تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۱/۱۸ - ۱۱:۳۲ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 109862

سینماسینما، ساسان گلفر

این‌طور که پیداست، سینماگران ما هنگام پرداختن به مسائل مبتلابه جامعه چاره‌ای جز در پیش گرفتن رویکرد آسیب‌شناسانه ندارند. در بیشتر آثار سینمای اجتماعی و فیلم‌سازان دارای دغدغه اجتماعی این روزها می‌توان چنین دیدگاهی را تشخیص داد. شاید واکنشی عمدی و آگاهانه از سوی فیلم‌سازان ما به فراوانی آسیب‌های اجتماعی به‌ظاهر لاینحل یا گزینه‌ا‌ی برخاسته از ناخودآگاه جمعی ما باشد، اما هر چه هست، رویکرد پاتولوژیک و دیدگاه کلینیکی در سینمای اجتماعی ما رواج پیدا کرده است و نمود آن را به شکلی استعاری در تصویر تکرارشونده‌ بیمارستان‌ها و درمانگاه‌ها می‌توان دید. مسائل نیمه‌ای از جامعه که از تبعیض بیشتر و مضاعف رنج می‌برد، به ‌طور طبیعی باید حادتر باشد و لابد به همین دلیل است که مدام زنان سینمایی را می‌بینیم که از بیمارستان و درمانگاه سر درمی‌آورند و به همین علت سه زن اولین فیلم بلند سینمایی احسان سلطانیان بارها و بارها گذارشان به بیمارستان می‌افتد و همین مکان نقطه مشترک «آنها» است.

گرچه درباره «آنها» گفته شده که «می‌خواهند طوری زندگی کنند که شبیه کسی نباشند»، ولی وقتی فیلم را می‌بینید و با داستان‌هایی مقایسه می‌کنید که شنیده‌اید، یا در صفحات حوادث روزنامه‌ها خوانده‌اید، متوجه می‌‌شوید وضع این سه زن چندان استثنایی نیست و از طرفی رویکردی که این سه زن از سه طبقه مختلف اجتماعی در داستان خود در پیش می‌گیرند نیز چندان قهرمانانه به‌ نظر نمی‌رسد و خیلی دور از انتظاری که از آن‌ها می‌رود، یا نقش‌ها و قالب‌های سنتی که برای آن‌ها در نظر گرفته شده، نیست.

یکی از این سه، زن پا به سن گذاشته‌ای است که دختری دانشجو دارد و به‌تازگی همسر از دست داده است. او با مشکلات مالی و این خطر دست به گریبان است که نتواند اقساط آپارتمانش را بپردازد و با برادرش بر سر تقسیم ارث کشمکش‌هایی دارد. کاری برای خود دست‌وپا کرده است و مسائل مالی بیش از هر چیز سبب شده است با وجود وفادار ماندن به شوهر متوفایش، درباره پیشنهاد مرد ثروتمندی که خانواده‌اش از ایران رفته‌اند، فکر کند.

دومی زنی است جوان و مرفه که شوهر کارخانه‌دارش در تصادفی به زندگی گیاهی دچار شده است و چون شوهرش را بسیار دوست دارد و با آن‌که آرزوی بچه‌دار شدن دارد، تمام تلاشش را برای زنده نگه ‌داشتن او که نقش «سنگ صبور» همسرش را دارد، به خرج می‌دهد.

سومی زن جوانی از طبقه کارگر است که به‌تازگی عقد کرده و پیش از برگزاری عروسی دو ماه از بارداری را پشت سر گذاشته. با آن‌که خانواده‌ای مذهبی دارد، به سقط جنین فکر می‌کند و شوهر او مخالف است و به هر ترفندی می‌خواهد او را از این کار منصرف کند.

داستان «آنها» ماجرای زندگی سه زن است با مردانی که یا مرده‌اند، یا زندگی گیاهی پیدا کرده‌اند، یا در کمال سلامت، آشفته و سرگردان‌اند و فرزندانشان و البته پدر و مادرهایی که اگر زنده‌اند، نقش حمایت‌گرانه خود را هم‌چنان حفظ کرده‌اند. بااین‌حال ما در این مردان و زنان درنهایت جز انفعال در مقابل شرایطی نمی‌بینیم که بر آن‌ها مسلط است و چاره‌ای از آن ندارند. شاید این نگرشی واقع‌گرایانه به ‌نظر برسد، اما به‌هرحال سبب می‌شود تماشاگر چیزی فراتر از آن‌چه در زندگی روزمره ممکن است ببیند، در «آنها» نیابد.

مشکل بزرگ‌تر اما پرداخت تلویزیونی فیلم است. گرچه احسان سلطانیان، نویسنده فیلمنامه و کارگردان، هوشمندانه از برخورد ملودراماتیک با شخصیت‌ها پرهیز کرده و با حذف سیاه و سفیدها و پررنگ کردن خاکستری‌ها شخصیت‌پردازی قابل قبولی را بر کاراکترهای داستان و بازیگران ایفاگر نقش «آنها» حاکم کرده، هنوز نتوانسته از چند دام تلویزیون و ملودرام بگریزد. نخست احساساتی‌گری است که بیش از هر چیز در بازی‌های به‌ اصطلاح «زیاد» بازیگران– نسبت به اندازه تصویر- خودنمایی می‌کند. دومین مورد اندازه‌ تصویر «آنها» است که بیش از آن‌که سینمایی باشد، تلویزیونی است. سومین عامل عادت‌های تلویزیونی بعضی از بازیگران شناخته‌شده– با وجود همه توانایی‌هایشان- است که در پیوند با دو عامل قبلی بافتاری ملودرام و سانتی‌مانتال می‌سازد و بالاخره، چهارمین مورد غلبه‌ و سلطه‌ صدا بر تصویر است.

در واقع تماشاگر این فیلم مانند تماشاگر تلویزیون با گذشت دقایقی یاد می‌گیرد به گوش خود بیش از چشمش اتکا و اعتماد کند، چون هر جا دیالوگ قطع می‌شود، موسیقی (اثر شادروان ناصر چشم‌آذر که از قرار معلوم آخرین اثر سینمایی این هنرمند مرحوم است) به شیوه‌ای ملودیک و بیشتر القاکننده احساس غم جای آن را می‌گیرد. این توالی پیوسته دیالوگ و موسیقی مهم‌ترین عاملی است که حس تماشای یک ملودرام سانتی‌مانتال تلویزیونی را به تماشاگر می‌دهد، حتی اگر فیلمنامه‌نویس آگاهانه از دیگر عناصر ملودرام پرهیز کرده باشد.

در مجموع «آنها» چاره‌ای از این ندارند که به بیمارستان بروند و در آن‌جا به تصادف از کنار هم رد شوند، بی‌آن‌که حتی به زندگی یکدیگر توجه کنند، چون به‌شدت گرفتار درد و اندوه خود هستند و از همه مهم‌تر این‌که گرچه می‌خواهند راه خود را در زندگی پیدا کنند، در عمل کاری جز تکرار آن‌چه بسیاری دیگر کرده‌اند و تن دادن به قالب‌هایی که برایشان از پیش در نظر گرفته‌اند، از «آنها» برنمی‌آید.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها