تاریخ انتشار:1404/05/31 - 12:02 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 210525

سینماسینما، آیه اسماعیلی

تحلیل نمادها، تضادها و چرخه‌های زندگی در فیلم جعفر پناهی به مناسبت گرامی‌داشت کبری امین‌سعیدی، بازیگر پیشگام سینمای پیش از انقلاب.

فیلم «سه رخ» ساخته‌ی جعفر پناهی (۲۰۱۸) از نمونه‌های شاخص سینمای رئالیسم شاعرانه معاصر ایران است؛ اثری که در عین سادگی روایی، از لایه‌های متعدد معنایی بهره می‌برد و پیوندی عمیق میان زندگی واقعی، بازنمایی سینمایی و نقد اجتماعی برقرار می‌کند. پناهی با تکیه بر زبان بصری مینیمالیستی، فقدان موسیقی متن و استفاده از لوکیشن‌های بومی در مناطق روستایی، فضایی مستندنما خلق می‌کند که مرز میان حقیقت و بازآفرینی هنری را در هم می‌شکند. روایت جاده‌ای فیلم، که در سه اپیزود نمادین به‌تصویر کشیده می‌شود، به‌طور استعاری سه نسل از زنان بازیگر و هنرمند را نمایندگی می‌کند: گذشته‌ای فراموش‌شده، اکنونی درگیر محدودیت‌ها و آینده‌ای در انتظار تحقق.

در این میان، پناهی با بهره‌گیری از متا-سینما، حضور بازیگران واقعی در نقش خویشتن و ترکیب آن‌ها با غیرحرفه‌ای‌های بومی، به پرسش‌هایی بنیادین درباره امکان کنش هنری در بستر جامعه‌ای سنت‌زده و محدودشده توسط مرزهای فرهنگی و سیاسی پاسخ می‌دهد. «سه رخ» نه صرفاً یک روایت داستانی، بلکه بیانیه‌ای تصویری درباره جایگاه زن، آزادی فردی و نقش سینما در بازنمایی حقیقت است؛ اثری که با وجود ریتم کند و ساختار تأمل‌برانگیز، در حافظه‌ی سینمای جهان به‌عنوان صدای اعتراضی آرام اما ماندگار ثبت می‌شود.

این یادداشت به مناسبت درگذشت خانم کبری امین‌سعیدی که با نام هنری شهرزاد در سینمای پیش از انقلاب فعال بوده‌اند، نوشته شده است. خانم کبری امین‌سعیدی در ۱۸ آذر ۱۳۲۹ در تهران متولد شد و در ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، در سن ۷۵ سالگی، پس از تحمل چندین سال بیماری در کرمان درگذشت. وی از جمله بازیگرانی است که پس از انقلاب طرد شد و در انزوای هنری به زندگی خود ادامه داد.

تاریخچه

«سه رخ» هفتمین فیلم بلند جعفر پناهی است که در سال ۱۳۹۷ (۲۰۱۸) ساخته شد. این فیلم در ادامه‌ی مسیر خلاقانه‌ی پناهی پس از محدودیت‌های قضایی و ممنوعیت رسمی فیلم‌سازی او خلق شد. مانند آثار پیشین او، این فیلم نیز در شرایط محدودیت تولید و بدون حمایت رسمی ساخته شد، اما توانست با رویکرد رئالیستی و جسارت فرمی‌اش جایگاهی ویژه در سینمای جهان پیدا کند. روایت جاده‌ای فیلم، در امتداد سنت سینمای اجتماعی ایران و با بهره‌گیری از عناصر مستندنما شکل گرفته است.

جمع‌بندی: «سه رخ» بیش از آنکه فیلمی سرگرم‌کننده باشد، بیانیه‌ای شاعرانه و اجتماعی است. با زبان سینمایی مینیمال، روایت نمادین و جسارت در انتخاب فرم، اثری خلق شده که همزمان سندی از وضعیت اجتماعی ایران و نمونه‌ای برجسته از مقاومت هنری در برابر محدودیت‌هاست.

خلاصه

فیلم داستان دختری جوان از یک روستای دورافتاده را روایت می‌کند که با ضبط ویدئویی از خود، تلاش دارد توجه بهناز جعفری، بازیگر شناخته‌شده، و جعفر پناهی را جلب کند تا بتواند به آرزوی بازیگری‌اش دست یابد. او در این ویدئو ادعا می‌کند به دلیل مخالفت خانواده و فشار سنت‌های محلی، در بن‌بست قرار گرفته است. پناهی و جعفری برای یافتن حقیقت ماجرا راهی روستا می‌شوند. در طول مسیر، سه نسل از زنان بازیگر به‌طور نمادین بازنمایی می‌شوند: یک ستاره‌ی قدیمی فراموش‌شده، بازیگر معاصر درگیر تضادها، و دختر جوانی که در آرزوی آینده‌ای روشن است. این سه چهره، ساختار نام فیلم را معنا می‌بخشند.

اهمیت جهانی

«سه رخ» در سطح بین‌المللی به‌عنوان صدای سینمای معترض ایران شناخته شد. فیلم با زبان ساده و جهانی‌اش، موضوعاتی چون محدودیت زنان، تقابل سنت و مدرنیته، و مرز میان حقیقت و بازنمایی را مطرح می‌کند؛ مسائلی که برای مخاطب جهانی قابل درک و همذات‌پنداری است. حضور فیلم در جشنواره کن و بازتاب گسترده‌ی آن، بار دیگر نشان داد که سینمای ایران حتی در شرایط محدودیت شدید، می‌تواند به‌عنوان حامل پیام آزادی و نقد اجتماعی در سطح جهانی بدرخشد.

جوایز و افتخارات

«سه رخ» در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۸ برنده جایزه بهترین فیلمنامه شد. همچنین در بخش رقابتی اصلی کن به نمایش درآمد و تحسین بسیاری از منتقدان اروپایی و آمریکایی را برانگیخت. این فیلم در چندین جشنواره معتبر جهانی دیگر نیز نامزد دریافت جایزه شد و در فهرست بهترین فیلم‌های سال برخی نشریات معتبر قرار گرفت.

بازیگران

فیلم از ترکیب بازیگران حرفه‌ای و غیرحرفه‌ای بهره می‌گیرد.

بهناز جعفری و جعفر پناهی در نقش خودشان ظاهر می‌شوند و این حضور، لایه‌ای متا-سینمایی به اثر اضافه می‌کند.

کبری امین سعیدی (بازیگر نسل قدیم سینمای ایران) به‌عنوان نماد گذشته‌ی فراموش‌شده‌ی سینما مطرح می‌شود.

نقش‌های فرعی روستاییان، که اغلب غیرحرفه‌ای‌اند، به فیلم اصالت و واقع‌گرایی ویژه‌ای می‌بخشند.

این تلفیق باعث می‌شود فیلم در مرز میان مستند و داستانی حرکت کند و حس زندگی واقعی را منتقل کند.

موسیقی و صدا

یکی از ویژگی‌های بارز فیلم، فقدان موسیقی متن کلاسیک است. پناهی عمداً موسیقی را حذف می‌کند تا ریتم طبیعی زندگی و صداهای محیطی (صدای پرندگان، گفت‌وگوهای محلی، صدای جاده) بار دراماتیک فیلم را به دوش بکشند. این انتخاب با سبک مستندنمای فیلم همخوان است و به مخاطب اجازه می‌دهد در سکوت و صداهای طبیعی، تأمل بیشتری بر مضمون و موقعیت شخصیت‌ها داشته باشد. هرچند نبود موسیقی ممکن است برای بخشی از تماشاگران به کندی ریتم بینجامد، اما برای فیلمی که بر واقعیت و مینیمالیسم تأکید دارد، انتخابی هوشمندانه و متناسب محسوب می‌شود. فیلم در انتها با ملودی نوستالژیک ساری‌گلین پایان می‌یابد.

تصویرداری، فرم و محتوا

در «سه رخ»، فرم و محتوا مکمل یکدیگرند. ریتم کند، سکوت‌های طولانی و قاب‌های باز تنها یک انتخاب زیبایی‌شناختی نیستند، بلکه خود بازتابی از انزوای زنان، سنگینی سنت و تمنای آزادی‌اند. محتوای اعتراضی فیلم بدون چنین فرم مینیمالیستی و ریاضتی، تأثیرگذاری لازم را نداشت. به همین دلیل می‌توان گفت فرم در این اثر پوششی برای محتوا نیست. بلکه خودِ محتواست.

تصویربرداری فیلم

تصویربرداری در «سه رخ» کارکردی صرفاً زیباشناختی ندارد، بلکه حامل پیام است. قاب‌های باز و طبیعت خشن روستا، محدودیت و انزوای زنان را بازتاب می‌دهد و در عین حال راهی برای بازاندیشی در مفهوم آزادی می‌گشاید. فیلمبرداری در «سه رخ» توسط دوربین دیجیتال با رویکردی مینیمالیستی و واقع‌گرایانه انجام شده است. پناهی عمداً از تکنیک‌های پرزرق‌وبرق پرهیز می‌کند و به زبان بصری ساده و صادقانه‌ای متوسل می‌شود که بیش از هر چیز بر ثبت واقعیت استوار است. ویژگی‌های کلیدی تصویربرداری عبارت‌اند از:

پلان-سکانس‌های طولانی: نماهای ممتد و بدون قطع، که به مخاطب فرصت می‌دهد فضای صحنه و واکنش شخصیت‌ها را در زمان واقعی تجربه کند. این تکنیک باعث می‌شود حس مستندگونه فیلم تقویت شود.

قاب‌بندی باز و ایستا: اغلب قاب‌ها وسیع و باز انتخاب شده‌اند تا چشم‌اندازهای روستا، جاده‌های پرپیچ‌وخم و بافت بومی برجسته شود. این انتخاب علاوه بر تأکید بر واقع‌گرایی، به استعاره‌های فیلم – راه بسته، افق دور و جستجوی آزادی – عمق بیشتری می‌بخشد.

نورپردازی طبیعی: استفاده از نور طبیعی به جای نورپردازی مصنوعی باعث می‌شود فیلم به بافت محیطی خود وفادار بماند. همین انتخاب به حس اصالت و باورپذیری افزوده است.

حرکت دوربین محدود اما هدفمند: دوربین اغلب ثابت یا با حرکت‌های نرم و حداقلی همراه است. هر جا حرکت دوربین رخ می‌دهد، بار معنایی دارد (مانند همراهی با ماشین در جاده).

فرم و محتوا

فرم و محتوای «سه رخ» در پیوندی تنگاتنگ با یکدیگر شکل گرفته‌اند؛ به‌گونه‌ای که نمی‌توان آنها را از هم جدا تصور کرد.

فرم:

ساختار روایی ساده و خطی، اما چندلایه.

ریتم کند و تأمل‌برانگیز که مخاطب را وادار به مشارکت ذهنی می‌کند.

استفاده از عناصر متا-سینما: حضور پناهی و بهناز جعفری در نقش خودشان، مرز میان واقعیت و بازنمایی را مخدوش می‌کند.

حذف موسیقی و اتکا به صداهای محیطی، که بخشی از فرم مینیمالیستی اثر است.

محتوا:

مضمون اصلی، محدودیت‌ها و آرزوهای زنان در جامعه سنتی است.

سه نسل از زنان بازیگر استعاره‌ای از گذشته، حال و آینده‌اند؛ محتوایی که به‌وضوح سیاسی-اجتماعی است.

فیلم درباره امکان یا امتناع کنش هنری در جامعه‌ای محدودساز است؛ سینما نه فقط وسیله روایت، بلکه موضوع روایت است.

متافیلم بودن «سه رخ» و  ساختار اکت‌های روایی آن

«سه رخ» هم از حیث متا-سینما اثری خودبازتاب است، هم از نظر ساختار روایی در قالب سه اکت کلاسیک، اما با بیانی مینیمالیستی و باز. هر اکت بر پایه تقابل سنت و آزادی شکل می‌گیرد و در نهایت، فیلم در قالب یک استعاره گسترده درباره نقش زنان و سینما در جامعه به پایان می‌رسد.

متافیلم بودن «سه رخ»

یکی از ویژگی‌های بارز «سه رخ»، ماهیت متا-سینمایی آن است. متافیلم یا فیلم درباره‌ی خودِ سینما، گونه‌ای است که در آن مرز میان واقعیت و بازنمایی از بین می‌رود و اثر، هم درباره‌ی زندگی و هم درباره‌ی خودِ فیلم‌سازی حرف می‌زند.

حضور پناهی و بهناز جعفری در نقش خودشان: این انتخاب باعث می‌شود مخاطب مدام به یاد بیاورد که در حال دیدن یک فیلم است، اما در عین حال، همان فیلم مرزهای واقعیت را بازتاب می‌دهد.

بازیگری به‌عنوان موضوع: شخصیت دختر جوانی که آرزوی بازیگر شدن دارد، به‌نوعی بازتاب تمنای ورود به دنیای سینماست؛ جهانی که هم جذاب است و هم دست‌نیافتنی.

سینما به‌مثابه کنش اجتماعی: سفر پناهی و جعفری به روستا نه تنها یک جستجوی داستانی است، بلکه بازتابی از تلاش سینما برای حضور در دل جامعه، شنیدن صداهای خاموش و مقاومت در برابر محدودیت‌هاست.

سینما به‌مثابه استعاره آزادی: وقتی دختر جوان ویدئویی ضبط می‌کند، خودش را به دست رسانه می‌سپارد تا صدایش شنیده شود. این حرکت ساده، جوهره متافیلم بودن «سه رخ» است: سینما نه فقط ابزار روایت، بلکه ابزار مقاومت.

در نتیجه، «سه رخ» یک متافیلم است زیرا موضوع اصلی‌اش سینما و جایگاه آن در جامعه است و با شکستن دیوار چهارم، مخاطب را به تفکر درباره ماهیت خودِ فیلم و نقش آن در زندگی واقعی وا‌می‌دارد.

ساختار اکت‌ها در «سه رخ»

فیلم از نظر ساختار کلاسیک، به سه اکت اصلی تقسیم‌پذیر است؛ البته به‌صورت غیرمتعارف و با ریتم کند.

اکت اول (مقدمه و گره‌افکنی)

آغاز فیلم با ویدئوی دختر جوان است که ادعا می‌کند تحت فشار سنت و خانواده به بن‌بست رسیده.

این ویدئو موتور محرک داستان می‌شود و مخاطب را با پرسش اصلی روبه‌رو می‌کند: آیا او واقعاً در خطر است یا این ویدئو صرفاً یک صحنه‌سازی است؟ سفر پناهی و جعفری برای یافتن حقیقت آغاز می‌شود.

اکت دوم (توسعه و تقابل)

ورود به روستا و مواجهه با مردم محلی.

در این اکت، تضاد اصلی فیلم نمایان می‌شود: دنیای سنتی روستا در برابر دنیای سینما. ملاقات با شخصیت‌هایی که بخشی از فرهنگ محلی را بازنمایی می‌کنند (مانند مردان سنتی و زنانی که به‌حاشیه رانده شده‌اند).

کشف تدریجی سه نسل بازیگر: ستاره قدیمی منزوی، بهناز جعفری به‌عنوان نماد حال، و دختر جوانی که آرزوهایش با موانع روبه‌روست.

اکت سوم (پایان و تأویل)

رسیدن به لحظه‌های نمادین و استعاری: دختر جوان در افق جاده، ستاره قدیمی در انزوا، و جعفری در میان این دو نسل. پاسخ قطعی به پرسش اولیه داده نمی‌شود؛ بلکه تعلیق و ابهام باقی می‌ماند. فیلم با پایان باز، مخاطب را درگیر تأویل می‌کند: آیا آینده برای زنان و برای سینما گشوده خواهد شد یا همچنان در دایره‌ای از تکرار گرفتار است؟

آیا فیلم اکت دیگری دارد؟

از منظر ساختار کلاسیک، «سه رخ» سه اکت دارد. اما اگر از زاویه‌ی فرمالیستی نگاه کنیم، می‌توان گفت فیلم یک پروآکت نمادین هم دارد: آن ویدئوی ابتدایی که پیش از آغاز روایت اصلی دیده می‌شود. این ویدئو مثل یک پیش‌درآمد است؛ هم نقطه شروع داستان است و هم کلید تأویلی برای فهم فیلم.

نمادپردازی‌های «سه رخ»

در «سه رخ» جعفر پناهی، نمادپردازی نقشی اساسی دارد و تقریباً تمام عناصر روایی و بصری فیلم بار استعاری بر دوش می‌کشند. می‌توان نمادهای اصلی را به‌ترتیب چنین بررسی کرد:

۱- ویدئوی آغازین

این ویدئو نه فقط گره‌افکنی داستان است، بلکه نمادی از صدای خاموش زنان است که تنها از طریق رسانه و تصویر می‌تواند شنیده شود. ویدئو همچنین به‌مثابه تجلی قدرت سینما برای مقاومت و ارتباط فراتر از مرزها عمل می‌کند.

نمادهای «سه رخ» به‌گونه‌ای طراحی شده‌اند که در کنار یکدیگر شبکه‌ای معنایی بسازند: جاده و ماشین، گذشته و آینده، سکوت و صدا، انزوا و حرکت. همه این نمادها در خدمت یک مضمون واحد‌اند: کشمکش زن و سینما با سنت و محدودیت.

۲- جاده

جاده در فیلم یک نماد چندوجهی است:

نماد سفر و جستجو؛ هم برای یافتن حقیقت و هم برای کشف آینده.

نشانه‌ای از گذر نسلی، زیرا سه نسل بازیگر در طول مسیر معرفی می‌شوند.

در عین حال، جاده‌های پرپیچ‌وخم و بن‌بست‌های آن نمایانگر محدودیت‌ها و موانع اجتماعی است.

۳- سه نسل بازیگر (سه رخ)

بازیگر قدیمی منزوی: نماد گذشته‌ی فراموش‌شده و سرکوب‌شده.

بهناز جعفری: نماد حالِ پر از تضاد؛ کسی که در میانه سنت و مدرنیته گرفتار است.

دختر جوان: نماد آینده‌ی بالقوه؛ امیدی که هنوز در معرض خاموشی و خطر است.

این سه رخ در کنار هم، تمثیلی از وضعیت تاریخی زنان در ایران‌اند.

۴- روستا و بافت سنتی

روستا با مردان سنتی، باورهای خرافی و خانه‌های گلی، نماد ساختارهای کهنه و محدودکننده است. در برابر آن، شهر و سینما – که هرگز به‌طور کامل نشان داده نمی‌شود – نماد جهانی بازتر و آزادتر است.

۵- سکوت و انزوا

سکوت‌های طولانی در فیلم و شخصیت‌هایی که در حاشیه و انزوا قرار دارند (به‌ویژه بازیگر قدیمی) نماد حذف‌شدگی زنان و هنرمندان از حافظه جمعی‌اند. سکوت در اینجا فریادی خاموش است.

۶- خودرو

خودروی پناهی و جعفری نماد سینما به‌عنوان وسیله‌ی حرکت است. این خودرو تنها ابزار عبور از مرزها و ورود به فضاهای بسته روستا محسوب می‌شود. اما خود ماشین نیز محدود است؛ نمی‌تواند جاده‌های خاکی و بن‌بست‌ها را کاملاً فتح کند.

۷- حیوانات و طبیعت

در فیلم، حضور مداوم حیوانات (مانند گاو و الاغ) و طبیعت خشن، نماد چرخه‌ی تکرار سنتی زندگی است؛ جهانی که تغییر در آن به کندی رخ می‌دهد و انسان مدام در تکرار گرفتار است.

۸- پایان باز و افق جاده

صحنه‌های پایانی که دختر جوان در افق محو می‌شود، نمادی از ابهام آینده است. این پایان باز نه امید را به‌طور کامل تأیید می‌کند و نه یأس را قطعی می‌سازد؛ بلکه آینده را به مخاطب واگذار می‌کند.

۹خانه شهرزاد

خانه‌ی شهرزاد، بازیگر قدیمی منزوی، (کبری امین‌سعیدی) نماد زوال حافظه جمعی و حذف تاریخی است. خانه متروک، تاریک و دورافتاده، تجسم سرنوشت هنرمندانی است که به‌واسطه‌ی ساختارهای قدرت و سنت، از چرخه اجتماعی و هنری حذف شده‌اند. این خانه همچون یک موزه‌ی خاموش عمل می‌کند: گورستانی برای تاریخ فراموش‌شده زنان هنرمند. همچنین پناهگاه دختر جوان در سودای بازیگری نیز به شمار می‌رود.

۱۰- شهرزاد

شخصیت شهرزاد نماد نسلی است که در اوج، قربانی سانسور و طرد شد. او همان چهره‌ی خاموش‌شده‌ای است که حتی در زمان حیاتش، در گور فرهنگی دفن شده. حضور شهرزاد در فیلم به‌نوعی احضار گذشته است؛ گذشته‌ای که هم هشداردهنده است و هم تلنگری برای آینده.

۱۱- بسته حاوی پوست ختنه پسر پیرمرد

این شیء عجیب و ناخوشایند، نماد ماندگاری سنت‌های مردسالار و رسوم کهن است. نگه‌داشتن چنین بسته‌ای از سوی پیرمرد، به‌وضوح تأکیدی است بر ارزش‌گذاری بر مردانگی و انتقال آن به نسل‌های بعد. در سطح نمادین، این بسته بازنمایی جسمانی از همان سنت‌هایی است که زنان را به حاشیه رانده‌اند.

۱۲- چادر سفید مرضیه در سکانس پایانی

چادر سفیدی که دختر جوان (مرضیه) از سر برمی‌دارد، نمادی دوگانه است:

از یک سو، نشانه رهایی از قید و بند سنتی و تلاش برای تحقق خود و نوعی سپیدبختی است.

از سوی دیگر، چون این رهایی در بافت سنتی جامعه رخ می‌دهد، به‌مثابه حرکتی پرخطر و مرزی است؛ عملی که هم می‌تواند آزادی‌بخش باشد و هم طردکننده.

۱۳-گاو وسط جاده

گاو در میانه‌ی جاده نماد ایستایی و مانع در مسیر حرکت است. جاده در فیلم استعاره آزادی و حرکت به‌سوی آینده است، اما حضور گاو – نماد سنت کشاورزی و چرخه‌ای از زندگی بسته – نشان می‌دهد که راه آینده همواره با موانع کهنه روبه‌روست.

۱۴- زن در گور خفته

زن مسنی که به‌صورت آیینی در گور می‌خوابد، نماد چرخه‌ی مرگ و زندگی در سنت‌های محلی است. این صحنه نشان می‌دهد چگونه زنان در دل فرهنگ سنتی با مرگ نمادین خو می‌گیرند؛ مرگی که نه پایان، بلکه بخشی از چرخه حیات است. در سطح استعاری، این تصویر نوعی دفن اجتماعی زنان را بازتاب می‌دهد؛ زنده‌اند، اما در عمل به خاک سپرده شده‌اند.

۱۵- انداختن بسته حاوی پوست ختنه کنار شهرزاد توسط پناهی

این لحظه بار معنایی سنگینی دارد. وقتی پناهی آن بسته را کنار شهرزاد می‌اندازد، تقابل دو نظام ارزشی آشکار می‌شود:

یک سوی ماجرا، سنت مردسالارانه (نماد پوست ختنه)؛

سوی دیگر، هنرمند زن سرکوب‌شده (شهرزاد).

قرار گرفتن این دو کنار هم نشان‌دهنده‌ی ریشه‌های مشترک حذف زنان است: هم از مسیر سنت، هم از مسیر سانسور. این کنش تصویری ساده، در واقع بیانیه‌ای است درباره اینکه چگونه جامعه همزمان زنان و هنر را در حاشیه نگه می‌دارد.

در نظام نمادین «سه رخ»، هر شیء و هر کنش فراتر از سطح ظاهری خود معنا می‌یابد. خانه شهرزاد و خود او، تجسم گذشته خاموش است؛ گاو و جاده، کشمکش حال و آینده‌اند؛ پوست ختنه و چادر سفید، نشانه‌های عینی از نبرد میان سنت و رهایی؛ و زن در گور، تصویری تکان‌دهنده از حذف تاریخی زنان. همه این نمادها در کنار هم، یک دستگاه معنایی منسجم می‌سازند: سینما به‌مثابه آینه‌ای از سرکوب، مقاومت و امید در جامعه‌ای سنت‌زده.

تناقض‌های ساختار اجتماعی با زبان استعاری

۱- پیرمرد و پوست ختنه پسرش

پیرمرد با وسواس و تعصب بسته‌ی پوست ختنه را نگه داشته و مأموریتی مقدس برای خود تعریف کرده: رساندن آن به هر طریقی به بهروز وثوقی. چون رستگاری فرزندش را در شبیه به بهروز وثوقی شدن می‌بیند. این کنش نماد تداوم میراث مردسالارانه است؛ یعنی تأکید بر استمرار مردانگی در نسل‌ها.

بهروز وثوقی هم نه فقط یک بازیگر محبوب قدیمی، بلکه در ناخودآگاه فرهنگی روستا نماد قهرمان مرد ایرانی است؛ کسی که قدرت، شکوه و هویت مردانه را نمایندگی می‌کند.

در واقع، پیرمرد با این کار می‌خواهد آینده‌ی پسرش را به همان الگوی مردانه‌ی تثبیت‌شده گره بزند.

پیرمرد پوست ختنه پسرش را دوازده سال نگه داشته است؛ دوازده نه فقط عددی تقویمی، بلکه نشانه‌ای آیینی است: پایان یک چرخه و آغاز چرخه‌ای تازه. او با سماجت می‌خواهد این یادگار را به بهروز وثوقی برساند؛ گویی با پیوند زدن پسرش به اسطوره‌ای مردانه، آینده را در تداوم چرخه‌ی مردسالاری تضمین کند. اما جعفر پناهی با یک کنش ساده و هوشمندانه چرخه را از ریشه می‌شکند. او بسته را نه به اسطوره‌ی مردانه، بلکه به دستان شهرزاد سپرد؛ زنی بازیگر، اما طردشده، به‌حاشیه‌رانده و به فراموشی سپرده‌شده. در سطح نمادین، این جابه‌جایی به معنای انتقال میراث از نظام مردانه به حافظه زنانه است؛ نوعی بازنویسی تاریخ که یادگارِ قدرت را از مدار مردانگی بیرون می‌آورد و در بستر زن، هنر و حاشیه قرار می‌دهد.

نتیجه روشن است. «سه رخ» می‌گوید چرخه‌ی کهنه تنها زمانی می‌شکند که اسطوره‌های مردانه کنار گذاشته شوند و حافظه زنان، هرچند سرکوب‌شده، دوباره در مرکز قرار گیرد. یک بسته کوچک، یک جابه‌جایی ظریف، کافی است تا تداوم هزارساله‌ی سنت ترک بردارد.

۲- تناقض در برابر زنان

همین جامعه‌ای که برای انتقال نمادین مردانگی تا تهران حاضر است پوست ختنه را بفرستد، در برابر رؤیای یک دختر جوان برای رفتن به شهر و بازیگر شدن، مقاومت می‌کند.

این تضاد نشان‌دهنده‌ی معیارهای دوگانه است: مردان می‌توانند میراث خود را حتی به نمادین‌ترین و اغراق‌آمیزترین شکل صادر کنند، اما زنان باید در محدوده‌ی بسته‌ی سنت باقی بمانند.

بیماری این ساختار اجتماعی دقیقاً در همین‌جاست؛ آینده مردان مقدس شمرده می‌شود، اما آینده زنان تهدیدی برای شرافت جمعی تلقی می‌شود.

۳- سرنوشت شهرزاد

شهرزاد – بازیگر قدیمی – نمونه‌ی عینی سرنوشت زنانی است که از مرزهای تعیین‌شده عبور کرده‌اند. جامعه او را طرد کرده، در خانه‌ای متروک و در انزوا رهایش کرده است.

اگر بهروز وثوقی در حافظه‌ی جمعی روستا هنوز قهرمان است، شهرزاد همان حافظه حذف‌شده است؛ کسی که حتی ذکر نامش لکه ننگ است. کسی که کربلایی رفتن به خانه او یا همکلام شدن با وی را قدغن کرده است و اگر برادر مرضیه بفهمد که او آنجا بوده، خانه شهرزاد را به آتش می‌کشد.

در سطح نمادین، این دوگانگی یادآور تقسیم جنسیتی حافظه فرهنگی است؛ مردان هنرمند در مقام اسطوره، زنان هنرمند در مقام ننگ.

۴- هم‌نشینی این عناصر

وقتی این سه خط به هم می‌رسند، «سه رخ» به یک بیانیه اجتماعی تبدیل می‌شود:

پیرمرد و پوست ختنه = استمرار سنت مردانه.

مرضیه و رؤیای بازیگری = آینده مسدودشده زنان.

شهرزاد منزوی = گذشته‌ی حذف‌شده زنان.

به این ترتیب، پناهی تناقض بنیادین جامعه را آشکار می‌کند: سنت برای مردان حافظه، اسطوره و قهرمان می‌سازد؛ اما همان سنت برای زنان، حذف، طرد و سکوت تولید می‌کند.

 

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها