سینماسینما، سیدرضا صائمی: «درجستوجوی فریده» به کارگردانی آزاده موسوی و کوروش عطایی با استقبال خوبی از سوی مخاطبان در گروه هنر و تجربه روبهرو شد و در این میان شاهد برخی از چهرههای سینمایی و بازیگران در اکران و نمایش این مستند بودیم. مستندی که به واسطه سوژهاش با مفاهیم و تجربههایی مثل هویت ایرانی گره خورده و از اینرو مخاطب به واسطه همذاتپنداریهای هویتی با فضای این مستند ارتباط حسی و عاطفی برقرار کرده و با قهرمان گمشده این قصه، یعنی فریده، همراه میشود. به بهانه نمایش این مستند و موفقیت آن در اکران که با اقبال و توجه چهرههای سینمایی هم همراه شد، میزگردی تشکیل دادیم و به همراه کارگردانهای جوان آن پای صحبتها و نظرات علیرضا شجاعنوری و شبنم مقدمی که از علاقهمندان این مستند بودند، نشستیم تا دیدگاه آنها را درباره «در جستوجوی فریده» بدانیم. شجاعنوری معتقد بود سینمای مستند فرصت ناب مشاهدهگری برای بازیگر است و مقدمی نیز آن را منبع الهام برای یک بازیگر میدانست تا با رفتار آدمها در شرایط واقعی روبهرو شوند.
این میزگرد را زمانی برگزار میکنیم که جشنواره سینما حقیقت در حال برگزاری است و استقبال خوب مخاطبان از این جشنواره نشان میدهد فیلم مستند نسبت به قبل مورد توجه بیشتر مردم قرار گرفته است. از طرف دیگر، اکران مستند «در جستوجوی فریده» نیز با استقبال خوبی در گروه هنر و تجربه مواجه شده. آیا این میزان از علاقه و گرایش به تماشای فیلم مستند در بازیگران سینما هم وجود دارد؟ به عبارت دیگر، بازیگران چقدر خود را ملزم به تماشا و پیگیری سینمای مستند میدانند و این تجربه چه نقشی در حرفه آنها در سینمای داستانی دارد؟
مقدمی: راستش را بخواهید، قبل از مصاحبه داشتم به خانم موسوی میگفتم که سینمای مستند با وجود این همه زحمت و دشواریهایی که دارد، متاسفانه بیننده ندارد. البته من فکر میکنم در همه جای دنیا سینمای داستانی مخاطب بیشتری نسبت به سینمای مستند دارد. بااینحال، همین برگزاری جشنواره سینما حقیقت و تولید مستندهای باکیفیت و قابل توجه موجب شده بهتدریج ارزشها و جذابیتهای سینمای مستند برای مخاطب شناخته شده و قابلیتهای آن آشکار شود. بدون هیچ ژستی باید بگویم برای من همیشه فیلم مستند جدی بوده و در خانه ما شبکه مستند همیشه روشن است. البته نمیخواهم بگویم همه گونه مستند را دوست دارم. مثلا به دلیل علاقهای که به طبیعت دارم، اغلب مستندهایی را که با موضوع طبیعت ساخته شده، میبینم. همچنین مستندهای تاریخی و مستندهای پرتره. اما با توجه به جایگاه شغلی که به عنوان بازیگر در سینما دارم، این علاقه هدفمندتر و آگاهانهتر هم میشود و قطعا تماشای فیلم مستند میتواند به من بازیگر کمک کند تا از طریق مشاهده واقعیتها و دقت در آنها به رفتارهای آدمها در موقعیتهای گوناگون توجه کنم. این تجربهها قطعا در بازیگری و مثلا پردازش و درک شخصیتها یا موقعیت آنها به من کمک میکند.
یکی از تعاریفی که درباره سینمای مستند شده، این است که آن را ثبت تصویری رفتار انسانها معرفی کرده است. به نظر میرسد این تعریف با زاویه دید شما به سینمای مستند به عنوان یک بازیگر انطباق دارد.
مقدمی: دقیقا. بگذارید خیلی مصداقی و با مثال از همین مستند «در جستوجوی فریده» به این موضوع بپردازم. در این مستند دو تا شخصیت وجود دارند که من دوست دارم یک روز نقش آنها را بازی کنم. یکی مادر خانواده سوم است و یکی هم خود فریده. مثلا نگاه فریده پر از جستوجو و پرسش بود و موقعیت پیچیده و البته پر از هیجان و التهابی داشت. طبیعتا تماشای این مستند کمک میکند با ویژگیهای رفتاری یا احساسی کسی که سالها خانوادهاش را گم کرده، آشنا شوم، یا آن مادری که سالهاست فرزندش را گم کرده. تماشای این مستند به من بازیگر از منظر بازیگری کمک میکند مابهازای واقعی یک نقش مشابه را در سینمای داستانی با ارجاع به این مستند یا نمونههای شبیه به آن بازسازی کنم. به نظر سینمای مستند میتواند تجربه مشاهدهگری در رفتار دیگران را برای یک بازیگر فراهم کند؛ تجربهای ثبتشده که هر وقت لازم باشد، میتواند به آن مراجعه کند.
شجاعنوری: واقعیت این است که بازیگران خودشان هم مخاطب فیلمها هستند؛ چه فیلم داستانی، چه فیلم مستند. و ممکن است به عنوان یک انسان یا مخاطب به مستند علاقه داشته باشند و این علاقه هیچ ربطی هم به شغلشان و ارتباط آنها با سینما یا کلا دنیای تصویر و نمایش نداشته باشد. ضمن اینکه اساسا یکی از کارهای مهم برای هر بازیگری که از نان شب هم برایش واجبتر است، مشاهده است. مشاهده کردن چیزهای مختلف. در واقع مشاهده کردن همه چیز. هر چقدر آنچه بازیگر مشاهده میکند، اورژینالتر و واقعیتر باشد، تاثیر بیشتری از آن میگیرد و جوهر درونیاش صیقل بیشتری پیدا میکند. بالطبع بر کیفیت حرفهاش به عنوان بازیگر هم تاثیر میگذارد. از اینرو مستند به عنوان یک واقعیت اورژینال یکی از بهترین ابزارهای مشاهده است. مثلا مفهوم گمگشتگی یا اهمیت هویت برای انسان به عنوان یک واقعیت در مستند «در جستوجوی فریده» به شکل اورژینالی به تصویر کشیده میشود و این برای مشاهدهگری بازیگر یک فرصت طلایی است. البته به این هم اشاره کنم که علاقه به مستند و عادت مستندبینی را باید فارغ از مقوله یا موقعیت بازیگری دید. به این معنا که خیلی از بازیگرها هم هستند که خیلی اهل تماشای مستند نیستند و از این فرصت جهت مشاهدهگری واقعیت استفاده نمیکنند.
به نظر میرسد شما جزو آن دسته از بازیگرانی هستید که به شکل هدفمند مستندها را دنبال میکنید.
شجاعنوری: خب من علاوه بر بازیگری، تهیهکننده هم هستم. ضمن اینکه پنج سال هم مسئول خرید برنامههای خارجی از جمله مستند برای تلویزیون بودم. فکر میکنم سالی ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ ساعت مستند برای تلویزیون میخریدم و بالطبع آنها را تماشا میکردم. از اینرو هم در جریان فضای مستند و تولیدات آن بودم و هم مستند دیدن به یک عادت رفتاری در من بدل شد؛ البته عادتی که با علاقه گره خورده بود. در واقع مستند همیشه برای من یک دغدغه بوده و هست. واقعیت این است که ما در زمینههای مختلف حرف برای گفتن داریم که همه این حرفها را نمیشود در قالب فیلم داستانی بیان کرد. لذا مستند امروزه یک نیاز و ضرورت فرهنگی است برای بیان حرفهای ما و باید خیلی جدیتر از گذشته به آن نگاه کرد. من همیشه تاکید میکردم که باید جریان مستندسازی را در کشور راه بیندازیم و قبل از اینکه دیگران ما را تعریف کنند، خودمان خودمان را تعریف کنیم.
«در جستوجوی فریده» فارغ از بحث محوریاش که با مفهوم هویت فردی و ملی گره میخورد، سرشار از ارجاعات فرهنگی و اجتماعی مختلفی بود که از لایههای درونی مستند قابل استخراج بود. مثلا تفاوتهای فرهنگی ما با غربیها که به شکل مصداقیتر میتوان این مسئله را در رفتارشناسی سه خانواده ایرانی در مواجهه با فریده و قیاس آن با رفتار خانواده هلندی فریده جستوجو کرد. برای شما کدامیک از این وجوه مستند جذابتر بود، یا تاثیر بیشتری از آن گرفتید؟
مقدمی: با توجه به اینکه قهرمان قصه این مستند یک زن بود، بالطبع از این حیث برای من خیلی جذاب بود و اینکه او فارغ از هویت جنسیاش در پی هویت ملی و تاریخی خودش میگشت و بهویژه اینکه نگاه فریده خیلی نگاه پرسشگرانه و پر از سوالاتی بود که سالها در ذهنش تلنبار شده بود. به نظرم نکتهای که شما اشاره کردید هم خیلی مهم بود. اینکه متوجه تفاوتهای رفتاری یا فرهنگی بین خودمان و اروپایی ها هم بشویم. در «در جستوجوی فریده» در واقع ما با تفاوت فرهنگی بین هلند و خراسان روبهرو هستیم. درحالیکه من فکر میکنم اگر خانواده فریده در تهران هم بودند، باز هم این تفاوتها ملموس بود و به یکی از ویژگیهای بارز مستند بدل میشد. البته برای من نه صرفا این تفاوتها، که اساسا تماشای رفتارهای خانوادههای ایرانی و تفاوتهایی هم که بین خودشان در ارتباط با فریده وجود داشت، جذاب بود. بهویژه مادر خانواده سوم که همانطوری که اشاره کردم، واقعا دوست دارم یک روز در یک فیلمی این شخصیت را بازی کنم. به نظر من یکی از جذابترین سکانسهای فیلم مربوط به دعوای خانواده سوم بود. شاید یک شباهتهایی بین این زنان یا مادران با نقشی که من در فیلم «خجالت نکش» داشتم، وجود داشت. یکی از کارکردهای تماشای مستند همین پیدا کردن شخصیتها و رفتارهای آنها در مستند است که برای من مادر خانواده سوم یکی از این شخصیتهای الهامبخش بود. یک نکته دیگر از تماشای این مستند، فکر کردن به این موقعیت برای خودم بود. یعنی با خودم فکر میکردم اگر من سرپرستی یک کودک را به عهده میگرفتم، بعید میدانم که مثل خانواده هلندی فریده در چهار، پنج سالگی این راز را افشا میکردم. نوع مواجهه خانواده هلندی با این مسئله و تفاوتهای آنها با ایرانیها هم از جمله مهمترین نکات جذاب این مستند برای من بود.
شجاعنوری: به نظرم اگر در ایران بود، به فریده نمیگفتند که مثلا بچه سرراهی است، اما در غرب خیلی راحت این موضوع به بچههای اینجوری گفته میشود. برای اینکه به لحاظ تربیت اجتماعی مردم زیاد به قضاوت هم نمیپردازند و هر کس حوزه خصوصی خودش را دارد و در واقع فردیت آدمها بیشتر به رسمیت شناخته میشود. قوانین اجتماعی هم از این فرهنگ صیانت میکند. در واقع اینکه یک کودکی سرراهی باشد، تاثیری در رشد فردی و اجتماعیاش ندارد، یا شخصیت و هویت فردیاش تحت فشار قضاوتهای مردم نیست، یا مثلا مزیتها و امتیازهای اجتماعی خود را از دست نمیدهد. اما در اینجا همین که متوجه شوند بچه فلان خانواده سرراهی است، یا از شیرخوارگاه آمده، درباره او قضاوت میشود، یا با نگاه بدبینانه و تردیدآمیز با او رفتار میشود.
ضمن اینکه از بسیاری از حق و حقوق انسانی و اجتماعی خودش ممکن است محروم شود. بنابراین برای بسیاری از مخاطبان ایران شاید جای سوال یا تعجب وجود داشته باشد که چرا خانواده هلندی فریده این مسئله را به او گفتند و راز نگهدار نبودند. درحالیکه در آن فرهنگ و نظام اجتماعی این رازداری نیست، بلکه یک نوع پنهانکاری و دروغ است و برعکس این را حق او میدانند که بگویند چه گذشتهای داشته است. نکته مهمی که در مستند «در جستوجوی فریده» وجود دارد که شاید در ظاهر خیلی آشکار نیست و متوجه آن نمیشویم، تفاوتهای ما و غربیها در قضاوت همدیگر است. حتی در اختلاف و دعوایی که در بین خانواده سوم میبینیم، این قضاوت و حکم صادر کردن درباره رفتارهای خودشان وجود دارد و حتی جلوی فریده هم از بروز و آشکار شدن این دعوای خانوادگی پرهیز نمیکنند. من حتی معتقدم اگر فریده دختر یکی از این سه خانواده بود، چهبسا بعدها و بهتدریج درباره او نیز قضاوتهایی صورت میگرفت و زندگی کردن را برای او سخت میکرد. یک تجربه جالبی که از تماشای «در جستوجوی فریده» برای من حاصل شد، یک نوع همذاتپنداری خیلی نادر بود. کسی که متعلق به جای دیگری است، اما مجبور است در جای دیگری زندگی کند. این یک تلنگر برای من بود. یعنی به این فکر میکردم که اگر یکهو یک نامه به دستم برسد که بگوید تو مثلا متعلق به یک قوم و قبیله در آفریقا هستی، چه احساسی به من دست میدهد و چه حسوحالی نسبت به جهان پیرامونم پیدا خواهم کرد، حتی به آدمهای آشنای اطرافم. این مستند مغتنم چیزی که به من داد، فرصت همین همذاتپنداری بود. اینکه منِ مخاطب نه به عنوان بازیگر، که به عنوان یک انسان اگر خود را جای فریده بگذارم، از حیث هویتی چه حالاتی را تجربه میکنم و شخصیت و زندگی من به چه تحولاتی دچار خواهد شد. به نظرم با توجه به پررنگ بودن عنصر هویت در این مستند، تماشای آن نیز میتواند مخاطب را به تامل درباره هویت خود ترغیب کند. این هویت میتواند هویت انسانی و فردی باشد، یا هویت ملی و قومی و بومی. «در جستوجوی فریده» در یک روایت کلانتر مخاطب را با خودش روبهرو میکند. شما به تفاوتهای فرهنگی اشاره کردید. به نظرم یکی از مصادیق این تفاوت را باید در نوع مواجهه مخاطب با این مستند جستوجو کرد. فکر نمیکنم آنقدری که مخاطب ایرانی از تماشای این مستند گریه میکند، یک مخاطب هلندی یا سایر کشورهای اروپایی، گریه کند. این مصداقی از همین همذاتپنداری مخاطب ایرانی با فریده است. اگر مخاطب ایرانی با فریده و موقعیت او احساس همذاتپنداری نمیکرد، اینقدر به لحاظ عاطفی و حسی متاثر از فیلم نمیشد. ضمن اینکه در این مستند نه فقط فریده، که انواع و اقسام کاراکتر و شخصیتها بودند که هر مخاطبی ممکن است با یکی از آنها همذاتپنداری کند. شخصیتهایی که بهشدت برای ما آشنا هستند و روحیه آنها را میشناسیم. شاید برای شما جالب باشد، ولی من فکر میکنم در بین این سه خانواده ایرانی قطعا کسانی بودند که شوق ویزای هلند را داشتند و اینکه از طریق فریده به این هدف برسند. در واقع به طمع رفتن به اروپا دوست داشتند فریده به عنوان خواهر آنها پذیرفته شود. یک بخشی از تماشاچیان سالن ممکن است با این عده احساس همذاتپنداری کنند. در واقع سوژه مستند به گونهای است که میتوان انواع واکنشهای انسانی را از دل آن بیرون کشید و نسبت به این مواجهههای گوناگون همذاتپنداریهای متفاوتی را شاهد بود.
یکی از تضادهای فرهنگی که در میان خانوادههای ایرانی در این مستند وجود داشت، این بود که با وجود باورهای اعتقادی و بافت مذهبی یا سنتی که داشتند، خیلی راحت فریده را در آغوش میگرفتند و میبوسیدند، آن هم قبل از اینکه جواب آزمایش معلوم شود. در واقع در ارتباط با فریده خیلی محرم و نامحرم نمیکردند و انگار برای آنها بعد عاطفی قصه بر بعد اعتقادی آن میچربید.
شجاعنوری: آره. گاهی احساس میکردی که ماچ مفت گیر آورده اند!(خنده)
مقدمی: البته آن مادر سومی که من دوستش دارم، نسبت به این مسئله حساس بود و یک جا میگوید از کجا میدانید دختر ما هست یا نه. و در واقع نسبت به این مسئله شاکی بود. ولی به نظر من ابعاد عاطفی و حسی قصه آنقدر قوی بود که خیلی به این مسئله فکر نمیکردند و حتی در ارتباط با اعتقادات فریده هم خیلی حساس نبودند.
شجاعنوری: درست است. یک جا هم یکی از پدران خانواده درباره مذهب فریده ازش میپرسد و میپذیرد که او هنوز مذهب خاصی را انتخاب نکرده و با این مسئله با تساهل برخورد میکند. البته اگر فریده دختر یکی از آن خانوادهها بود و این مسئله اثبات میشد، شاید بعدها مسائل اعتقادی منجر به چالشها یا اختلافاتی بین آنها میشد و بههرحال باید یک جوری تکلیف این مسئله را روشن میکردند. مسئله این بود که آنها مطمئن بودند و باور داشتند فریده دختر آنهاست و برای همین از منظر محرم و نامحرمی به آن نگاه نمیکردند. به این مسئله از منظر دیگر هم میتوان نگریست. یکی از خصلتهای ایرانیها ترس از دست دادن است و آنها از اینکه فریده را از دست بدهند، ترس و نگرانی داشتند. ترس از دست دادن چیزی است که ایرانیها به خاطر آن خیلی مماشات میکنند. یا ترس طردشدگی و پذیرفته نشدن. همین ترسهایی که به نوعی در خود فریده وجود داشت و وقتی در پایان مستند به هلند برمیگردد، میگوید تجربه این سفر موجب شد با ترسها و حس طردشدگی که سالها با آن زندگی کردم، خداحافظی کنم و به آرامش برسم.
به نظرم فردیت در فریده خیلی پررنگتر از خانوادههای احتمالی ایرانی خودش است. این هم به محیط و سیستم تربیتی و فرهنگی برمیگردد که در آن بزرگ شده است. اما سبک زندگی ایرانی، دستکم زندگی سنتی، بیشتر جمعگرا بوده و این مسئله در مقایسه بین رفتار فریده و خواهر و برادران احتمالی او کاملا مشهود است. یکی از ویژگیهای این مستند فهم این تفاوت در سبک زندگی غربی و شرقی است.
مقدمی: کاملا موافقم. این تضاد بین فردگرایی و جمعگرایی را حتی در مقایسه بین کلانشهر و شهرستانها یا روستاها در درون خود ایران هم میتوان حس کرد، چه برسد بین فردی از هلند با فردی از روستاهای خراسان. به نظر من هم این تضادها در مواجهه فریده با خانوادههای ایرانی کاملا خودرا نشان میداد. البته تازگی این روابط و فرهنگ برای فریده آنقدر جذاب بود که این تضادها او را اذیت نکند، اما به قول آقای شجاعنوری اگر این روابط ادامه پیدا میکرد، بهتدریج و در طول زمان ممکن بود به مشکلاتی برای هر دو طرف ماجرا بینجامد.
شجاعنوری: من که فکر میکنم اگر فرض بگیریم یکی از سه خانواده، خانواده اصلی فریده بودند و فریده در بین آنها زندگی میکرد، بهتدریج ممکن بود به یک معضل بدل شود. در واقع همین تضادهای فرهنگی و تربیتی ممکن بود بین آنها اختلاف ایجاد کند. مثلا همین فردیتی که به آن اشاره کردید، ممکن بود به منیت و خودخواهی تعبیر شود و بهتدریج زمینههای ناسازگاری پررنگتر شود. از اینرو میتوان به این اندیشید که تفاوت هویتهای فرهنگی ممکن است هویت خویشاوندی و خانوادگی را هم تحت تاثیر قرار دهد و عامل ژنتیکی لزوما دلیل بر تفاهم و همدلی بین اعضای یک خانواده نباشد. از سوی دیگر هم نمیتوان منکر عامل ژنتیکی شد. همین تاثیرات ژنی است که فریده احساس نزدیکی و سنخیت با ایرانیها دارد و با اینکه خانواده خودش را پیدا نکرده، اما همین که در ایران و بین ایرانیها قرار میگیرد، انگار در درون یک خانواده بزرگتری قرار گرفته و از تعامل و مراوده با آنها احساس آرامش میکند. در طب سنتی اصلی وجود دارد که هر جا میروید، میوه همانجا را بخورید، یا توصیه میشود هر فصلی میوه همان فصل را بخورید. خب اگر این یک قانون درستی باشد، که فکر میکنم هست، پس کسی هم که در یک سرزمینی به دنیا میآید، ژنش با محیط آنجا سازگاری دارد و متناسب با ویژگیهای محیطی آنجاست. شاید به همین دلیل است که فریده در ایران احساس راحتی و آرامش میکرد.
مقدمی: در انتهای مستند هم وقتی خانوادهاش را پیدا نمیکند، اما از سفر به ایران احساس رضایت دارد و میگوید همه آن ترسها و احساس طردشدگی و تنهایی که داشته، از بین رفته، و این شاید مصداق حرف آقای شجاعنوری باشد که او با قرار گرفتن در محیط و اقلیم ایران به دلیل همان سازگاریهای ژنتیکی به تعادل و آرامش رسیده است. این مستند به نوعی مفهوم وطن و تعلق داشتن به آن را با نمایش اهمیت هویت ملی برجسته میکند.
شجاعنوری: ضمن اینکه مخاطب ایرانی را به موقعیتی دعوت میکند تا بتواند در یک ارتباط همذاتپندارانه با فریده، مفهوم هویت و نقش آن در شکلگیری شخصیت و سازگاری با محیط زندگی را بهتر درک کند.
منبع: ماهنامه هنروتجربه
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- مهدی شامحمدی: اکران آنلاین تاثیری بر تعداد مخاطبان مستند نداشت/ مستند اجتماعی همیشه پر مخاطب است
- بازخوانی یک قتل از پیش طراحی شده/ نگاهی به مستند «ترور سرچشمه»
- الهام حسینزاده: «هنر و تجربه» به تمرکز پایگاهی، نمایشی و تبلیغاتی نیاز دارد
- کاوه مظاهری: نظم و تمرکز در اکران «هنر و تجربه» ضروری است
- گفت آن گلیم خویش بدر میبرد ز موج/ وین جهد میکند که بگیرد غریق را/ نگاهی به مستند «صبیه»
- آبشخورِ آهوانِ تشنه!/ نگاهی به مستند «مُغیسُف»
- هنروتجربه، شاهرگ حیاتی ورود به سینمای جهان
- نمایش ۶ فیلم مستند ایرانی در برنامه انجمن آسیایی نیویورک
- اطلاعیه موسسه هنروتجربه در واکنش به تصمیم سازمان سینمایی/ قدردانی از سینماگران، امید به آینده
- نگاهی به مستند «زیر این چتر باران میبارد»/ چیزی خزنده و مرموز راه پیدا کرده به دفتر مدیری مسئول
- «کاغذپارهها» از اول بهمن اکران عمومی میشود
- خبرهای تازه از «اکران حقیقت»/ نمایش چهار مستند در بهمن ماه
- صنوبرهایِ شیرین، در همنوازیِ عشق
- مستندهای بخش مسابقه اصلی «ایدفا» معرفی شد
- افتتاح دومین دوره «نگاهی بر سینمای چین» با نمایش فیلم ژانگ ییمو
نظر شما
پربازدیدترین ها
- ردپای یک کارگردان مؤلف / نگاهی به فیلمهای کوتاه سعید روستایی
- وقتی زن تبدیل به «ناموس» میشود/ نگاهی به فیلم «خورشید آن ماه»
- چهره تلخ عشق یک سویه/ نگاهی به فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟»
- موقعیت فیلمهای ایران و سینماگران فراملی در فرانسه
- با نظرسنجی از ۱۷۷ منتقد فیلم؛ نشریه ایندی وایر برترینهای سال ۲۰۲۴ سینما را معرفی کرد
آخرین ها
- حذف فرهنگ از سبد طبقه متوسط؟/ هزینههای سبد فرهنگی خانواده ۴نفره در تهران چقدر است؟
- نکوداشت زنده یاد اکبر عالمی و بزرگداشت مهدی رحیمیان در آیین معرفی برندگان هفتمین جایزه پژوهش سال سینما
- با پیشتازی «۴۷» و «مخفیانه»؛ نامزدهای جوایز اسکار سینمای اسپانیا معرفی شد
- همزمان با سالگرد اولین نمایش عمومی «قیصر»؛ بزرگداشت مسعود کیمیایی برگزار میشود
- دو خبر از جشنواره بینالمللی تئاتر فجر؛ زمان بازبینی حضوری و انتخاب نهایی آثار بخش دیگرگونههای نمایشی/ آغاز ثبتنام اصحاب رسانه و منتقدان
- برگزاری نمایشگاه پشت دریای وهم
- حضور همراه اول با مجموعهای از سرویسهای فناورانه در نمایشگاه تلکام ۲۰۲۴
- بازگشت جنابخان به تلویزیون همراه با محسن کیایی
- «در آغوش درخت» بهترین فیلم بلند سینمای جهان جشنواره هندی شد
- نکوداشت خسرو خسروشاهی در جشنواره فیلم رشد
- «شهر خاموش» و «شناور» در شبکه نمایش خانگی
- به پاس یک عمر دستاورد سینمایی؛ خرس طلایی افتخاری برلین به تیلدا سوئینتون اهدا میشود
- کنسرت نمایش ایرج، زهره، منوچهر / گزارش تصویری
- حقایقی درباره محمد نوری به بهانه سالروز تولد او/ مردی که از شکست هراس نداشت
- ذلت ماندن یا لذت رفتن و رستن!
- جدول فروش سینمای ایران در آخرین روز پاییز/ پنج فیلمی که از ابتدای امسال بیش از ۱۰۰ میلیارد فروختند
- نمایش «دِویل» تمدید شد/ آغاز اجرای نمایش «تشنگان» از ۴ دی
- شایعه فروش آثار تجسمی مربوط به فروغ فرخزاد و سهراب سپهری/ سریال و فیلم مستند سهراب و فروغ به زودی کلید میخورد
- نامزدی یک فیلم کوتاه ایرانی-آمریکایی در جوایز آکادنی فیلم سوئد
- نشست خبری بزرگداشت فروغ فرخزاد / گزارش تصویری
- درباره سه مستند سینماحقیقت/ از جسارت نمایش عریان اعتیاد تا عشق به سینما در اتاق آپارات
- به خاطر نقش برجسته در صنعت سینما؛ کریستوفر نولان و همسرش، شوالیه و بانوی فرمانده شدند
- چرا «لیلی» سریال «داییجان ناپلئون» زشت بود؟/ پاسخ ناصر تقوایی را بخوانید
- «تیآرتی» ترکیه آغاز به کار کرد؛ صداوسیما هنوز در فکر سانسور است
- سیمرغ مردمی به جشنواره فیلم فجر بازگشت
- بستههای ویژه شب یلدای همراه اول با هدیه دیجیتال معرفی شد
- آنونس رسمی عاشقانه «عزیز» رونمایی شد
- با نظرسنجی از ۱۷۷ منتقد فیلم؛ نشریه ایندی وایر برترینهای سال ۲۰۲۴ سینما را معرفی کرد
- احمد رسولزاده و «بنهور» در بیست و هفتمین قسمت «صداهای ابریشمی»
- درباره «بی همه چیز»؛ درامی پیچیده با شخصیتهایی چندلایه