تاریخ انتشار:1398/01/18 - 15:05 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 109972

سینماسینما، ندا قوسی

تنهایی و مفاهیم وابسته به آن، از آن سنخ موضوعات و مضامینی است که در هنر و ادبیات، به اشکال گوناگون و با عناوین مختلف، دست‌مایه و سوژه بوده و از طریقی آن را بیان، بروز و تصویر کرده‌اند. برای تجلی و نمود این مقوله عام که بی‌اغراق برای هر انسانی، در هر برهه زمانی و هر کجا، احتمال احساس و ادراکش وجود دارد، راه‌ها و اشکال گوناگونی مورد استفاده و بهره‌برداری ذهنی و تصویری قرار گرفته تا مخاطبان همه‌گیر بودن آن را درک، احساس و مشاهده کنند.

این‌که می‌گوییم هنرمندان زیادی به سوی نمایش این موضوع مهم و برجسته رفته‌اند، خیلی غریب و دور از دسترس نیست و شاید نگاهی اجمالی فقط به برخی شاهکارهای بعضی کارگردانان مطرح، ما را با این مسئله روبه‌رو سازد که «تنهایی» و «انفراد» (یا در برخی موارد «انزوا») مقوله‌ای است بس خطیر و پراهمیت در زندگی همگان. بیشتر آثار برگمان، به‌خصوص «توت‌فرنگی‌های وحشی»، «کویر سرخ» از آنتونیونی، اکثر کارهای پولانسکی و به‌ویژه «بچه رُزمری» و «انزوا»، تقریبا تمام آثار ملویل با بازی‌های سنگی و سردِ آلن دلون، مانند «سامورایی»، کارهای فون تریر مانند «داگ ویل»، فیلم‌های تارکوفسکی همچون «سولاریس»، ویم وندرس با فیلمی چون «فرشتگان بر فراز برلین»، کیشلوفسکی با تمام کارهایش خصوصا «آبی»، «سفید»، «قرمز»، «Cast away» یا «دورافتاده» از زمکیس، فیلم جذاب و آینده‌نگرانه «Her» از سپایک جونزیا، حتی انیمیشنی دیدنی چون «مری و مکس» و… در سینمای جهان هستند که هنرمندان بزرگ از دغدغه‌شان و ذهن‌مشغولی‌شان در مورد تنهایی می‌گویند.

در ایران هم پرداختن به این مسئله مهم بشری، کم دست‌مایه و موضوع اصلی نبوده و نیست. از این‌رو نویسندگان و سایرِ هنرمندان هیچ‌گاه از آن غافل نشده‌اند. مثلا اگر بخواهیم به بزرگ‌ترین و نام‌دارترین رمان ایرانی، یعنی «بوف کور» بپردازیم، اساسا اصلی‌ترین و جدی‌ترین موضوعی که از کلیت این شاهکارِ صادق هدایت می‌توان برداشت کرد، همین تنهایی نوع بشر است. (زخم‌هایی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته می‌خورد و می‌تراشد…) که این کتاب خود مورد برداشت و اقتباس‌های گوناگونی در ادبیات، سینما و… قرار گرفته، اما مهم‌ترین و معروف‌ترین- و شاید ماندگارترینش- «هامون» مهرجویی است. آثار شاخص دیگری از همین کارگردان و سایر نام‌آوران سینما می‌شود نام برد که به این مولفه خطیر پرداخته‌اند؛ چون «لیلا»، «سارا» و «بانو»  از مهرجویی، «طعم گیلاس» اثر خارق‌العاده مولف سینمای ایران عباس کیارستمی، اکثر نمایشنامه‌ها و فیلمنامه‌های بهرام بیضایی، به‌خصوص «سگ‌کشی»، «به همین سادگی» رضا میرکریمی، «طلای سرخ» جعفر پناهی، «رگ خواب» نعمت‌الله، «شب یلدا»ی پوراحمد، «کاغذ بی‌خط» تقوایی، «خون‌بازی» بنی‌اعتماد، تمام آثار فرمان‌آرا همچون «بوی کافور، عطر یاس»، «پرده آخر» کریم مسیحی، «دربند» و «نفس عمیق» از پرویز شهبازی، «پرسه در مه»، از بهرام توکلی، «برف روی کاج‌ها» از پیمان معادی، حتی «گذشته» اصغر فرهادی، یا کارهایی از پیش از انقلاب همچون «خشت و آینه»  گلستان، فیلمِ جریان‌سازِ «قیصر» از کیمیایی و… نمونه‌های شاخصی هستند که در نگاهی اجمالی به سینمای قبل و بعد از انقلاب می‌توان به آن‌ها اشاره کرد که تنهایی آدم‌ها در آن‌ها، اگر موضوع اصلی نبوده، ولی موضوعیت اساسی و بنیادین داشته است.

منظور از نام بردن این همه اثر سینمایی خارجی و داخلی، این بود که یادآوری شود این مقوله همیشگی بشر، چقدر اهمیت دارد که تا این حد اذهان را درگیر و مشغول خود می‌کند و همه جا، در هر برهه‌ای مورد بحث و اندیشه بوده و هست. پس ناگزیر برای نشان دادن و به نمایش کشیدن چنین مبحثی باید شیوه و روش مناسب و جذب‌کننده‌ای پیدا کرد تا اگر حرف تازه‌ای برای گفتن وجود دارد، در نگاه و شکلی جدیدتر گنجانده شود.

و اما فیلم «دنیا تنهایی کم ندارد» از افشین لیاقت، همان‌طور که از نامش پیداست، اثری سینمایی است در مورد همین موضوع همیشگی. فیلم چهار اپیزود متفاوت و بدون اتصال دارد و نمایان‌گر زندگی آدم‌هایی است که تنهایی بخش اعظم و دغدغه مهم زندگی‌شان است. اما در تصویر کردن این مفهوم که پیش‌تر به تنوع و گوناگونی نحوه نمایش آن اشاره شد، کاملا الکن و خام‌دستانه عمل کرده است.

اپیزود اول: «سفر به انتهای تنهایی»، که با نریشن‌گویی خانم لعیا زنگنه آن را می‌بینیم و می‌شنویم، نمایش تنهایی و بی‌کسی مرد جوانی است که مثل خیلی‌ها از تولد و زندگی‌اش راضی نیست و شیوه زندگی یلخی و روهوایش، موید همین نکته است. خلاقیت جالبی در این اپیزود به چشم می‌خورد و آن قرار دادن پیری آدمی مثل همان کاراکتر یا به احتمال قوی‌تر پدر او در کنار خودش است. این پیر و جوان در یک آپارتمان زیست می‌کنند، ولی همدیگر را هیچ نمی‌بینند و وجود هر یک برای آن دیگری مبهم و پوشیده است. این شکل از نمایشِ دنیای واقعی، جالب و خلاقانه است، ولی متاسفانه متن، کارگردانی، بازی‌ها و… در اجرایی و تصویری کردن آن ضعیف و سست عمل کرده‌اند. اگر صدای بانو لعیا زنگنه که هیچ تصویری از او نمی‌بینیم، به داد این داستان نمی‌رسید، اصلا و اساسا تماشای آن هیچ جذابیت و کششی نداشت.

اپیزود دوم: «سفر به انتهای ترس» آن یک کم گیرایی بخش پیشین را هم ندارد و بازی بی‌تعارف بدِ بازیگرانش که نمایان‌گر دختر و پسر جوانی در شلوغی تهران هستند که بی‌کسی و تنهایی آزارشان می‌دهد، پس می‌خواهند با هم به این رنج اجباری و قهری پایان دهند، به‌شدت ضعیف و حوصله‌سربر از آب درآمده است. کوتاه بودن این داستان که باعث خرسندی مخاطب است، نکته مثبتی برایش به شمار می‌رود.

اپیزود سوم: «سفر به انتهای خیال» اتفاقا دیدنی‌ترین قسمت این فیلم چهار بخشی است. با دیدن این اپیزود، این فکر به ذهنمان خطور می‌کند که سیدجواد یحیوی، چه بازیگر توانمند و خوبی است. تمایز و تفاوت بازی او با سایرین، در این فیلم، در بخشی که رُلی برعهده دارد، در خور تعریف و تمجید است. او که در کنار بانوی بازیگر دیگری نقشش را ایفا کرده، هر چه تلاش می‌کند به بازی بی‌رنگ‌ورو و ناکامل طرف مقابلش رنگ و جانی دهد، کاری از پیش نمی‌برد، ولی خوش‌بختانه خودش به‌خوبی و با مهارت، ظرافت و توهمات تنهایی یک مرد را در خانه‌ای قدیمی ولی واقعی به نمایش کشیده است.

و اما اپیزود آخر: «سفر به انتهای فراموشی» شکل دیگری از داستان نخست این فیلم است، که این‌جا با بارداری ناخواسته زنی که عزم طلاق و مهاجرت و جلای وطن دارد، روبه‌رو می‌شویم. دریا زن جوان نسبتا متمولی است که قصد دارد راهی کشور دیگری، پیش خانواده نَسَبی‌اش شود و از همسری که خیلی آدم حسابش نمی‌کند، جدا شود. اما بارداری این‌جا برایش مسئله پیش آورده. تماشاگر که برای فهمیدن موضوع حاملگی زن، از جزئیات آزمایش خانگی «بیبی چک»(!) تا حال دگرگون او را می‌بیند و حرف زدن‌ها و زمزمه‌هایش را با پسر خیالیِ به دنیا نیامده «پوریا»(!) ناظر است، همه و همه را با بازی ضعیف و کم‌جانی مشاهده می‌کند که درنهایت با هیچ‌یک از وقایع این داستان مجاب نمی‌شود و به پاسخی نمی‌رسد.

چهار روایتِ بکر و تقریبا می‌توان گفت کم‌تکرار در این فیلم سینمایی، به شکل تصویر درآمده‌اند؛ داستان‌هایی که هر یک به‌تنهایی بستر فیلمی بلند و مستقل و درخور ساخت هستند، ولی فیلمنامه سست و کم‌جان در کنار کارگردانی نه خیلی قوی و بازی‌های نه‌چندان دل‌نشین و نریشن‌گویی‌های پرطمطراق و ادادار، از آن اثری بی‌رمق باقی گذاشته که تماشاگر بلافاصله پس از تماشایش، فراموش می‌کند دقایقی پیش در حال دیدن فیلمی بوده در مورد تنهایی انسان.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها