تاریخ انتشار:1395/10/10 - 23:34 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 37711

محمد تاجیک :مثل یک قصه از ساخته های خسرو سینایی با موضوع دفاع مقدس است .

به گزارش سینماسینما، سینایی، «مثل یک قصه» را که پیش از این «کویر خون» نام داشت، در سال ۸۵ با مضمون دفاع مقدس ساخته است و اغلب صحنه‌های آن در روستای محمدی مری – بوشهر فیلم‌برداری شده است. وی در گفت‌وگویی با خبرنگار ایسنا، این فیلم را کاری جمع‌وجور خوانده و ‌گفت: داستان این فیلم را در سال ۶۱ و اوایل شروع جنگ تحمیلی نوشتم. در آن زمان شرایط را برای ساخت مناسب ندیدم تا اینکه دو سال قبل فیلم‌نامه‌ نوشته شده و توانستیم در تابستان فیلم‌برداری را آغاز کنیم. فیلم سینایی به‌گفته‌ی خودش بیشتر پشت صحنه‌ی جنگ است. وی اضافه کرد: پیش از این هم در فیلم «کوچه‌های عشق» به پشت صحنه‌ی جنگ پرداخته‌ام و در این فیلم هم کمتر شاهد صحنه‌های میدانی هستیم.

به گزارش سینماسینما، داستان فیلم از آنجا شروع می شود که در آغاز تجاوز عراق به ایران، یک افسر مجروح و دو سرباز جوان عراقی راه گم می کنند و در داخل خاک ایران به دنبال سرپناهی می گردند . کلبه ای می یابند که در آن پیرمردی که خادم یک امامزاده است با همسر و نوه اش زندگی می کنند. پسر پیرمرد به جبهه رفته است. سه عراقی به داخل کلبه می روند. افسر عراقی با پیرمرد میزبان و نوه اش رفتاری بسیار نامتعادل و خشن دارد ، اما یکی از سربازهای عراقی معتقد است که جنگ جنگ است اما خارج از میدان جنگ می توان رفتاری انسانی داشت. میان سرباز جوان و نوه نوجوان پیرمرد دوستی ناگفته ای شکل می گیرد… .

/انسانیت حتی در شرایط جنگ هم باید حضور داشته باشد/

سینایی در مصاحبه ای همزمان با اکران این فیلم درجشنواره فجر می گوید :آرزوی من این است که انسانیت حتی در شرایط جنگ بتواند حضور داشته باشد، اما واقعیت این است که نمی‌دانم این آرزو عملی می‌شود یا نه. در واقع شما باید فیلم را ببینید تا متوجه شوید که جواب این فیلم ‌چیست.(گفت وگو با روزنامه سرمایه در ۱۶ بهمن ۸۵)

/مسئولا‌ن در دهه ۶۰ تشخیص دادند که این داستان ساخته نشود/

خسرو سینایی در گفت وگویی با روزنامه حیات نو درسال ۸۵ درباره این فیلم می گوید :داستان این فیلم را به عنوان «کویر و خون» در سال ۱۳۶۱ براساس پیشنهاد یکی از مسئولا‌ن سینمایی نوشتم گفتند این یک واقعه تاریخی است که در ایران اتفاق می‌افتد نمی‌خواهید در مورد آن فیلم بسازید و من گفتم حتما باید ساخته شود ولی من باید از دیدگاه خودم با این موضوع برخورد بکنم. و داستان «کویر خون» را نوشتم. این داستان می‌خواست بگوید در تمام دنیا آدم‌ها می‌توانند خوب باشند و ارتباط انسانی خوبی با هم داشته باشند واین شرایط جنگ است که انسان‌ها را در مقابل هم قرار می‌دهد و باعث می‌شود یکدیگر را بکشند و … به هر حال این داستان نوشته شد ولی در آن زمان مسئولا‌ن تشخیص دادند که این داستان ساخته نشود.به دلیل اینکه درگیرودار جنگ بودیم فکر کردند الا‌ن وقت ساختن یک چنین فیلمی نیست. تا اینکه حدود سه سال پیش آقای احمدزاده از من پرسیدند داستانی راجع به جنگ نداری و من در پاسخ گفتم یک داستانی دارم که حدود بیست و پنج سال پیش نوشتم می‌توانید بخوانید. ایشان خواندند و به نظرشان مناسب آمد و قرار شد من فیلم نامه‌ای بنویسم که فیلمنامه را نوشتم و ساخته شد.
/روایت حبیب احمدزاده از فیلم مثل یک قصه /
«حبیب احمدزاده» گفت:«مثل یک قصه» سینایی در آینده یک سند مثبت برای نوع نگاه به جنگ است.«حبیب احمدزاده» نویسنده ادبیات دفاع مقدس در گفت و گویی در سال ۸۵ درباره این فیلم می گوید : ورود فیلمسازان شاخصی مثل سینایی به سینمای دفاع مقدس،شکستن آپارتایدی است که در حوزه سینمای دفاع مقدس وجود داشت.مثل یک قصه در آینده یک سند مثبت برای نوع نگاه به جنگ است.
مشاور فیلم «مثل یک قصه» گفت: با این فیلم باید خارج از نوع نگاه معمولی به سینمای جنگ برخورد کرد و جسارت سینایی را برای ورود به سینمای دفاع مقدس تبریک گفت. این فیلم مخاطب جهانی خواهد داشت و اثری نیست که فقط ایرانی‌ها با آن ارتباط برقرار کنند.
احمد زاده به استقبال مهمانان خارجی جشنواره فجر از این فیلم اشاره کرد و افزود : مونیچلی کارگردان مطرح سینما پس از تماشای این فیلم از آن بسیار خوشش آمده بود و آن را فیلم جسورانه‌ای خواند.

/«مثل یک قصه» روایت جنگ نیست/

سید رضا صائمی منتقد سینما درباره فیلم مثل یک قصه نوشته است :خسرو سینایی پس از ساخت «عروس آتش» بار دیگر به جنوب می رود تا یکی دیگر از واقعیت های اجتماعی (و البته سیاسی) آن دیار را به تصویر بکشد ؛ اما نه واقعیتی بومی و درون فرهنگی که حادثه ای بیرونی و هولناک در تاریخ معاصر سرزمین ما که البته زخم جغرافیایی آن نیز در جنوب گرم و سوزان به یادگار مانده است ، گویی آنجا جغرافیایی است که به تاریخ معاصر ما استحاله یافته است !سینایی نیز تحت شرایط فرهنگی جدید، ژانر جنگ و دفاع مقدس را برای فیلم خود برگزیده است و «مثل یک قصه» را در بستر مناسبات انسانی جنگ روایت می کند.
فیلم ، سرگذشت ۳ نظامی عراقی است که در خاک ایران گرفتار شده اند و راه را گم می کنند و به خانه ای می رسند که یک پیرمرد ایرانی (که متولی امامزاده است) با نوه اش در آن ساکن اند. همسر پیرمرد به شهر رفته و پسرش نیز در جبهه حضور دارد. او که چشم انتظار فرزندش بود که به جنگ با دشمن رفته اینک دشمن را در خانه خود می بیند و حالا اوست که در خانه خویش به اسارت آنان در آمده است.
دشمنی که اسلحه در دست دارد و زخمی و خشمگین است و هرگونه خشونت و غارت و رفتار ضد انسانی را با منطق جنگ توجیه می کند. یکی از آن ۳ نفر، فرمانده زخمی و خشمگینی است که حتی به سرباز خود نیز رحم نمی کند و با یکی از آنان رفتاری خشن و پرخاشگرانه دارد؛ اما دیگری که مصلحت را در تحمل این خشونت به خاطر وضعیت جنگی می داند، فرمانده را همراهی می کند. نگرشی که هرگونه شیوه و کنش حیوانی و ضد انسانی را به دلیل موقعیت جنگی تایید می کند و بر منطقی ماکیاولی که هدف ، وسیله را توجیه می کند، بنا می شود. «مثل یک قصه» روایت جنگ نیست ، قصه آدمهای جنگ است که هویت و درونمایه انسانی خویش را در این وضعیت دشوار برملا می کنند. زیباشناسی ارتباط انسانی همواره در کنتراست موقعیت ، اثرگذاری بیشتری دارد.

/تنها انسانیت ، معیار با هم بودن است/
صائمی در ادامه یادداشت خود می نویسد :در این پارادوکس زبانی ، تاریخی و سیاسی که میان خودی و غیرخودی و دو طرف جنگ که هر کدام دیگری را دشمن جان خویش می داند، روابط انسانی که میان نوه پیرمرد و سرباز دشمن برقرار می شود زیباتر و عمیق تر از دوستی های متداول است.
اینجا مرز دوست و دشمن ، جغرافیا و زبان و تاریخ نیست که تنها انسانیت ، معیار با هم بودن است. در این رابطه اخلاقی و رویکردی انسانی ، سرباز عراقی خود دوست و دشمن را برمی گزیند و با حذف نگرش ایدئولوژیک ، تفنگ بر روی خودی می کشد که غیر خودی را به اسارت مبتذل و حیوانی خویش درآورده و حتی به بز که ابزار معیشت و نماد هستی اجتماعی پیرمرد و نوه اش است ، رحم نمی کنند. این سرباز خوب دشمن به ظلمی که همرزمانش بر پیرمرد و نوه اش می کنند بر می آشوبد؛ از غذای آنان نمی خورد و به کسی تعدی نمی کند (در واقع به سفارشاتی که در دینش درباره اسیر شده عمل می کند) و در نهایت به روی آنان اسلحه می کشد و جانشان را می گیرد. بزرگترین منطق مبارزه او انسانیت است.
این تنها معیار انسان بودن است که دوست و دشمن را برای او تعریف می کند. زیباترین وجه این اومانیسم معنایی ، جایی است که سرباز و کودک بر سر قبر پیرمرد فاتحه می خوانند و تنها اینجاست که همزبان (و البته همدل) می شوند و در واقع حرف هم را می فهمند و چه زیباست زمانی که زبان دوست و دشمن یکی می شود.
خسرو سینایی در پس مثل یک قصه به طور تلویحی از طریق این سنخیت انسانی ایدئولوژیک به طرح فلسفه جنگ می پردازد و مخاطب را به تامل درباره آن ارجاع می دهد و در نهایت انسانیت را فراتر از تفاوت و تعارض اعتقادی قرار می دهد و از آن دفاع می کند.

/«مثل یک قصه» گرچه یک فیلم جنگی است ؛ اما درباره جنگ نیست/

از نظر سید رضا صائمی :«مثل یک قصه» گرچه یک فیلم جنگی است ؛ اما درباره جنگ نیست.شما در آن از توپ و تانک و خمپاره چیزی نمی بینید و تفنگ و خنجر و انفجار و عراقی و دیگر نشانه های جنگی در آن در خدمت روایت انسانی فیلم قرار می گیرد. فیلمنامه را حبیب احمدزاده نوشته است که چند بار از سوی سینایی بازنویسی شد و تا مرحله تولید هم پیش رفت اما در مراحل پایانی قرار شد سینایی روی فیلمنامه دیگری کار کند که به آن علاقه داشته.
این فیلمنامه مثل یک قصه بود. موسیقی فیلم را نیز خود سینایی می سازد که تحت تاثیر موسیقی بومی منطقه است. در جشنواره امسال ۲ فیلم درباره دفاع مقدس از ۲ کارگردان مطرح یعنی «اتوبوس شب» کیومرث پوراحمد و «مثل یک قصه» خسرو سینایی حضور داشت ؛ که نگاهی انسانی و فراجنگی به جنگ و مناسبات آن داشتند و دغدغه های انسانی را در دل ضدانسانی ترین حادثه تاریخ پی می گرفتند! (نگرشی که سال پیش در فیلم طبل بزرگ زیر پای چپ نیز حاکم بود) روایتی که بیشتر به مسائل مشترک فرهنگی انسانی این تقابل انسانی توجه می کرد و آدمهای جنگ را نه انسان های اسطوره ای که آدمهای زمینی واقعی می بیند. روایتی که قرار است با ارجاع مخاطب نسبت به فلسفه و انسان شناسی جنگ ، نفرتی بنیادی درباره این اتفاق تلخ برانگیزاند تا قبیله و خون و سیاست ، معیار انتقام و واکنش آدمی نگردد. زمانی که راننده مینی بوس نامه ای از پدر کودک که به جنگ با دشمن رفته است می آورد و برای او می خواند، بر انتقام خون پدر به عنوان مهمترین وصیت به فرزند تاکید می شود؛ اما پسر نمی تواند به روی دشمنش اسلحه بکشد و انتقام بگیرد که بیشترین دوستی را با او داشته و به خاطرش همرزمانش را از پای در آورده است.
او به جای آن که جانش را بگیرد تلاش می کند تا با آوردن طناب او را از دل مرداب بیرون بکشد و نجاتش دهد که دیر می رسد و سرباز عراقی درون باتلاق غرق می شود. کودکی که قرار بود انتقام پدر را از دشمن بگیرد، اینک به خاطر از دست دادن او گریه می کند و دوربین با نمای بالا از این وضعیت و نمایش زیبایی یک رابطه انسانی به پایان می رسد و ای کاش فیلم با سکانسی به پایان می رسید که کودک در حال نی زدن با همان نی ای بود که سرباز عراقی ساخته بود سازی که همواره از جدایی ها و نفرتها و دشمنی ها شکایت می کند و صدای درد مشترک میان آدمهاست که با سوزی جانگداز به فریاد می آید!

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها