تاریخ انتشار:1404/09/23 - 08:00 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 214287

سینماسینما، امیرابراهیم جلالیان

فیلم‌ «سینما شهر قصه» گرچه درونمایه طنزِانتقادی-سیاسی دارد و شخصیت‌های آن نمادی از ستارگان سینمای دیروز هستند، ولی در زمره آثاری است که اساسا سینما را موضوع اصلی و محوریت خود قرار داده‌ است. در واقع پیوند نوستالژی و نقد اجتماعی را گره می‌زند.

فیلم به تعبیری نمادین، روایت شهری که از قصه‌های گذشته سخن می‌گوید، اما در واقعیت امروز رها شدند، آدم‌هایی که در گذشته جا ماندن و هنوز دنبال قصه‌اند، اما جهان اطرافشان دیگر قصه‌ای برای گفتن ندارد. «سینما شهر قصه» بستری برای واکاوی نسلی زخم‌خورده است. برشی از جامعه، برشی از گذشته، مروری برای شناسنامه سینما و نمایی از حافظه جمعی به تصویر کشیده شده. چرا «سینما شهر قصه» مهم است؟

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های «سینما شهر قصه» نگاه استعاری آن به شهر است. شهر در این فیلم بیش از آن‌که یک موقعیت جغرافیایی باشد، یک وضعیت روحی و تاریخی و خاطره‌انگیز است و در بخشی هم تاریخ انقلاب را بازگو می‌کند.

فیلم ویژگی منحصر به‌فردی دیگری دارد و آن توجه به مخاطب عام است که شاید عاشق سینما نباشد، اما می‌تواند از درام کمدی فیلم لذت ببرد و همزمان، با تاریخ سینمای ایران آشنا شود. از این منظر، فیلم تلاش می‌کند تصویری گذرا از جریان تاریخی سینما در سال‌های پیش و پس از انقلاب ارائه دهد. انگار گفت‌وگوی نسل‌ها در تاریکی سالن سینما را رمزگشایی می‌کند.

پیش از این فیلم، کیوان علی‌محمدی همکاری تنگاتنگی با امید بنکدار داشتند و اصولا با اثاری انتقادی_روشنفکرانه و ملودرام که ته‌مایه نوستالژیک هم دارد مطرح بودند.

این‌بار علی‌محمدی با علی‌اکبر حیدری، نویسنده و داستان‌نویس خوبِ معاصر همکاری داشته و «سینما شهر قصه» را خلق کردند. در بطن این اثر اِلمان‌هایی وجود دارد که برای تماشاگری که اندک تاریخ سینمای ایران را دنبال کرده است، جذاب و قابل توجه است، تصاویری همراه با ستایش از سینمای کلاسیک و فیلمفارسی‌های خاطره‌انگیز ‌و هم به شکل مبسوطی تقدیر از سینمای پس از انقلاب خصوصا دهه شصت و هفتاد پرداخته‌اند.

فیلم به‌خوبی نشان می‌دهد که سینمای ایران در دهه اخیر در قیاس با گذشته تا چه اندازه از دوران اوجش فاصله گرفته و رو به نزول رفته است. با این حال، همان عشق به سینما، ما را زنده نگه می‌دارد.

البته نکته مبهم و منفی در قصه اینجاست که فیلم از نظر دراماتیک و پیوند زدن تکه‌فیلم‌ها به قصه‌هایش موفق عمل نکرده، که احتمالا با سانسورهای کلافه‌کننده مواجه شده است و از طرفی تفاوت این فیلم با نمونه موفقی مانند «ناصرالدین‌شاه آکتورسینما» (محسن مخملباف) در انسجام روایی و قوام یافتن ارجاع‌های سینمایی است.

اگرچه «ناصرالدین‌شاه آکتور سینما»، در ابتدا مروری از پیدایش سینماتوگراف و فیلم و عکس از عصر قاجار تا عصر معاصر و احترام به ادوار سینما داشته است، اما ایده‌ی سینما شهر قصه با نگاهی به سینمای کلاسیک و هنرپیشه‌ها و بعدتر نگاهی به دهه شصت و هفتاد بوده و روایتی عاشقانه، کمدی از جوان عشق به سینما به‌نام داوود با بازی حامد کمیلی را در بطن فیلم گنجانده تا به شکلی اثری قصه‌گو هم از آب در بیاید.

کمیلی در «سینما شهر قصه» نقش جوانی رمانتیک، و بامزه را بازی می‌کند که عاشقِ فیلم و آرتیست‌های سینما است. بازی او در این فیلم (خارج از کلیشه همیشگی) به نوعی متناسب با حال‌وهوای فانتزی آن زمان در کنار سیاوش مفیدی زوج خوبی را تشکیل داده‌اند که می‌تواند برای تماشاگر جذاب باشد.

آن دو توانستند زمان حال را آرشیوی کنند و فضای خوب نوستالژیک با همان رنگ‌وبوی قدیم را شکل دهند که البته زوایای دوربین و تدوین از گذشته به حال، همچنین میزانسن و فضاسازی و استفاده از صحنه‌های واقعی به‌جای مستندسازی، بسیار تاثیرگذار و چشم‌نواز بوده و یک فیلم کمدی موقعیتی را رقم زده.

یکی دیگر از نقاط قوت فیلم، نمایش تصاویر آرشیوی ناصرملک مطیعی، فردین، بهروز وثوقی و فروزان و دیگر هنرپیشه‌ها، پس از سال‌هاست. این اقدام نمادین، پرسش‌برانگیز است! چرا پس از چند دهه از انقلاب، همچنان باید نمایش این چهره‌ها به‌عنوان اقدامی جسورانه تلقی شود؟!! و به نوعی مجددا به زیر تیغ سانسور رود!؟

فیلم کاملا اشاره می‌کند که بازیگران سینمای قدیم و بیشتر آثار پیش از انقلاب خطری برای امنیت کشور نداشته‌اند در حالی که برخی از فیلمسازان اول انقلابی همانند محسن مخملباف و امثالهم که تفکرات تند و رادیکالیسم داشتند و مورد حمایت نهادهای انقلابی بودند، باعث ممانعت و انسداد سینمای کلاسیک شدند و آن نسل سینمایی را مرتد می‌دانستند!

البته بعدها با چرخشی ۱۸۰ درجه خودشان از مخالف سرسخت به موافق تغییر یافتند و به ساخت فیلم‌های شعاری و حتی آثار ضدایرانی یا اروتیک روی آوردند!

شخصیت مرد مغازه‌دار عطار در این فیلم با بازی فرخ نعمتی که اصولا یک تیپ است، نمونه‌ی بارز تفکرات افراطی به سینماست و مخاطب را به یاد دهه شصت و حواشی سینما در آن دوره می‌اندازد. این شخصیت به اندازه کافی ضعف تفکر ضدسینمایی را به نمایش گذاشته و بیننده را به تأمل درباره زمانی وامی‌دارد که سینما به‌اصطلاح محل فسق و فجور بوده! و البته فیلم به‌درستی بر این نکته تأکید دارد که موقعیت سینما به‌عنوان یک نهاد اجتماعی-فرهنگی برای تمام حکومت‌ها حائز اهمیت است و نباید از سینمای خوب و تولید داخلی غفلت کرد.

و یک نکته مثبت که حقیقتا فیلم را به‌خوبی سراپا نگه می‌دارد، بازی استثنایی و بی‌نظیر بابک کریمی است. او به نقش شخصیتی شوخ‌طبع و پرشر و شور بازی درخشانی از خود ارائه داده و به‌واسطه همین نقش‌آفرینی، کاندیدای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در سی‌وهشتمین دوره جشنواره فیلم فجر شد. استعداد غریب او در کمدی و ایفای نقش یک هوادار سلطنت پادشاهی که از محدودیت‌های پس از انقلاب کلافه شده و با گریم مناسب و شکل‌وشمایل پدرش یادآور استعداد بی‌نظیر نصرت کریمی است. متأسفانه نصرت کریمی با آغاز انقلاب از سینما کنار گذاشته شد و چهل سال از هرگونه فعالیت سینمایی محروم ماند. اما بابک کریمی در این فیلم همچون گوهری درخشان است.

به‌طور کلی فیلم مصداق یک سینمای کمدی فانتزی در بستر اجتماعی سیاسی است‌، نگاهی چندلایه به سینمایی که شاید همه دوستش نداشته باشند، اما قطعاً همه درباره‌اش فکر می‌کنند.

نتیجتا هردو کارگردان (علی‌محمدی_حیدری) که از نسل مهجور و آسیب‌دیده به‌شمار می‌آیند با توجه به سختی‌ها و معظلات پخش و اکران و ممیزی‌های رایج در عرصه اصولا هنر، توانستند اثری نسبتا هدفمند و کم‌نقص و غالبا با طنزی سیاسی_انتقادی با ادای دین به هنرپیشگان و سینمای گذشته، به نمایش در بیاورند.

لینک کوتاه

 

آخرین ها