تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۴/۲۰ - ۱۵:۴۱ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 20264

۱۰

داریوش شایگان، نویسنده و فیلسوف صاحب نام کشور، یکی از مهمترین چهره های غیر سینمایی است که در مراسم تشییع پیکر عباس کیارستمی سخرانی کرد.

به گزارش سینماسینما، داریوش شایگان با عباس کیارستمی رفاقت دیرینه داشته است و در مراسم سوگواری این کارگردان فقد سینمای ایران، داریوش شایگان صحبت هایی را درباه رفاقتش با عباس کیارستمی عنوان کرد، متن نوشته این فیلسوف ایرانی به شرح زیر است:

در مقابل این همه نخبگان سینمایی که امروز در این مراسم گرد هم آمده‌اند، من صلاحیت این را ندارم که دربارۀ یکی از بزرگ‌ترین کارگردان‌های ایرانی صحبت کنم. اما حالا که قرعۀ این فال به نام من افتاده، سعی می‌کنم در چند جمله به تعابیری از نگاه و جهان‌بینی دوست عزیزم، عباس کیارستمی، بپردازم.

حدود بیش از ده سال پیش، برحسب اتفاق من و کیارستمی با هم در ایتالیا در شهر راولّو به مناسبت فستیوالی که در این شهر برگزار می‌شد، یک هفته‌ای در هتلی اقامت داشتیم و من توانستم در این مدت عباس را از نزدیک بشناسم. البته پیش‌تر با کارهایش آشنایی داشتم، ولی خود او را صمیمانه نمی‌شناختم. در طول این مصاحبتِ یک‌هفته‌ای، فهمیدم که بین ما دو نفر آن کسی که باید شنونده باشد منم، و بهتر است گویندگی را به او بسپارم تا بیاموزم و به نکات ظریفی که دربارۀ مسائل مختلف ابراز می‌کند توجه کنم. حس کردم او چیزهایی را می‌بیند که من یا اصلاً نمی‌دیدم یا توجهی بدانها نداشتم. بعد به این نتیجه رسیدم که در درون عباس کیارستمی جوهر نفیسی نهفته است که گویی مانند خمیره‌ای ازلی به او سپرده شده، جوهری که از عمق فرهنگ کهنسال ایران نشأت می‌گرفت. او فرزند اصیل و خلَفِ این آب‌وخاک بود. شرم حضور، محجوبیت و آزرم‌جویی، صفات ممیزه‌ای بود که در آثارش نیز هویداست.

عباس برای یادگرفتن نیازی به انباشتن اطلاعات نداشت و این رفتار او، مرا به یاد لئوناردو داوینچی می‌اندازد که میگفت: «من انسانی هستم بی‌نیاز از خواندن (uomo senza lettere)»، او دنیا را از درون خود می‌دید و با دید بصیرت و ابزار تجربه اسرار طبیعت را کشف می‌کرد. به نظرم عباس هم به چنین شیوه‌ای آراسته بود و جوهر نفیسی که در وجودش بود از طریق نگاهش به بیرون ساطع می‌شد. عباس چیزها را نمی‌دید، بلکه به قول اصطلاح علمی امروز آنها را «رادیوگرافی» می‌کرد، یعنی در پس مظاهر به دنبال جوهر حقیقت بود، همان جوهری که در وجود خودش به ودیعه نهاده شده بود. دیروز که با آقای احصایی عزیز دربارۀ عباس کیارستمی صحبت می‌کردیم، ایشان هم می‌گفت که عباس دنیا را با چشم دل، یا به‌قول عرفای قدیم به عین‌القلب، می‌دید.

همۀ شخصیت‌های فیلم‌هایش مدام در سیروسلوک و حرکت‌اند: کودکانی که به‌دنبال چیزی، یا جایی به این‌سو و آن‌سو می‌دوند، راننده‌ای که پشت فرمان اتومبیل در مسیری پرپیچ‌وخم دور می‌زند، نه معلوم است از کجا آمده و نه می‌دانیم به کجا می‌رود. شاید همۀ این افراد در طلب شکار آن لحظاتی هستند که ناگهان جوهر حقیقت را آشکار می‌سازد و آن را می‌نمایاند. از همین روست که فیلم‌های عباس همیشه پر است از سکوت و وقفه و تردید و لمعات حضور، گویی انسان‌ها در هزارتوی تلاشی گُنگ سرگردان‌اند، در دالان‌هایِ طلبِ امری ناشناخته، در جستجوی حقایق اگزیستانسیل، مانند مرگ، زندگی، طلوع حقیقتی ناگهانی از گوشۀ حادثه‌ای غیرمترقبه. گویی عباس کیارستمی هم مانند مارسل پروست در کتاب معروفش با نام درجستجوی زمان از دست رفته، به سبک‌وسیاق خود در پی جستن جوهر حقیقت بود. کیارستمی اما در ابراز این بینشِ بی‌همتا، نه از ادبیات بلکه از دو واسطۀ دیگر بهره گرفت: سینما و عکاسی. این دو، در کار او صمیمانه درهم آمیخته‌اند. در واقع این نوع حساسیت شاعرانۀ خاص، در سینمای امروز دنیا کاملاً ناشناخته بود و تأثیر عجیبِ عباس کیارستمی در جهان، به علت همین حساسیت شاعرانه‌ای بود که تاکنون کسی به آن متوصل نشده بود. شاید نمایشِ حساسیتی از این دست، در عرصۀ سینما بسیار دشوار یا حتی می‌توان گفت ناممکن باشد. برای همین است که سینمای کیارستمی، همیشه جنبه‌ای از تجربه و آزمون در خود داشت و نمی‌توانست به سینمای گیشه‌ای تبدیل شود.

یکی دیگر از صفات عباس کیارستمی که مرا سخت تحت تأثیر قرار می‌داد، فروتنی او بود. علیرغم شهرت و آوازه‌اش، که هیچ ایرانی‌ای تا این اندازه از آن نصیب نداشت و ندارد، هرگز خود را نباخت و بارِ گران این شهرت را بردبارانه همچون رواقیون تحمل کرد و هرگز خودش را در دام توهم آن گرفتار نساخت، گرفتارِ شهرتی که به‌قول شاعر بزرگ آلمانی، راینر ماریا ریلکه «مجموعه‌ای است از سوءتفاهم‌هایی که اطراف یک نام جمع می‌شود».

در خاتمه مایلم سخنم را با اشاره به چند سطر از متنی به پایان ببرم که چندی پیش دربارۀ عکس‌های او از درهای خانه‌های متروک نوشته بودم؛ به نظرم این توصیف، عجیب وصف‌الحال خود کیارستمی است:

شاید در پشت این درها، کسانی شکفتن فضاهای جادویی را دیده باشند، آن فضاها که به باغ‌های افسانه گشوده‌اند و به دیدۀ تأمل می‌توان در آنها به تماشای مناظری نشست به قدمت حافظۀ جهان.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها