تاریخ انتشار:1396/12/18 - 09:21 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 82233

سینماسینما، ندا فضلی _ عباس کیارستمی در گفت وگویی با بیان اینکه در کار آدم سخت ‌گیری است، درباره همکاری اش با حسین جعفریان و فیلم هایش توضیح داد.

به گزارش سینماسینما، عباس کیارستمی از جمله فیلمسازانی بود که ظرافت زیادی در کارهایش داشت و همیشه تلاش داشت تا به بهترین شکل و فرم محتوای مورد نظرش را به مخاطب منتقل کند، به همین منظور همیشه و در مراحل فنی کار سختی گیری های خاص خودش را داشت که میان اکثر سینماگران مشهور بود.

آشنایی او با حسین جعفریان اما سبک و سیاق کاملا متفاوتی با شیوه مرسوم سینماگران داشت و به نوع خاصی شکل گرفت. به همین دلیل گفت وگویی با این کارگردان فقید سینمای ایران را بازخوانی کرده ایم که در ادامه می خوانید.

آشنایی شما با آقای جعفریان از کجا شکل گرفت و چطور ایشان را برای «زیر درختان زیتون» انتخاب کردید؟

تنها فیلمی‌که در کارنامه‌ی من هیچ انتخابی در آن صورت نگرفت همین «زیر درختان زیتون» بود. نه از طرف من نه از طرف آقای جعفریان. در یک شرایط غیرمعمول ناچار بودم یک فیلمبردار جدید برای کار بیاورم. گروه در رودبار مستقر بود و من شبانه به تهران آمدم. در طول راه به آدم‌های مختلف فکر می‌کردم. یادم نیست آقای جعفریان را اولین بار کجا دیدم اما می‌دانستم خانه‌اش کجاست. نزدیک خانه‌ی فیلمبردار قبلی‌ام بود. در واقع من سراغ همسایه‌ی فیلمبردار سابقم رفته بودم. موضوع را با آقای جعفریان مطرح کردم، ایشان پذیرفتند و شبانه یا صبح زود برگشتیم سر کار و کمتر از ۲۴ ساعت بعد فیلم کلید زده شد؛ بدون این‌که من آقای جعفریان را بشناسم یا کارش را دیده باشم یا او نسبت به کار ذهنیت داشته باشد. فکر کنم یکی از دلایل رضایت خاطر همین بود که در واقع انتخابی صورت نگرفته بود.

«نرگس» را ندیده بودید؟

اگر هم دیده بودم یادم نبود فیلمبردارش چه‌کسی بوده. یک فیلم دیگر هم بود…

«بی‌بی چلچله» یا «تاتوره»؟

بله، اگر هم دیده بودم یادم نبود که فیلمبردارش چه‌کسی است. فقط به این فکر می‌کردم که یک فیلمبردار پیدا کنم، حالا هرکسی می‌خواهد باشد. بالاخره کار انجام شد. هیچ‌چیزی از کارمان با هم یادم نیست. چون من آدم بدقلق و سخت‌گیری هستم، همه و از جمله فیلمبردارها از سخت‌گیری‌های من خاطره دارند، اما فکر می‌کنم با جعفریان هیچ‌کدام از این مشکلات پیش نیامد و کار خوب پیش رفت و فیلم تمام شد.

موضوع فیلم را همان شب برایشان تعریف کردید؟

فکر نمی‌کنم که موضوعی را تعریف کرده باشم. حتی یک هفته بود که بخشی از فیلم فیلمبرداری شده بود. من ناچار بودم برای اولین و آخرین بار در کارنامه‌ام فیلمبردار را عوض کنم.

تکنیک‌های نورپردازی و صحنه‌های خارجی چطور شکل گرفت؟

ما صحنه‌ی داخلی نداشتیم. می‌دانم که نورپردازی جعفریان خیلی شهرت دارد، اما ما نورپردازی نداشتیم. برای همین خیلی سخت‌گیری نکردیم. فیلمبرداری در ایران همه‌چیزش مربوط به سیستم نورپردازی می‌شود و من چون نورپردازی نیاز نداشتم، برایم هم مهم نبود که فیلمبردارم چه‌کسی است. مهم این بود که سر کار تفاهم داشته باشیم. لطف جعفریان در این بود که ما از هم خاطرات یا اطلاعات مزاحم نداشتیم که روی کارمان سایه بیندازد. همین ذهن خالی کمک زیادی کرد تا فیلم به‌راحتی به پایان برسد.

نور روز هم سختی‌های خودش را دارد.

برای همه روشن است که بهترین نورها، نورهای طلایی ۹ تا ۱۱ صبح و ۳ تا ۵ بعدازظهر است. بنابراین ما هم سعی می‌کردیم زمانی فیلمبرداری کنیم که آفتاب مستقیم نباشد. جزئیات یادم نیست اما خوب یادم هست که هیچ اختلافی نداشتیم. یادم می‌آید توی وانت یک گفت‌وگویی داشتیم درباره‌ی این‌که جعفریان قاب خوبی بسته بود. یک چیز دیگر هم  یادم هست که چون جعفریان سابقه‌ی کار من را ندیده بود، وقتی چشمش را از دوربین برمی‌داشت دو بار به طنز گفت: «مردم چه شانسی دارند!» اینجا مردم یعنی من؛ وقتی بازیگرها خوب دیالوگ‌ها را می‌گفتند یا واکنش‌های خوبی داشتند، خب جعفریان که با شیوه‌ی کار من آشنا نبود و نمی‌دانست که من از مدت‌ها قبل همه‌‌چیز را تدارک دیده بودم، فکر می‌کرد این از شانس من است. البته شانس من هم هست، اما من خوب بلدم شانسم را حفظ کنم. مثلاً در «زیر درختان زیتون» وقتی دو بازیگر زیر درخت‌ها راه می‌رفتند و حرف می‌زدند، برای این‌که مشکل فوکوس نداشته باشیم – به خاطر محدودیت‌های نگاتیو- من یک دایره‌ی خیلی وسیع کشیده بودم که دوربین جعفریان در مرکز بود و بازیگرها در واقع دایره را دور می‌زدند. در صورتی که همه فکر کردند آنها مستقیم حرکت می‌کنند. بعد از این‌که چهارصد فوت ما به پایان می‌رسید، باز جعفریان با یک ذوق‌زدگی حرف قبلی‌اش را تکرار می‌کرد که من چقدر خوش‌شانس هستم. او نمی‌دانست که روی همه‌ی اینها از قبل کلی کار شده است.

الان ما مونیتور داریم، خیلی دستمان زیر سنگ فیلمبردارها نیست. فیلمبردار اولین کسی است که فیلم را می‌بیند. من همیشه یک چشمم به صحنه وچشم دیگرم به فیلمبردار است. آنها تصویر را در همان فریمی ‌می‌بینند که بعداً تماشاگر می‌بیند، ولی ما باید صبر می‌کردیم تا راش‌ها چاپ شود. امتیاز جعفریان در آن زمان برمی‌گشت به همین موضوع؛ از حالتی که جعفریان داشت من می‌فهمیدم که کار خوب شده یا نه، قبل از این‌که چیزی بگوید. با میمیک چهره‌اش به عنوان اولین تماشاگر فیلم می‌گفت که فیلم چطور شده. همین فیلمبردار است که تبدیل می‌شود به تماشاگر.

خب فیلمبردار اولین کسی است که تخیل ذهن کارگردان را به صورت عینی می‌بیند.

البته در این فیلم بخصوص این اتفاق نیفتاد، چون چیزی از قبل نمی‌دانست. معمولاً فیلمبردار از قبل فیلمنامه را خوانده، لوکیشن را دیده و درباره‌ی نورپردازی کار کرده است.

این اتفاق هم افتاد که شما مجبور به تکرار باشید؟

حتماً این جزو حقوق فیلمبردار است که به هر دلیلی راضی نباشد پلان‌هایی را تکرار کند. آن رضایتی که من می‌گویم رضایت تکنیکی نیست، چون آنها باید تصویر را درست گرفته باشند. دلیلی برای این‌که مشکلات تکنیکی پیش بیاید نیست. آنچه کارگردان در صحنه به آن نیاز دارد، احساس همدلی با فیلمبردار به عنوان اولین تماشاگر فیلم است. بنابراین اگر این همدلی نباشد و فیلمبردار فقط به جهت تکنیک و بخش مربوط به خودش بگوید خوب است، ‌بعد کارگردان ببیند که بازیگر کاملاً چشمش به دوربین بوده، اما چون حرکت فیلمبردار خوب بوده او نمی‌خواهد صحنه دوباره تکرار شود، در واقع این ارتباط قطع شده است. وقتی می‌گویم آدم احساس رضایت می‌کند منظورم زمانی است که فیلمبردار نقش دو نفر را بازی می‌کند و یک همکاری نزدیک بین او و کارگردان برقرار می‌شود که فراتر از مسائل تکنیکی است. به این خلاصه نمی‌شود که او فقط از کار خودش راضی باشد.

کار در «زیر درختان زیتون» باید کار سختی بوده باشد، چون از یک جایی آقای جعفریان به گروه پیوستند. این تعامل چطور اتفاق افتاد؟

من فکر می‌کنم جعفریان رنجیدگی خاطر من را از وضعیتی که پیش آمده بود می‌دید. شاید ملاحظاتی که می‌کرد به خاطر همین شرایط پیچیده بود. او درک می‌کرد. بخشی از همراهی هم بابت همین درک موقعیت من بود.

پلان‌های اول را تکرار کردید یا همان‌ها را ادامه دادید؟

یادم نمی‌آید چیزی را تکرار کرده باشیم. اگر هم تکرار بود احتمالاً یا در لابراتوار به مشکل برخورده بودیم یا من از آن‌ راضی نبودم. به این دلیل که استایل فیلمبردار عوض شده، نبود. این فیلم، فیلمبرداری یکدستی دارد و خود فیلمبردارها هم شاید نتوانند تشخیص دهند کدام پلان‌ها را گرفته‌اند.

به عقیده هومن بهمنش «زیر درختان زیتون» به دلیل ترکیب عباس کیارستمی ‌و حسین جعفریان شاهکار شده است، چون هردو هم کارگردانی می‌کنند هم فیلمبرداری.

لابد فیلم خوبی شده و این ترکیب هم ترکیب درستی بوده است. تفاهم راجع به یک اثر هنری نیست، بین دو تا آدم در کار فیلمسازی است. من بیست‌وچند سال است که این فیلم را ندیده‌ام. معمولاً فیلم‌هایم را یک بار می‌بینم، فقط «»کلوزآپ و «شیرین» را چند بار دیده‌ام.

درباره‌ی فیلم‌های دیگری که آقای جعفریان کار کرده‌اند چه نظری دارید؟

اگر فیلمبرداری یک فیلم به چشم بیاید دیگر نمی‌توانید فیلم را ببینید. نباید چیزی جز کلیت فیلم به چشم بیاید. فیلم «درباره‌ی الی…» را خیلی دوست داشتم. دو بار هم آن را دیدم. بار اول خوشم نیامد چون از زمان فیلم گذشته بود و من از دید منتقدان فیلم داشتم آن را تماشا می‌کردم. فکر می‌کردم باید آنچه را آنها گفته‌اند در فیلم پیدا کنم. اما بار دوم با نگاه خودم فیلم را دیدم که فیلم خوبی هم بود.

در این فیلم دوربین در واقع عنصری است که مخاطب را به صحنه می‌آورد اما ما آن را احساس نمی‌کنیم.

اینها مواردی است که کارگردان و فیلمبردار می‌توانند در موردش به توافق و تفاهم برسند، اما این شامل فیلم من نمی‌شود، چون ما کار را شروع کرده بودیم و فیلم استایل خودش را داشت و ما همان را ادامه دادیم. اما یادم هست در یکی از جشنواره‌‌ها، در کتابخانه، آقای ساخوروف، فیلمساز روس را دیدم که با فیلمبردارش ساعت‌ها یک کتاب نقاشی را ورق می‌زدند. من آن کتاب را به خاطر سپردم و بعداً که آن را ورق زدم و سال بعد که فیلمش را دیدم فهمیدم که آن موقع آنها داشتند نورپردازی فیلم را تعیین می‌کردند که مثل نقاشی‌های یک نقاش روس که سبک و سیاق رامبراند را داشت، باشد. بعد فهمیدم این رابطه می‌تواند تا اینجا پیش برود که یک الگوی از پیش تعیین‌شده داشته باشند. اما در کارهای من این‌طور نیست. من استایلم با همه‌ی فیلمبردارها یکی است. یادم می‌آید یک جمله‌ای آقای زرین‌دست سر فیلم «کلوزآپ» گفته بودند: «این که همه‌کارش را خودش می‌کند، چرا دکمه را خودش نمی‌زند؟» آقای جعفریان پاساژهای نوری خوبی دارد. در فیلم «طلای سرخ» نورپردازی‌های درست و درخشانی تصویر کرده‌اند. اما من از بیست سال قبل به دلیل حساسیتی که چشمم به نور دارد، سعی کرده‌ام یک چراغ هم در صحنه‌ام روشن نکنم. همه‌ی فیلم‌های من خارج از محیط نورپردازی است. با این دید فیلمبرداری، فیلم‌ها را ندیده‌ام. برای صحبت درباره‌ی فیلم‌ها باید دوباره آنها را برای قضاوتِ فیلمبرداری دید.

فکر می‌کنید وقت آن رسیده که با نگاتیو خداحافظی کنیم؟

من قبلاً در ساخت فیلم‌ها عملاً به این سؤال پاسخ داده‌ام. اگر نگاتیو همچنان بود و دیجیتال نبود، این شغل را ترک کرده بودم. اولین نفری بودم که با اصرار سراغ دیجیتال رفتم و چوبش را هم خوردم. الان دیگر همه دارند کار می‌کنند.

منبع: کتاب «بر بوم شب»

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها