تاریخ انتشار:1397/12/29 - 11:17 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 107834

سینماسینما، حسام الدین‌ مقامی‌کیا

زمان قضاوت فرا رسیده. اگر سال‌ها به شعار یا بنا بر باور، به بشارت یا به تهدید، به همدیگر وعده داده‌ایم که «تاریخ قضاوت خواهد کرد»، احسان عمادی در مستند «رزم‌آرا؛ یک دوسیه ناتمام» امکان یک قضاوت تاریخی را برایمان فراهم آورده و یادآوری کرده که در شرایطی هستیم که امکان چنین قضاوت‌هایی مهیاست.

اگر اهل تاریخ و قضاوت و سیاست نیستید، می‌توانید از این مستند مثل یک درام پلیسی-معمایی گیرا لذت ببرید و همین داشتن درام پررنگ را هم به عنوان امتیازی به کیسه دیگر امتیازهای مستند «رزم‌آرا…» بریزید. جالب‌تر این‌که عمادی در فیلمش پرونده‌ای را بازخوانی می‌کند که شصت و اندی سال از بسته شدنش می‌گذرد و در واقع اطلاعات جدیدی به پرونده اضافه نشده و از طرفی سرنوشت تمام کاراکترهای آن برایمان از پیش مشخص است. به‌هرحال، خیلی هم تخصص تاریخی نمی‌خواهد دانستن این‌که بعد از وقایع حکایت‌شده در این فیلم، مصدق آن‌قدری در عرصه سیاست ماند که نخست‌وزیر شد، یا مثلا نواب صفوی و خلیل طهماسبی عاقبت اعدام شدند. پس انجام این کار سهل و ممتنع را هم به کیسه امتیازهای عمادی و فیلمش بریزید؛ جذاب تعریف کردن داستانی که عاقبتش برای مخاطب معلوم است.

توی این کیسه امتیازها، از سوژه‌یابی مناسب پیدا می‌کنید تا بمباران مخاطب با تصویر و صدا و اطلاعات. سوژه اصلیِ این مستند زمانی «نخست‌وزیر ایران» بوده؛ مخاطب عام همان ابتدا درمی‌یابد که درباره یکی از نخست‌وزیران کشورش چیز دندان‌گیری نمی‌داند و این یعنی سوژه‌یابی، خواسته یا ناخواسته، یک رندی ذاتی در خود دارد.

فیلم با رگبار اطلاعات شروع می‌شود؛ اتفاقی که در سرتاسر فیلم جریان دارد. ولی این برای آغاز مستندی تحقیقی و پر از اطلاعات، کمی زیاده‌روی است. نخستین پاراگراف از نریشن «رزم‌آرا…» چنان پر از اسم و عدد و رقم است که مخاطب را شوکه می‌کند و تحلیلش بیننده را از فهم باقی جملات عقب می‌اندازد. به این ترتیب، احتمال فهم نشدن صورت مسئله اصلی که در همان چند جمله ابتدایی طرح شده، زیاد است. این تنها ضربه‌ای است که فیلم از فراوانی و تراکم اطلاعاتش خورده و در ادامه، اطلاعات به‌جا و پی‌درپی، مخاطب را سرحال و پی‌گیر نگه می‌دارد.

در بین اطلاعاتی که این فیلم به مخاطبش می‌دهد، از متن بازجویی‌های اواخر دهه ۲۰ و اوایل دهه ۳۰ شمسی هست تا صدای مصاحبه‌شوندگانی که درباره رزم‌آرا و وقایع مربوط به او صحبت کرده‌اند. در میان آن‌ها که متن بازجویی‌شان خوانده می‌شود، نام‌هایی چون محمد مصدق، نواب صفوی و آیت‌الله کاشانی به چشم می‌خورد که ناگفته پیداست چه موقعیت کنجکاوی‌برانگیزی را شکل می‌دهد. در میان مصاحبه‌شوندگان -که تنها صدایشان را می‌شنویم- نمایندگان مجلس دوره پهلوی، رئیس وقت شهربانی کشور، نظامیان تحت فرمان رزم‌آرا و اقوامش، اهالی دربار و بعضی اعضای فداییان اسلام حضور دارند و جمع آوردن صدای این همه نام قابل اعتنا، آن هم در شرایطی که چند ده سال از ماجرا گذشته و اساسا رژیم تغییر کرده، به خودی خود کار کارستانی است. چه رسد به جمع آوردن آن همه تصویر مرتبط، که با ضرباهنگی تند و در نماهایی کوتاه از پی هم به نمایش درمی‌آیند.

می‌شود سخت‌گیرانه از کیفیت صداها گله کرد؛ هرچند معلوم نیست چه مقدار از این مصاحبه‌ها مشخصا برای همین مستند گرفته شده و آیا در زمان مصاحبه، ابزارهای ارتباطی با کیفیت امروز، اساسا به وجود آمده بوده‌اند یا نه.

حتی می‌شود به این‌که دو سه مصاحبه مستثنا شده‌اند و تصویری هستند و کار را از یک‌دستی درآورده‌اند، ایراد وارد کرد. حتی اگر دقیق‌تر شوید، تصویرهایی پیدا می‌کنید که ربط مستقیمی با فیلم ندارند. مثلا وقتی از جلسه‌ای بین چند نفر صحبت می‌شود، چند ثانیه فیلم قدیمی سیاه و سفیدی می‌بینیم از میزی خالی که دورش صندلی چیده‌اند. این میز می‌تواند هر جا و متعلق به هرکسی باشد و از میانه هر فیلمی مرتبط با آن دوره زمانی به عاریه گرفته شده باشد. حتی می‌شود مته به خشخاش گذاشت بابت این‌که صداها گاهی با زیرنویس می‌آیند و گاهی بی زیرنویس.

ولی آیا همین‌قدر که مستند «رزم‌آرا…» این همه تصویر دیده‌نشده، این میزان صدای شنیده‌نشده و این حجم از اطلاعات مرورنشده برایمان به ارمغان می‌آورد، برایمان کافی نیست؟ احسان عمادی چنان مجموعه جامعی در فیلمش گرد آورده که می‌توان از خلال آن نه فقط رزم‌آرا، که دیگر شخصیت‌های نامدار آن زمان را بهتر شناخت و چه بسا تصویر جدید و متفاوتی از بعضی از آنان به دست آورد. حالا با گذشت حدود شش دهه از همه آن اتفاقات و دیدن انجام و سرانجام آدم‌های این پرونده، و حالا که سنجش صدق مدعاهای افراد با گذشت تاریخ و مشاهده کارنامه‌شان مقدور شده، می‌توان به قضاوتی فراتر از این دست یافت که چه کسی رزم‌آرا را کشت. حالا می‌توان درباره چند نام بزرگ دیگر و جریان‌هایی که آن‌ها نمایندگی می‌کردند، قضاوت کرد. مستندهایی از این دست کمک می‌کنند تعبیر «تاریخ قضاوت می‌کند» نمود عینی‌تری بیابد.

*برگرفته از شعر احمد شاملو

منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها