تاریخ انتشار:1404/06/26 - 09:59 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 211508

سینماسینما، فرنوش رضائی دُرجی

ژانر وحشت سال‌هاست که از ژانرهای پرطرفدار سینما محسوب می شود و از همان ابتدای پیدایش این هنر صنعت، مخاطبان پرشماری را به سالن‌های سینما کشانده است‌‌.

عامل شر که در ژانر وحشت اصطلاح هیولا را برآن می نهیم، گاه عاملی است انسانی  مانند دکتر هانیبال لکتر در دو فیلم «سکوت بره‌ها» و «هانیبال»  و گاه  یک موجود ناشناخته مانند، هیولای بیگانه (مجموعه فیلم‌های «بیگانه‌ها»)  قهرمانان داستان  به صورت ناخواسته  به جهانی که هیولا در آن زیست می‌کند وارد می‌شوند.

وگاه نیز مانند فیلم «غارتگر» محصول ۱۹۸۷ و به کارگردانی جان مک تیرنان این هیولا است که به جهان قهرمانان داستان وارد می‌شود و بی‌رحمانه دست به کشتار می‌زند.

فیلم «نیش» محصول ۲۰۲۴ آمریکا و به نویسندگی کیا روچ ترنر که در ژانر وحشت تولید شده، در این میان به دسته سوم تعلق دارد، زیرا این هیولا است که به جهان قهرمانان اثر هجوم می‌آورد و دست به تولید شر می‌زند.

فیلم با وجود اینکه اثری درخشان محسوب نمی‌شود، اما نمی‌توان منکر شد که تولیدکنندگان آن گاه در ایجاد تعلیق و هیجان موفق عمل کرده و اثر تا حدودی توانایی همراه کردن مخاطب را با خودش دارد.

هرچند فیلم در گیشه سینما با استقبال چندانی روبه رو نشد و در رای‌گیری‌ها هم تنها موفق به کسب امتیاز ۶ از ۱۰ از سایت راتن تومیتوز و امتیاز ۵۲ از ۱۰۰ از سایت متاکریتیک شد که امتیاز چندان بالایی محسوب نمی‌شود.

عامل شر در این فیلم عنکبوتی غول‌پیکر است که از فضا به زمین آمده و همچون یک شکارچی به شکار انسان‌ها می‌پردازد، سوژه‌ای که تاکنون بارها و بارها در سینمای هالیوود تکرار شده و دیگر  سوژه‌ای کلیشه‌ای و نخ‌نما  محسوب می‌شود.

اما می‌توان به نکاتی در فیلم اشاره کرد که نشانگر تلاش کارگردان و فیلمنامه‌نویس برای ساخت اثری سالم و به دور از خشونت‌های بی‌رویه در ژانر وحشت است؛ اثری که تا حدودی موفق می‌شود مخاطبان خود را با شخصیت‌های اثر همراه سازد.

فیلمنامه شروع کوبنده‌ای دارد که در همان ابتدا، مخاطب را با اثر درگیر می‌کند و سپس کارگردان به چهار روز قبل و هنگام شروع همه وقایع فلاش‌بک می‌زند و مخاطب شاهد تولد عامل شر می‌شود.

فیلمنامه‌نویس و کارگردان از استفاده بیش از حد از صحنه‌های خشن و سرشار از خون و خون‌ریزی  پرهیز کرده‌اند و با استفاده از صحنه‌هایی که تقریبا فاقد خشونت عریان هستند، درام خود را پیش برده‌اند.

اما نکته‌ای که در فیلمنامه وجود دارد و آن را نسبت به دیگر آثار این ژانر که تنها به تولید وحشت و ایجاد هیجان می‌پردازند متفاوت می‌سازد، رابطه شکننده‌ای است که میان شارلوت و ناپدری‌اش ایتن وجود دارد.

شارلوت با وجود علاقه‌ای که  به شغل ایتن  (تولید داستان مصور) یا همان کامیک بوک دارد، هنوز نتوانسته جای خالی پدرش را با حضور ایتن پر کند و تلاش‌های ایتن در راستای برقراری ارتباط درست عاطفی با شارلوت نیز به شکست می‌انجامد.

هنگامی که ایتن با نگهداری نیش (عنکبوت) توسط شارلوت مخالفت می‌کند این شکاف و گسست ارتباطی نیز عمیق تر می‌شود.‌

و در طول فیلم شاهد وقایعی هستیم که به ترمیم این شکاف منجر می‌شود.

نخستین نکته‌ای که توجه مرا به خودش جلب کرد،  تاکید نویسنده و کارگردان بر مسئله آلزایمر مادر بزرگ است و طرح این نکته که مادربزرگ با وجود اینکه هویت فرزند و نوه خود را به درستی به خاطر نمی‌آورد، لیکن هنوز بافتن ژاکت برای نوه‌اش را با جدیت ادامه می‌دهد و نویسنده با طرح همین نکته بر عشق موجود میان اعضای یک خانواده تاکید می‌کند. جایگاه ژاکت در روند دراماتیک فیلمنامه تا بدانجا پیش می‌رود که در گره‌گشایی پایان اثر نیز نقش بسزایی را ایفا می‌کند، چرا که نفتالین‌هایی که برای محافظت از ژاکت به کار می‌روند، در پایان به ابزاری برای نگهداری از خانواده تبدیل می‌شوند.

کارگردان به شیوه‌ای هوشمندانه این مسئله را در فُرم بصری و میزانسن‌‌های اثر نیز مطرح می‌سازد، زیرا در نخستین نمای فیلم دوربین روی نخ کاموایی که در حال بافته شدن توسط مادر بزرگ است زوم کرده و به سمت بالا تیلت می‌کند. این تمرکز دوربین به روی کاموا به زعم من عملی هوشمندانه و در راستای روند دراماتیک اثر است، زیرا از آنجا که در پایان اثر نفتالین جایگاه نجات بخش و عامل نابودکننده شر پیدا می‌کند؛ این نما می‌تواند از منظر دراماتیک یک کاشت محسوب شود.‌

ترنر در مقام کارگردان موفق می‌شود در برخی صحنه‌ها تکنیک تدوین را به درستی به کار گرفته و حس مورد نظر خود را به مخاطب منتقل کند.

به عنوان مثال در صحنه‌ای که نیش سراغ نخستین قربانی خود که همان طوطی خاله گونتر است می‌رود، ترنر صحنه را از نمایی از طوطی که وحشت‌زده در قفس خود جیغ می‌کشد به نمای درشتی از ریخته شدن سُس قرمز به روی غذا کات می‌زند . این کات ناگهانی و به ظاهر بی‌دلیل اتفاقا بسیار هوشمندانه انجام شده و مخاطب را به صحنه دیگر پرتاب می‌کند. استفاده‌ای که کارگردان در این نما از رنگ قرمز در انتقال حس خطر می‌کند بسیار درست و فکرشده است؛ لیکن کارگردان تنها به همین نکته نیز بسنده نمی‌کند و این نما را به نمای درشت دهانی که در حال غذا خوردن است کات می‌زند و در واقع با همین چند نما سرنوشت طوطی بیچاره را که به غذایی برای عنکبوت تبدیل شده،  به مخاطب خود پیش آگاهی می‌دهد.‌

لحظه آگاهی از مرگ طوطی نیز هوشمندانه ساخته شده، دوربین سیال در خانه می‌چرخد و در حالی که موسیقی فیلم یک موسیقی تقریبا شاد است که البته کارکردی غیردایجتیک (بیرون از جهان داستان) دارد پخش می‌شود مخاطب شاهد این مسئله است  که هرکس  با آرامش  مشغول کار خویش است، که ناگهان  صدای جیغ خاله گونتر به گوش می‌رسد و توجه‌ها را به خود جلب می‌کند.

در این صحنه کارگردان میزانسن درستی را انتخاب کرده و با استفاده از نماهای انگل به خوبی می‌تواند سلطه هیولا بر آنها را نمایان سازد.‌

سپس نما کات می‌خورد به نمایی از خاله گونتر که وحشت‌زده در حال جیغ کشیدن است و دوربین به سمت خاله گونتر تِرَک می‌کند و این حرکت هرچه بیشتر حس وحشت‌زدگی گونتر را به مخاطب اثر منتقل می‌کند.

تِرَک دوربین به سمت قفس طوطی و نمایش بدن مُثله شده وی در قفس نیز  بر وحشت‌انگیز بودن این صحنه می‌افزاید.

در صحنه‌ای ایتن در حال درست کردن تلویزیون است و صدای خنده بلند شارلوت و مادرش او را می‌آزارد و در یک حمله عصبی تلویزیون را می‌شکند، کارگردان با تاکید بر روی  بلندی خنده‌های شارلوت و مادرش و همچنین بلندی صدای سگ و نیز استفاده از نمای نزدیک صورت ایتن و دانه‌های عرق روی صورت وی، فشار و تنشی را که وی تحمل می‌کند را نمایان می‌سازد.

از منظر فیلمنامه با وجود آنکه فیلمنامه و روند دراماتیک داستان جای کار بیشتری داشت، اما روند رشد و تحول ایتن و شارلوت به مثابه شخصیت‌های اصلی اثر قابل قبول است.

ایتن برای نجات شارلوت جان خودش را به خطر می‌اندازد و شارلوت نیز با نابودکردن عنکبوت، جان ایتن را نجات می‌دهد.

هرچند فیلمنامه‌نویس نتوانسته یک شخصیت را در جایگاه شخصیت اصلی مشخص کند، اما از آنجا که  درون‌مایه اثر بر حفاظت از  خانواده تاکید دارد و عنکبوت به مثابه هیولایی که از مکان دیگر به خانه شخصیت‌های اثر وارد شده را می‌توان به مثابه یک تهدید برای این خانواده محسوب کرد، پس نمی‌توان این مسئله را مشکلی جدی در فیلمنامه به حساب آورد، چرا که بهبود روابط گسسته درون این خانواده نخست مستلزم ایجاد تحول در هردو شخصیت شارلوت و ایتن بوده و نویسنده به ناچار باید درام اثر را به گونه‌ای پیش می‌بُرد که بر طبق آن  هر دو شخصیت در پایان متحول شوند.

فیلم «نیش» را می‌توان فیلمی کم‌هزینه دانست که با وجود شکست در گیشه اثری نسبتا سرگرم‌کننده و جذاب از کار در آمده است و به نسبت بسیاری از آثار وحشت‌انگیز این روزها اثر دیدنی‌تری محسوب می‌شود.

لینک کوتاه

 

آخرین ها