تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۱۰/۲۹ - ۱۱:۱۰ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 167951

 فاطمه عودباشی در جام جم نوشت :

 

سریال زندگی شهیدبروجردی با نام «غریب» تازه ترین پروژه استراتژیکی است که به همت سازمان اوج و به کارگردانی محمدحسین لطیفی در آستانه تصویربرداری قرار دارد. پیش از این، بارها خبر تولید سریال هایی درباره شهید بروجردی توسط کارگردان های مختلف رسانه ای شده بود اما هیچ کدام به سرانجام نرسیدند. حالا غریب آخرین روزهای پیش تولید را می گذراند و قرار است با بارش برف در غرب کشور (که الزام بخش هایی از فضای قصه است) کلید بخورد. سازندگان این سریال قصد دارند برای نقش های اصلی، از بازیگران کمتر دیده شده اما توانمند استفاده کنند. محمدحسین لطیفی این بار بر توانایی شهرام خلج به عنوان طراح چهره پردازی برای شبیه سازی شخصیت های واقعی ، حسابی ویژه باز کرده است. فیلمنامه سریال غریب اقتباسی است از کتاب «محمد؛ مسیح کردستان» به قلم نصرت الله محمودزاده. او نویسنده و پژوهشگر مطرح حوزه دفاع مقدس است که ۱۶ سال برای تالیف این کتاب تلاش کرده و همین پشتوانه است که باعث شده او «مشاور فیلمنامه» سریال هم باشد. محمودزاده همراه لطیفی در گفت و گو با جام جم از اهمیت ساخت سریال شهید بروجردی در روزگار امروز می گویند. لطیفی جزئیات جذابی درباره سریال غریب مطرح کرد اما خواست روایت او تا زمان پخش سریال محفوظ بماند تا طراوت اثر حفظ شود.
 نگارش کتاب زندگی شهید بروجردی از چه زمان برای شما به یک مساله تبدیل شد؟

محمودزاده: این سوال مرا یاد جلسات متعددی می اندازد که با رهبر معظم انقلاب درباره لزوم توجه به ادبیات دفاع مقدس داشتیم. علاوه بر آن نگاه ویژه ای که سیدمرتضی آوینی به آینده داشت نیز برایم زنده می شود. ما و شهید آوینی در روایت فتح همکار بودیم و او می گفت من با دوربین و تو با قلم، رسالتی مهم برعهده داریم. معتقد بود، سینما برای آنکه هشت سال دفاع مقدس را به درستی به تصویر تبدیل کند، نیازمند آثار ادبی قوی در این حوزه است. این نگرش عمیق، مرا قانع کرد به شکل حرفه ای وارد این کار شوم.

 آقای لطیفی کتاب را حتما خوانده اید، نظرتان چیست؟

از سال ها پیش شهیدبروجردی را می شناختم اما با خواندن کتاب، این شناخت بسیار عمیق تر شد.

 آقای محمودزاه، سبک نگارش و زاویه نگاه شما به روایت زندگی چهره های مطرح دفاع مقدس از یک دوره تغییر می کند. دلیل آن چیست؟

من از زمان جنگ نویسنده شدم و تا پایان دفاع مقدس کتاب هایم یک شکل بودند اما پس از پایان جنگ برای خودم استراتژی دیگری تعریف کردم و دنبال این بودم که بگویم افرادی که در هشت سال دفاع مقدس مقابل دشمنی قوی ایستادند چه کسانی بودند؛ افرادی که پیش از جنگ حتی دانشکده افسری نرفته بودند تا آمادگی نظامی داشته باشند. اول رفتم سراغ حسین خرازی؛ فرمانده لشکری که در میدان جنگ، مغز متفکر بود. بعد رفتم سراغ کسی که در مسائل استراتژیک، مغز متفکر است؛ حسن باقری. بعد از آن سراغ شهیدرضوی رفتم، مغز متفکر مهندسی جنگ. پس از آنها رفتم سراغ کسی که ایدئولوژی دارد اما برای این که شهید شود عجله داشت؛ یعنی شهید علم الهدی که جلوی چشم من به شهادت رسید.

 و ماجرای کتاب شهیدبروجردی از کجا شکل گرفت؟

محمودزاده: پس از مدتی دیدم مکتب فرماندهان جنگ در جنوب مدل خاصی دارد که شبیه مکتب فرماندهان شمال غرب نیست. احساس کردم کمبود من، فردی است که «فرماندهی جامع الاطراف» در شمال غرب باشد در نتیجه به گزینه مهمی به نام شهیدبروجردی رسیدم؛ کسی که شاگردان خود مثل شهیدان متوسلیان، همت، کاظمی، شهبازی و… را به مکتب جنوب صادر می کند و علاوه بر آن باز جایگزین هایی در همان تراز برای آنها تربیت می کند؛ مانند شهیدکاوه. در نتیجه رفتم سراغ زندگی پرماجرای شهید بروجردی که آماده سازی کتابش بیش از ۱۶سال طول کشید.

 نزدیک به دو دهه برای یک کتاب زمان زیادی نیست؟

محمودزاده: من در بیان مسائل بنیادین عجله ای ندارم. یک روز خدمت رهبر معظم انقلاب بودم و ایشان گفتند که چرا این قدر کار تو طول کشید؟ گفتم برای این که شهید بروجردی شخصیتی چند لایه دارد و نمی توانستم به راحتی از کنار آنها بگذرم. شهیدخرازی در دوران جنگ به من می گفت: محمودزاده درشت ننویس، درست بنویس. تلاش من همواره رسیدن به این هدف بوده است.

لطیفی: من در سال های جنگ زندگی کرده ام و شهید بروجردی را جزو آدم هایی می دانم که می فهمم چه کسی بوده است. حالا امروز باید دنبال راه هایی باشیم که این شخصیت ویژه را تصویری کنیم؛ شخصیتی که همه وجودش عشق است و در بحبوحه جنگ و هر اتفاقی می تواند آرام باشد و درست فکر کند. در صورتی که خود من در آن سال ها نمی توانستم درست فکر کنم و با کمترین اتفاقی به هم می ریختم. در شرایط امروز الگودهی با این شخصیت هاست؛ اگر درست به سمت آنها برویم.

 آقای لطیفی شما تجربه کارگردانی در گونه های مختلف را دارید؛ ازجمله «روزسوم» که جنگی است و چه بسا این عقبه در پروژه شهیدبروجردی به کمک تان بیاید. از نظری حسی و روحی و نه تکنیکال، آمادگی ساخت این اثر استراتژیک را دارید؟

برای پاسخ یک مقدمه لازم است. من سال ۸۷ با آقایان آخوندی و جلالی قراردادی بستم تا فیلمی سینمایی درباره شهیدابوترابی بسازم که اتفاقاتی افتاد و آن کار ساخته نشد. همان موقع هم به دوستان گفتم که الان موقع این کار نیست اما این عزیز  شب های طولانی در نظرم می آمد و من با او گریه می کردم. به نظرم شهید ابوترابی، مسیحی بود که در اردوگاه های عراق فقط به همه عشق می داد. در مقابل، قرار بود سریال «نردبام آسمان» توسط دوست دیگری ساخته شود و به من رسید. شاید پروژه شهیدبروجرودی هم سهم من بوده. من نمی خواستم «روز سوم» را بسازم اما آقای آخوندی یک چیزی گفت که نظرم تغییر کرد. گفت: «ما در سینمای دفاع مقدس، شکست خوردیم و داریم عقب نشینی می کنیم. ناپلئون بناپارت می گفت اگر در جبهه ای رفتید و از آن ناحیه شکست خوردید، هیچ وقت با همان فرماندهی، همان محور و همان سربازها، هیچ عملیاتی را انجام ندهید. یکی از این موارد را عوض کنید، یا فرمانده یا محور یا سربازها. ما می خواهیم این بار فرماندهی سینمای دفاع مقدس را عوض کنیم و تو بیا بساز.» گفتم چشم و ساختم و خدا را شکر «روز سوم» مورد توجه قرار گرفت.

 حالا چه انگیزه ای شما را به ساخت پروژه شهیدبروجردی ترغیب کرده؟

لطیفی: من بارها به مسوولان گفته ام زهی خیال باطل اگر فکر کنیم در منطقه ما با این شرایطی که وجود دارد، جنگی اتفاق نیفتد. ما اهل صلح هستیم اما دشمن همیشه با ما کار دارد. ضمن آن که شرایط امروز هم بی شباهت به جنگ نیست. پس با ساختن فیلم های خوب و الگو دادن، می توانیم جامعه را واکسینه کنیم. بنابراین وقتی حامد عنقا می گوید بیا برای ساخت این کار، با شوق می آیم. کتاب آقای محمودزاده را می گیرم و به سنندج می روم و شروع به خواندن می کنم. من یک سال و نیم است دارم با مردم کردستان زندگی می کنم و به آنها می گویم نظرتان را درباره شهید بروجردی بگویید و می گویند: «او که حسابش جداست». یک آدم این چنینی که خاطره خوب در میان مردم گذاشته، انگیزه من را برای ساخت یک کار خوب بیدار می کند.

 پیشتر  چه کسانی متقاضی تبدیل کتاب به سریال بودند؟

محمودزاده: خیلی ها آمدند تا ساخت این کتاب را به دست بگیرند اما اجازه بدهید نام نبرم. واقعیتش این است که من زندگی شهید بروجردی را باب طبع خودم ننوشتم؛ بروجردی را بر اساس «واقعیت» روایت کردم. من سعی کردم امانتدار باشم و این امانتداری برای من سخت بود. مثلا یک سال طول کشید یک نفر به من اعتماد کند و یکی از رازهایش را درباره محمد بروجردی به من بگوید. کتاب را به افراد مختلف بدهید تا بخواند، هر کس به سهم خودش برداشتی از آن دارد. من همه چیز را گفتم، اما طوری هم نگفتم دشمن سوءاستفاده کند. من در کشتی انقلاب نشسته ام و دارم این حرف ها را می زنم.

 چرا به این گروه اعتماد کرده اید؟

محمودزاده: هر کسی پیش من آمده است، گفته ام: بسم الله . اما خط قرمزهای خودم را هم برای آنها تعریف کرده ام. اسم نمی برم اما آقایان معروفی برای ساخت این کار به من مراجعه کردند. می خواستند با درام های زائد، داستان را پیش ببرند. مثلا یک دختر کرد را عاشق بروجردی کنند. وقتی خود داستان پر از درام است، چرا باید سراغ قصه های از مد افتاده هندی برویم؟

لطیفی: این را می دانم که همه ما با «عشق» وارد این پروژه شده ایم. من همیشه وقتی در فیلمسازی به لغزش می رسیدم، بر پایه اشراق و اعتماد و توکل به خدا ادامه می دادم؛ حتی اگر دیگران می گفتند غلط است. مثلا وقتی برخی سکانس های سریال «صاحبدلان» را می گرفتم، همه می گفتند داری چی کار می کنی؟ اما در آن لحظه یک حسی به من می گفت کاری که می کنی غلط نیست و آن را ادامه بده.

 می خواهید بگویید «احساس» لازمه ساخته سریال جدیدتان است؟

لطیفی: ذات چنین کارهایی احساس و عشق است و اگر جز این باشد، نتیجه مطلوب به دست نمی آید. ما نمی خواهیم صرفا تانک و توپ نشان دهیم؛ می خواهیم شخصیتی را نشان دهیم که در تاریخ معاصر ما یک قهرمان واقعی بوده است؛ قهرمانی که به نایافته های وجودی رسیده. اثر باید به گونه ای باشد که اگر یک مخاطب ۱۴ساله آن را ببیند با خود بگوید، من هم می توانم این راه را بروم. پس ساختن سریال درباره چنین شخصیتی برای یک کارگردان جذاب است. شخصیت شهید بروجردی جزو آن شخصیت هایی است که من می توانم با آن ارتباط برقرار کنم و به او نزدیک شوم.

 کتاب «محمد؛ مسیح کردستان» یک اتفاق ویژه در حوزه کتاب یا بهتر است بگوییم حوزه فرهنگ، محسوب می شود. ضرورت تبدیل این کتاب به یک اثر نمایشی، از نظر شما چیست؟

محمودزاده: ما باید هر اقدامی که می توانیم برای شناساندن سرداران جنگ انجام دهیم و نشان دهیم اینها که بودند که در وانفسای قرن بیستم این چنین درخشیدند. عموم فرماندهان شهید ما یک ویژگی دارند که من درباره شهید بروجردی همان را شکافتم. فرمول او، فرماندهی بر قلب ها بود که هیچ بمبی حتی از مدل اتمی اش نمی تواند آن را از بین ببرد. رمز موفقیت بروجردی این بود که به آدم ها این باور را می داد که ابزار نیستند. همین است وقتی که به کردستان می رود، پس از مدت کوتاهی می شود مسیح کردستان. آیا این بهترین پاسخ برای ملت ما در شرایط کنونی نیست که در میانه تحریم ها هستند؟ الان جامعه تشنه این است که بداند ما چگونه می توانیم وارد این استراتژی جدید بشویم. کار تا اینجا رسیده و از این به بعد باید آن را به دست اهلش بسپارم: تهیه کننده و کارگردانی که فهم این کار را داشته باشند.

 آقای لطیفی برای بیان ضرورت ساخت سریال شهیدبروجردی، تعبیر «واکسینه شدن» را به کار برد و شما از عنوان «استراتژی جدید برای جامعه امروز» استفاده می کنید. شخصیت شهید بروجردی، به طور خاص برای نسل جدید که نوع نگاه و جهان بینی اش متفاوت است، چه کارکردی می تواند داشته باشد؟

محمودزاده: سال های ابتدایی زندگی شهید بروجردی، در یک محله پایین شهر تهران و در بدترین شرایط سپری می شود. او از مدرسه فرار می کند اما نمی داند باید چه کاری برای آینده خودش انجام دهد. می رود سینما و چارلز برانسون را می بیند. او دنبال  هویتش است. وقتی به خودشناسی می رسد، سخت ترین کارهای مسلحانه بچه مسلمان ها را انجام می دهد و ساواک حتی یک ردپا از او پیدا نمی کند. بروجردی به جایی می رسد که شورای انقلاب به او اعتماد می کند و مشایعت امام خمینی(ره) از فرودگاه تا بهشت زهرا(س) را به دست او می سپارند. همه بچه های این نسل باید یاد بگیرند که جوهرشان در وجودشان است و باید از همان نقطه شروع کنند. زندگی بروجردی یک نمونه خوب برای بیداری این جوهر وجودی است.

 یعنی دادن هویت به نسل جوان با ساخت زندگی الگوهایی چون شهید بروجردی.

محمودزاده: بله. ببینید، وقتی بروجردی به کردستان می رود، به او حکم فرماندهی سپاه را می دهند. قبول نمی کند و می گوید بگذارید من یک کار را به نتیجه برسانم. تاکید او این است: دست بردارید از این پرش ها. ما باید این پیام را به نسل جدید بدهیم که هر فرد در جایگاه خودش اگر شبیه بروجردی باشد، نباید دنبال این باشد که به پست و مقام برسد و باید با خدا معامله کند. این پیامی است که در زندگی شهید بروجرودی بدون هرگونه شعار و اغراق وجود دارد. یک نکته دیگر هم عرض کنم. بروجردی نه عقبه ای دارد و نه تحصیلاتی اما وقتی از مولانا صحبت می کند، اشراف کامل دارد. وقتی در شورای انقلاب آقای موسوی اردبیلی به بروجردی می گوید ما کردستان را ازدست رفته می دانیم، می گوید به من ۲۴ ساعت وقت بدهید و استراتژی پنج مرحله ای به شورای انقلاب می دهد که آیت الله بهشتی شگفت زده می شود. وقتی بروجردی به کردستان می رود و فرمانده سپاه غرب می شود، پی می برد باید استراتژی های جدید به کار ببندد و اسلحه را کنار بگذارد. او استراتژی کجا خوانده و بلد بوده؟ او یاد می گیرد که حرفش و استراتژی اش را تغییر دهد. آیا این ها حرف روز نیست؟

 تجربه نشان داده است ساخت آثار نمایشی درباره فرماندهان دفاع مقدس همواره توام با واکنش و حساسیت بوده. شما حتما با آگاهی وارد یک پروژه بزرگ می شوید.

لطیفی: اول این که جناب محمودزاده ۱۶ سال درباره شهید بروجردی تحقیق کرده و اثری نوشته که مورد تحسین قرار گرفته است. این مساله من را به یک اطمینان خاطر می رساند. دوم این که حامد عنقا کنار من است. و نکته بعدی این که شما هر فیلمی حتی با موضوعی معمولی هم بسازید یک عده با آن مخالف هستند و یک عده آن را دوست دارند. این جنس کارها چون درباره تاریخ معاصر است، وارث دارد. این وارث می تواند از خانواده درجه یک باشد تا نزدیکان و حتی آشنایان دور.

محمودزاده: اگر این نگرانی ها نباشد ما باید به کارمان شک کنیم. از اینجا به بعد است که حساسیت ها شروع می شود و این زیبایی کار است. این شر نیست، چون اگر قرار بود این ها نباشد، خدا چرا باید در مقابل خود، شیطان را خلق کند؟ چرا باید برای آماده شدن کتاب شهید بروجردی این همه سال صبر می کردم؟ چون مثلا می دیدم سرداری از دوستان صمیمی شهید بروجردی در یک زمانی صلاح نمی داند حرفی بزند. من نمی خواستم او را کنار بگذارم، چون حرفش مهم بود و برای همین صبر کردم. این مثال را گفتم تا بدانید کتاب با چه حساسیتی آماده شده است.

 ولی احتمال این که هم دوره ای های شهید بروجردی مصلحت اندیشی کنند وجود دارد.

محمودزاده: بعد از چاپ کتاب بروجردی، عده ای از سران ارتش رفتند شکایت کردند. آقا به من گفتند جواب شان را بده و من جوابی به آنها دادم که گفتند ما به این کار احسنت می گوییم. برای این که من می دانستم دارم چه می کنم و از موضع خود بروجردی وارد شده بودم. من این قدر جلو رفتم که دیگر بروجردی شده بودم و محمودزاده نبودم و همانی را نوشتم که بود. پارتی بازی نکردم و من نبودم که مسیح کردستان را نوشتم، من یک واسط امانتدار بودم.

لطیفی: من هم یک مثال می زنم. خیلی وقت ها که اعلامیه ترحیم یکی از اعضای فامیل چاپ می شود، عده ای از این که اسم شان پای اعلامیه نیست، دلخور می شوند. این مثال را گفتم و خودتان حدیث مفصل از آن بخوانید. درباره پروژه شهید بروجردی مهم این است که اثری درخور و صادقانه ساخته شود. ما تلاش خودمان را می کنیم و ان شاءا… این تلاش هم به بار بنشیند.

 و البته کلیدواژه «۱۶ سال کار تحقیقی» را هم نمی توان فراموش کرد.

لطیفی: بله، حضور آقای محمودزاده به عنوان مشاور، امتیاز مهمی است.

محمودزاده: من برای یک صفحه از کتاب ماه ها تلاش کردم تا بفهمم حقیقت کدام است. این کار وظیفه محقق است و الان در خانه من ۵۰۰۰ صفحه نوار پیاده شده، کلی کتاب و…

وجود دارد. این ها را چرا می گویم؟ چون دسترسی به یک شخصیت مثل همت یا بروجردی کار ساده ای نیست. من در تمام عملیات ها بودم. مثلا اهمیت شخصیت باکری به این نبود که با افرادش ۲۰ تانک را زد. اهمیت شخصیتش به چیزهای دیگری است. در نتیجه برای کار در این زمینه، باید صادق باشیم و سیاسی کاری نکنیم. البته نه به این معنا که سیاست های بروجردی را نفهمیم.

لطیفی: من یک خاطره مشترک با آقای عنقا دارم. موقع ساخت سریال «قلب یخی» به او گفتم: «دست هایی نمی گذارند که این سریال تمام شود» و او گفت: «ما وظیفه مان را انجام می دهیم و تا جایی که بتوانیم پیش می رویم. اگر سریال ساخته هم نشد ما کارمان را انجام داده ایم». در این پروژه همین نگاه را داریم و توکل کرده ایم. من موظفم برای ساخت اثری که قرار است منبعی برای ۵۰ یا ۱۰۰ سال دیگر باشد، تلاش کنم.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها