تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۱۱/۱۹ - ۰۲:۳۹ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 106020

سینماسینما، سعید هاشم‌زاده:

 

شالوده بیست و سه نفر درباره اسیرانی نوجوان است که قرار است دلیرانی باشند برای نماد مقاومت و ایستادگی. نوجوانانی که از دل واقعه تاریخی جنگ هشت ساله سر بر آورده اند و ایده جسورانه فیلم از ماجرای اسارت آنها قرار است بگوید. ایده ای که بر تم ایستادگی و مقاومت استوار است و این تم قرار است بیننده را به رشادت این بیست و سه نفر متصل کند و آنها را تحت تاثیر قرار بدهد. اما مسئله دقیقا همین تحت تاثیر قرار دادن است. راه های مختلفی دارد و لحن های گوناگونی. و گزینش کارگردان است که به این تم حس می بخشد و سپس معنا. تراژدی می سازد یا کمدی یا وضعیت میانی یا حتی گروتسک.
بگذارید به این نکته اشاره داشته باشیم که توجه و فهم این لحن از بزنگاه های روایت اثر مشخص می گردد. نخستین فصل مد نظر زمانی است که قرار بر بازجویی و ضبط اعترافات نوجوانان اسیر شده ایرانی است. فضا قرار است بیانگر یک بازجویی تلخ و تراژیک باشد، بازجویی تحت فشار اما چه چیزی برای ما تصویر می شود؟! بازجویی که با زبان بازی بچه های اسیر همراه می شود، آن هم با لهجه ها و گویش های گوناگونی که از بیننده خنده می گیرد؛ در نتیجه وضعیت نقض غرض می شود؛ باید تراژیک باشد اما کارگردان بنابر دلایلی خواسته یا ناخواسته لحن را کمیک یا در حالتی میانی برگزار و انتخاب می کند. فصل بعدی یا بزنگاه دیگر اما جایی است که سونامی تلخ اتفاق می افتد، بچه های اسیر گرفته شده قرار است گرسنگی بکشند و رنج اما تکه پراکنی و دیالوگ ها مخاطب را از وضعیت تراژیک دوم نیز دور می کند. دور تر از آنچه که باید ساخته شود و فهم گردد. در واقع لهجه و گویش ترکی و جنوبی مثل کاتالیزوری قوی به میدان می آید و روایتگر داستان، گویی قصد ندارد تا تراژدی بسازد. فضای تلخ بسازد و فاجعه درست کند.
تیر خلاص اما بزنگاه سوم است. بزنگاهی که هم قد و قواره یک آشویتس کوچک می تواند هولناک باشد. سکانسی که قرار است ریختن آب جوش بر روی نوجوانان را نشانمان دهد. بی درنگ باید به این مسئله توجه کرد که نشان دادن عریان امر خشن، به مثابه دید هنرمند به این امر نمی تواند پذیرفته باشد، بدین منظور که نشان دادن آب جوش و ریخته شدن آن روی سر نوجوانان نمی توانست راهکار مناسبی برای تصویرگری بزنگاه سوم باشد اما هر چه هست، همانطور که وقایعی اینچنینی در دل سینما روایت شده اند، فیلمساز می توانست بجای بی اهمیتی به این اتفاق، آن را به شکلی دیگرگون و هنرمندانه به تصویر بکشد، و نه اینکه از کنار آن با یک اینسرت و یک مدیوم شات عبور کند و کات بزند و تاثیری از آن در سکانس های بعدی مشخص نگردد. عبور کردن از تصویرگری چنین تراژدی تاریخی، هم می تواند نشان از انتخاب نکردن لحن تراژدی باشد و هم می تواند به نوعی نتوانستن و عدم توانایی را به ذهن متبادر کند.
در فصل دیدار نوجوانان با صدام حسین، راوی اثر می گوید: حیف که نمیشه هیچ وقت پشت این دوربین ها رو دید… و فیلمساز نیز همین کار را می کند، و چه بسا همین جمله مانیفست و رویکرد فیلمساز باشد، یعنی نشان ندادن؛ و اگر بنا بر نشان ندادن است پس چرا سینما!؟

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها