تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۳/۳۱ - ۱۴:۲۴ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 176891

سینماسینما، سمیه هاشمیان
«روز صفر» فیلمی درباره چگونگی دستگیری عبدالمالک ریگی است و این می‌تواند سوژه جذابی برای تولید یک تریلر امنیتی و سیاسی باشد اما اگر گروه فیلمسازی از پس آن برنیامده این دیگر به توان و تجربۀ آنان برمی‌گردد که در ظاهر امر به دلیل قوی بودن ظاهری امکانات و صحنه آرایی‌ها موفق می‌نماید اما در باطن با توجه به ضعف‌های عمده در فیلمنامه و حضور ضعیف برخی از بازیگران نمی‌تواند بسیار جذاب و بادوام تلقی شود.

انگیزۀ ساختن
انگیزۀ ساختن فیلم همیشه نوع رفتار و کنش متناسب با خود را در مخاطبانش ایجاد می‌کند؛ فیلمی که با انگیزۀ تجاری بودن و فروش در گیشه ساخته می‌شود، با فیلمی که هدفش گیشه و جلب نظر فکری مخاطب است و در نهایت فیلمی که فقط رابطه فکری را لحاظ می‌کند، سه جهت و برآیند متفاوت را در مخاطبان خود ایجاد خواهند کرد. اگر امروز روز صفر در گیشه موفق است و در جلب نظر فکری مخاطبان چندان کامیابی‌ای ندارد، تنها به همین دلیل است که هدف اصلی آن کسب موفقیت در گیشه بوده است و این همان روال عادی است که فیلم‌ها را به دسته‌ها و گونه‌های متفاوت برای ایجاد ارتباط و برآیند فکری و احساسی تقسیم‌بندی خواهد کرد.
به لحاظ ژانر شناسی باید فیلم «روز صفر» را یک تریلر هیجانی در نظر گرفت که مخاطب را می‌خواهد با بگیر و ببند و هول و ولای رویدادهایش پای فیلم میخکوب کند. گاهی این موفقیت به دلیل رعایت معیارهای درست یک الگو و پارادایم سینمایی قابل تحسین است اما گاهی این پذیرندگی در حد تحمل یکباره یک اثر سینمایی خواهد بود. به بیان بهتر سعید ملکان در پی ساخت یک فیلم تریلر سیاسی و جاسوسی است و در آن ماجراجویی‌های جنایت کارانه نیز به بازی گرفته می‌شود و همه اینها دست در دست هم می‌دهد، نسخه دست چندمی از فیلم ماموریت غیر ممکن هالیوودی باشد و همین متر و معیارهاست که تا حد زیادی پذیرش کار را سخت‌تر و گاهی در قیاس با جیمز باند نزدیک به صفر می‌سازد. بنابراین هدف گذاری هر چند روشن است و در مسیر فیلمسازی بسیار تعیین کننده بوده اما انگار در رسیدن به مطلوب و مقصود تجربۀ نخست فیلمساز به نتیجۀ دلخواه دست نمی‌یابد و اگر در گیشه موفق است این بحث دیگری است که به مخاطب شناسی سینمای ایران برمی‌گردد.

ایجاد ناباوری
نرگس آبیار «شبی که ماه کامل شد» را یک سال پیش از «روز صفر» کار سعید ملکان ساخته و مبنای کارش هم پرداختن به واقعیت‌ها و مستندات موجود درباره این شخص است و این مبنا دست و پای سازندگان و نویسندگان فیلم «روز صفر» را ناخواسته بسته است. یعنی بی اراده و ناخواسته مخاطبان اول «شبی که ماه کامل شد» را مرور می‌کنند و از پس ذهن در قیاس و انطباق با آنچه که «روز صفر» نام گرفته متوجه موارد غیر واقعی و غیر مستند خواهند شد و این یعنی بُرد با کار آبیار است و باخت بر کار ملکان تحمیل می‌شود و مبنای این داوری هم واقعی بودن و نا واقعی بودن رویدادها و شخصیت پردازی‌هاست چون فیلم اول مبنای نوشتن و کار شدنش همانا تفکر و تجارت است اما «روز صفر» مبنای کار شدنش همانا تجارت است و این تجاری بودن ناخواسته با یک باخت تحمیلی همراه می‌شود یعنی اگر «شبی که ماه کامل شد» ساخته نمی‌شد یا پس از «روز صفر» ساخته می‌شد، این حس و حال ناگوار ایجاد نمی‌شد و این همان تقدیری است که به آشکار شدن ماه و حقیقت دلالت می‌کند که درباره هر چیزی و با هر انگیزه‌ای اثر هنری ساختن بهتر است با اتکای به حقیقت مانندی اثر باشد و نه تقاضاهای شخصی که اغلب شکست پذیر خواهند بود. شاید هم تاریخ و تحریف تاریخ نیز نگرۀ مهمی در ایجاد موقعیت‌های باورپذیر و ناباور تاثیرگذار باشد؛ آن هم تاریخ معاصر که هنوز دم گوش است و منابع خبری و اطلاعاتی‌اش نیز در دسترس است و کتمان این حقیقت از اساس مواجهه را به کژراهه خواهد برد و شکست قابل درک و لمسی را بر پیکره اثر نمایشی وارد خواهد ساخت.

عدم تعلیق مناسب
بهرام توکلی نویسنده آثار اقتباسی و روشنفکرانه (مانند اینجا بدون من، پرسه در مه، پابرهنه در بهشت، تنگه ابوقریب، و غلامرضا تختی) است و به تفکر بسیار در دیگر آثارش بها می‌دهد. حالا آمده با سعید ملکان می‌خواهد تریلر سیاسی و جاسوسی بنویسد بدون تجربۀ قبلی و بدون داشتن پشتوانه فکری و می‌بینیم که ناموفق هستند چون باید از روحیۀ هیجانی بالایی برخوردار باشند و در ضمن مسیر متفاوتی را به لحاظ ساختار درام در پیش گیرند و آمد و شد آدمها و برخوردها کاملا متفاوت باشد در مقایسه با یک موقعیت کم چالش و لبریز از تفکر که در «روز صفر» چنین نیازی باید به صفر نزدیک‌تر شود و حالا اگر نمی‌شود، به دلیل همان نداشتن تجربۀ قبلی است. سعید ملکان نیز خواه ناخواه سالها طراح چهره و تهیه کننده سینما بوده و این بار در شلوغ ترین وضعیت می‌خواهد کامیابی‌اش ممکن شود و اگر کمتر در آن چنین می‌شود به دلیل نداشتن تجربۀ قبلی است.
بمباران اطلاعاتی در آغاز ما را غافلگیر می‌کند و این نوع برخورد و مواجهه با مخاطبان می‌تواند سرآغاز یک وضعیت پیچیده و لبریز از اتفاق و ارتباط باشد اما در ادامه شیرازۀ اثر از هم می‌پاشد و ما نمی‌توانیم آنچه باید را جستجو کنیم و تدوینگر نیز نمی‌تواند از این نابسامانی وضعیت به چیدمان درستی از اتفاقات برسد و در جاهایی پرش‌هایی را شامل حالمان می‌کند که انگار ممیزی باعث چنین اتفاقی شده، در حالی‌که فیلم بدون ممیزی به جمع بندی و پخش رسیده است.
در مجموع انگار انرژی و حوصله چندانی معطوف به خلق فیلمنامه «روز صفر» نشده است و بسیاری از اتفاقات با افراطی‌گری طراحی شده و در ضمن از پیچ و خم منطقی و عقلانی برخوردار نیست. در حالیکه اتکای بر واقعیت با چاشنی تخیل بهترین راه حل برای باورمندی این اثر و قهرمانانش خواهد شد وگرنه در حال حاضر بسیاری از اتفاقات را می‌بینیم اما در انطباق با واقعیت‌ها و از سوی دیگر در قیاس با فیلم نرگس آبیار به راحتی ما را از باور آنها پس خواهد زد و این خود عاملی مهم برای پا پس کشیدن از کلیت تماشای این فیلم است که خیلی زود مثل ندیدن ما را دچار بی‌حسی و فراموشی خواهد کرد.

گزینش درست و اشتباه
قهرمان فیلم یک مامور امنیتی است و امیر جدیدی به درستی برای این منظور گزینش شده است و او می‌داند با چه تدابیری بازی کند که هم نقش را برساند و هم رفتاری در شان یک مامور داشته باشد و هم در نهایت برای مخاطب هم جالب باشد و حتی نویسندگان و کارگردان فیلم نیز تاکید بر وجوه ملی گرایانه داشته که رابطه با مخاطب را بیشتر کرده و دامنه تاثیر را بیشتر بکند و در واقع جذب مخاطب در نهایت عملی شود که چنین هم شده است و این همان گام نخست برای جذب گیشه بوده است. امیر جدیدی از فیزیک قابل باوری برای ارائه نقشش برخوردار است و انگار آزادی عملی بیشتری داشته تا در باورپذیری نقشش به عنوان قهرمان وارد عمل شود و نمی‌توان حضور او در مقام یک بازیگر خلاق را انکار کرد.
اما شمایل ساعد سهیلی در حد و قامت ریگی نیست و آن جاذبه لازم برای ارائۀ یک ضد قهرمان را ندارد. نه از ابهت لازم برای چنین نقشی برخوردار است و نه توان بازی در این نقش را دارد. او بیشتر برای نقش های رمانتیک و فضاهای عاشقانه مناسب است و نه اینکه بخواهد در یک تریلر پر از زد و خورد در ضدیت با بسیاری از اصول انسانی و آرمانی ابراز وجود کند و این مشکل سعید ملکان است که فقط به فروش و جاذبۀ ظاهری در جذب مخاطبان فکر کرده و اصلا به عمق بازی و نقش آفرینی نیاندیشیده است و به این حضور و فرصت لطمه وارد کرده است. به هر حال ریگی فیلم شبی که ماه کامل شد بهتر بازی می‌کند یا آن فیلمنامه امکان بیشتری برای شخصیت پردازی را فراهم کرده و نمی‌توان هدایتگری نرگس آبیار را نیز انکار کرد که در آنجا ریگی را به یک باور درست نزدیکتر می‌کند اما سعید ملکان فقط آن هدف عمده فروش بیشتر را ملاک قرار داده و به آن هم رسیده اما بازی ضد قهرمان را از بین برده است با چنین گزینش و رویکردی.

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها