سینماسینما، آزاده کفاشی
رسیدن به منطقه و اتاق آرزوها کار ساده ای نیست. راهبلد (استاکر) می خواهد. کسی که بداند نزدیک ترین مسیر همیشه بهترین راه نیست. کسی که بداند وقتی وارد منطقهای شدی که با سیم خاردار از بقیه دنیا جدا شده، دیگر راه برگشتی نیست. نمی توان از نیمه راه منصرف شد و به دنیای همیشگی بازگشت. انگار که سفر به منطقه، نوعی سفر به درون آدم باشد. با هزارتوهایی که می توان در آن گم شد و با تله هایی که می شود تا ابد در آن ها گرفتار شد. سفری که آنچه در آن می بینی و می شنوی و آنچه پیش می آید، شگفتزدهات می کند. سفری که در آن، آدم ها نام ندارند و با شغلشان شناخته می شوند؛ نویسنده، دانشمند و استاکر. و مگر بعد از پرسیدن نام هرکس، چه چیز بیشتر از پیشه او می تواند به شناختنش کمک کند؟
استاکر وقتی وارد منطقه می شود، می گوید به خانه رسیدیم و حالا از همیشه خوشحال تر است. حتی دلش می خواهد مدتی با خودش خلوت کند. برای او منطقه جای خیلی ساکتی است. بدون هیاهوهای دنیای بیرون سیم خاردارها. هنگامی که همراه استاکر و نویسنده و پروفسور وارد منطقه می شویم، همه چیز آرام رنگی می شود. سکوت همه جا را فرا می گیرد. هیچکس دقیقا نمی داند قبلا چه اتفاقی در منطقه افتاده. ولی بقایایی از تیرهای شکسته و ماشین های سوخته در طبیعت هست. بقایای صنعتی و نظامی جامانده از آدم هایی که دیگر می ترسند پایشان را اینجا بگذارند. شاید هم آدم فضایی ها منطقه را به این شکل درآورده اند، شاید هم شهاب سنگ ها. هر چه هست، منطقه جای غریبی است که کنجکاوی نویسنده و پروفسور را تحریک کرده و آن ها را به درون خود کشانده.
مسئله اینجاست که استاکر نویسنده و دانشمند را برای برآوردن هر آرزویی به منطقه نمی برد. موضوع آرزو داشتن نیست. موضوع درونی ترین و ژرف ترین آرزوی هر شخص است. چیزی که شاید از آرزو هم فراتر رود و با واقعیت درونی و ذاتی فرد برابری کند. چه بسیار چیزهایی که فکر می کنیم واقعا می خواهیم، ولی نمی خواهیم و چه چیزهایی که می گوییم نمی خواهیم، ولی خواسته اصلی مان همان است. پنهانش می کنیم، چون لابد شرمنده می شویم. انگار که قرار باشد آدمی را که یک عمر از خودش فرار می کرده و با خود روراست نبوده، در منطقه گیر بیندازند و با خودش روبهرو کنند. استاکر نویسنده و پروفسور را به منطقه می کشاند تا آن ها را با حقیقت خود و روحشان روبهرو کند، ولی مگر نه اینکه یونگ باور دارد «مردم هر کاری هر قدر عبث می کنند تا از مواجه شدن با روحشان پرهیز کنند.» از همان ابتدا که سه نفری قدم به منطقه گذاشتند، استاکر برایشان از خارپشت گفت. استاکری که وقتی پا به اتاق گذاشت و اتاق، آرزویش را برآورده کرد، خودکشی کرد. چون ژرف ترین آرزویش ثروت بود نه نجات برادرش. همین است که نه نویسنده در زندگیاش آدم خوشبختی به چشم دیده و نه حتی استاکر که آدم های درمانده را به امید خوشبختی به منطقه می آورد و با گذراندن از سخت ترین راه ها به آستانه اتاق می رساند. استاکر آدم ها را به مهم ترین لحظه در زندگیشان می رساند و بعد از آن دیگر کاری با آن ها ندارد و سراغی هم از آن ها نمی گیرد، که بداند این مواجه شدن با روح خود و ژرفترین آرزوها ثمری هم برای خوشبختی شان داشته یا نه؟ به نظر نمی آید که جواب این سوال چندان برای استاکر مهم باشد. او به منطقه ایمان دارد. برای کسی که ایمان دارد، جای سوالی باقی نمی ماند. در حقیقت نویسنده و پروفسور هستند که مدام سوال می کنند، بحث می کنند و درنهایت حاضر نمی شوند با خود واقعی شان روبهرو شوند. آن ها هستند که به همه چیز شک دارند. به خوشبختی، به آرزو، به ایمان و به سوءاستفاده از همه این ها. و شاید به همین خاطر است که پروفسور با بمبش می خواهد اتاق را نابود کند تا دیگر شکی باقی نماند. تا دیگر هیچکس مجبور نباشد با ذات خودش روبهرو شود. چه خوشذات باشد و چه بدذات.
ولی مگر این مواجهه چطور اتفاق می افتد؟ اینطور که استاکر پیشنهاد می کند، با مرور گذشته. استاکر در دنیای ذهنی خودش باور دارد وقتی آدمی گذشته اش را مرور کند، مهربان تر می شود و اینجاست که لابد راهی برای مواجه شدن با روحش می یابد. ولی همه که به چنین چیزی باور ندارند! نویسنده و پروفسور در جستوجوی گذشته خود به چه چیزی ممکن است برسند که مهربان تر شوند؟ به شوقی که برای برتریجویی بر دیگران داشته اند، به جایزه های برده و نبرده شان، به شکست هایشان، به انگیزه ای که نداشته اند، یا نگرانی که برای سرنوشت دنیا دارند؟ یا خیلی چیزهای دیگر که هیچوقت با تمام پرگویی شان از آن حرف نزده اند. نه نویسنده و نه پروفسور هیچکدام حاضر نمی شوند داخل اتاق شوند. آن ها ایمانی را که استاکر در جستوجوی آن است، نمی یابند و همانجا در آستانه در می مانند و خسته و درمانده برمی گردند به نقطه شروع. به همان میخانه ای که سفرشان را از آنجا آغاز کرده بودند؛ جایی که همسر استاکر منتظر اوست و با چهره های حیران سه مسافر منطقه روبهرو می شود. میخانه ای که دوباره همه چیز در آن رنگ می بازد. درحالیکه دختر استاکر جایی بیرون میخانه نشسته و سوی دیگری را نگاه می کند.
و اما در همان حال که نویسنده و پروفسور از سفر بینتیجه خود سرخورده شده اند، در همان حال که استاکر از ایمان نداشتن مسافرانی که به منطقه برده بود، ناله می کند و در همان حال که زن استاکر از عشقش به او و خوشبختی توام با دردش می گوید، دختر استاکر سر را از کتابی که می خواند، بلند می کند و با نگاهش لیوانی را روی میز حرکت می دهد. پیش از اینکه صدای قطار بیاید. پیش از اینکه لیوان ها در اثر لرزش زمین جابهجا شوند، او با نگاهش معجزه می کند، بدون اینکه هیچ گاه پایش به منطقه رسیده باشد.
منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- «خوشهچینان و من» در مستندات یکشنبه و «ایثار» در سینماتک خانه هنرمندان ایران
- ۲۰ فیلم برتر تاریخ جشنواره ونیز معرفی شدند/ «دایره» در رتبه شانزدهم
- «ساز دهنی» در بخش «ونیز کلاسیک» جشنواره ونیز به نمایش در میآید
- نمایش اثر درخشان تارکوفسکی در جشنواره جهانی فجر
- سکانس طلایی/ نوستالژیا
- همان همیشگی/ نگاهی به فیلم «آنا»
- فیلمی متفاوت نه البته بینقص/ نگاهی به فیلم «گزارش یک قتل»
- گروتسک، مرزها، محدودهها و همپوشانیها/ معرفی کتاب گروتسک فیلیپ تامسن
- واقعا چه کسی این فیلم را ساخت؟/ «مرد سوم» از هر منظری فیلمی متفاوت است
- گوتیک آمریکایی/ نگاهی به فیلم «مادر» ساخته دارن آرنوفسکی
- من اقیانوسی را دوست دارم که تو را آفرید/ نگاهی به فیلم «سولاریس»
- خوشه های خشم/ نگاهی به فیلم «تاریخ خشونت»
- اسلحه ایستوود در دستان فلینی!
- عاشقی کردن در آرامش/ نگاهی به فیلم «رضا»
- امی، رام نشد/ نگاهی به مستند «چیچکا»
نظر شما
پربازدیدترین ها
آخرین ها
- معرفی نخستین برندگان جشنواره برلین؛ جایزه بزرگ بخش مسابقه نسل به فیلم ایرلندی رسید
- در برنامه «خط فرضی» مطرح شد؛ خستگی از ما به نسل بعد از ما منتقل شده/ در زیر زمین، شهر دیگری وجود دارد
- نگاهی به سریال تاسیان؛روزی روزگاری ایران
- معرفی پلتفرمهای هوشمند سلامت همراه اول بهعنوان اپلیکیشنهای برگزیده
- انتقاد سازندگی از گفتوگوی کمال تبریزی با ایسنا/ داوران بر اساس مصلحت رای دادند نه کیفیت
- وداع با صدای ماندگار دوبله؛ بدرقه منوچهر والیزاده به خانه ابدی/ دوبلوری بدون جایگزین
- لوئیس بونیوئل فیلمساز در تبعید و صدو بیست و پنج سالگی
- فوت یک هنرمند پیشکسوت؛ عبدالرضا فریدزاده درگذشت
- شاهپور هنوز هست
- فیلمی در نوبت عید فطر به اکران اضافه نمیشود/ اسعدیان: پیشنهاد شورای صنفی نمایش برای بلیت، بیشتر از ۱۰۰ هزار تومان بود
- از دنیای عجیب، اما نه چندان عجیب سینما/ کارگردانانی که نمیتوانند اجاره خانهشان را بدهند
- با دستور وزیر ارتباطات، پروژههای ارتباطی همراه اول در روستاهای استان قزوین افتتاح شد
- جشنواره علیه جشنواره
- جایزه تجلی اراده ملی جشنواره فیلم فجر / گزارش تصویری
- گامی دیگر در جهت حذف سینما از سبد خانوادهها/ افزایش قیمت بلیت؛ ضربه مهلک به سینمای ایران
- مدیرعامل بهمن سبز: چه کسی بلیت ۲۲۰ هزار تومانی پیر پسر را میخرد؟!
- انتقاد صریح کمال تبریزی و علیرضا رییسیان از بهرام رادان
- اعطای تندیس «سازمان سبز برتر» به همراه اول
- پنجمین دوره «طرح پژوهانه همراه» با حمایت از دانشجویان نخبه کلید خورد
- نگاهی به سریال «جانسخت»؛ منتظر غافلگیری بمانیم یا نه؟
- کنسرت نمایش «ژن زامبی» از فردا میآید/بلیت ۵ روز اول به پایان رسید
- «نبض» روی میز تدوین
- نسخه ویژه نابینایان «مادیان» با صدای رعنا آزادیور منتشر میشود
- منوچهر والیزاده درگذشت
- ۱۲ نقشی که برنده اسکار شدند اما قرار بود به بازیگران دیگری داده شوند
- آیا باید از اینفلوئنسرها ترسید؟
- با رونمایی احتمالی فیلم در جشنواره کن؛ تام کروز با «ماموریت غیرممکن» خداحافظی میکند
- باید جلوی تصمیمات پشت پرده درباره سینمای ایران گرفته شود/ چه کسی باید مشکل شرعی «قاتل و وحشی» را حل کند؟
- نشان سیف الله داد چه نسبتی با بهرام افشاری و ملیکا شریفی نیا دارد؟
- فانتزیهای سورئال و کمدیهای پیچیده از جنس سروش صحت/نگاهی به فیلم «صبحانه با زرافهها»؛