تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۰۲/۲۵ - ۱۶:۰۷ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 135839

سینماسینما، فاطمه شاه بنده

چنان نوآر و حال و هواش در سینمای ایران اندک است که از دیدن آشفته‌گیِ جیرانی مشعوف می‌توان شد -چونان که از خفه‌گی. گریمِ «بهرام رادان» که در لحظاتی «جود لاو»ی عوارض جانبی یا جاده‌ای به سوی تباهی را به خاطر می‌آورد، در آن خانۀ بزرگِ یادآورِ عمارت‌های مخوفِ نوآرهای کلاسیک، با آن شورلتِ عروسک قدیمی در جاده‌ای تاریک و هراس‌ناک و قاب‌های مورب، همچنین ترکیب‌بندیِ کروماتیکِ سبز و سرمه‌ای -که یادآور نئونوآرهای تلخ فرانسوی است- به همراه زن اغواگر بلوند و آن کفش‌های قرمزِ وسوسه‌‌برانگیزش، حس دیدن فیلمی در سبک و سیاقِ نوآر را -در سینمای ایران- القا می‌کند. البته تکرار این قاب‌ها تا پایان فیلم می‌تواند برای برخی آزاردهنده باشد امّا شاید عده‌ای هم از هرگونه اغراق در آثاری با این فضای دل‌چسب لذت می‌برند -همان‌طور که در شهرگناه ِ «میلر» تمهیدات بصری چون کنتراست‌های شدید اغراق شده، تأثیری مضاعف بر اتمسفر می‌گذاشت و موجب لذت بود، آشفته‌گی نیز چنین است و حتی اگر «جیرانی» پای را فراتر می‌گذاشت و جرات بیش‌تری به خرج می‌داد و این مبالغه را در داستان نیز بیش‌تر به‌کار می‌گرفت، شاید با چیزی درخورِ نئونوآرهای متوسط سینمای روزِ دنیا مواجه بودیم امّا تماشای این نیز عاری از لذت نیست -به ویژه که جای نوآرهای سر و شکل‌دار در سینمای ما همواره خالی است.

آشفته‌گی امّا ضمن الگوبرداری از نوآرِ فرانسوی، در زیرمتن، داستان‌های تاریخی این مرز و بوم را دست‌مایۀ روایت پرالتهاب خود قرار داده: داستان «بردیا» -پسر کوروش- که به واسطۀ برادرش به قتل می‌رسد و «گئومات» به عنوان بدل او که شباهت بسیاری به «بردیا» داشت به جای او ظاهر می‌شود. گرته‌برداری از این داستان ایرانی در اثر کاملاً مشهود است و چیزی که جالب توجه است، آدم‌های ایرانی/ فرهنگیِ داستان است که مثل باقی نئونوآرها خیانت می‌کنند و انسان‌های پاک‌سرشتی نیستند امّا گاه مناسبات رفتاری‌شان شبیه به ایرانی‌هاست؛ مثل غیرت‌مندیِ یک جاهل دربرابر یک فم‌ فتال -هرچند نمی‌توان تأثیر فیلم دوقلوها ساختۀ «پل هنرید» یا شباهت مرگبارِ «کراننبرگ» را نادیده گرفت؛ امّا بهرحال شخصیتی چون «مهران احمدی» که انگار از محله‌های جنوب تهران به ناگاه وسط یک داستان کهنِ ایرانی و در فضای غربی سردرآورد، وصله‌ای کاملاً ناجور است و برهم‌ریزندۀ لحن. برخلاف آن شخصیت، خدمتکار خانه «باربد» که با آن تیپ و ظاهر خاص خود در فضای ترسناک منزل و سوسوی نور شمع گویی از خانه خون‌آشام‌های آثار گوتیک بیرون آمده کاملاً هوشمندانه انتخاب شده و نشان از آشنایی کارگردان با فضای نئونوآرهای انتزاعی دارد و با این حساب، بهتر بود در پرداخت نقشِ «احمدی» نیز بیش‌تر دقت می‌شد. سکانس دادگاه نیز به ابتدایی ترین شکل ممکن ادا شده؛ کمیک و مضحک که حتی لزومی به نشان دادنش نبود! و اگرچه قصد، وفاداری به پایانِ دوقلوهاست امّا چنان نقش سخت را «بتی دیویس» بازی کرده و هرکسی توان اجرای آن را ندارد.

امّا ظرافت‌هایی را در اجرای نقش‌ها می‌توان اشاره کرد: با توجه به محدودیت‌های سینمای ایران و البته دید سنتی جامعه، نشان دادن صحنه‌هایی که عشقی اروسی را القا کند که در چهار چوب و حفظ ارزش‌های کشور بگنجد، کاری بس سخت و دشوار است که «جیرانی» با زیرکی در پس چند نگاه عمیق بین بازیگران اصلی و اختلاف سطح بین زن و مرد که ابتدا مرد بالاتر از زن در موضع داشتن اعتماد به نفسی جذاب و مردانه و پس از جابجایی برادران زن بالاتر از مرد در جایگاه زنی قدرتمند و دانا به سادگی آن حس را به تماشاگر می‌رساند. اثر «جیرانی» با چشم‌پوشی از ایرادات فیلم‌نامه و با تکیه بر فرم و سبک خود بسیار زیباست و امید که بر پردۀ سینمای ایران آثار بیش‌تری از این دست دیده شود.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها