست بازانه را  کلا بریزیم  دور که در آن اتهامات هست ‘ خرد و حکمت و دانایی و فهم انضمامی و استدلال نیست  سینمای پیرامونی ایران جمهوری اسلامی و منتقدان ابن سبنما در ارجمند ترین آثارشان از این بلیه جهان سومی و ساختار انطباق  قیاسی با سویه کنایات سباسی کم و زیاد  رهایی نداشته  و نقد دنباله رو همیشه برای این خطا  برایش کف زده  ‘ گذشته از  اجاره نشین ها حتی   سینمای بسیار دانا و محبوبم ‘ سینمای مهرجویی ‘  که کمتر از فیلم های دیگران گرفتار دگماتیزم داوری یکسویه است از این قطعیت گرایی خلاصی نداشته ‘ بانو ‘  پری   ‘ سارا لیلا  سنتوری  مبهمان مامان و…. آثار  ‘ دوست داستنی اویند ‘ همچنین  هامون با وجود تلاش در ژرف بینی  ضمنا  از حکم ایدئولوژیک پیش داورانه و پیشینی اش  رهایی نداشته اند و حتی  فیلم بمانی با تبعیت از صورت ساختار و شیوه ی رویکردگرای کیارستمی بیگانه با رویکرد باطنی این سینماز قطعیت ستیز  بوده است . و اثری القاگر باقی مانده است .

☆☆☆☆☆

پیر پسر شاهکار نیست اما یکی از وجوه ارجمندش وسعت تاویل پذیری و قابلیت کفتگوی نهفته در خود فیلم است . میتوان برای واکاوی جامع آن و در باره  موضوعات شایسته گفتگویش  ‘ کتابی قطور نوشت . واقعا سیماهای

ارزشمند فیلم گسترشدار است . مثلا در باره معماری خانه ‘  می توان فصلی مشعشع تدارک دید . در باره :

بازی سازی و زبان بدن در این فیلم می توان فصلی  نگاشت که  با یک دو  ستون‌ گفتگو پایان نمی یابد .

در خصوص زبان  اشیاء در پیر پسر و نقش روایی شان و تفکر پنهان در کارکرد چیزها’   می توان  مفصل حرف زد . منظورم آن نیست که در باره همه این وجوه فیلم شاهکار است ‘ بلکه تاویل پذیر است ! و این مهم است که فیلمساز  به ابن امور ‘  حوب یا بد ‘ گاه عمیق ‘ گاه سطحی  اندیشیده است .

سنت ایرانی ‘ وجه دیگری است که می توان مفصلا در نقد پیر پسر به تصویر آن پرداخت .

روایت و ضد روایت ‘ ساختار پیر پسر در برابر ساختار پدر و ترامپ و بار استعاری این  چالش در فبلم عنوان جذابی برای گفتگوست .

تابوزدایی پیر پسر هم موضوع خوبی برای نقد است .

نکته دیگر موضوع تقدس زدایی است . این فرایند همچون یک جایگزین امر عقلی در تحول فرهنگی رخ می دهد یا یک‌ترا یخته غربی ؟ و توام با یکسونگری و تحریف برای ساختار شکنی به سود بردگی و تسلیم به نطام وحشی سلطه سرمایه سالاری متاُخر و مدرنیته فروپاشیده که بحرانش حتی در سقوط آخرین فیلسوف مدافع دموکراسی لیبرال ‘  هابر ماس و دفاعش از اسزایبل  ظهور می یابد . و حماقت دل بستن به دموکرات ها در برابر ترامپ را فاش می سازد

در پیر پسر غلبه تلقی سیاسی ناقص و متکی بر چشم غربی سازی جهانی ‘ ‘ بر فهم مستقل فرهنگی و اجتماعی در پس درام  به نمایش در می آید ؟

اصلا اجازه دهید تعدادی از این وجوه را بیشتر نام ببرم و وسعت  خلاقبت و تفکر فیلم را که   گاه عمیق و گاه سطحی است و ناتمام و ناتوان در بنا نهادن منطق خود یا اجرای درست پیشنهادش  ‘ متذکر شوم . نکته این سیاهه موضوعات به صورت حیرت انگیز گسترده ای که همین حالا بیان شان می کنم ‘ فقدان نظم و ساختار فصول متوالی کتاب است .  به ترتیب علاقه و اشتیاقی که برای ارائه مطالبی در خصوص هر عنوان داشته ام و فیلم ظرفیت بحث جدی در باره آن ها را پیشارو نهاده و دارا ست  ‘ بدون توالی ساختارمند ‘ می نویسم   :

ا_زبان و شیوه بیانی خاص پیر پسر چیست و چه تفاوتی با اسلوب بیانی اسلاف خود و بیان دراماتیک  در سینمای ایران دارد و چه تاثیری از زبان سینمایی ابراهیم گلستان گرفته؟

۲_ امر اخلاقی و جهان اتضمامی در پیر پسر قابلیت گفتگو دارد و همین طور :

۲_کیفیت خوب و بد اقتباس

۳_ مناسبات ادبیات و  فیلم و تاًثیری که از روح ادبیات روسی گزفته

۴_ زبان ایماء در پیرپسر

۵_ تمایز وجه نمادین و وجه استعاری پیر پسر

۷_ اختلال  یا همگنی امر نمادین در روایت رئالیستیک پیر پسر

۸_ میران  موفقیت در روایت عینی و عناصر رندگی رورمره ایرانی  و میزان احاطه  و موفقبت در شکل دادن به  وجه انتزاعی و کلی برآمده از عینیات فبلم

۹_میزان موفقیت در ایرانیزه کردن برادران کارامازوف و حفظ ژرفنایش

۱۰_علل اقبال همگانی

۱۱_امر سیاسی در فیلم . آیا درک فیلم از سنت ایرانی مبتذل است ؟ و مطلقا  قادر به فهم حکمت ایرانی نیست؟

۱۲_ نسبت و میزان موفقیت در تصویر   جزییات مشخص یک زندگی  با وجه کلیت بخشی و نقد اجتماعی

۱۳_ میزان عمق و موفقیت در ایجاد  رابطه بینامتنی روایت فیلم و روایت نقاشی های مرتبط با فیلم بر دیوار خانه

۱۴_ شخصیت پردازی  فیلمساز: و نگاه او به زن  در پرداخت رعنا

۱۵_تناقضات درونی فیلم

۱۶_اسطوره های ایرانی و مسبحی  و پیر پسر

۱۷ پراپ ‘ ساختار  و کهن الگوی افسانه  و قصه گویی ی پیر پسر

۱۸_ردّ رضا براهنی در فیلم

۱۹_ درام بی نقص یا داستان با خلل و فرج و تزاحم اسلوب روایی؟

۲۰_ نمایش  سیمای سیاسی و روابط اجتماعی ایران امروز ‘ یا تحریف واقعیت های گوناگون  بنیادین به نفع یک نگاه وخصمانه

۲۱_ هویت یا بی هویتی و منشاُ احتماعی و طبقاتی   شخصیت  غلام باستانی . آیا او روح اهریمنی باستانی ایران ‘  فرهنگ ایرانی ‘  مرد ایرانی است    همه پدران ایرانی است؟ جدا از سرشت طبقاتی و حیات اجتماعی ؟

۲۲_اشتراک رستم و پدر فیلم چیست؟  بک ادراک‌ تورانی علیه افسانه و پهلوانی ایرانی؟ رستم‌ نماد قدرت  مردم در شاهنامه است . برعکس تفسیر جاهلانه روشنفکران که حتی شاهنامه را درست نخوانده اند او می کوشد بر حرص قدرت خواهی سهراب که  ولو بمثابه ابزار دشمن آزمند است  و گرفتار فقدان نظام  اخلاقی ‘  لگام بزند . او به سود بقای ایران و وفاداری به مردم ‘ با سهراب مقابله می کند . این حسن پور  شیرازی پیر پسر چه ربطی به رستم دارد ‌ ؟ صرفا چون سهراب بدست او کشته شد؟ مگر سهراب در ازجا درفتگی هویت باخته اش محق بود؟

۲۳_  آیا اکتای در تطبیق قیاسی و غلط رستم و پدری مثل  پدر پیر پسر تحت تاثیر بیدانشی روشنفکری نامتفکر ایرانی و غرب پرستی قرار گرفته؟

۲۴_ آیا فیلم تصویر درستی از تاریخ و مردم و فرهنگ  ایران ارائه می دهد یا تصویرش تراریخته مستشرقین است که اصلا نقش شان پاسخ به نیازهای استعمار اروپایی بود و از قاجار در میان روشنفکران اپیدمی یافت؟

۲۵_  شبکه علتی و معلولی درست در پیر پسر وجود دارد  یا مخدوش بودن  فیلم در شخصیت سازی و روایتگری نقص آن است؟

۲۶_موضوع اختیارات فیلمساز در سلب اختیارات و تعقل مخاطب در اسلوب بیانی پیرپسر. . مثلا این تاریخ و این سنت فرهنگی و این پدرسالاری منتسب ‘ واقعا با چرک و جنایت و فساد این پدری که حسن پور شیرازی تجسمش بخشیده همانند است جدا از میلیونها پدر شریف ایران معاصر  و میلیاردها پدر  بزرگوار ایرانی در تاریخ طولانی که هرگز هیچ نشانی از چرک این پدر نداشته و وحشیانه متهم شده اند  .خود فرهنگ و حکمت و تفکر و زیبایی های انسان پرور فرهنگ درخشان  ایرانی و اسلامی هیچ تناسبی با این کاراکتر  در وجه نمادینش دارد؟ .

☆☆☆☆☆

چه فیلم و چه  داوری پیر پسر  آلوده این خسران  والقاگری و پیش داوری ها است . اتفاقا علت توجه ام به این فیلم مطلقا لایه نمادین آمیخته به سویه های استعاری پرکنایه ی سیاسی آن  نیست  که کالبد شکافی جنازه مرده ان شاید جذاب ترین و شوق انگیز ترین وجه دانایی  برای موافقان و مخالفان سیاسی این فیلم باشد ..  زبان معماری و هویت اشخاص ‘ خانه ای  که  نماد و نام مستعار ایران است . گذشته شکوهمندی از فرهنگ  داشته و حالا سیاه و نکبتی و کهنه و پر از تباهی و نفرت است و شخصیت چرک و حنایت کار و کثیف و پلشت و شهوتران که پدر و  سرپرستی نالایق است و با نوسازی خانه مخالف است و ثمره وجودش ‘ نابودی و فاجعه است و….

خوب  بسیاری کوته ببن  و آماده پذیرش هر فریب مفسران موافق و مخالف هستند.. و اهمیت پیر پسر مطلقا چنین عادت به  انطباق قیاسی دست پرورده جشنواره ها نیست که از پناهی تا رسول اوف تا فرهادی تا روستایی با همه توانایی هایشان گرفتار این دامچال قدرت غرب شده و این قیاس پر خریدار ‘  اغواگر ترین شیطان و وسوسه ایستاده بر سر راه سینماگر مستعد پیرامونی است . و منتقدان از هر دوسوی گرفتار همین اغوا ‘ بدتربن مدافعان القای  قضاوت علط در باره  فیلمند .چه انان که  می گویند  .:

پیر پسر مبتذل ترین فیلمفارسی است!! و می تواند منظور  این کلمات ‘ کوبیدن توان تاثیر گذاری این فیلم اندیشه گر باشد و این امر ناراحت شان کرده و دارند فحش می دهند .

و می گویند پیر پسر شخصیت پردازی ندارد و می تواند معکوس باشد  یعنی شخصیت های مانای فیلم و هنرآفرینی  کارگردان و بازیگران در تاثیر گذار کردن زنده ‘  ناراحت شان کرده باشد .

و چه آنان‌که  می گویند :

پیر پسر عالی ترین فیلم   است و صرفا به سبب یک معناپردازی و سویه ایدئولوژیک  که می تواند اتفاقا جهالت بار باشد  چنین داوری اخساساتی  کرده اند ‌

ویا در سخن بی پرده خصوصی   بگویند پیر پسر حکومت را یک پول سیاه کرده و هیچ آبرویی برای سنت های قدیمی و مستبد باقی نگذاشته  همه حضور سیاه پدر را با بازی عالی پور  شیرازی به حصور مستبدانه و فاسد حکومت  و سنتی به اسم پدر سالاری بدل کرده  است . در حالیکه  بله بدل کرده ولی بد کرده ‘ کار  ناحق  کرده و حکومت نه ماهوا و نه ظاهرا چنین نیست و درک شان هم از سنت مضحک است . سنت ها سازو کار حیات اجتماعی بوده و در شرایط  زیسیتی تنها ساختار آزملیش شده حفظ بقا بشمار می آمده اند  و دست کم مجموعه ای از نیک و بد است و علت تخریب آن اتفاقا به سبب امر شرافتمندانه ی تن ندادن به نوکری غارتگران و بی حیا ترین جنایت کاران و دفاع از استقلال ملی است و باز اتفاقا بخش سیاه  حکومت محصول اتفاقات پیچیده منبعث از بحرانی است   که اغلب بوسیله حضور استعماری جهان  مدرن بدان تحمیل شده و در حاصل عمل  سیاهکاران خائن به مردم  است نه وفاداران صادق  انقلاب ملی و دینی.

و  دوباره اتفاقا دشمنان همان حقیقت و موجودیت اصیل مقاوم و خائن به آن  در درون حکمرانی و پیوسته  به صف مقابل و ابزار براندازی یک نظام ایستاده در برابر ظلماتند  که سرمنشاُ نیروهای فساد بوده اند و ….

موضوع این است که می خواهم بگویم سینمای القایی ‘ پاسخی به اتهاماتش وجود دارد که  آن صدا را در فیلم‌ را حذف می کند و با چینش دلخواه اشیاء ‘ اشخاص ‘ اتفاقات ‘ کنایات ‘ نمادها ‘ ‘ خود به بدترین  دیکتاتور بدل می گردد . تصویر مدافع دموکراسی   کارش سرکوب چند صدایی است و ترویج صدای مسلط فیلمساز ‌!  پیر پسر هم  همین طور است . .  چاره چیست ؟  چاره آن است که بفهمیم  هر چیز هستی و هر رویکردی به هستی و هر آفریده ی ذهنی هم نگاه و هم ‘  ابزارها و روش های خود را می طلبد . آن دانش و عرصه علمی و پژوهشی  و آن  جایی که مقام گفتگوی برهانی در باره  بیان رذایل و فضایل  یک حکومت است ‘ شعر و سینما و داستان و….نیست. میزگرد سیاسی و پژوهش جامعه شناختی است . به ابن دلیل ساده که در اینجا اصلا گفتگویی سر نمی گیرد بلکه یک صدا ‘ صدای آفریننده اثر شنیده می شود که برای اتهاماتش اصلا سندی ندارد و برهانی ارائه نمی دهد و چون حقایق اولیه مطرحش می کند . و آن ها رادبه میلش می سازد .. باید شیوه ای بیانی در این جدل برگزیده شود که منطبق با قلمرو تفکر  و  رویکرد و  روش دانش  باشد . وقتی ما گفتگو یا محاکمه عادلانه  می کنیم ‘ متهم زنده و حاضر جواب می دهد . وقتی متن مکتوب می نویسیم ‘ می تواند متن مکتوب بنویسد . اما وقتی اثر هنری می آفرینیم مثل آن است که جراحی مغز می کنیم و اساسا امکان منصفانه  تولید اثر با همان تاثیر وحود ندارد .  زیرا هنر امر کیفی است . وقتی می گوییم جمهوری اسلامی جوانان ایران را کشت ‘ طرف مقابل می تواند بیاید و اثبات کند جنین نبوده و این جوانان ‘ اولا گروهی از نیروی سیاسی بودند و ثانیا این نیرو در همان آغاز کار دست به کشتار زد و آنان ترورهای جمعی را شروع کردند و ثالثا انان به ابزار سیا و صدام و موساد بدل شدند  و الی آخر….. و باز متقابلا  طرف مقابل مدارک و اسناد خود را در نفی این اسناد می تواند رو کند .و باز در سینما این روش و کلا امکان تداوم‌ پژوهش ‘ ارائه اسناد و جستجو و گفتگو وجود ندارد . روش بزن در رو هست . و اگر هنرمند ‘ دارای استعداد باشد می تواند جای امام حسین علیه ابسلام  و یزید را عوض کند .و کاری هم به امر واقع و نیز واقعیت نداشته باشد ……

خوب پس  اگر قرار است در باره سیاهی یک موجودیت فراگیر بنام نظام سیاسی ایران حرف بزنیم و فریبکار نباشیم باید به بسیاری از کلان روایت های یک موقعیت واقعی در جهان قدرت ها و نقش وجودی همه جانبه شان و روابط واقعی جهانی و جمهوری اسلامی ‘ به تبارشناسی خواست و انواع چالش هایش بپردازیم وگرنه با زبان برساخته های احساسی هر مظلومی را می توان ظالم معرفی کرد و برعکس . و می توان بسادگی پیرو نگاه و دروغ اسراییل  و گسترش هویت ستیزی و نفی جوانب گوناگون حقیقت تاریخی فیلم ساخت . واکنش به  مرگ اتفاقی یک انسان بوسیله ماُموری نادان  با شورش طراحی شده  دشمنان قسم خورده استقلال و سازمان داده شده سراسری  تناسب ندارد . و ساختن فیلم نفرت برانگیز علیه پدر و نسبت آن به کل موجودیت تاریخی  تمدن ایرانی  ‘ خود نفرت انگیز است . چنان که تحریف شخصیت رستم و انطباق بیسدمانه بین او و غلتم باستانی

 

من اما پیر پسر را  چنین نمی ببنم‌.  برمتن  مناسبات انسانی و استتیکش و روابط بینامتنی’فیلم و فیلمسازش تماشا کردم و تبارشناسی این روابط و بازتابش در فیلم برایم  جذاب بود . و از همه مهمتر این   حقیقت  فیلم بود که جسم جسیم حیات  ضداخلاقی در  جهانی را فاش می کرد  که  فقدان یک مرحعیت اخلاقی  و حقیقت محو شده  در آن  بلایی بر سر انسان ها می اورد که از حیوان درنده تر و پلشت تر می شود . جهانی که یک قربانی به اسم علی  را در دامچال همین روابط ساده روزمره بسادگی لت و پار می کند و هر  بلایی بخواهد  سرش می آورد .. و البته پدر در این فیلم مهم است  و کسی نمی پرسد نه در قالب پرورده شده یک مفهوم دلبخواه داستانی  و از پیش داوری و پیشداوری شده .و تصمیم گیری شده بلکه در مقام یک موجود واقعی  ‘ که حق آدم بودن داشت چه کس مسئول حیوان بودن اوست و زجری که روحش می برد؟ جهان مدرن حق محکومیت او را‌ندارد و کانت هم برهانش در امر قوه حکم کافی نیست . زیرا او خود انتخاب نکرده چنبن باشد . اینست مشکل فیلم مدرن پیر پسر با داوری اخلاقی متکی به معرفتی سنتی  و تناقضش با معرفت دینی  . در جهان  مدرن ‘ جهان نیست انگار و شوپنهاوری و نیچه ای این اراده معطوف  به قدرت محکوم کردنی نیست . زیرا اخلاق هیچ مبنای مانا و مطلقی  ندارد.

☆☆☆☆☆

بدون پاسخ به پرسش فلسفی موقعیت جبری یا اختیاری بشری و پیچیده تر از هم ادراک وضع انسان در بین جبر و اختیار که از هر الگویی حقیقی تر بنظر می رسد ‘  هر درکی از پیر پسر سطحی و خود فیلم بدون فهم و درک روشن از پاسخ سطحی تر از تفسیر و نقدش خواهد بود .  برای همین هوچیگری های و شوآف  منتقدین حرف مفت زن چه ضد و  علیه و چه له فیلم پشیزی ارزش معرفتی جدی ندارد .

ما اینجا در نهایت و آخرین پله با دو منظر روبروییم . یک منظر دینی ‘ توحیدی و الهی که اسلام زنده ترین حامل معارف حیانی و کلام الهی واقعا موجود و متن اصیل و رها از اومانیسم است .   و نگاه دیگر نگر ش مدرن ‘ الحادی و ماتریالیستی است . و بقیه دریایی از التقاط .است بین این دو . خوب وقتی ما  با نگاه مدرن به عنوان یک ساخته و قصه ی بدلخواه نوشته شده و در جهان کلمات به انسان انسان زدایی شده در فیلم پیر پسر به پدر ساخته ذهن داستان پرداز روایتگر می نگریم خشونت یک داستانگو و فیلمساز ممکن است خیلی کم دیده شود و خیلی کم منوجه آن شویم اما در جایگاه یک مابازای واقعی  و انسان واقعا موجود همه چیز از بازیگوشی ظاهرا بی آزار ‘  یک متن بر ساخته به یک پرسش هولناک هستی شناسانه بدل خواهد گشت ‘ رها از چنگ خودسری یک‌پروردگار انسانی بنام هنرمند که هر بلایی بخواهد سر بک شخصیت ذهنی که حس و وضعیت واقعی انسانی ندارد ‘ در می آورد و آخر هم بدلخواه عقوبتش می کند و خود در مقام یک دبکتاتور همه جیز را بنا به مبلش سامان ‌می دهد و سربلند و مورد تحسین برایش کف می زنند ‘

حال در پرسش ناظر به واقعیت بشری همه جهان کلمات تبخیر می شود و ما با وضع انسان  زدایی شده روبرو می شویم که هرگز در حیات و شکل گیری شخصیت و  پلیدی اش کسی از او نپرسید  راضی است چنین باشد یا نه . در نگاه مدرن ‘ جایی برای این پرسش وجود ندارد و این پرسش غیر ممکن است ( در معرفت توحیدی با این پرسش نه تنها با مفهوم عالم ” ذرّ ”  بلکه با مفهوم وحدت وجود و لم بلد و لم یولد و مفهوم تجلی اسماء و مراتب فرب و بعد و….به این مشکله پاسخ می دهند و طرح امر بین الامرین در باشندگی انسان  کفایت می کند که در بستر جبر ها و امر مادی ‘ موجودیت روحی و قدرت اختیار برآمده از هستی معقول انسان  نقشش را در سوال و جواب دنیایی و آخرتی ی وضع  قلب و  فکر  و اخلاق و  عمل  انسانی ایفا  کند و انسان علت مسئول بودنش برهان دارد . چیزی که در نیست انگاری  ممکن نیست معنا دار باشد . بلکه انسان  بتدریج و ناخواسته و با گرد آمدن هزاران رخداد کوچک ‘ به این وضعیت تراژیک رانده می شود. . و حالا همه انان که خود اتفاقا در مسیر دیگری رشد کردند و آن ها هم اختیاری در آن جه هستند نداشته اند به این جنایتکار فخر می فروشند و این ریاکاری اجتماع بشری  بر جبر سیر آدمی پرده می کشد . تناقض بزرگ فیلم از همین جا سر برآورده است .

☆☆☆☆☆

اما سویه دیگر ماجرای درک تاریخی در بستر همه عوامل فردی و اجتماعی و جامعه شناسانه و روانشناختی حاکم بر منطق شخصیت پدر است . جایی که نگرش مدرن تاریخ و اسطوره و انسان شناسی ایرانی را  بدلخواه در می آمیزد و مخلفات غیر مستقیم نگرش های قومی و…..’  در القای یک خصیصه تاریخی ایرانی پادر میانی می کند و شاهنامه بد درک شده و علط مشهور مستشرقین و نگاه سرایت کرده تا دهه شصت و  مستمسک ساختن روایت مدرن از پدرسالاری ایرانی واقع می شود   نیز’   ستیز با نظام پاتریکال و پاتریمونال  دوران پهلوی ‘ در فیلم پیر پسر دخالت می نماید .

 

همین موضوع در  نگاه  براهنی و شاملو و در مجله آدینه   فرج سرکوهی در دهه شصت ‘و تفسیر مناسب حس و حال روشنفکران در برابر حکومت و  بازتولید پسرکشی در شاهنامه و در فرهنگ ایرانی در  چالش با جمهوری اسلامی ‘ نقش احساسات پان ترکیستی رضا براهنی در زدن فرهنگ ایرانی که به عنوان فرهنگ مسلط همیشه احساسات شوونیستی بر می انگیخت ‘ همه و همه در فیلم ردّ خود را بجا می نهد . تو گویی فرهنگ چنگیزی و پسر سوم از همسر محبوب با لیبرالیسم جان ایوارت نیل شالوده بسته بود ! . فهم  تاثیر ابن میراث روسنفکری بر اوکتای که مدل روشنفکر فعال برابر روشنفکر منفعل در محدوده تلقیات قومی  به امر کلی داوری ملی بدل شده مهم است  زیرا در متن‌ فیلم و ضمیر فیلم ‘ به میزان واکنش علیه فرهنگ مرکزی  و تاریخ مذکر ‘ ستیز پنهان  توران و ایران و…. در یک موضع ناخود آگاه  ضد ایرانی معنا پیدا میکند و سپس خراب کردن و دست کم شل کردن پیچ و مهره این ساختار به سود ادراک ساختار زدایانه و زیبایی شناسانه فیلم و توجه به مناط و  جرییات آفرینشگرانه و پروردگاری  قابل تحسین فیلمسازی  سر بر می آوردکه فیلم دومش را می سازد . این ها  اهمیت محتوایی و ساختاری آفرینش پیر پسر و تناقضات مدرنیستی و نیز اخلاق گرایی آن را می سازد  که در عمقش متکی به تلقی مذهبی است. و خود نمی داند   وگرنه از منظر  مدرنیته و  انسان ازاد و حکم میل   پدر پرورده حبرها ‘ چه گناهی دارد که چنین است؟ همه دلایل ضرورت انسانی چنین نبودن مربوط به حیطه اختیار در آفربنش الهی ‘ شکل گرفته با روح و الهام و وحی و… بین جبرها و اختیار های انسان زنده  است

☆☆☆☆

آه آری عصبانی کننده ترین برخورد به هنر یک هنر آفرین جوان که پدر هنرمند ناموری دارد ‘ آن است که به نحوی از انحاء گفتگو در باره اثرش زیر سایه نام پدرش آغاز شود . من هیچ قصد آزار  اوگتای براهنی  را ندارم .و هیچ اطلاعی هم از رابطه پدر و پسری او و پدرش ندارم و نمی خواهم داشته باشم . و حیرت نمی کنم پان ترکیسم براهنی منجر به چنین نام مغولی برای پسرش شده باشد که آدم نمی داند فضیلت صاحب پیشین و مشهور  این  نام چه بوده  ‘ جز امری نژادی و بی ربط و مرد سالاری خش قبایل بدوی . ‘ آن که  اوگتای پسر سوم و محبوب چنگیز بوده ‘ سازمانده توانای  ارتش مغول پس از چنگیز  بوده و …… و شاید برای براهنی جدا از ریشه مغولی ‘  بورته  ‘ مادر اوگتای مهم بوده ‘ آن زن محبوبترین همسر چنگیز بود . بیادم می آید ازدواج براهنی با بانویی فرهیخته و  شایسته که دختر شایسته سال مجله اطلاعات بانوان یود ساناز صحتی  در خانه ما بازتاب داشت . رضا براهنی دل به آن دختر شرقی   باخته  بود . دست کم ما چنین می پنداشتیم . فرق اطلاعات بانوان با زن روز دختر شایسته اش ‘ تاکید بر جنبه فرهنگ و دانش دختران بود نه تعیین ملکه زیبایی . ‌. بعد ازدواج تختی با شهلا توکلی  ‘ ازدواج براهنی  فراتر از یک آیین خصوصی شهره شد . اما پس از ازدواج دیگر کسی اجازه نیافت در زندگی آن دو فرد شهره  ‘ که امروز می گویند سلبریتی’   سرک بکشند و زندگی روزمره با رنگ‌ ایرانی و حریم: خصوصی و غیرتمندانه اش در پس پرده  اذهان ادامه یافت . آن دوران  این مدل زندگی  در میان ادم های مدرن  که سرشان به تن شان می ارزید بی سابقه نبود  . مردان هنرمند پر شر وشور و زنان افسانه ای عاشق و شکیبا  که کس نمی دانست در حریم خصوصی شان  ‘ زن ‘بار  سنگین چه صبوری ها کشیده و وفا کرده  و بی وفایی ها دیده  و دست کم با مردی غرق  در  عشق اول خود ‘  که هنر و آفریدن اثر هنری بود. ساخته و بیشتر بی توجهی و  لاقیدی دیده  و به لاقیدی تن نداده . و تصویر لاابالی  مرد ‘ و درد های زن  نهان مانده . شرافتمند ترین شان ‘ پری زده ترین و مشغول ترین شان  به  خود  بود :. نیما و عالیه خانم    شهریار دل به افسون ثریا سپرده و عریزه خانم تابان ‘ یک  فرشته ی ندیده گرفته شده   ‘ چوبک و قدسی خانم کحال زاده که از هر انگشتش هزار هنر  می ریخت ‘  آیدا و  شاملو و هزار معشوقش ‘ نصرت  و پوران شیرازی  که افسانه سنگ صبور بود و رویایی و مادلن  اما   جلال و سیمین ‘  استثنا به نظر می رسیدند ولی اعتراف جلال در سنگی بر گوری و اعترافنامه قبل از سفر حجش  خنجری شد به دل سیمین و آن زن  فرنگی و …… و من البته شاهد رنج های بی پایان یک زن عاشق بودم که در فیلم مستندم -من ساکن سفرم ” جهره اش را دیدید . پروانه همسر نجدی که با او همیشه  می گویم رمان  نانوشته او بسیار پرفروش تز از” یوز پلنگانی که با من دویده اند’ خواهد بود و او  چهره نجیب همسر یک عاشق را مخدوش نمی خواهد. مادر است . تمام و کماال. و می سوزد ‘ مثل همه مادرهای ایرانی  . مثل فاطی ‘ موقر ‘  ایران ایرانی ها .

این زندگی ادم هاست در من  وقتی خود دیگر نیستند . به خود می گویم   محقم در آستانه  ورود به دهه هشتم زندگی ام ‘ خاطرات نفراتی را زنده بدارم که نیستند ‘ مرده اند   اما در من زندگی می کنند ؟ مثل نوشابه  و از کف رفتگی و  باختگی آن اوریانا فالاچی سرگردانی  تا  به دستگاه اسرائیل اینترنشنال کشیده شده وقتی هوشنگ در تاریکی فرو می رفت  ؟…..

این ها ره معنی درک واقعگرایانه  مردان است که مردسالار بودند ولی  صد ویژگی بزرگ هم داستند که وقتی پای شوآف و فیلم سازی در نسیر غربی سازی و جنگ با فرهنگ و هویت نلی می رسد فراموش می شود .

رضا براهنی یکی از آن مردسالاران مستبد در قلمرو گفتگوی ادبی است اما صد وجه دیگر هم دارد و غلام باستانی نیست . کسب است  که در شکل گرفتن دنیایم در دوره ای از عمرم تاثیر داشت . شاید یکی از عوامل  لحن انتقادی و  سرکش و جدلی نثرم ‘ ردّی: باشد که او بر من‌نهاد . او نثری تهاجمی و تند خو و مغولی داشت و در عین حال  تا حدی صاحب تفکر خلاق بود  . من هرگز رضا براهنی را ملاقات نکردم . چنان که هرگز تمایلی به دیدن کسانی دیگر  نداشتم  که در ۱۵ ‘ ۱۶ سالگی ام  هر هفته بی صبرانه منتظر خواندن  شعر و نقد و خبری از داستان شان بودم  و مطالبشان را  در  مجله  فردوسی‌ و نگین و کتاب هفته و..جزوه شعر و حتی  بعد ها در تماشا دنبال میکردم . دوستانم از رشت سفرمی کردند به تهران و  مشتاقانه در کافه فیروز به دیدارشان می شتافتند . من هرگز قدم به کافه فیروز  و  نادری نگذاشتم . بهزاد  رفیق دیرینم  در آن مدار می گشت . مهین ‘  دوست خواهرم بود ‘ نویسنده و شاعر بود و دانشگاه تهران قبول شده بود و آل احمد در دانشکده علوم تربیتی استادش بود و خبرهای سیمین دانشور ‘  آل احمد و ساعدی و  شاملو و فروغ و گلستان را می آورد  آن وقت ۱۳ ‘  سال داشتم و مرگ فروغ برایم  حادثه ای  معلق بین افسانه قهرمانی و تراژدی بود . ومن شعرهایش را بیشتر از شعر شاملو دوست داشتم . ۱۲ ۱۳ سال بیشتر نداشتم‌ با شعرش آشنا شدم . شاید آخرین سال حیاتش بود .  یادم نیست زنده بود یا کشته شده بود که من تولدی دیگر را در حال آمدن به خانه در پیاده رو می خواندم و سرمست می شدم‌  حوصله چارپاره هایش را نداشتم ‘  روحیه آوانگارد داشتم  و از نیما بیشتر خوشم می آمد تا اخوان و بامداد. تولدی دیگر را بعد از  نیما شروع کردم و البته قبل تر شعرهای انقلابی و رومانتیک توللی و هشترودی و نصرت رحمانی را خوانده بودم‌. دبستانبودم کلاس ششم : بدوز چهار زخم چرکین بر کفنم  و. اما از آن سال ها همینگوی و  فروغ  در ذهنم مانده ‘ خاطرات خانه اموات زن سی ساله بالزاک زنبق دره آناتول فرانس ‘ یینوایان هوگو الیور تویست دیکنز و ‘ ابله قمارباز و برادران کارامازوف  داستایوسکی بازرس گوگول و همه نمایشنامه های ساعدی و البته خرمگس. و بعدتر غربزدگی و ادبیات چییت یارتر  …. که کمی بعد  شمشیر اجدادی با غلاف نقره و کارشده اش  و کیسه سکه های یک تومانی ناصرالدین شاهی فراموش شده در گوشه صندوقچه پدر و مدفون در زیر اسناد را که کسی اعتنایی به ان نداشت  می فروختم و کتاب می خریدم .   این ها رمانهای پایان دبستانم بودند  تا سیکل اول دبیرستان که از کلاس دوم سوم  دبستان  با امیر عشیری و مایک هایمر و ارونقی کرمانی  و آگاتا کریستی شروع شده بود و پس از رومانتیک های اروپایی  به بوف کور ختم شده بود که هیچ از آن نمی فهمیدم .  اما تابستان ششم ابتدایی  یک پرتاب بود به فضایی غریب ‘ سحر آمیز و روشنفکرانه  . فروغ و کمی بعد ‘ بله  کمی بعد شعرهای احمدی و رویایی و شعر دیگر و…. رسید .

در این فضا براهنی  یک رروشنفکر مدل سارتری  دهه چهل بود که در کلای هفتم تا دهم در گیرش بودم و ادبیات چیست او که نجفی ترجمه کرده بود ‘ کتاب مقدس شمرده می شد . بعد نگاه نوری علا را به براهنی  ترجیح دادم  اسباب و صور شعر

فارسی اش مدرن تر بود . در حالیکه نگاه ریچاردزی و پوزیتیویستی براهنی  دیگر آزارم می داد  اگرچه او یک محقق از جنس خانلری نبود اما مهمتر بود . متفکر بود . با این همه تا انقلاب اسلامی ‘ نوری علا  از او نوتر بود .از موج نویی ها دفاع می کرد . براهنی از سقف شاملو گامی پیش نمی نهاد  ولی من شعر احمد رضااحمدی و سپس شعر سپهری و بعد شعر  دیگر الهی و حجم گرایی رویایی را در پایان دهه چهل و در آغاز دهه پنجاه طنین در دلتا را آوانگارد می دانستم و دیگر براهنی برایم  کهنه شده بود که خود در فردوسی و رمان و تماشا  نقد شعر مینوشتم و شعرهایم را منتشر می کردم و از نوری علا تا منوچهر آتشی و لوشانی ‘ نوشته های یک ۱۷ ساله ی تازه  از تخم سر برآورده را تحسین می کردند ‘ و من همچنان تمایلی نداشتم بدنبال کسانی بدوم که تحسینم را در هنر بر می انگیختند ‘ شاید متکبر و خودشیفته  بودم.  اما حقیقت آن است که عمدی در ببن نبود به سادگی اصلا در ذهنم  این دنباله روی هاجایی نداشت .

 

احمد میراحسان: از کلاس هفتم گرایشات سیاسی چپ پیدا کردم و سال دوم دانشگاه به زندان افتادم و زندگیم تا سال  ۶۸ .در مسیری دیگر  جریان یافت . شعر می سرودم و دیگر منتشر نمی کردم . براهنی در فضای آخر دهه شصت و آغاز دهه هفتاد بدنبال کار تاثیر گذار بابک احمدی ‘ چهره دیگری یافت . احتمالا او جریان های پسامدرن  را می شناخت و در شعر نوآوریهای خود را داشت اما شکفتن او در مقام یک منتقد و شاعر  پسامدرن‌ به دهه هفتاد بر می گردد .شکفتن رمان و درک ساختارزدایانه دریدایی او در شعر بسرعت جبران مافات کرد . این پوزشی بود از رویایی و سعر دیگر که زمانی با روحیه اثبات گرایانه  علیه آن ها می نوشت و روح هوسرلی شعر رویایی را درک‌نمی کرد . حالا یک سرو گردن بالاتر از احمد رضااحمدی در جنون شعر و در تراز بابک احمدی که پیشرو معرفی تفکر پسامدرن بود ‘  ایستاده بود و تفکر و  تئوری ساختار زدای جدید ‘  شالوده نظریه و سرایش او شده بود .  من همان سال ۴۹ با” مصیبتی زیر آفتاب” و خصوصا “گل بر گستره ماه ” می دیدم دارد پوست می اندازد و  نو می شود و افکار واپسگرایش در باره سعر اوانگارد تغییر می کند و بالاخره

احمد میراحسان: در مفاله ای پس از انقلاب ‘ از رویایی عذر خواست ..بعد از زندان ظل الله او  یک‌ کار آوانگارد با لحن سلین  بود .اما این خطاب به پروانه ها و چرامن  دیگر شاعر نیمایی نیستم و گزارش به نسل فردا بود که چهره بداهنی را در پیشاپیش صف ساختار زداها تثبیت کرد . عمیق تر از باباچاهی و البته در پژوهش عقب تر از بابک احمدی .

☆☆☆☆☆

این ها ربطی به نقد فیلم پیر پسر ندارد ؟ ‘ مشتی خاطرات خانه اموات است ؟ هست اما ربط هم دارد .اگر اوکتای فرزند رضا براهنی نبود باز تمایلی به نوشتن برای فیلمش با ارجاع به تاریخ مذکر  داشتم ؟ می توانم بگویم با وجود دوجهان بینی حتی متضاد بر خلاف آدم های جنجالی حرف مفت زن فیلم پیر پسر را  فیلم مهمی می دانم . نه با دلایل دیگران و یا شاهکار بودن بلکه انواع ویژگی های متنی و بینامتنی  در کنش ارتباطی پدران و پسران و حمل  لیده هایی که برای یک‌ نسل جنبه کاملا   خاص داشت و برای نسل هایی بعدتر ‘ یک امر عمومی دست کم در جریانی از تداوم مدرنیت و گسترش آن در جامعه بود . . به نظرم بعد از کلاسیک ها هیچ فیلمسازی  دست کم در خاورمیانه نمی شناسم‌‌ اثری چون پیر پسر ساخته باشد که فاجعه حذف خدا و حال در رفتگی انسان در مغاک دین باختگی و تلاش برای آویختن به دستاویزی جانشین ‘ یعنی  عشق یک زن و ناممکنی و فاجعه رقابت سه مرد  پدر و پسر رابرای نجات از دوزخ ظلمات و فرو رفتن در ظلم و برباد رفتن شان از آن  غیاب ‘  جنین موثر و تلخ به نمایش بگذارد . نقد پرهیاهو و سطحی  ژورنالیستی ‘ تقلیدی ‘ فاقد خلاقبت و تیز ببنی و سیاست زده  و برده  معیارهای هالیوودی قادر نیست جان و زندگی پیر پسر را درک کند . پس با هوچیگری و جملات سرکوبگر فیلم را می کوشد لت و‌پار کند بدون یک‌گزاره برهانی   و در باره هر شاهکاری هم می توان با ابن فرمول های نخ نما ی کلی ی انتراعی و بی روح ‘  داوری مزخرف کرد که فراستی عادتا همین کار را می کند . و یا با دستاویز به یک سویه سیاسی و مطلق کردن آن‌طبق  نظم گفتار غربی سازی از هویت های اصیل فیلم بازبماند

☆☆☆☆☆

خواستم در این نوشته تفسیری و زاویه دیدی از فیلم‌ پیر پسر  ارائه کنم که  شاید  و ظاهرا در نیّت فیلمساز جایی ندارد . من متنفرم از نقد پوزیتیویستی که شارح نما به نمای خبط های فیلمساز و دنباله رو خواست و فهم اوست . محتملا اوکتای در پی یک فیلم نیست انگار بود ولی در نگاهم فیلمش یک اثر ارزشمند خداباور درباره ظلمات غیاب و در شرایط وهم حذف و قتل خداست . . این اثر مدرن عمیقا جهان همه چیز از کف داده را ترسیم می کند . نکبت یک زندگی معلق پیرامونی  خرد باخته ‘ به فساد و بی اخلاقی کشیده شده که مرگ چاره عایی این بد فرجامی و بیهودگی است .  قربانی ماجرا  همان  کورسوی دوست داشتن است اما در آن هوا   امکان عشق ناممکن بود . اکتای نمی داند فیلمش تا کجا در اعماقش  اثری دینی است . در سینمای ایران هیچ ‘ هیچ فیلمساز مسلمانی در دفاع از ایمان: و خدا  نتوانست اثری  چنین تکان دهنده بسازد که ظلمت جهان خدا از کف داده را تصویر کرده باشد  . هرچند نه ایجابی ‘ بلکه سلبی یعنی در باره ظلمت جهانی که تور فی السموات ولارض  را از کف داده . جهان غلام و رضا و رعتا حتی علی . من این فیلم را  بخاطر این ظلماتش که گواه ضرورت نوری در هستی است ‘ می ستایم  ‘چیزی نادیده  گرفته شده و نادیده مانده در میان دریایی از داوری های میانمایه مدرن ‘ اغلاط قیاس و انطباقات قیاسی کذب و گزاره های قاقد صدق که از اقسانه های ملی تا مقوله های القایی غربی سازی را در بر می گیرد .

اما جایی که اکتای گوهر خلاقیت ‘ قلب طلایی ‘ تفکر اصیلش و زیبایی شناسی و اسلوب خاص خود  را نشان میدهد همان واقعیت  توان کارگردانی و فرزانگیش است که  ظهور می یابد در زیبایی شناسی و نگاه ‘ و در  همین  نمایش وضع تراژیک ظلمت  و انسان گرفتار در ظلمات  بی پناهی  و جبر دوزخی و فاقد برونشد و غرق کفر  که البته راه حقیقی  انسان به پاکی و برونشدش .از تاریکی  در لزوم  بازگشت به سرچشمه عشق و ایمان و امید و رهایی از هر جهل و استبداد و ظلم است    چیزی که در جهان مدرن  یکسره امکان آن فراموش شده . امکانش همان توبه سوی حقیقت  است که نه در غلام مطلقا  و نه در رضا و رعنا و حتی علی ‘ ولو روزنه ای  به سویش سوسو نمی زند .و ندای هستی را نمی شنوند در نتیجه چه جاره جز نیستی در نیست انگاری ای که با آن زیسته اند و مرگی  که جز ابدیتی تاریک ‘  تقدیری برایش منصور نییت مگر خدا رحم کند در قیامت هولناک از برون افتادگی لها کسبت و علیها مااکتسبت….‌‌  آنچه خود ما فراهم آورده ایم از طلمت و هول و ببچیزی وفقر نور ….

من پیر پسر را برای آن که گواه ضرورت نور برای رهایی از این فضای سیاه و چرک و دهشت زای جهانی پوچ  و فاسد و نفرت آلود ست  دوست دارم . نه برای تطابق های وهمی  قیاسی که طلم ما را ادامه می دهد و مانع راستگویی  و درست بینی ماست. و درمان تاریکی های عمومی و اجتماعی مان  و تشخیص تیک و بد  جهانی که در ان زندگی می کنیم ! بله پیر پسر فیلم مهم و قابل گفتگویی است .

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها