تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۸/۰۷ - ۲۱:۴۰ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 99050

سینماسینما، منوچهر دین پرست:

 

«درخت بید» سهراب شهیدثالث را باید از آن دست فیلم هایی دانست که تنهایی در آن معنای خاصی یافته است. شهیدثالث با به تصویر کشیدن پیرمرد مفلوک و تک و تنها که مشغول ماهیگیری است، می خواهد تنهایی او را که بخشی از طبقه فرودست جامعه است، به تصویر کشد. او با خلق تصاویر بکر از طبیعت و نماهایی که می تواند جنبه هستی شناختی پیرمرد را در این فضا بیشتر جلوه دهد، بیش از هر چیزی او را به مثابه کسی نشان می دهد که تنهایی او نشان از پایان ایدئولوژی یا زوال تدریجی اربابان است. اما او در این میان تنها و گیج است. گویی از این دنیا چیزی نمی خواهد. تمام زندگی او در این کهکشان گذران عمر است. اما اتفاقی که رخ می دهد، گویی او را از این فضای آرام و بی دغدغه به بیرون پرتاب می کند. زندگی او که با آرامش و امنیت معنایی یافته بود، اینک دستخوش حوادثی می شود که تنهایی به مثابه بیخیالی قلمداد نمی شود. او وقتی متوجه می شود که پستچی برای به دست آوردن کیفی پر از پول، صاحب آن را به قتل می رساند، تصمیم می گیرد کیف پول را به مسئولان اجرایی و قضایی بسپارد. او در این پرسه ناهمگون متوجه می شود که جهان تنهایی او با تمام آرامش و زیبایی که دارد، به راحتی فرو می ریزد.

سهراب شهیدثالث با خلق موقعیت پیرمرد، وضعیت آرمانی او را در حال گذار بودن نشان می دهد. چراکه او نماد روزگار از هم گسیخته و بی اخلاق است. مرزهای جهان پیرمرد در سکون و عدم تغییر است. او در مرز میان شهر و روستا پی می برد که نظام معنایی که تا کنون به آن توجه نداشته، سراسر فریب و ریاکاری است. او در جدال با وجدان خود گمان می برد که می تواند راه درست را انتخاب کند. اما فضای واقعی فیلم نشان می دهد که فریب و تسلیس آشکارا در چشمانمان فرو می رود و ما نظاره گر می مانیم. فضای «درخت بید» فضای چندپاره و موزاییک وار نیست، بلکه خطی مستقیم را طی می کند که مضمون نهفته آن آشکار می شود. فضای خشک و منجمد و بی احساس. فضای حاکمیت بهره بر تعالی است. فضای خشونت و برده کشی. فضای تکرار و ملالت و از همه بدتر فضای واکنش علیه تمامی ارزش هایی که تاکنون ارزش بوده اند، اما نمایشی بودن و تهی بودن ارزش ها را متوجه نشده بودیم.

ریتم فیلم با مضمون آن چنان هماهنگ و جنجال برانگیز است که گویی آرامش فیلم بیش از هر چیزی متکی بر رویاست. فیلم فاقد موسیقی است که می تواند به مضمون فیلم روح و معنا دهد. اما دائما صدای محیط پیرمرد را می شنویم که فرمول های تضاد را در کنار یکدیگر قرار داده اند. پیرمرد اضطرابی ندارد. با آرامش و به دور از فریاد و نعره کشی کارهایش را انجام می دهد. او به شکل زیرپوستی میخواهد لایه های موجود را یک به یک کنار زند، اما در فضایی قرار گرفته که نیازی به فریاد ندارد. همه او را می بینند، اما کسی حرفش را باور ندارد و در اینجاست که او متوجه می شود جهان ثابت او به راحتی تغییر می کند. اگرچه او در فرجام متوجه می شود که تنها چیزی که در این دنیا ارزش دارد، سلطه و قدرت است، اما او خود را در گرداب این وضعیت قرار نمی دهد و مجددا در چرخه سکون قرار می گیرد.

سهراب شهیدثالث با ساخت فیلم «درخت بید» گویی می خواهد نشان دهد که زندگی در دنیای ما مناسباتی را تولید می کند که ما قربانی همان مناسبات می شویم. او کارگردانی است که انسان در جهان مدرن را به خوبی فهمیده و شناخت نسبتا قابل تاملی به حضور ما در جهان یافته است. اگرچه رگه های اگزیستانسیالیستی سهراب شهیدثالث برای ما قابل توجه است، اما نمی توان از مضامین فلسفی با بن مایه های روانکاوی شهیدثالث دور ماند. او اگرچه در بخش هایی از فیلم مخاطب را با خود و آرمان هایش همراه می کند، اما این جسارت را به مخاطب می دهد که اخلاقی شدن زمان، قابل تجربه است. ما می توانیم زیستی بر پایه مناسبات انسانی داشته باشیم، اما باید معنای انسانی آن را در بستر عملی زندگی قرار دهیم. در غیر این صورت گزاف های به هم بافته ایم که هیچ ارزشی ندارد. غایت زندگی پیرمرد اگرچه ماهیگیری است، اما مرام نامه اخلاقی فیلم بیش از هر چیزی نشان می دهد که فقدان معنا در زندگی هر چیزی را روا می دارد. باید بپذیریم که برای ورود به هر فیلمی، در آستانه آن قرار گیریم. جهت دهی و ردیابی معنا در آثار شهیدثالث می تواند زمینه های تاویل ما از جهان سینمایی شهیدثالث باشد.

منبع: ماهنامه هنر و تجربه

 

 

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها