تاریخ انتشار:1394/07/15 - 00:01 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 3899

صائمیسید رضا صائمی

درحالی که برنامه نود ۱۷سالگی خود را پشت سرگذاشته برنامه هفت هنوز به ۵ سالگی نرسیده، سه بار پوست انداخته و سه بار مجری عوض کرده است و این خود نشان می دهد سینما چقدر پیچیده تر از فوتبال است! البته از آن طرف هم می توان به قضیه نگاه کرد وگفت عادل فردوسی پور چقدر کارش را بلد است! با این حال قیاس این دو مقوله شاید خود قیاس مع الفارق باشد و پشت پرده سینما با پشت صحنه فوتبال تفاوت های ماهوی داشته باشد که البته خود بحثی دیگر را می طلبد و خارج از حوصله این مقال است.

بالاخره پس از حرف وحدیث ها و حاشیه وحاشورهای که تعطیلی هفت در پی داشت کرکره این برنامه بار دیگر با مدیریت جدید بالا رفت و نخستین ورق از این دفتر که بیشتر یک معارفه تصویری  و پیش شماره بود گشوده شد! بدیهی است ومنطق نقد هم حکم می کند که اکنون برای نقد برنامه خیلی زود است اما گویی خود برنامه و مجریش فارغ از فرم و محتوی آن، محل مناقشه برخی از سینماگران و منتقدان شده و تحلیل یک برنامه به جدال بر سر صاحب برنامه تقلیل یافته است! اینکه مثلا افخمی دست و پا زده تا از سکوی هفت صبح به صندلی هفت  شب برسد،اینکه او حزب باد است و تنها بر مدار منفعت خویش می چرخد، اینکه او مجری نیست یا ادعای منجی بودن سینمای ایران را دارد و اینکه های دیگر به کنار! هیچ کدام از این ها دلیل بر این نمی شود که برنامه قبلی هفت باید تداوم می یافت یا نیازمند تغییر و تحول نبود! محمودگبرلو فارغ از همکاری از دوستان من نیز هست و درهمین هفت و پیش ترها در رادیو با هم برنامه اجرا کرده ایم اما واقعیت این است که او گزینه مناسبی برای هفت نبود! حتی اگر مثل من معتقد باشید او برنامه هفت را از تک صدایی بودن نجات و تریبون هفت را در اختیار منتقدان دیگر نیز قرار داد. این چند صدایی اما صلابت چندانی نداشت و این کثرت به وحدت در اجرا وساختاری منسجم وتاثیرگذار نیانجامید! گاهی حرف زدن همه، موجب همهمه می شود و مفاهمه را سخت می کند! گاهی در هم تنیده شدن صداها نه به پلورالیسم که به پوپولیسم ختم می شود. البته هفت قبلی از این آخری مصمون بود اما به پروگماتیسمی در سینما هم منجرنشد! خیلی به زبان ساده، هفت نتوانست همچون نود که در ساحت فوتبال ایران جریان ساز شد جریان ساز شود! پس انصاف بدهیم که هفت دو باید پوست می انداخت و نفس تازه می کرد حتی اگر هفت سوم را نمی پسندیم! جالب اینکه هفت سوم هنوز نیامده و پیش از پخش قسمت اولش نیز زخمی ترکش کسانی شد که هنوز ندیده و نشیده حکم به برات یا شکست آن می دهند! (این پیش نقدی و پیش دستی در سنجش برنامه مثل این می ماند که با آنونس یا پوستر یک فیلم به نقد آن دست بزنیم) یا برخی به واسطه اینکه در سری قبلی به نان و نامی رسیدند و اکنون این مجال از آنها گرفته شد جدال را آغاز کردند و پیش از اینکه شیپورجنگ نواخته شود در جبهه مقابل سنگر گرفته و فرمان آتش می دهند ( البته تعطیلی ناگهانی یک برنامه و بیکاری تعدادی از همکاران رسانه ای ما مقوله دیگری است که مطالبه ای به حق است و چالشی دیگر می طلبد)

واقعیت این است که پیش از آنکه “هفت” به عنوان یک برنامه نقد شود  سردبیر آن در مقام متهم، نفی می شود! نگارنده قصد دفاع تمام قد از هفت جدید یا شخص افخمی را ندارد( که با دو مجری قبلی آشنایی نزدیک تری هم دارد) اما منصفانه که هیچ، عاقلانه و منطقی است که اجازه دهیم ابتدا هفت سوم دست کم در سه قسمت جلوه گری کند تا جلال یا جلف بودنش را نفی یا اثبات کنیم.با تمسک به نظریه مرگ مولف رولان بارت،افخمی را ازهفت تفکیک کنیم و به جای نفی او به نقد برنامه اش بپردازیم. بگذاریم ابتدا حرف هفت منعقد شود سپس حکم صادر کنیم! نق زدن چیزی را حل نمی کند باید نقد کرد و نقادی با نقاب شخصی ممکن نیست! برخی به جای قلم نقد، شمشیر نفی از غلاف خشم بیرون آورده تا هنوز نیامده هفت را در نطفه، سر ببرند!

چند لحظه صبر کنید! اینکه افخمی تنها گزینه یا بهترین گزینه برای اجرای هفت نبود را داخل پرانتز بگذاریم، واقعا چه کسی را با توجه به ویژگی هایی که از رسانه ملی می شناسیم که میلی به حضور آنها که در ذهن ماست ندارد،می توانیم جایگزین بهروز افخمی کنیم که همه با هر فکر و سلیقه ای او را بپسندیم! مثلا آیا تلویزیون حاضر می شود که پرویز دوایی ، پرویز جاهد یا هوشنگ گلمکانی را به عنوان مجری هفت برگزیند! آیا همه گزینه هایی که در سه ماه گذشته به عنوان گزینه هفت معرفی شده بودند بهتراز افخمی می توانستند برنامه را پیش ببرند! اصلا هر شخص دیگری که اکنون در ذهنتان است را ردیف کنید ایا صدا و سیمای ما، صدا و سیمای آنها را برمی تابد!؟ ما داریم درباره یک برنامه سینمایی در قاب تلویزیون جمهوری اسلامی سخن می گوییم که همه می دانیم چقدر نسبت به سینما و حاشیه و متن آن حساس است و برنامه های قبلی نیز از این حساسیت ها مصمون نبودند. راستش یکی از مشکلات هفت نداشتن یک عادل فردوسی پور در سینماست که هم کارشناس باشد هم ژورنالیسم تلویزیونی را بشناسد.قطعا افخمی بهترین گزینه نیست اما بدترین گزینه هم نیست. دست کم او زبان و زیان برنامه سازی در تلویزیون را می شناسد و این می تواند یک گام به جلو باشد هر چند انتخاب او را دو قدم به عقب بدانیم! برنامه اول او بهانه منطقی برای قضاوت نیست اما در همین برنامه از حیث مضمون و محتویی، شاهد نقاط قوتی بودیم که در برنامه قبلی نبود. مگر غیر از این است که حرف های جیرانی و میرکریمی ( در عین نقدپذیری) همان حرف هایی بود که انتظار داشتیم در هفت زده شود؟ قطعا حرف های مخالفان این دو نیز باید زده شود و قرار نیست هفت در انحصار یک جریان خاص باشد اما همین مقدمه نشان داد که رازهای مگوی زیادی گفته شد که پیش از این از زبان هفت نشنیده بودیم! تحلیل و آسیب شناسی فریدون جیرانی از سینمای دولتی و حتی خود برنامه هفت و موانع و دست اندازه هایی که در ساخت این برنامه وجود دارد یا نقد مسعود فراستی و صراحتی که در لحن و بیان او بود خوب که نه عالی بود چرا آن را خالی فرض می کنیم! ضمن اینکه این برنامه تنها معرفی و مقدمه هفت جدید بود که مستحق نقدی با قلم حدید نیست! باید صبوری کرد تا ببینم در ادامه قرار است چه اتفاقاتی بیفتد. همین برنامه اول نشان داد با آنکه برنامه زنده نیست اما سرزنده تر از برنامه قبلی است و بی پرده تر از آن عمل کرده. قطعا زنده بودن برنامه از بی اعتمادی و سوتفاهم مخاطب کم می کند اما اگر تولیدی بودن به این بهانه باشد که حشر و زوایید برنامه زده شود ( نه نفس سخن یا نقدی حذف و سانسور شود) و ریتم برنامه شتاب بیشتری گرفته و از کسالت بار بودنش بکاهد این مصداق حرفه ای بودنست نه محافظه کار بودن! برنامه ای زنده ای که با سخنان بی تعارف بنی اعتماد در نزد مدیران برچسب بی اعتمادی بخورد و تعطیل شود بهتر است یا برنامه تولیدی که بی تعرف سخن بگوید و خودش خودش را تعدیل کند؟ با این حال زنده بودن برنامه، اعتماد سازی بیشتری می کند و اعتماد مخاطب سرمایه اصلی هر برنامه است که به نسیه بودن برنامه تولیدی، اولویت دارد. هنوز درباره این گزاره مطمئن نیستم اما عقلانی تر این است که ترجیح دهیم هفت تولیدی تحلیگر داشته باشیم تا هفت زنده ای که مدام باید منتظر مرگ مغزی و جسمی اش باشیم!

 

اما و صد البته اما این به معنای تمجید و تجلیل از هفت جدید نیست که هفت به نقادی هفتاد من نیاز دارد و حیات و مماتش وابسته به نقد ماست اما هنوز این برنامه نیم من است و مستلزم خویشتنداری ما. مثلا من  که خود به حضور حمید گودرزی در این برنامه و نقش مجری گری اش یا اندازه نگه نداشتن افخمی در حرف زدن و اجازه ندادن به دیگران،انتقاد دارم و نگران پرچمداری مسعود فراستی در آیتم نقد برنامه هستم باید انتظار بکشم و ببینم آیا هفت می تواند اعتماد من و مخاطبان دیگر را جلب کند یا خیر؟ شاید نگارنده که اکنون قلم را در قلم دان محفوظ کرده با تماشای چند برنامه دیگر آن را از غلاف بیرون بکشد و یک خم افخمی را بگیرد اما اکنون هم باید صبور بود و هم باید پذیرفت افخمی راه سختی در پیش دارد و برای آنکه هفت، هشتش در گروه نه اش نباشد باید هفت خان دشواری را رد کند! کمی برون گود بایستیم تا او کشتی بگیرد آنگاه کارد زرد و قرمزها را بیرون بکشیم! هنوز لِنگش را نگرفته از لَنگ زدنش حرف نزنیم. اگر هفت حرفی برای گفتن نداشت و در حفره محافظه کاری و جناح بازی گرفتار شد یا تولیدی بودنش از تولد دیگری خبر نداد و صراحت و صداقت در آن نبود به شما قول میدهم اولین کسی باشم که همینجا درسایت”سینما،سینما”بنویسم که هفت،حرف سینمای ایران نیست! اما اکنون وقت تماشا است نه نقد وحاشا!بازی هفت سنگ با برنامه هفت را فعلا کنارگذاشته و قوانین بازی را رعایت کنیم. اگر هفت، هفت خطی کرد آنگاه خط قرمز رویش می کشیم! بگذاریم این قطار حرکت کند تا به شیشه اش سنگ بیاندازیم! اگر با ادامه هفت سر حال نیامدیم و سرخورده شدیم آنگاه می توانیم سرافرازنه این سرود را سر دهیم که: گر نکوبی شیشه غم را به سنگ… هفت رنگش می شود هفتاد رنگ!

سینماسینما

برچسب‌ها:

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها