تاریخ انتشار:1399/07/02 - 18:47 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 142922

سینماسینما، زهرا مشتاق

فیلمی از کف به سطح. یعنی فیلمی درباره زنان طبقه متوسط جامعه افغانستان، از صحرا کریمی که به‌هرحال به واسطه افغان بودن ایشان، شکل درست‌تری از جامعه به تصویر کشیده می‌شود. فیلمی که البته می‌توانست بهتر و تاثیرگذارتر باشد.

حوا به نسبت مریم و عایشه، قصه قوی‌تری دارد. وجه مستند آن پررنگ‌تر است و از بقیه قسمت‌ها اثرگذارتر است. زنی در آخرین ماه‌های بارداری و زندگی‌اش در یک خانواده سنتی افغانستانی که به زن، نگاهی از پایین به بالا می‌شود. 

حوا با کار تعریف می‌شود. رتق و فتق تمامی امور با اوست. حتی باید به فکر ظرف تف پدرشوهرش هم باشد و از او غر بشنود که چرا ظرف را دیر آورده و او منتظر خالی کردن ناس در دهانش مانده است. مادرشوهر حوا توانی برای حرکت ندارد و‌ حوا با آن شکم برآمده مسئول تروخشک کردن او هم هست. و بی مسئولیت‌تر از همه همسر نامهربانی است که رویه‌اش دعوت مهمان‌های هرشبه‌ای است که مصایب زن حامله‌اش را دوچندان سازد. حوا به فکر همه هست، حتی گربه‌ای که به‌سختی از پله‌های ناامن بالا می‌رود تا برایش شیر بگذارد.

حوا سفره گشوده‌ای است درباره بافت سنتی و غالب اجتماع افغان، در کشوری که زن می‌تواند زندگی خوار و خفیفی داشته باشد. زن هست که کارراه‌انداز باشد. زن هست که از صبح تا شب جای خود و دیگران کار کند و بی مسئولیتی دیگران را پر کند؛ دیگرانی که می‌توانند هم‌جنس او یا از جنس دیگر باشند. 

حوا بیش از آن‌که کارکردی درونی داشته باشد، برای نمایش به دیگرانی است که قرار گرفتن زن در این موقعیت برایشان باورنکردنی است. زن‌هایی تحلیل‌رفته در جامعه‌ای که ارزش و اعتباری برای زنان خود قائل نیست. و زنان در ردیف اشیای مکانیکی و ربات‌هایی همه‌کاره دیده و تعریف می‌شوند. زنانی که روحیه مطالبه‌گری به آن‌ها آموخته نشده و در زیر و بالای جامعه‌ای با حکم‌ها و فرمایشات معمول مردانه له و فراموش می‌شوند. 

حوا تلاشی برای تغییر شرایط و جایگاه خود نمی‌کند. حتی نافرمانی هم نمی‌کند. چون با این چهره از خود آشنا نشده، چون نمی‌داند و بلد نیست که می‌تواند به آن‌چه شرایط زندگی بر او تحمیل کرده، بشورد و اعتراض کند. چون همراه و هم‌دلی ندارد و تنها پناهش جنین درونش است که با حرکت‌هایش و لگدهای پاهای کوچکش به مادر خود اندکی خوش‌بختی می‌بخشد.

گرچه جنس گرفتاری‌های مریم از حوا جداست، اما او هم اسیر نگاه‌های مردانه‌ای است که زن برایشان تعریفی جنسیتی دارد. حتی اگر چون مریم، خودش را به سطحی قابل قبول از جایگاه اجتماعی رسانده باشد. اما درهرحال یک زن، یک زن است، و در نگاه یک جامعه مردسالار، زن می‌تواند و باید شکل خواسته‌های آنان باشد. تقاضاهایی حقیر که به صرف خواست مردان باید عملی شود. مریم بر همین نگاه است که می‌شورد. چون زنی تحصیل‌کرده است. گوینده خبر است و سطح آگاهی‌اش از زنان دیگر فراتر است. گرچه او هم زخم‌خورده جهان مردان بی‌وفاست؛ مردانی که می‌توانند زنان را به مثابه نان‌های گوناگون به سفره خود برند و هر بار از هر نانی که میلشان می‌کشد، بخورند. چون اندازه زنان همین‌قدر برایشان معنا می‌شود. هر چه تازه‌تر، خوش‌مزه‌تر. مردانی که نان‌های بیات ته سفره خود را روانه سطل زباله می‌کنند. رخت عروسی بر تن مریم یادآور زیبایی و تازگی فراموش‌شده زنی است که زخم خیانت، درونش را له کرده، و این توهین او را غمگین و دل‌شکسته کرده است؛ گرچه سعی می‌کند هنوز قوی باشد و خود را قوی نشان دهد.

اما عایشه در این میان موقعیت دشوارتری دارد. با بچه‌ای در شکم از هوسی مردانه که در نگاه دخترانه و جوان او عشق معنا می‌شده. او در حالی در آستانه ازدواجی ناخواسته است که باید برای سقط جنین مردی دیگر پولی مهیا کند. تنها حامی او دوستش مرضیه است که می‌خواهد به او کمک کند.

نکته‌ای که در این سه قصه متصل به هم وجود دارد، تنهایی زن‌ها و حتی عدم هم‌دلی زنان، در یک نگاه کلی به یکدیگر است. 

مادرشوهر حوا از او حمایتی نمی‌کند، چون او خود نیز در زندگی حوا بار مضاعف است و معلوم هم نیست اگر دست ‌و پایی داشت، کارکردی حمایتی و هم‌سویی با او می‌داشت. حتی مادر حوا هم نمودی ندارد، چون او نیز چه بسا روزگاری چون دخترش گذرانده یا داشته باشد.

مریم نیز تنهاست. تنهایی عمیقی که از دیروز و امروز گذشته و ساحت زندگی او را انباشته از رنج و فراموش‌شدگی کرده است. درست مثل تنهایی عایشه که حتی با مادر خودش قابل تقسیم نیست. انگار زن‌ها هم می‌توانند جنسی از سختی و قلدری جهان مردان را به تن کرده، نسبت به هم‌جنسان خود بی‌تفاوت و ظالمانه رفتار کنند. 

هماره گفته‌اند وظیفه فیلم‌ساز ارائه راه‌حل نیست. اما ایجاد تغییر در رویه قهرمان فیلم می‌تواند حتی اگر نه به هم‌ذات‌پنداری، به تلنگری در مخاطبان تبدیل شود. ساخت فیلم در جامعه‌ای مردسالار و زن‌نحیف چون افغانستان فرصتی است که می‌تواند و باید در بهترین و مستحکم‌ترین رویکرد ممکن از آن بهره جست. باید از جنسی باشد که مردان را متوجه رفتارهای غلط سنتی و فرهنگی آن‌ها کند. گرچه حوا، مریم و عایشه نمایندگان زنانی در هر جامعه سنتی می‌توانند باشند. ظلمی که میان بسیاری از اقوام نیز قابل مشاهده است و امکان تسری دارد.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها