
سینماسینما: ناصر فکوهی، انسانشناس و استاد دانشگاه تهران در ایرنا نوشت: خسرویِ سالهای دور، جوانی خوشرو است و شاد و خندان. برونآمده از خانوادهای که دوستش دارد. پدری که برای او الگویی از صداقت و ازخودگذشتگی است. با آرزوهایی که دیگران چندان آنها را نمیفهمند.
خسرویِ آنسالها باید همچون پدر و سنت خانوادگیاش، پزشک شود: گوشیبهگوش، دغدغهی بیماران بر دل و جامۀ سپید و بیمارستانها و شبهای بیخوابی با صدای زنگ بیماران و دردهایی که از جان انسانها به جانش میافتند؛ اما روزی، خسرو ِ آنسالها، درون ابری از رؤیا فرو میرود و وقتی از آن بیرون میآید، نه پزشک که فیلمساز شده است: دوربین جای گوشی پزشکی را گرفته و سرش را بر بالین جامعه خم میکند و با درد آن دردمند میشود.
خسرو پرشور است و فیلمهای زیادی میسازد. با جامعه کنار میآید و از دردهایش میگوید. سالها میگذرند و امروز همان خسرو، آهسته قدم برمیدارد، عصایی در دست، پشتی خمیده، مویی سفید، رویی سفید، چشمانی پراشک و آرزوهایی که نمیخواهد رهایشان کند. خسرو جملهای دارد که با وسواس پیوسته تکرارش میکند: «هرگز فراموش نکنیم که در چه زمانهای و در کجای این عالم زندگیمیکنیم».
نه، فراموش نمیکنیم؛ اما تو خودت در کجا زندگی می کنی؟ در «جزیرهای رنگین» و در بیزمانی: جایی از یکسو میان آبهای گرم مدیترانه و شادمانی روح لاتین، بیدغدغه، خندان، پرشور و آشوب؛ در ایتالیایی با ریشههایش در رُم باستانی، جایی که میتواند روزها و شبهایش را تنها با نواختن آکاردئون، با رقصیدن، با نوشیدنیها و خوراکهای گوارا، بیکمترین غمی برای فردا بگذراند؛ و از سویی دیگر، جایی، کنار رودخانههای سرد و خاکستری و گاه حتی عبوس اروپای شمالی، در عقلانیتی ناب، سر در کتاب و دغدغهمند امروز و فردا، آرام و معقول و حسابشده؛ یک زندگی آکنده از فکر و فلسفه و اندیشیدن و نوشتن و دیدن و خودخوردن و تأمل.
خسرو کجایی؟ خودم هم نمیدانم. قلبم میان این دو قطب متضاد در نوسان است. چشمهایم گاه پراشک و لبریز از نگرانی از آیندهی دیگرانی میشود که دوستشان دارم و میخواهم خود را فراموش کنم تا دیگران همه جایگاهشان را بیابند؛ اما همین چشمان گاه خنداناند و پرامید و پرشور و شتاب برای کارهای بعدی و بعدی و بعدیام که هرگز پایانی ندارند.
خسرو امروز هنوز آرزویی بزرگ و رؤیاهایی بزرگتر در سر دارد و به آینده، با نگاهی فیلسوفانه اما با خشنودی از عمری که برایش کامل بوده، مینگرد. توهمهایش را از دست داده است اما نه رؤیاهایش را. گاه از فرط اندوه جهان میگرید، هر چند خوابهایش هنوز زیبایند، هر چند جزیرۀ کوچک زندگانیاش هنوز از نقشها و رنگهای روشن سالهای پربار، شیرین و شاد است.
نزدیک صبح است. خسرو پُک آخر را به سیگارش میزند. آکاردئونش را بر زمین میگذارد. پُشتش دیگر درد نمیکند، قامتش راست شده، کالبدش جوانی را بازیافته، جوانی خوشسیما که شاید هوس کرده باشد عقلانیت سرد شمال را برای همیشه ترک کند و به گرمای آبهای پرشور جنوب بازگردد؛ نسیمِ سبک و خنکی بر او میوزد، دوربینش را خاموش میکند، پردهی سینما سفید و خالی است. خسرو برمیگردد، به من، به ما، به دوربین نگاه میکند، دیگر لبخند نمیزند، سبک نیست، شادمانی از دستش رفت، دلش خالی است و بیدغدغه. غصهی چه کسی را بخورد؟ نمیخواهد از هیچچیز و هیچکس بنالد و هیچ حسرتی از آرزوهای بربادرفته را بر دل نگه دارد… عصایش را به گوشهای پرتاب میکند و با قدمهای جوانی بازیافته، در جایی میان شور و عقل، در میان ابر عمیقی فرو میرود و از چشمها ناپدید میشود.
عکس از مهرداد اسکویی
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- نکوداشت خسرو سینایی برگزار شد؛ سینماگری که فردگرا و خودنما نبود
- در نکوداشت زنده یاد «خسرو سینایی» مطرح شد: سینایی در سینما شرافتمندانه زیست/ سینایی بنیانگذار مستند پرتره بود
- نکوداشت زنده یاد خسرو سینایی در موزه سینما
- چرا نباید «تعهد» را در سکوت و خاموش کردن دوربین جستوجو کرد؟/ سینما در زمینه و زمانه بحران
- به یاد خسرو سینایی؛ پخش «مرثیه گمشده» از شبکه مستند
- اعلام سه نکوداشت دیگر در «نقش ماندگار» چهلمین جشنواره فیلم فجر/ آغاز بلیت فروشی سینماهای مردمی از صبح فردا
- آهوان گم شدند در شبِ دشت…*/به یاد خسرو سینایی در دومین زادروز بیحضورش
- گرامیداشت یاد کارگردان فقید «عروس آتش» در سینماتک خانه هنرمندان ایران/ سینایی، اصیلترین فیلمسازی که میشناسیم
- نسخه مرمت شده «عروس آتش» در سینماتک خانه هنرمندان ایران
- معیریان در آستانه روز ملی سینما با موزه سینما مطرح کرد/ حاتمی میگفت عبدالله اسکندری و جلالالدین معیریان شمس و مولانا هستند
- حقایقی درباره جزیره رنگین خسرو سینایی به بهانه نمایش آن از شبکه چهار
- سهمی دیگر برای سینمای ایران از بخش جلوهگاه شرق
- عکسی که فرح اصولی از فیلم «زنده باد…» منتشر کرد
- برترینهای سینمای ایران در صد سال اخیر به انتخاب نویسندگان سینماسینما/ بخش چهارم
- برترینهای سینمای ایران در صد سال اخیر به انتخاب نویسندگان سینماسینما/ بخش اول
نظر شما
پربازدیدترین ها
- آیا رونالدو وارد دنیای «سریع و خشمگین» میشود؟/ دیزل: ما برای او نقشی نوشتیم
- داستان پرسر و صدای «بیسر و صدا»
- نقش و جایگاه چهرهپردازی در سینمای ایران
- مقایسه فیلمنامه «کوچک جنگلی» تقوایی با سریال افخمی/ از پژوهشِ روایتمحور تا روایتِ موردپسند صداوسیما
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
آخرین ها
- واکنش روزنامه هفت صبح به مصاحبه اخیر مهران مدیری : از برج عاج خود پایین نیامد
- استوری سحر دولتشاهی از پشت صحنه «هزار و یک شب»
- از «بادکنک سفید» تا «طعم گیلاس» در نیویورک
- پرویز شهبازی و سینمای مولف
- معرفی برگزیدگان بیست و چهارمین جشن حافظ؛ «پیر پسر» چهار جایزه گرفت/ سه جایزه برای «تاسیان»
- نقش هوش مصنوعی در باز طراحی کسب و کارها در ۲۰۲۶
- نمایش مناسبات داخل زندانها در سریالهای نمایش خانگی چگونه است؟
- «کفایت مذاکرات»؛ شوخیهای نخنما
- چهلوسومین جشنواره جهانی فیلم فجر؛ آزمونی جدی و نگاهی رو به آینده
- نمایش «بانو»ی داریوش مهرجویی در بنیاد حریری
- مستند «جستجو در تنگنا»؛ چیزی که شور زندگی خلق میکند
- «افسانه فیل»؛ سوار فیلی بزرگ و سفید، که انگار همهی راه را بلد بود
- سینمای ما چه سرسبز بود!/به بهانه نمایش نسخه بازسازی شده سارا مهرجویی در موزه سینما
- «کج پیله» وقتی زنها از پوست خودشان، خارج میشوند
- «راه دیگهای نیست»؛ خشونت مرهم زخم
- تحلیلی بر افت ژانر وحشت با تمرکز بر چهارگانه «احضار»/ این فیلم، ترسناک نیست
- «فریاد زیر آب» و موجی که فروکش نکرد
- پیشبینیهای جدید نشریه واریتی برای اسکار ۲۰۲۶
- «سرِ انقلاب»؛ خنده در اتاق بازجویی، نمایش فروپاشی قدرت
- جزئیاتی درباره فیلم جدید ایناریتو/ «دیگر» با بازی تام کروز یک سال دیگر اکران میشود
- نمایش تمام موزیکال «رابین هود»
- «الکترون» نامزد بهترین فیلم جشنواره انگلیسی شد
- تحلیل روانکاوانه فیلم «دوستداشتنی»؛ این رابطه دوست داشتنی نیست
- نمایش «برادران کارامازوف»؛ وفادار به روح اثر نه کالبد
- درباره کامران فانی و ترجمهای ناب/ مرغ دریاییِ فانی
- فیلم کوتاه «شامیر» نامزد بهترین فیلمبرداری جشنواره امریکایی شد
- درمان از نگاهی دیگر؛ وقتی سرطان، بازیگر صحنه زندگی میشود
- گاو خشمگین ۴۵ ساله شد
- «زیر درخت لور»؛ تصویری از انزوا و شکاف عاطفی
- «جستوجو در تنگنا»؛ انگار این همه چیزی باشد که از شهر و دیوارهایش به میراث بردهایم





