تاریخ انتشار:1401/05/09 - 08:49 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 178986

سینماسینما، عزیزالله حاجی مشهدی

 «رویا کاکاخانی» که در کنار فعالیت‌های آموزشی و تدریس هنر نمایش در دانشگاه، از اواخر دهه‌ی ۷۰ تا امروز، در چند نمایش از نمایشنامه‌نویسان نام آشنای جهان همچون: «پیش از ناشتایی» ، «مده آ» ، «ابر در فنجان» ، «اتاق گریم» ، « آپارتمان» و … به عنوان کارگردان و دستیار کارگردان و یا عضو گروه تولید  همواره حضوری فعال داشته است، به تازگی به سراغ نمایشنامه‌ی «تب» نوشته‌ی «والاس شان» یکی از نمایشنامه‌نویسان آمریکایی رفته است. این نمایش که در سالن قشقایی مجموعه تئاتر شهر بر روی صحنه رفته است و تا پایان مردادماه جاری نیز اجرای آن ادامه خواهد داشت یکی از نمونه‌هایی است که با توجه به درونمایه‌ی آن آشکارا، در رده‌ی نمایش‌هایی با مضمون مفاهیم سیاسی جای می‌گیرد.

نمایشنامه‌ی «تب» (The fever) به نویسندگی «والاس شان» (Wallace Shawn)، از جمله نمایشنامه‌هایی ست که با ترجمه‌ی «بهرنگ رجبی» از سوی انتشارات بیدگل نیز چاپ و منتشر شده است و به عنوان یکی از نمونه‌های مناسب متون نمایشی با درونمایه‌ی سیاسی اجتماعی می‌تواند برای دانشجویان رشته‌ی نمایش و دوستداران ِادبیات نمایشی خواندنی باشد.

 در نمایش تب، بُرهه‌یی از زندگی مردی روایت می‌شود که به اصطلاح دستش به دهنش می‌رسد و امکان سیر و سیاحت و گشت و گذار به این سو و آن سوی جهان برای او فراهم است و به ویژه دیدن آدم‌های تهی دست در کشورهای فقیر و دارای شرایط سخت فرومانده در شرایط اقتصادی دشوار، برایش جذابیت خاصی دارد! او در جریان همین گشت و گذارها و دیدن آدم‌های مختلف در شرایط نابهنجار اقتصادی اجتماعی است که به تناقض‌های آشکار موجود در زندگی آنان پی می‌بَرَد. از یک سو، آن‌ ها را در تلاش معاش، در جدال با دشوارهای زندگی می‌بیند و از سوی دیگر، در می‌یابد که همه‌ی آن‌ها با وجود تهی دستی و دشواری‌های توان فرسای سیر کردن شکم بچه های کوچک‌شان، هر کدام تعداد زیادی بچه‌ی قد و نیم قد پس انداخته‌اند که سیر کردن شکم‌شان، کار چندان آسانی نیست. این مردِ همیشه در سفر، در برخورد با چنین واقعیت‌های تلخ و آزادهنده‌یی است که به درک و دریافتی تازه و در عین حال متفاوت، از زندگی دست می‌یابد  و در تلاش است تا بتواند بر شرایط و وضعیت موجود جهان تاثیر بگذارد، در حالی که در عمل در می‌یاید که شرایط اقتصادی حاکم بر جهان، به گونه‌یی ست که وجود داراها و ندارها را به سادگی توجیه پذیر کرده است! گویی اعتقاد غالب آن است که غنی‌تر شدن داراها می‌تواند به کاهش رنج ندارها منجر شود، اما هرگز به تغییر کلی و دگرگونی اساسی شرایط زیستی آن‌ها منجر نخواهد شد! گویی، این نظم آهنین که به گونه‌ی یک جبر محتوم، به قاعده‌یی ازلی ابدی در زندگی آدم‌های روی زمین تبدیل شده است، حتی در قالب مکاتب معتبر و شناخته‌شده‌ی سیاسی- اقتصادی همچون مارکسیسم نیز نمی‌تواند جانداروی شفا بخشی برای فرودستان جهان پیدا کند تا بتواند این فاصله‌ی ازلی ابدی میان «داشتن» و «نداشتن» را از میان بر دارد!

شخصیت یگانه و منفرد نمایش که جوینده‌ی عدالت است، با همین آرزو، به جای جای جهان سفر می‌کند اما در نهایت به این نتیجه می‌رسد که حتی واضعان برترین اندیشه‌های عدالت خواهانه نیز در عمل نتوانسته‌اند برای کاهش رنج همیشگی تهی دستان کاری بکنند. او که جلد اول کتاب «سرمایه» را به دقت خوانده است، اعتقاد دارد تنها امتیاز یا تنها برتری «مارکس» با دیگر اندیشمندان جهان در این بوده است که همواره از کارگران و زحمتکشان جانبداری می‌کرده است! او صادقانه اعتراف می‌کند که نباید گناه قرار گرفتن در این شرایط نامطلوب را به گردنِ صاحبان قدرت و ثروتمندان انداخت. هر آرزومندی، برای داشتن جهانی بهتر، باید از ایجاد تغییر و دگرگونی در وجود خودش آغاز کند. شاید به همین دلیل است که او حتی از خواندن زندگینامه‌ی بی‌برگ و بار خودش نیز اکراه دارد و هویت خودش را نیز به سادگی زیر سئوال می بَرَد!

والاس شان از جمله نویسندگانی است که به دلیل کار حرفه‌یی پدرش به عنوان سردبیری هفته‌نامه‌ی نیویورکر، از کودکی و نوجوانی با فضای روشنفکری و با آدم‌های دست به قلم و نویسندگان بزرگ آشنایی نزدیکی داشته است و پس از فراغت از تحصیل دانشگاهی، با آن که دانش‌آموخته‌ی رشته‌ی تاریخ بود و به فلسفه و اقتصاد عشق می‌ورزید، در عمل به دنبال کار نمایشنامه‌نویسی رفت. گفتنی است که این نمایشنامه‌نویس، در کنار همه‌ی این‌ها به عنوان بازیگر در بسیاری از فیلم‌های سینمایی – از جمله: «منهتن» (وودی آلن) ، «ما فرشته نیستیم» (نیل جُردن) ، «شهر آتلانتیک» (لویی مال) و …  نیز حضور داشته است. برخی از نمایشنامه‌های او از جمله همین نمایش تب، به دلیل مضامین سیاسی آن، هر گز در آمریکا اجازه‌ی اجرا و نمایش نگرفت.

 در فضای اجرایی این نمایش به ظاهر تک شخصیتی، با صحنه آرایی و فضا سازی خاصی رو به رو هستیم که این راوی بی نام، در لحظه، از نقش خودش به عنوان یک گردشگر کنجکاو و جوینده‌ی ساکن یک هتل غریبه در یک کشور فقیر، بیرون می‌آید و در نقش شخصیت دیگری ظاهر می‌شود و موقعیتی تازه خلق می‌کند. در واقع در فضاسازی این نمایش، با حضور و بازی قابل اعتنای «نادر فلاح»، با دو موقعیت در هم تنیده شده از فضاهای «واقع گرایانه» (realistic) و «فرا واقع گرایانه» (surreal) با جلوه‌هایی از فضاهای اکسپرسیونیستی، درحال و هوایی هذیانی و تب آلوده، سرو کار داریم که صد البته به کمک طراحی صحنه‌ی ساده و انعطاف پذیر آن (کار سینا ‌ییلاق‌‌بیگی) با فضاسازی‌های متفاوت، آن هم در یک مکان، رو به رو می‌شویم که صد البته در القای چنین حس و حالی، همراهی آشکار موسیقی مناسب این نمایش (ساخته‌ی علیرضا شفقی‌نژاد) بسیار کمک کرده است. در فضاهای فراواقع گرایانه‌ی نمایش، گویی با شخصیتی رو به رو می‌شویم که انگار محکوم به اعدام است و باید بر روی صندلی الکتریکی بنشیند و مجازات شود! نمایش تب، ذهن مخاطب خود را به پُرسشگری وا می‌دارد. با این پرسش محوری و مهم  که این مرز پُر آب و رنگ و ازلی و ابدی «فقر و غنا» در کجا ریشه دارد؟ آیا این تفاوت‌ها و این دوگانگی‌ها، باید همیشگی و ثابت و تغییر ناپذیر باشد؟ در فضاسازی برای اجرای این نمایش، اگرچه با نشانه‌هایی از اجراهای ساده و تجربی رو به رو می‌شویم، با این همه به دلیل تسلط بازیگر در اجرا و کارگردانی سنجیده‌ی نمایش، حاصل کار، به شکل اثری حرفه‌یی و در خور اعتنا به مخاطب عرضه می‌شود.

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها