تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۱۲/۰۵ - ۲۰:۳۱ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 107244

گلاویژ نادری در سازندگی نوشت :محسن امیریوسفی را حالا پس از شش سال تلاش برای اکران «آشغال‌های دوست‌داشتنی» می‌توان سختکوش و سرسخت‌ترین کارگردان سینمای ایران دانست که به چیزی جز اکران فیلمش راضی نشد. مدیران وزارت ارشاد تا به امروز هیچ فیلمسازی را مانند او ندیده‌اند که انقدر برای اکران فیلمش سماجت به خرج دهد.

این روزها نسخه‌‌ای از فیلمش به نمایش عمومی درآمده که با کمترین سانسور و ممیزی مواجه شده و این نتیجه تلاش کارگردانی است که برای اکران فیلمش شش سال مدام تلاش کرد و با هر فرد و نهادی وارد گفت‌وگو شد و حتی فیلمش را برای وزیر و وکیل هم فرستاد تا برگ سبز آنها را دریافت کند. امیریوسفی در این گفت‌‌‌وگو اتفاقاتی که در این سال‌ها برای خود و فیلمش رخ داده و مواجهه گروه‌های مختلف با اثرش را شرح داده است.

‌ایده مرکزی فیلم مربوط به چه سالی می‌شود. شما پروانه ساخت این فیلم را ابتدای سال ۹۱ گرفتید. فیلمنامه را چه زمانی نوشتید و کامل کردید؟
ایده اصلی فیلمنامه در روز ۲۵ خرداد ۸۸ شکل گرفت. آن روز مردم  در سکوت و آرامش حرکت می‌کردند و بین آنها همه اقشار مختلف مردم را کنارهم دیدم. آن روز  فقط سکوت بود و سکوت. در همان سال طرح اولیه را نوشتم و در سال ۸۹ فیلمنامه کامل شد. پائیز همان سال هم برای دریافت پروانه ساخت به سازمان سینمائی ارائه شد و پس از شانزده بازنویسی فیلمنامه در مدت یکسال و نیم توانستم پروانه ساخت را بگیرم.

‌پیش از «آشغال‌‌های دوست‌داشتنی» دو فیلم طنز ساختید و این تصور وجود داشت که شما یکی از سینماگرانی هستید که می‌توانید به این شیوه کار کنید و فیلم بسازید. چه چیزی باعث شد که از آن فضا فاصله بگیرید؟
فاصله زیادی نگرفتم چون هر دوفیلم خواب تلخ و آتشکار طنز تلخ بودند شاید تنها تفاوت این بود که آشغال‌های دوست‌داشتنی بیشتر یک تلخ طنز تا طنزتلخ بود! و البته موضوع اصلی هم تاثیر داشت که ضرورت این نگاه را تحمیل می‌کرد. داستان آشغال‌های دوست‌داشتنی هم غمگین بود هم خندان مثل زندگی.

یکبار یکی از مدیران نظارت سینما در سال ۸۹ به من گفت که خواب تلخ و آتشکار را دیده و باتوجه به توقیف هر دو فیلم گفت بهتر است من دیگر سراغ موضوعات شهر سِده و شخصیت‌های کلاه نمدی  و موضوعات حساس مثل بهشت و جهنم نروم و به تهران بیایم و با هنرپیشه حرفه‌ای کار کنم که من گفتم فیلمنامه آشغال‌های دوست‌داشتنی را دارم و فیلمنامه در جلسه اول رد شد ولی بعد از پیگیری‌های من و با بازنویسی‌های شانزده باری در یکسال و نیم پروانه گرفت و ساخته شد ولی نکته جالب این است که سال ۹۴ وقتی خواب تلخ بعد از دوازده سال در گروه هنر و تجربه اکران بسیار موفقی داشت، مدیر جدید نظارت در همان اتاق به من گفت که که هر سه فیلم من را دیده است و با دیدن آشغال‌های دوست‌داشتنی توصیه کرد به همان فضای پاک شهر سِده و مردان کلاه نمدی برگردم و دور فیلمسازی در تهران را خط بکشم!

ولی از شوخی تلخی مثل این که بگذریم طنزی که من به آن اعتقاد دارم شیوه معمول سینمای ایران نیست و برای همین همیشه با سوء تفاهم همراه است. این طنز تلخ یا به قول فرنگی‌ها کمدی سیاه در هر سه فیلم من وجود دارد ولی قبول دارم که میزان تاثر تماشاگر آشغال‌های دوست‌داشتنی بیشتر از دو کار قبلی من است.

‌چطور به ایده به تصویر کشیدن افرادی که نیستند در قاب و حضور دوباره آنها در کنار هم و به‌وجود آمدن چالش و بحث میانشان رسیدید؟
یک عمر است که چنین ایده‌ای جلوی چشم همه ماست. مادری با چند قاب عکس لب تاقچه! فقط یک نفر باید همت می‌کرد و فیلمش را می‌ساخت که من ساختم! مثل موضوع مرده‌شور در خواب تلخ ‌ یا وازکتومی در آتشکار. در آشغال‌های دوست‌داشتنی یک گروه درجه یک حضور داشت که همه به من و فیلمنامه اعتماد کردند.

ولی اجرای فیلم بسیار سخت بود و زمان زیادی برد. باید از همه عوامل فیلم تشکر کنم از بازیگران آشغال‌های دوست‌داشتنی که تجربه‌ای سخت را پشت سر گذاشتند و فیلمبرداری که همه چیز را باید پازل‌گونه و بدون دیدن نتیجه ویژوال انجام می‌داد و تدوینگری که با دقت باید همه حرکات بازیگران و میمیک‌ها را تفکیک می‌کرد که همه چیز درست باشد و مسئول ویژوال کامپیوتری که باید همه حرکات و انعکاس شیشه قاب‌ها و… را انجام می‌داد و بقیه عوامل صدا و صحنه و موسیقی و… که کارشان را به نحو احسن انجام دادند. در مورد چالش حرف‌ها و داستان اصلی و گره اصلی داستان و درگیری‌ها و زد و خورد و شلیک هم باید فیلم را دید.

‌شخصیت اصلی فیلم با بازی شیرین یزدانبخش، کاراکتری منفعل است که بین چند کاراکتر دیگر مانده و کاری از دستش برنمی‌آید. در‌نهایت همه خاطرات و یادگاری‌هایش را هم به باد می‌دهد و در حسرت می‌ماند. چرا این کاراکتر را در مواجهه با دیگران اینطور طراحی کردید؟
البته این سوال داستان را لو می‌دهد! ولی شخصیت منیر اصلاً منفعل نیست. از همان ابتدای فیلم که قاطعانه همه چیز را تمیز می‌کند و بدون اینکه به بحران اطرافش توجهی کند، از زندگی می‌گوید و بعد که آن یادداشت مخفی را به پسرش نشان می‌دهد و حواس جمعی او را نشان می‌دهد تا تلاشش برای حل بحران اطرافش و بعد هم بیدار کردن مُرده‌های خانواده‌اش برای حمایت از خانه. شما به این شخصیت می‌گویید منفعل؟! منیر با بازی پیچیده شیرین یزدانبخش مثل همه مادرهایی است که ظاهراً آشپزخانه دفتر کارشان است ولی در اصل همه خانواده را مدیریت می‌کنند بچه‌ها و حتی شوهر ظاهراً بداخلاقشان را. در پایان هم فکر کنم حسرتی که می‌ماند برای تماشاگر است وگرنه تکلیف منیر مشخص است و مصمم کاری را می‌کند که به نظرش درست است. شخصیت منیر ستون اصلی همه شخصیت‌های آشغال‌های دوست‌داشتنی است که به نوعی هرکدام قسمتی از شخصیت منیر شده‌اند.

‌هدف شما از ساخت چنین فیلمی بازگشت به گفت‌‌وگو و تعامل با یکدیگر بود اما عده‌ای خلاف این را برداشت کردند، فکر می‌کنید آنها چرا به چنین مفهومی رسیدند؟
ما در چهل سال گذشته مدام از تجزیه جغرافیایی کشورمان ابراز نگرانی کرده‌ایم ولی غافل از این بودیم که آرام آرام جامعه دچار تجزیه فرهنگی شد. تجزیه‌ای فرهنگی که هولناک‌تر از هر جدایی فیزیکی، جغرافیایی، قومی و نژادی است. ما به گروه‌های مختلف فکری تبدیل شده‌ایم که هر کدام می‌گویند گروه دیگر دوماه دیگر می‌رود! نتیجه این تجزیه فرهنگی هم تکرار اجباری تاریخ است که توسط اختلافات و نفرت‌ها تکرار می‌شود نه توسط تاریخی که برآیند خرد جمعی مردم است! هر تلاشی هم برای گفت‌وگو و آشتی و نزدیکی مخالفینی دارد و اگر غیر‌از این بود که مشکلی به نام تفرقه و جدایی وجود نداشت.

برای هر «قصدی» مخالفینی وجود دارند که باید با آنها به توافق رسید ولو به زور! در این مورد که چرا به چنین مفهومی رسیدند من اطلاعی ندارم ولی مهم این است که بعد از شش سال مردم توانستند این فیلم را ببینند و با توجه به جوی که از نظرات اکثر تماشاگران در سینماها و در فضای مجازی برداشت می‌شود، موافق پیشنهاد همگرایی آشغال‌های دوست‌داشتنی هستند؛ وحدتی که در آن همه عقاید و تفکرات دیده می‌شوند و کسی نیاز به حذف یا خودسانسوری نداشته باشد.

برای من بسیار باعث افتخار است که آشغالهای دوست داشتنی در این ده روز که بدترین ماه اکران سال است پرفروش شده است و با استقبال مردم روبه‌رو شده است. بعد از شش سال بزرگترین پاداش برای من همین استقبال مردم و تشویق‌های مردم در پایان سانس‌های سینما است. فراموش نکنیم که آشتی واقعی از جنگ سخت‌تر است و به همین دلیل فیلم آشغال‌های دوست‌داشتنی در ذات خود باید بیشتر از اینکه متعلق به موافقینش باشد متعلق به مخالفینش باشد.

‌در سال ۹۲ اولین جرقه مخالفت و دشمنی با فیلم از سوی چه کسی یا چه گروهی زده شد؟
در آن سال فیلم را برای حضور در جشنواره فیلم فجر ثبت‌نام کردم و چون اولین دوره جشنواره دولت آقای روحانی بود تصور کردم که شرایط بهتر از قبل شده است ولی همیشه قرار نیست تصورات درست باشند! خبر رسید که دبیر محترم جشنواره فیلمم را در کیف خودشان نگه داشتند و به هیئت انتخاب جشنواره ندادند.

واقعیت این است که جشنواره فجر سال ۹۲ حساسیت‌های زیادی داشت و آقایان تصور کردند با قربانی کردن یک فیلم می‌توانند جشنواره را آرام کنند و رضایت تندروها را جلب نمایند که دیدیم چنین نشد و جشنواره آن سال یکی از آشفته‌ترین جشنواره‌های فجر بود و در آخر هم رای داوران جلوی چشم مردم و روی سن عوض شد! آشغال‌های دوست‌داشتنی هم قربانی میزپرستی آقایان شد و ندادن آن به هیئت انتخاب به یک سنت شش ساله تبدیل شد! اگر آشغال‌های دوست‌داشتنی یک نمایش در جشنواره فجر ۹۲ داشت، هیچگاه اینقدر مسئله پیچیده نمی‌شد و لکه ننگی برای مدیران آن زمان به وجود نمی‌آمد ولی خب بعضی مدیران با لکه ننگ مدیریت و میزداری می‌کنند و ککشان هم نمی‌گزد.

شما در آن زمان فیلم را برای اهالی رسانه و خبرنگاران جناح راست هم به نمایش گذاشتید. در آن اکران چه اتفاقی افتاد؛ برخورد آنها با فیلم چه بود و آنها روی چه نکاتی بیشتر تاکید داشتند و از شما چه خواستند؟
نمایشی بود که به همت یکی از دوستان خیرخواه انجام شد و جلسه خوبی بود. دلایل خود را برای مخالفت با فیلم بیان کردند و من هم گفتم که اولین نمایش آشغال‌های دوست‌داشتنی به دلیل موضوعش باید در ایران باشد و یکی دو نفری هم به شوخی گفتند اگر چند وقت توقیف ادامه پیدا کند حوصله‌ات سر میره و فیلمت را به جشنواره‌های خارجی میدی! ولی به نظرم در آن جلسه به‌رغم نظرات انتقادی اکثریت موافق توقیف دائمی آشغالهای دوست داشتنی نبودند و این مسئله توسط همان دوست خیرخواه به دبیر جشنواره منتقل شد ولی جواب آنها همین شش سال توقیفی بود که نصیبمان شد!

در این چند سال گذشته چه برخوردی با فیلم صورت می‌گرفت؟ چه شرط‌هایی برای شما در صورت اکران می‌گذاشتند و می‌خواستند چه صحنه‌هایی از فیلم حذف شود؟
من از پائیز ۱۳۸۹ که اولین نسخه فیلمنامه را به وزارت ارشاد دادم درگیر آن شدم و تا حالا هشت سال هست که فقط و فقط درگیر «آشغالهای دوست داشتنی» هستم. دو سال اول که به گرفتن پروانه ساخت و شانزده بازنویسی فیلمنامه و تولید گذشت و شش سال هم منتظر اکران بودم و هفته‌ای حداقل سه بار در راهروهای وزارت ارشاد بالا پائین می‌رفتم.

آشغال‌های دوست‌داشتنی از دید آقایان در سال ۹۲ فیلمی بود که به‌رغم طی کردن همه مراحل قانونی باید در بهترین شکل آرشیو می‌شد. این غیر‌از شش سال زجر و توهین‌های مستقیم و غیرمستقیم بود که به من و فیلمم شد ولی الان ترجیح می‌دهم ‌تماشاگر این فیلم فکر کند که این فیلم تازه ساخته شده و بدون هیچ پیش‌داوری آن را ببیند. اتفاقی که خوشبختانه در این چند روز افتاده است.

در مورد بحث حذفیات فیلم هم باید بگویم که نسخه فعلی نسخه‌ای است که مورد تائید من است و اجازه اکران هم دارد. در این شش سال تمام تلاشم این بود که نسخه‌ای به دست مردم برسد که کمترین آسیب را دیده باشد و داستان آن درست و بی‌لکنت روایت شود و این اتفاق افتاد. اگر اصلاحات مورد نظر آقایان در فیلم انجام می‌شد شاید همان سال‌ها آشغال‌های دوست‌داشتنی اکران می‌شد ولی دیگر فیلم من نبود.

‌چرا در تمام این سال‌ها ترجیح دادید که فیلم نسازید و تمام وقت و تلاش خود را به برداشتن موانع اکران «آشغال‌های دوست‌داشتنی‌» اختصاص دادید؟
یکی از دوستان هم چند سال پیش این را در مطلبی و در دفاع از جشنواره جهانی فجر نوشت و توصیه کرد من آشغال‌های دوست‌داشتنی را رها کنم و فیلم بعدی خودم را بسازم. مسئله این است که باید فیلم توقیفی بسازی تا بفهمی چه بلایی بر سر سازنده می‌آورد. بعضی را قوی‌تر می‌کند، بعضی را آشفته و پریشان می‌کند، بعضی را فرصت‌طلب می‌کند و بعضی را رانده از وطن.

فیلمساز توقیفی مثل زن بارداری است که اجازه وضع حمل به او نمی‌دهند به همین هولناکی. خوشبختانه فیلمسازان پرکاری هم در سینما داریم که هر شش ماه و یکسال فیلم می‌سازند و چرخ سینمای این دوستان را می‌چرخانند و می‌توانند الگوی خوبی برای سینمای آنها باشند. در مورد فیلم سازی من در این شش سال هم باید ببینید چه اتفاقاتی برای من افتاد و آیا در سال‌های اول خصوصا ۹۲ تا ۹۵ اصلا علاقه‌ای به ادامه فیلمسازی من بود یا نه؟ این حرف دلسوزانه که فیلم توقیفی را رها کن و فیلم بعدی‌ات را بساز شاید از سر صداقت باشد ولی متاسفانه اولین کسانی که از آن حمایت می‌کنند مدیران سینما و طرفداران توقیف هستند! من شش سال پای اکران فیلم آشغال‌های دوست‌داشتنی ایستادم و همانطور که گفتم اولین نمایش آن را در ایران انجام دادم.

من به چیزی که گفتم و اعتقاد داشتم عمل کردم و بابت آن توقع هیچ تشویقی را ندارم. تنها تشویق برای من انبوه تماشاگران فیلم بودند و شنیدن خبر دست زدن‌های آنها در پایان فیلم. غیر‌ازاین یکی از بهترین پاداش‌های من حرف آقای عیاری بود که گفتند وقتی خبر فروش یک میلیاردی آشغال‌های دوست‌داشتنی در عرض یک هفته را خواندم ناخودآگاه لبخندی بر لبم نشست و امیدوار شدم به اکران فیلم‌های خودم و استقبال از آن. در این شش سال کسانی که صدای آشغال‌های دوست‌داشتنی بودند، گروهی از اهالی مستقل مطبوعات بودند و تعدادی از اهالی سینما که از همه آنها سپاسگزارم.

‌فکر می‌کنید بعد از شش سال چه اتفاقی افتاد که مدیران ارشاد با کمترین سانسور راضی به اکران این فیلم شدند؟
فکر کنم حوصله‌شان از من سر رفته بود! ولی واقعیت این است که اجازه اکران این فیلم توسط آقای دکتر انتظامی رئیس جدید سازمان سینمایی و آقای دکتر داروغه‌زاده داده شد که با حمایت آقای دکتر صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی انجام شد و واقعاً جای تشکر دارد. در‌مورد سانسور هم خوشحالم که فیلم عقیم و بی‌خاصیت نشد چون در این‌صورت دیگر آشغال‌های دوست‌داشتنی نبود.

 ‌به اعتقاد شما اگر فیلم در همان شش سال اکران می‌شد، چه برخوردی با آن صورت می‌گرفت؟
مثل همین الان که مورد استقبال مردم قرار می‌گرفت اکران می‌شد و تمام. من هم تا حالا حداقل دو فیلم دیگر ساخته بودم. فقط عمر من بود که در این شش سال هدر رفت و زحمت عوامل فیلم که شش سال ماند. فراموش نکنیم شش سال است که بازی شیرین یزدانبخش، حبیب رضایی، هدیه تهرانی، نگارجواهریان، اکبر عبدی، صابر ابر و شهاب حسینی دیده نشد، شش سال فیلمبرداری تورج اصلانی، تدوین مصطفی خرقه‌پوش، صداگذاری محمدرضا دلپاک، چهره‌پردازی سعید ملکان، ویژوال کامپیوتری پیام نبوتی، صدابرداری محمود سماکباشی، صحنه و لباس فریبا رهبر، موسیقی افشین عزیزی و کار دیگران دیده نشد و همه منتظر بودند.

‌در این مدتی که فیلم اکران شده، به جز یادداشت‌ها و نقدهایی که رسانه‌ای‌ شده، برخورد مستقیم‌ یا انتقادی به‌صورت شخصی از شما نشده است؟
از همه کسانی که در این چند روز به شکل بی‌سابقه‌ای تبریک و تشکر فرستادند سپاسگزارم. در مورد مخالفین هم به اکثریت آنها که با زبان ادب صحبت کردند احترام می‌گذارم. چون آشغال‌های دوست‌داشتنی این را به من یاد داد. نمونه آن هم برخورد ما با تحریم فیلم‌مان توسط حوزه هنری بود که علیرغم اینکه این کار را توهین به تماشاگران این سینماها می‌دانم ولی به روش آشغال‌های دوست‌داشتنی برای آنها دسته‌گلی فرستادیم.

‌«آشغال‌های دوست‌داشتنی» نشان می‌دهد که در بیشتر خانواده‌های ایرانی رازهای سر به مهر و ناگفته‌ای وجود دارد که همه ترجیح می‌دهند آشکار نشوند و همیشه ناگفته باقی بمانند. اتفاقا یادگارهای این ناگفته‌ها هم برای همه قدر و ارزش زیادی دارد که نمی‌خواهند آنها را از دست بدهند. علت تاکید شما روی این یادگارها و مقابله با از بین رفتن آنها چه بود؟
تمام این یادگارها و جلوگیری از نابودی آنها تلاش برای ورود به دنیای جدیدی است که مجبوریم به درک آن یعنی دنیای مدرنیسم. این ربطی به حس نوستالژیک و گذشته‌پرستی ندارد. به نظر من مدرنیسم یعنی نگاه امروزی به سنت، یعنی فهم درست گذشته و لمس تاریخ. تعریف غلطی که از مدرنیسم در کشور ما وجود دارد این است که با قیچی تیز گذشته را ببریم و فراموش کنیم. برای من مدرنیسم یعنی درک رنگ و بوی فرش ایرانی، یعنی همنشینی با پیرمرد مرده‌شوری مثل آقااسفندیار و آموختن زندگی از او، یعنی لذت بردن از صدای اذان موذن‌زاده، یعنی لمس کلاه نمدی چند هزار‌ساله ایرانی، یعنی خواندن تاریخی که غبار گذشته بر آن است، درک سنت‌ها و گذشته خودمان پیش شرط مدرن شدن در جهان امروز است. این یادگارها یا آشغال‌های دوست‌داشتنی فقط کاربرد موزه‌ای ندارند و هرکدام گنجینه‌ای برای دنیای امروز و آینده هستند، به قول شهاب حسینی من هم یک آشغال دوست داشتنی هستم!

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها