تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۶/۰۲ - ۱۸:۲۰ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 882

مهرزاد دانش

۱۰۷۹۶۴اعلام وضعیت جدید بخش بین الملل جشنواره فیلم فجر از سوی سازمان سینمایی که مدیریتش به سیدرضا میرکریمی سپرده شده و عنوانش نیز با عبارت جشنواره بین المللی فیلم ایران نامگذاری شده است، طبق انتظاری که می رفت، هجمه غوغاسالاران را در پی داشت. اینان که عموما از ورشکستگان سیاسی و فرهنگی بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ هستند، با هیاهومداری بر سر غیاب واژه «فجر» از عنوان این بخش از جشنواره، بهانه جدیدی یافته اند تا فرافکنی های مورد نظر را در آستانه انتخابات مجلس اعمال کنند و به اظهار وجود پردازند. در این زمینه یادآوری چند نکته بی مناسبت نمی نماید:

۱- موضوع تفکیک بخش بین الملل جشنواره از بخش داخلی، تصمیمی بود که سال گذشته اعمال شد و اردیبهشت امسال اجرایی شد. این که کیفیت برپایی بخش مزبور چقدر مطلوب بود یا نه؛ بحثی مجزا است که به میزان شایستگی و مدیریت متولیانش معطوف است، وگرنه نفس این تفکیک، امری درست می نمود که اگر با مدیریتی استاندارد و خلاق هدایت شود، قطعا پیامدهای خجسته ای را در پی خواهد داشت. قاعدتا وقتی بخشی از یک جشنواره به لحاظ زمانی و سازمانی، از پیکره اش جدا شود، تغییراتی مقتضی را هم در سطح ماجرا به خود می بیند که یکی از آن ها، عنوان جشنواره است. عنوان «فجر» برای جشنواره، بیش از آن که ماهیتی معنایی و کارکردی داشته باشد، معطوف به زمان برگزاری اش (ایام دهه فجر) بوده است و حالا که قرار است بخش خارجی در فصل بهار برگزار شود، نامگذاری اش به همان عنوان سابق فجر، هم برای خود جشنواره فاقد مناسبت است و هم نوعی مضحکه و تمسخر پنهان را برای این عنوان شکل می دهد. درست مثل آن است که کسی بخواهد بخشی از مسافرت های همیشگی اش را در ایام نوروز به فصل زمستان تغییر دهد، اما در وسط دی ماه از عبارت سفر نوروزی برای کارش استفاده کند!

۲- غوغاسالاران چنان از تغییر نام جشنواره سخن می گویند که گویی دیگر پدیده ای به نام جشنواره فیلم فجر در این مملکت وجود خارجی ندارد. در این نوع آگراندیسمان ها که بیش تر به شارلاتان بازی های سیاسی و جناحی شباهت دارد، اصل واقعیت تحریف می شود و حاشیه ای را چنان بر متن غلبه می دهند که مخاطب بی اطلاع از همه جا، اطمینان بیابد آن چه جریان اصلی است همان حواشی است و نه متن. از این دست آگراندیسمان ها در سیاسی بازی های فراوانی استفاده شده است؛ کافی است کسی در یک جمله یک جا طبق ضرب المثل ها از واژه روستا استفاده کند؛ یک دفعه حضرات در قامت حامیان روستائیان از خود عکس می گیرند و حتی به رغم ثبت تولدشان در پایتخت مملکت، بزرگوارانه خود را روستایی می نامند! کافی است رییس جمهوری مشفقانه درخواست کند چهره های سیاسی با ارائه شناسنامه حزبی خود سخن بگویند، ناگهان موج بچگانه ای از در دست گرفتن شناسنامه پشت تریبون ها از طرف مقابل شکل می گیرد که بیش تر دلالت بر کاریکاتوری از فقدان توانایی درک سیاسی مفهوم یادشده دارد تا مثلا پاسخگویی منطقی به این درخواست. اکنون نیز حکایت جشنواره فجر همان تداعی را دربردارد. بخش اصلی جشنواره که فیلم های ایرانی در آن نمایش داده می شوند و به رقابت می پردازند و بیش ترین پرداخت ها و بازخوردهای رسانه ای بر روی آن انجام می شود، همان جشنواره فیلم فجر است که به سبب ربط ارگانیک زمان، موقعیت، ملیت، و جشنواره، وجه تسمیه ای بسیار منطقی هم هست. اما گویی این واقعیت بزرگ، در نگاه سیاسی خُردبینان، نادیده می نماید و در عوض بخش خارجی ماجرا که نه خودشان تا به حال حضور و عنایتی جدی بدان داشته اند و نه مسمایش به عنوان فجر تاکنون تأثیری انقلابی در نتایج و حال و هوایش نهاده است، تبدیل می شود به پیراهن عثمانی که قابلیت علم کردن داشته باشد و در زیر بیرقش به ریختن اشک بر سر ادعاهایی پرداخت که اصلا به وقوع نپیوسته است.

۳- عنوان «فجر» برای بخش خارجی جشنواره، جدا از ناهمگونی کنونی زمانی اش، از ابتدا هم چندان معنایی برای شرکت کنندگان خارجی نداشت و قرار نبود از دل آن تفسیر و تحلیل درباره معنای قرآنی فجر و لیال عشر و شفع و وتر مورد فهم فیلمسازان آمریکایی و آفریقایی و اروپایی قرار گیرد و این نام صرفا با همان واژگان Fajr برای اینان تبادر معنا می کرد و نه بیش تر. این همه سال است بخش بین الملل با این نام برگزار می شود و این همه خارجی هم در مناسبتش به ایران آمده و رفته اند؛ کدام یک تاکنون از این عبارت، نتایج انقلابی آتشین گرفته اند که حالا قرار باشد با انتخاب عنوان دیگری، ازشان کاسته شود؟ در دولت سابق که برخی مدیران سینمایی و فرهنگی اش دارند برای این موضوع خودمصیبت خوانده، یقه می درانند، واژه فجر چقدر حاصل ایدئولوژیک برای مهمانان خارجی و سینمای خارج داشته است؟

۴- یکی از وجوه طنز اعتراضات اخیر آن است که کسانی بیش از همه به روضه خوانی برای از دست رفتن نمودهای انقلاب مشغولند که در زمان تصدی گری فرهنگی شان، شاهکارهای تاریخی از خود بر جا نهادند؛ چه در باب بحران سازی های ادواری در حوزه سینما، چه درباره روندهای پرهزینه فانتزی و مضحک (استخدام وکیلی بدنام و شیاد از فرانسه برای به محکمه کشاندن هالیوود!)، چه در باب تحریم بی سود و فایده اسکار به بهانه ای بی ربط به هالیوود که به محرومیت فیلمی با مایه های شدید ملی و آیینی از پتانسیل حضور در یکی از مهم ترین مناسبات جهانی انجامید، چه در باب اتهامات عجیب و غریب و هوش ربایی که کار برخی منسوبان و منصوبان را به حبس و تحمل مجازات و تعزیرات سوق داد، چه در دفاع پرهزینه از پروژه کم ارزش لاله، چه در صحبت هایی موهن که علیه مراجع تقلید بر زبان رانده شد، چه در اظهارنظر غیرمتعارف معاون وقت در باب وجوب حجاب و…و مضحک این جا است که چرا آن زمان ایده بی سر و ته و جعلی «مکتب ایرانی» مشائیون به طعن و نقد حضرات کشیده نمی شد و اکنون که نام جشنواره ای متعلق به کشور به نام ایران موسوم شده است، سوز اسلام و قرآن را از ته جان فریاد می کشند؟

۵- نگاهی به تاریخچه نامگذاری جشنواره نشان می دهد که این تسمیه، بر اساس تصمیمی ذوقی بوده است که توسط مدیران وقت فرهنگی گرفته شده است و نه وحی منزل که قرار باشد همچون محکمات قرآنی تا ابد در حریم تقدس محفوظ نگه داشته شود. جالب این جا است که اصطلاح دهه فجر برای جشن های سالروز پیروزی انقلاب، ابتدا نه در نخستین سالگرد، بلکه در سال ۱۳۶۰ به کار رفت و پیش از آن تنها از تعبیر «هفته جشن های سالگرد انقلاب» استفاده می شد. در سال ۱۳۶۰ بود که به پیشنهاد عبدالمجید معادیخواه وزیر وقت ارشاد، آغاز جشن های انقلاب از ۱۲ بهمن تا ۲۲ بهمن دهه فجر خوانده شد. آقای معادیخواه بعد از این پیشنهاد، البته مدت زمان زیادی در وزارت ارشاد باقی نماند و یک سال بعد، همان بزرگواری که اینک حکم به پرهیز از نام و تصویرش داده اند و البته نشود که حکم به منع از یاد و محبتش داده شود، وزیر ارشاد شد و به ابتکار او جشنواره ملی سینمایی کشور (و سایر جشنواره های هنری مهم ملی) با عنوان «فجر» و به قصد حمایت از تولیدات سینمای نوین ایران برگزار شد. کسانی که اینک فریاد وااسلاما برای تغییر نام بخشی از محفلی سینمایی سر داده اند، یادشان باشد که مبتکر این نامگذاری، همان کسی است که اینک مورد طعن و انگ خودشان است. فتأمل!

۶- مرتکب این قلم، به عنوان منتقدی سینمایی، مانند برخی دیگر از همکاران، ترجیحش آن است که نام جشنواره بین المللی، بر اساس شهر برگزارکننده باشد؛ ولی ظاهرا تصمیم دوستان بر حسب پرهیز از تداعی بخشی برخی موقعیت های قبل از انقلاب صورت گرفته است که این نیز به لحاظ نظری چندان موجه نیست (مگر وقتی نام استان باختران را به همان نام کرمانشاه رایج در زمان پهلوی برگرداندند، تداعی بخش احیای طاغوت بود؟)؛ اما ظاهرا غبار ناشی از جفتک پرانی مرکب قدرت طلبی مدعیان بر شنزار سیاست، غلیظ تر از آن است که بتوان به استانداردها و معیارها بیش از این اندیشید.

۷- سیدرضا میرکریمی، بسی بیش از مدعیان این غائله ورزی ها، سابقه و صبغه در انقلاب و جنگ و ارزش ها و سلامت نفس و حسن مدیریت دارد. آن چه عیار یک فضای فرهنگی را مشخص می کند، نه اسم، که رسم و منش و عملکرد است. این فضایی است که اینک در اختیار میرکریمی به عنوان یکی از موفق ترین سینماگران بعد از انقلاب اسلامی قرار دارد و باید به خود و او فرصت دهیم تا حاصل برنامه ریزی ها و مدیریتش را در بهار سال آینده به نظاره بنشینیم. هیاهوورزی های قبل از موعد، نشان از حسن نیت ندارد و به سیاسی کاری و بهانه جویی های معطوف به احیای قدرت های از دست رفته می ماند. صبر می کنیم و به وقت خودش، به تحسین مزیت ها خواهیم پرداخت و نقص ها را با پیشنهادهای مقتضی، یادآور خواهیم شد.

خبرآنلاین

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها