ما روی صحنه تنها بازیگری را دیدیم که روبهرویمان ایستاد و با بُغضی گفت: «من یک اشتباه کردم و میخواهم بخشیده شوم. همه اشتباه کردهاند، شما تا حالا اشتباه نکردهاید؟ شما هم میخواهید بخشیده شوید؟» اما هیچکدام نمیدانستیم چقدر گفتن این جملههای بهظاهر ساده برای «میلاد» که سه سال و هفت ماه است به دلیل مشارکت در قتل عمد زندانی است و اکنون حکم قصاصش آمده، سخت و دردآور میتواند باشد.
به گزارش سینماسینما، میلاد در ملایر به دنیا آمد و به دلیل آنکه باید کار میکرده تا خرج خود را در بیاورد، تا اول راهنمایی بیشتر درس نخوانده است. وقتی بچه بوده، پدرش فوت کرده و یک ساله بوده که مادرش دوباره ازدواج کرده است. از نوجوانی برای کار به تهران آمده اما اکنون بیش از سه سال است به دلیل مشارکت در قتل عمد، در کانون اصلاح و تربیت تهران زندانی است.
میلاد که چندی پیش گزارشی دربارهی او با تیتر بازیگری زیر سایه حکم اعدام در ایسنا منتشر شد، به تازگی در مصاحبهای که در کانون اصلاح و تربیت با او انجام شد، گفت: من از ۱۲ سالگی تنها زندگی کردم، زیرا خرجم را نمیدانند و ناپدری، من را اذیت میکرد و کتک میزد. مجبور شدم به تهران بیایم و در مانتو دوزی و مزون لباس عروس کار کنم. این کار را بلد بودم چون شاگرد مانتو دوزی در ملایر بودم. در ملایر هم سرکار رفتم چون خانواده به من خرج نمیدادند. بعد از دوسال یعنی ۱۴ سالگی به ملایر برگشتم و با دوستم به گچساران رفتم و نزدیک یک سال و نیم گچ کاری کردم. در آمد خوبی داشتم و ماهی دو میلیون تومان پول در میآوردم. با درآمدم هم، اجاره خانه میدادم و لباس میخریدم. صاحب کارم در تهران که ماجرای زندگی مرا میدانست، به من غذا میداد و حتی مدتی هم پیش زن و بچه صاحب کارم زندگی کردم.
این پسر که حدود یک هفته است، خودش هم از تایید شدن حکمش مطلع شده، درباره جرمی که مرتکب شده است، اینگونه توضیح میدهد: از بچگی با سیاوش (مقتول) رفیق بودیم و بچه ملایر بود. مدتی که در تهران کار میکردم، خانواده او گفتند سیاوش را به تهران ببر تا او هم کار کند. او را آوردم اما کار نمیکرد. بعد از مدتی گفتم سیاوش، نمیخواهد این مدلی کار کنی. تو برو خانه، من برایت پول میفرستم. او گفت من محتاج پول تو نیستم اما من گفتم با خانوادهات صحبت میکنم و دلیل برگشتت را توضیح میدهم. به همین دلیل برگشتیم ملایر، نزدیک دو هفته در ملایر بودم و به خانواده او گفتم نمیخواهد پیش من کار کند و به تهران برگشتم. وقتی سیاوش فهمید خانه ما در ملایر خالی است، با پدرش وسایلمان را دزدید. پسر ناپدری من این صحنه را دیده بود و به خانواده خبر داد. مادرم شماره من را نداشت اما نمیدانم چگونه با من تماس گرفت و هر حرفی از دهانش در میآمد به من گفت. گفت مگر نگفتم با سیاوش رفاقت نکن، او دزد است، اما باور نمیکردم. به سیاوش زنگ زدم و او گفت من این کار را نکردم و بعد به مادرم زنگ زد، او را تهدید کرد و ناسزا گفت.
او ادامه میدهد: مادرم صدای سیاوش را ضبط کرده بود و برای من پخش کرد. من هم گریه میکردم. همان زمان همجرم من (محمد) از سر کار برگشت و به او گفتم سیاوش این کار را کرده است. سیاوش داماد خانواده محمد بود و از او عقده داشت، چون پدر و مادرش را اذیت کرده بود. گفت زنگ میزنم به سیاوش تا به تهران بیاید و بعد اذیتش کنیم. او دزدی کرده بود و در تهران فراری بود. همجرمم او را به زیباشهر آورد و با هم به خارج از شهر و بیابانی که در نزدیکی خانهمان بود، رفتیم. همجرمم دو چاقو با خود آورده بود. او به سیاوش گفت چرا میلاد را اذیت کردی و او میگفت من این کار را نکردم. گفتم من صدایت را شنیدم، گفت حالا مشکل داری توانستم و این حرفها را به مادرت گفتم؟ محمد او را گرفت و به من گفت، میلاد او را بزن. اول به او مشت زدم بعد اصرار کرد با چاقو بزن و چاقو را از زیر پایش و زیر خاکها در تاریکی پیدا کردم و داخل شکم سیاوش فرو کردم. وقتی او داد زد، فهیدم چه کردم. چاقو از دستم افتاد و سیاوش برداشت تا ما را بزند، همجرمم او را زد و چاقو را گرفت. محمد هم در دادگاه قتل را گردن من انداخت. محمد، سیاوش را همانجا خاک کرد. پس از قتل، محمد ماجرا را برای پسرعمویش تعریف کرد. یک روز که به شهرستان رفتم تا به داییام سر بزنم، مادرم زنگ زد و گفت بیا تهران کارت دارم. او از ماجرا خبر داشت و میخواست مرا تحویل دهد اما پسرعموی همجرمم پلیس آورد و من را گرفتند. درواقع یک و نیم ماه بعد از حادثه دستگیر شدم.
میلاد مدتی بعد از ورودش به کانون اصلاح و تربیت و آمدن گروه هنری فرزاد خوشدست و پروژه «خط باریک قرمز» در این تیم قرار میگرد و به عنوان بازیگر از بین ۲۵۰ نفر انتخاب میشود تا با آنها همکاری کند، او در این باره میگوید: از بازیگری خوشم آمد البته قبلا هم علاقه داشتم اما موقعیتش نبود تا اینکه آقای خوش دست و توماج دانش بهزادی آمدند و از ۲۵۰ نفر تست گرفتند و ۱۰ و ۱۲ نفر انتخاب شدیم. فکر نمی کردم انتخاب شوم. اعتماد کردم چون از رفتار و صحبت کردنشان بدی ندیدم.
این پسر درباره تاثیر حضورش در این نمایش بر روی شخصیت و زندگیاش معتقد است: میلادِ بعد از تئاتر ساکتتر شده است و یاد گرفتم با کسی که میخواهم ارتباط برقرار کنم چگونه صحبت کنم و چه رفتاری داشته باشم. تا قبل از بازی در تئاتر به مرخصی نرفته بودم و وقتی انتخاب شدم و میخواستیم برای اجرای نمایش بیرون برویم، کمی تردید داشتیم، اما حس خوبی داشتم. چون آنها در حق من خوبی کرده بودند و اطمینان کرده بودند اصلا به فرار فکر نکردم و پشیمان هم نیستم که فرار نکردم. درست است جانم مهم بود اما فرار کردن من، چند نفر دیگر را درگیر میکرد و دوست نداشتم برای کسی اتفاقی بیفتد.
او درباره تجربه و حسش از زمانی که نمایش را روی صحنه اجرا کرد و بعد از آن، گفت: موقع تئاتر به مردم نگاه میکردم و بعضی حرفهایمان قبول میکردند و برخی تیکه میانداختند و باور نکردند. من گفتم من را ببخشید یک خانم گفت نمیبخشمت. توماج از قبل به من گفت ممکن است هر حرفی را به تو بگویند و فحش بدهند اما تو کار خودت را بکن. دوست نداشتم برگردم داخل زندان و دوست داشتم بعد از اجرا در جشنواره با مادرم به خانه برگردم، دلم برایشان تنگ شده بود. دم اتوبوس به توماج گفتم کاش آن موقع که این اتفاق قتل پیش نیامده بود با شما آشنا میشدم و من را سر تئاتر میبردید تا این فکر در ذهن ما نمی آمد که قتل کنیم. این تئاتر و تمام تمرینات روی من تاثیر گذاشت.
میلاد که روی نقاطی از بدنش جای خودزنیهایی دیده میشود که به اوایل ورودش به زندان برمیگردد، بیان میکند: من با رفتار و طرز صحبت کردنم بعد از آزادی میتوانم ثابت کنم آدم خوبی هستم. خیلی شبها به این فکر میکنم، ممکن است حکم اجرا شود. دو سه بار با خانوده شاکی صحبت کردم که اگر میخواهند قصاص شوم زودتر این کار را انجام دهند چون دیگر نمیتوانم تحمل کنم و اگر بمیرم بهتر از این است که زجر بکشم. من ۲۲ سالم است، بزرگتری ندارم که برای من پادر میانی کند. مددکار به من گفت درخواست دیه کنم و گفته بود باید به ورامین برود و خانواده شاکی خیلی مبلغ بالایی خواستهاند. من پول ندارم و کسی را هم ندارم.
این پسر ادامه میدهد: من روی صحنه تئاتر گفتم که «من یک اشتباه کردم، میدانم و میخواهم بخشیده شوم. همه اشتباه کردهاند، شما تا حالا اشتباه نکردید؟ شما هم میخواهید بخشیده شوید؟» آن لحظه واقعا به این جملات فکر کردم و بغضم گرفت و دیالوگ را به زور گفتم. بعد با خودم گفتم همه اشتباه کردند اما برای من لو رفته است و برای بقیه کسی متوجه نشده است. زیاد فیلم نگاه نمیکنم چون حوصله ام نمیکشد اما به یکی از دوستانم گفتم اگر آزاد شدیم پیش آقای خوشدست برویم و اگر خواست بازیگر شویم. من خودم بازی محمدرضا گلزار و جواد رضویان وامین حیایی را دوست دارم و برنامه عصر جدید را می بینم.
میلاد با مخاطب قرار دادن فرزاد خوشدست به عنوان کارگردان «خط باریک قرمز» با بیان اینکه “بعد کار تئاتر باور نداشتم دوباره برگردید و یاد من کنید” گفت: امیدوارم من را ببخشند و به آغوش خانواده برگردم. همیشه دوست داشتم درس بخوانم اما نمیتوانستم. برادر ناتنی من درس خوانده است. آقای بیرانوند هم مثل من از لرستان آمده است و من هم پرسپولیسی هستم. فکر می کنم دلیل موفقیت او این است که زرنگ بود و برای رسیدن به موفقیت تلاش کرد و به کسی هم کاری نداشت. اولین کاری که بعد از خارج شدن از اینجا انجام میدهم این است که پیش مادرم میروم و سپس سر کار میروم و دوباره شاگردی مزون لباس میکنم و بعد کار خودم را راه می اندازم. از وقتی اینجا آمده ام دیگر حوصله ندارم اما زمانی که در مزون کار میکردم بسیار با حوصله بودم و دوست دارم کارم تمیز باشد و خراب نشود.
او بعد از گفتن این جمله که دوست دارد زندگی تشکیل دهد و بچه داشته باشد، ادامه میدهد: با بچه ام خوب رفتار میکنم، نمیخوام اتفاقی که برای خودم پیش آمد برای بچه ام هم رخ دهد. بزرگترین حسرت زندگی من این است که کاش آن موقع کسی بود که جلوی من را میگرفت و نمیگذاشت این اتفاق بیفتد، کاش سیاوش جواب تلفن همجرمم را نمیداد و در حد یک دعوا همه چیز تمام میشد. بعد از این اتفاق بدترین شرایط زندگیام وقتی بود که حکم قصاص به من دادند. من اگر قاضی بودم و میخواستم حکم دهم نگاه میکردم که طرف مقابلم قبلا رفتارش چگونه بوده و یا اینکه بعدا هم دوباره مرتکب چنین کاری میشود یا نه، بعد حکم میدادم.
میلاد در پایان صحبتهایش میگوید: هیچ اتفاقی به غیر از روزی که به خاطر اجرای تئاتر در جشنواره از کانون خارج شدیم، در زندگیام وجود نداشته که خیلی خوشحالم کند. بزرگترین آرزویم این است که خدا مرا ببخشد و کاش الان مادرم از در بیاید تو!
منبع: ایسنا

لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- مصاحبه تصویری اختصاصی سینماسینما با فرزاد خوشدست به بهانه اکران آنلاین مستند «خط باریک قرمز» (بخش اول)/ مخاطب فرهنگی ما کم شده است
- روایت دکتر پور حسین از مستند خط باریک قرمز فرزاد خوشدست
- بستههای انگیزشیِ زندانبان/ نگاهی به فیلم «خط باریک قرمز»
- هیجانزدگی در مواجهه با سوژه/ نگاهی به فیلم مستند «خط باریک قرمز»
- تلاشی برای درگیر کردن مستقیم هنر با تربیت انسانی!/ نگاهی به «خط باریک قرمز»
- فیلمی مهم که قانونگذاران و مسوولان باید ببینند/ نگاهی به فیلم «خط باریک قرمز»
- گفتوگو با کارگردان «خط باریک قرمز»/ سینما میتواند مثل یک پتو روی یک کارتن خواب باشد!
- رونمایی از تیزر «خط باریک قرمز با صدای سارا بهرامی + ویدئو
- بازیگر «خط باریک قرمز» از زندان آزاد شد
- نجات بازیگر فیلم «خط باریک قرمز» از اجرای حکم اعدام
- “خط باریک قرمز” به جشنواره جهانی بوسان راه یافت
- رونمایی از فیلمی با بازی فرهاد اصلانی،هنگامه قاضیانی و… در جشنوارهی جهانی فیلم فجر
- سیل و آوارگی با «نگاه خیره» روی پرده می رود
نظر شما
پربازدیدترین ها
- انتقاد صریح کمال تبریزی و علیرضا رییسیان از بهرام رادان
- مرگ ناگهانی و غم انگیز بازیگر خردسال فیلم یه حبه قند
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
- از دنیای عجیب، اما نه چندان عجیب سینما/ کارگردانانی که نمیتوانند اجاره خانهشان را بدهند
- صحبتهای رئیس هیئت داوران جشنواره برلین/ همه فیلمها سیاسیاند
آخرین ها
- جایزه بزرگ اسکار کسبوکارهای خاورمیانه به همراه اول رسید
- دو تصویر از تاریخ دوبله ایران
- جشن ۱۹ سالگی کانون ادبی زمستان برگزار شد؛ اهدای مدال سال به شهره سلطانی و مهدی یغمایی/ ایرج مهدیان تجلیل شد
- «مسیح پسر مریم» مینی سریال شد
- معرفی نخستین برندگان جشنواره برلین؛ جایزه بزرگ بخش مسابقه نسل به فیلم ایرلندی رسید
- در برنامه «خط فرضی» مطرح شد؛ خستگی از ما به نسل بعد از ما منتقل شده/ در زیر زمین، شهر دیگری وجود دارد
- نگاهی به سریال تاسیان؛روزی روزگاری ایران
- معرفی پلتفرمهای هوشمند سلامت همراه اول بهعنوان اپلیکیشنهای برگزیده
- انتقاد سازندگی از گفتوگوی کمال تبریزی با ایسنا/ داوران بر اساس مصلحت رای دادند نه کیفیت
- وداع با صدای ماندگار دوبله؛ بدرقه منوچهر والیزاده به خانه ابدی/ دوبلوری بدون جایگزین
- لوئیس بونیوئل فیلمساز در تبعید و صدو بیست و پنج سالگی
- فوت یک هنرمند پیشکسوت؛ عبدالرضا فریدزاده درگذشت
- شاهپور هنوز هست
- فیلمی در نوبت عید فطر به اکران اضافه نمیشود/ اسعدیان: پیشنهاد شورای صنفی نمایش برای بلیت، بیشتر از ۱۰۰ هزار تومان بود
- از دنیای عجیب، اما نه چندان عجیب سینما/ کارگردانانی که نمیتوانند اجاره خانهشان را بدهند
- با دستور وزیر ارتباطات، پروژههای ارتباطی همراه اول در روستاهای استان قزوین افتتاح شد
- جشنواره علیه جشنواره
- جایزه تجلی اراده ملی جشنواره فیلم فجر / گزارش تصویری
- گامی دیگر در جهت حذف سینما از سبد خانوادهها/ افزایش قیمت بلیت؛ ضربه مهلک به سینمای ایران
- مدیرعامل بهمن سبز: چه کسی بلیت ۲۲۰ هزار تومانی پیر پسر را میخرد؟!
- انتقاد صریح کمال تبریزی و علیرضا رییسیان از بهرام رادان
- اعطای تندیس «سازمان سبز برتر» به همراه اول
- پنجمین دوره «طرح پژوهانه همراه» با حمایت از دانشجویان نخبه کلید خورد
- نگاهی به سریال «جانسخت»؛ منتظر غافلگیری بمانیم یا نه؟
- کنسرت نمایش «ژن زامبی» از فردا میآید/بلیت ۵ روز اول به پایان رسید
- «نبض» روی میز تدوین
- نسخه ویژه نابینایان «مادیان» با صدای رعنا آزادیور منتشر میشود
- منوچهر والیزاده درگذشت
- ۱۲ نقشی که برنده اسکار شدند اما قرار بود به بازیگران دیگری داده شوند
- آیا باید از اینفلوئنسرها ترسید؟