تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۰۵/۲۸ - ۱۳:۰۵ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 140820

سینماسینما، حسین سلطان محمدی

«خط باریک قرمز»، اثری است که در گروه سینمایی «هنر و تجربه» به نمایش درآمده است. برای همین باید دید هنر را در چه جستجو کرده و تجربه را در چه موضوعی محک زده است. اما در اینجا قصد آن نیست که برداشتی تخصصی بیان شود. زیرا فیلم واجد نکاتی در حوزه اجتماعی امروز ایران است که در پردازش نوع نگاه سازنده به موضوع، می توان به قصد فیلمساز هم پی برد و نکات نارسا را هم بیان کرد. اثری که با محدودیت سنی به نمایش درآمده است و البته در گروه سینمایی ای که سالن هایی خاص و سئانس هایی تک دارد.

داستان فیلم درباره نمایشی است که با حضور تعدادی از نوجوانان محبوس در کانون اصلاح و تربیت، تمرین و به روی صحنه برده شده است. می گویم نوجوانان، چون برداشت عام این است که این مرکز برای بازپروری متهمان و محکومان زیر هجده سال، فعالیت دارد. برای پیشبرد روند انتخاب و تمرین و اجرا، سازنده از مبحث «سایکوتراپی» بهره برده که در ایران ما به صورت تخصصی کمتر به آن توجه شده و بنا بر اطلاعات انتهای فیلم، راه اندازی نخستین مدرسه تخصصی با این محتوا، در حال پیگیری است. وجود واژه «تراپی» به ما می رساند که نوعی درمان هنری و تصویری را شاهد خواهیم بود. با استفاده از نوشته های میانی، مرحله به مرحله پیشبرد این درمان، از انتخاب و آشنایی تا انتها، به بیننده اعلام می شود و تا انتها به صورت دسته بندی شده جلو می رویم. اما در همین اعلام عناوین بخش های این روش، این پرسش مطرح می شود که اگر بحث درمان و تراپی است یعنی بهبودی و روشنی؛ پس چرا این عناوین در صفحه سیاه و با حروف قرمز و با موسیقی تقریبا کوبنده، اعلام می شود؟ بیننده این اثر، نیاز به این نوع تک ضربه موسیقی یا تیرگی صفحه ندارد. 

چهره های افراد حاضر در این کانون اصلاح و تربیت، تا انتها و بجز یک مورد، نشان داده نمی شود. گفته می شود به خود آنان که برای آنکه در بیرون دچار مشکل نشوید. اقدامی استاندارد و تعریف شده، که خوب است؛ اما برای فیلمی که تماشاگر اندک و خاص جشنواره ای یا تک سئانسی سالن های خاص این گروه هنر و تجربه را دارد، بی معناست. در جامعه پرجمعیتی که سینما برایش مفهوم دارد، کسی چه می داند که چهره شخصی که در اجتماع می بیند، همان است که در فیلم و در کانون بوده یا نه. بر همین مبنا، می توان به تهیه ماسک یا گریم با رنگ سیاه و سفید، خرده گرفت. همچنان که اگر بنا بر نشناختن این نوجوانان بوده، چرا در هنگام اجرای بر روی صحنه در جشنواره تئاتر فجر، چهره خانواده های آنان، پوشانده نشد؟ این اشاره آخر، این شبهه را به وجود می آورد که این افراد، بازیگر بوده اند تا متهم یا مجرم. احتمالا متهمان و مجرمان واقعی کسانی بوده اند که در کارگاه های گوناگون این کانون، در حال آموزش خیاطی، نجاری یا درودگری و امثال آن دیده شدند و حتی هنگام عبور این افراد از میانشان یا کنارشان، خیلی واکنش به آنان نداشتند. حتی اطلاعات آخر فیلم که برای واقع نمایی اثر بیان شد و در آن، سرنوشت بعد از نمایش اثر یا سرنوشت فعلی تک تک این بازیگران طرح شد، می تواند بدین ترتیب مورد شبهه قرار گیرد. البته در زمان نمایش، ما شاهد تقدیر از یکی از بازیگران بودیم که گویا با پیگیری عوامل فیلم یا پیگیری یک وکیل، به آزادی رسیده بود. همچنان که در بیان سرنوشت بعدی اینها که اصطلاحا نوجوان هستند، در فیلمی که پروسه تولید آن، از ۹۵ تا ۹۹ اعلام شده، مطلع شدیم یکی از اینان، به زندگی سالم مشغول است و ازدواج کرده و بچه هم دارد! فاصله نوجوانی تا ازدواج و پدر شدن، خیلی کوتاه نیست؟ اینها واقعا نوجوان بوده اند، یا نکته ای دیگر مطرح است؟

در انتخاب و آشنایی با این افراد، دست اندرکاران اثر از چهره های فعال در امر آموزش بازیگری بهره برده اند که بجز فرهاد اصلانی که نسبت به دیگر چهره ها، می طلبید تا زمان بیشتری از مداومت وی در پیشبرد بخشی از روند پرورش بازیگری این افراد نشان داده شود، بقیه به صورت کامل، این بازیگران یا متهم – مجرمان را به چالش و تحرک کشانده بودند و حتی هنگامه قاضیانی به عنوان یک مادر فرضی، بخوبی این حس را در بیشتر مواقع در این افراد برانگیخت و واکنش گرفت. 

برسیم به موضوعات اجتماعی اثر. هر کدام از این متهم – مجرمان، از علت حضور خود در کانون اصلاح و تربیت، نکته ها گفتند، از دزدی و وزور گیری و موبایل قاپی، تا قتل و مشارکت در قتل و لواط! بیان این اقدامات، یکی از دلایلی است که می طلبید به صورت استاندارد، فیلم با محدودیت سنی رویارو شود. اگرچه به زعم من، بیان «کلمه لواط» هم یکی از آن شبهات درباره بازیگر بودن این افراد است و اینکه چنین کلمه ای در زبان یکی از اینها، از قبل به او آموخته شده بود! چون کلمه ای عام نیست و نوعی ثقل در رساندن معنا دارد. بی پروایی مجرم این فعل در بیان جمله مکمل رفتارش در صحنه ای دیگر، که بچه های جنوب شهر از دختر خوششان نمی آید، عملا بیانگر محتوای فعل او بود. همچنانکه در تصور عام از زندان و زندانی و حضور در جمع منحرفانی مانند این متهم – مجرم، که از تعداد قابل توجهی نام می برد که عمل لواط را با او انجام داده، نوعی خطر یا احتمال بالای گرفتار شدن در سلول به دست او و تکرار این فعل، مطرح می شود و ما را نیازمند شناخت بیشتر از مدیریت کانون می کند. مدیریتی که فیلم به آن ورود نمی کند و برای مقایسه این متهم – مجرمان، با کات های تصویری، فقط سربازان حاضر در کانون را با اشتغالات و تاحدودی سرگرمی هایشان، به قیاس با این همسن و سالان نزدیک خودشان می کشاند. در شنیدن علت گرفتاری در جرم و سپس حضور در کانون این افراد، تقریبا همه به نقش خانواده و اندکی به دوست ناباب اشاره کردند. ناخواسته و بدون بیان کلام بیشتر، ما به موقعیت جغرافیای زیستی این افراد هم تا اندازه ای اشراف پیدا کردیم؛ یعنی علاوه بر واژه جنوب شهر، نام ورامین را هم از یکی از اینها شنیدیم. اینکه یکی شان گفت وقتی برگشتم، برادر دوقلویم من را به نزد دوستان مان برد و آنجا همه چی به او تعارف شده بود، از مواد مخدر تا مشروبات الکلی، یا اینکه یکی گفت برادر دو ساله اش چگونه سهوا در آتش سوخت و جان باخت و پدرش چنان دچار افسردگی شد که از او به عنوان پسر دیگر غافل شد و او راه را کج رفت، نمونه ای از موقعیت اندیشه ای و محیطی زندگی این افراد را به ما نشان داد. بر همین اساس، باید به این اندیشید که در بعد پیشگیرانه و حتی در بعد انتظامی و قضایی، چرا معمولا نقاطی چون جنوب شهر تهران و حتی ورامین، در طی سالیان سال، گرفتار این نوع بزه ها و آسیب های اجتماعی هستند و کمتر اقدامی برای بهبود محیط زیست یا بازسازی و بازیابی اندیشه ای ساکنان این مناطق که تعداد مهاجران در آنها کم نیست، صورت می گیرد؟ 

نکته بعدی، این اثر، بعضی اطلاعات را به صورت عادی، برای بیننده قطعی گرفته است، همانند آنکه کانون اصلاح و تربیت، چگونه جایی است؛ اما نمی گوید که رسیدگی به اتهام یا جرم این نوجوانان چگونه رخ می دهد که حتی متهم به قتل یا مجرم این گونه یا شخص لواط کننده، بسادگی آزاد شده و به سر کار در قهوه خانه می رود یا ازدواج می کند یا پدر شده است. اطلاعات اثر در این حوزه ها ناقص است. همچنان که دربحث موضوع «سایکو تراپی»، اطلاعات و همراهی با افراد در صحنه یا همراهی با بیننده، نارسا پیش می رود تا رسیدیم به اطلاعات مکتوب در تیتراژ پایانی. یعنی علت وجودی فیلم، علت انتخاب بازیگر برای یک نمایش از میان نوجوانان متهم – مجرم، بدرستی بیان نشد. همچنان که می توان این پرسش را طرح کرد که چرا سراغ متهم – مجرمان نوجوان دختر نرفتند؟ چرا این نظریه و روش برای آنها، محک زده نشد؟ و در انتها اینکه، آیا واقعا این «سایکو تراپی» راهگشای سلامت این افراد و رساندن مقامات مسئول به اندیشه اصلاح و آزاد کردن این افراد شد؟ که اگر چنین است، چرا در اطلاعات شناسنامه ای فیلم از این نکته گفته شده که بعضی از اینها قصد دارند هنگام خروج از کانون و رفتن به محل اجرا در جشنواره تئاتر، فرار کنند؟ فرار در انتهای مسیر، یعنی این روش برایشان، مؤثر نبوده است؟ یا اینکه باید می گفتند در ابتدای طرح این موضوع، بعضی از این نوجوانان نقشه کشیدند که بدین وسیله بگریزند اما در انتها، منصرف شدند. همچنان که باید نشان داده می شد که بجز امیر دژاکام، چه کسانی برای بازبینی آمدند؟ یا گفته می شد که «سیدمهدی رحمتی» میان تماشاگران این اثر چه می کرد؟ زیرا ما به عنوان تماشاگر تخصصی، اگر حمل بر خودستایی نشود، آنقدر از دیدن چهره های غیرهنری در نمایش آثار، ذوق زده می شویم که مرتب خبر می دهیم و به رخ می کشیم و ما، از حضور چنین افرادی در جشنواره فجر، خبری نداشتیم. خانواده های این افراد هم، بیشتر شبیه ساکنان استان خراسان شمالی یا حتی افغانستانی های مقیم ایران و معمولا ساکن در حاشیه ها بودند و البته اندکی هم با چهره های معمول، که احیانا فیلم بازی پسرشان را با موبایل می گرفتند تا میان خانواده یا بچه محل ها و همسایگانی که می دانند این پسر در چه جایی در حال گذراندن دوران حبس است، افتخار کنند و نشان دهند و اگر چنین است، پوشاندن چهره این افراد، باز شبهه بازیگر بودن اینان را ایجاد می کند.

در مجموع، «خط باریک قرمز» نوعی تجربه با استفاده از هنر بود و نیاز است تا جامعه شناسان و حتی دیگر سازندگان فیلم ها بیایند و ببینند که چگون هنر نمایش یا تئاتر، سینمایی جماعت را به پای خودش می نشاند و به فکر فرو می برد!

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها