تاریخ انتشار:1403/12/29 - 09:55 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 207244

سینماسینما، امیرعباس مهندس؛

امیر خان! قبول بفرما بعضی کارها سخت‌تر از بیان کردنش است. بعضی حرف‌ها را نمی‌شود به کلمه گفت. یعنی سخت، خیلی کوچک و سخیف است برای سختی جان کندن، برای تحمل رنج زندگی کردن آن‌هم در دوره‌ای که دور و اطراف پر شده از آرزوی جوانمرگی. از در و دیوار فلاکت بندگی و خفت می‌بارد.

امیرخان! دست دراز کردن برای رهایی از هر مشکلی، خیلی سخت‌تر از کلمه سخت است.

امیرخان! من بارها سختی کشیده‌ام که تا مرز جنون رفته و همانجا خیمه زده و مانده‌ام. اما دوبار تمام پول جیبم را خالی کردم برای چیزی که خواسته دلم بود. و بعد سخت شد. مرتبه اول میدان نقش جهان، هر چه پول داشتم دادم برای آزاد کردن بیست، سی گنجشکی که فروشنده در قفس داشت. سراپا شدم یک سائل، بگذریم که چند مغازه دار همان حوالی به قول حضرت صادق هدایت با چه لبخند شکاک و تمسخرآمیزی نگاه می‌کردند. بگذریم که یکی‌شان با لهجه غلیظ اصفهانی چیزی پراند و کیف کرد به جوانی غریبه متلکی گفته و…. بگذریم که تمام چهارباغ را پیاده برگشتم و هر گنجشکی که جیکی می‌کرد و نزدیکم می‌آمد فکر می‌کردم همانی است که آزادش کردم، و بگذریم که با گنجشک‌ها رسیدم ترمینال کاوه. آن‌جا سراپا چشم شده بودم به دنبال آشنایی تا پولی قرض بگیرم برای کرایه برگشت به کاشان. نبود یا پیدا نمی‌شد و برایم سخت‌تر از سخت بود که دستم را جلو مردم دراز کنم. مسافرها می‌آمدند سوار می‌شدند اتوبوس حرکت می‌کرد و دریغ از یک آشنا. تصمیم گرفته بودم پیاده به راه بزنم تا سرویس آخر دل را به دریا زدم و به شاگرد راننده گفتم می‌شه مرا تا کاشان ببرید و آن‌جا کرایه‌تان را بدهم. ابتدا نگاهی عاقل اندر خر به من کرد، که یعنی چه؟ و بعد نمی‌دانم چه چیزی در چهره‌ام دید که گفت قربانت، می‌برمت و پول هم نمی‌خواهم. ماندم چگونه می‌شود یکباره از بلندای اخلاق و خلق پایین بیایید و همتراز شویم. خلاصه آمدم در ماشین مدام چایی و شیرینی تعارف می‌کرد که باعث تعجب خودم و دیگران شده بود. فردا که پول را برایش بردم، نه پرسیدم و نه متوجه شدم کجا و کی با هم زلف مان گره خورده.

امیرخان! نوبت دیگر همین چند روز پیش بود که ساز دهنی شما جیبم را خالی کرد. جوانی که لباس حاجی فیروز پوشیده و صورت سیاه کرده بود به جای دایره زنگی ساز دهنی می‌زد که نوروز به راه است. نگاهم که به ساز دهنی افتاد راهم را گرفتم بروم صدا زد اول صبح، برکتی باش برای دشت و دخل ما، این کاسه نیاز است روشن کن. و شروع کرد به زدن آهنگ یه دلم می‌گه برم برم یه دلم می‌گه نرم نرم طاقت نداره دلم، بی تو چکنم… زود همه پول جیبم را در کاسه اش ریختم تا زودتر فرار کنم. نشد. صدا زد چی بزنم که بمانی؟ نگفتم تو فقط ساز دهنی نزن. نمی‌دانست حساسیت من به این ساز بعد از دیدن فیلم سازدهنی شماست امیرخان!

آن زمان فکر نمی‌کردم هر باری که تعلق بیاورد، و هر چیز که بندگی در پی داشته باشد ساز دهنی است.

امیر خان نمی‌دانی این حساسیت تا کجا در من ریشه دوانده یا نهادینه شده که بعدها دیدم نه، بار بار است ممکن است صبح تا ظهر پشت میز نشسته باشی، دستور بدهی و امر و نهی کنی و کارت خفت و خواری برایت داشته باشد. ممکن در خیابان کت و شلوار مارک پوشیده باشی و کفش ایتالیایی به پا داشته باشی قدم بزنی و فلان ماشین هم دنبالت باشد اما بار حمالی به دوش داشته و خفت از سراپایت بریزد. ممکن است مثل حالا که می‌نویسم و نمی‌توانم از مشکلات و گرانی و اختلاس بنویسم همان امیروی ساز دهنی هستم که به امید نمی‌دانم چه، خودم را سانسور می‌کنم. وقتی نمی‌توانم بگویم ها زیادتر از توان و ذهن مصلحت اندیش من باشد یعنی امیرویی هستم با کمر گوشتالو و چاق که برای بار دهی فربه و مهیا شده. وقتی نمی‌توانم برابر ظلمی که رفته و می‌رود بایستم و هنوز مثلن می‌خواهم حیا و حجب را رعایت کنم، امیروی فیلم شما هستم که عبدالله‌هایی را روی دوشم جابجا می‌کنم. امیرخان نادری! قربانتانم ما که مثل شما نیستیم توان‌مان باشد این بارها را به زمین بزنم و دل بگسلانیم و برون کشیم از این ورطه رخت خویش.

امیرخان خوش بحال تو، آزادی به حرف نیست. حریت به فریاد نیست تو راه نشان دادی و ساز دهنی یک نشانه بود. سالهاست حس می‌کنم پایم به گل است و چیزی به پایانم نمانده است.

امیر خان بهار باشد یا تابستان،  پاییز آواز باشد یا زمستان آرزو، صولت و حاکمیت مطلق دل‌تنگی است، چقدر حسرت نفس کشیدن و آخیشی از ته دل دارم که میسر نمی‌شود. امیرخان ما به هر سازی رقصیدیم، غیر از ساز دل خویش.

امیرخان! ناتوانی و بزدلی چوبه داری شده که هر لحظه بالا می‌کشاندم و جان نگرفته پایینم می‌آورد. امیر خان! دلم می‌خواهد بروم هزار ساز زن را پیدا کنم بیایند بنشینند برایم آنقدر ساز دهنی بزنند تا جانم در بیاید. امیرخان تنگنا تنگناست اگرچه دریایی باشد به نام شهر یا دنیا. امیرخان!…

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها