تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۱۰/۱۴ - ۱۰:۴۸ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 38063

میر احسان فراستیسینماسینما، مهدی روحی- اخیراً احمد میراحسان، نویسنده، مستند ساز، شاعر ، منتقد فیلم و شعر و داستان، در فضای مجازی و در روزنامه شرق یادداشتهایی درباره بحث فرم در برنامه سینمایی هفت منتشر کرد و به شدت حرفهای کسانی را که در گفتگو شرکت کرده بودند، و به ویژه مسعود فراستی را به سبب فقدان سواد و حداقل اطلاعات برای صحبت در این قلمرو های نظری به نقد در آورد و رسانه را دست اندر کار  انتشار جهل و مطالب غیر عملی و سطحی و اباطیل خواند. در این باره مصاحبه ای با ایشان شده که در زیر می خوانید:

+ آقای میر احسان گفتگویی که خبرگزاری مرداد با شما  و  آقای هوشنگ گلمکانی درباره فراستی و برنامه هفت انجام داده بود، وارد یک بحث جدی تر درخصوص آسیب های اجتماعی و روش های نامعقول و رواج میانمایگی شد  و بالاخره در یک سایت مطلبی منتشر کردید که در آن شاخ و شانه کشی های مسعود فراستی را مضحک خواندید، علت ورودتان به این افشاگری ها چه بود، با توجه  به مطالب جدی تان در نقد عده ای تعجب کردند.

باید به سخن قلدرانه،کم سوادی و جنجال برانگیزی و روش های منسوخ هوچی گرانه اعتراض  کرد . باید گفت هتاکی و نفی گرایی بی دلیل و تخریب و دشنام و بی ادبی کار آسانی نیست  اما به شدت غیر بهداشتی است و به عنوان یک روش مخرب باید محکوم شود و رسانه های ما نباید از این روشهای  رسانه های مبتذل غربی تبعیت کنند. اخیراً وزیر بهداشت هم با همه متانتش پاسخ قاطعی بر این رفتارها در رسانه داشت .

می خواستم در نمونه ای متذکر شوم اگر همین شیوه سخن سرکوبگرانه را علیه مسعود فراستی به کار گیریم شاید او را متوجه کنیم ، این شیوه نامش نقد نیست  بلکه قلدری است  و نوعی ماهیگیری از آب گل آلود است  و شهرت و سر زبان افتادن از این طریق البته ماهی مسمومی است که ممکن است ماهیگیر را دچار مسمومیت حاد کند. شاید این روش او را بیدار کند و وادارد که کمی  موقرباشد .

+ فکر می کنید روی او تاثیر گذاشته باشید، و او را به فکر وادار کرده باشید ؟

امیدوارم! بالاخره کسانی هستند که می توانند با صراحت  بیشتری درباره انواع  ادعاهای پوچ و عملکرد ها و رفتارهای ویرانگر موجوداتی شهرت طلب سخن گویند ، آن را نقد کنند ، آینه ای پیش  روی شان بگذارند و وادارشان کنند کمی به خود آیند. اگر کسی مثلاً مدعی شد دکترای ریاضی دارد و شما بدانید که دروغ می گوید حتی مدرک فوق لیسانس معتبری ندارد و به او تذکر دهید است از دروغ و خیالبافی دست بردارد؟ و باز او اما به عرایض خود ادامه داد، خوب چاره ای برای شما نمی ماند که پس از هشدارهای متعدد ، شفاف سازید که او دروغ می گوید و در ریاضی دکترا ندارد و آدم کم سوادی است و چه  و چه … در خصوص داعیه های دیگر نظیر داعیه سرشار از احساس حقارت همچون : من  با سوادترین آدم در سینما هم هستم می توان همین روش را به کار گرفت.

+ چه اهمیتی دارد اگر کسی به هر سبب، احساس حقارت ، یا برای آب و نان و یا خود بزرگ نمایی، ادعاهای کذب کند؟ شما که تا حال سر به سر این جور آدم ها نمی گذاشتید و هیچ آدم محترم دیگری هم با وجود مضحک بودن این دعاوی، ارزشی برای پاسخ دادن به این هوچیگری ها قائل نبود.

بله، ولی یک واکنش، قاعده ای ابدی نیست . زمانی که ما می بینیم مدام رذائل اخلاقی گوناگونی  در جامعه ما تبدیل به امور لازم و عادی شده ، دیگر نمی توان افراد را وانهاد که به الگوهای عادی سازی هر گونه کذب و رفتار خشن و هتاکی و بی حرمتی برای منافع شخصی ادامه دهند . منفعل بودن  در این مراحل خیلی بد است و باید انگیزه های واکنش علیه  اینهمه فساد اخلاقی و ترکتازی را بدل به یک امر اجتماعی کرد . من قبول ندارم همه مردم ایران  دروغگو یا ابله اند و فایده ای ندارد که از نیکی دفاع کنیم. بسیاری شایسته برخورد و احترام هستند و حق نیست میدان برای ترکتازی بی فرهنگی وانهاده شود.

+ پس علت و ریشه واکنش تان اساساً چیزی فراتر از فراستی است.

راستش موضوع فراستی فی نفسه ، موضوع بی اهمیتی است. ولی وقتی رسانه آدم های بی ارزشی را عَلَم می کند، تا طبق اهداف بس ناسالمی پاچه این و آن را بگیرند، واقعاً باید عکس العملی نشان داد. برای من فرق نمی کند این رفتار ناسالم علیه کیارستمی باشد، یا علیه ده نمکی، من از هر گونه بی عدالتی بیزارم. شما ممکن است ده نمکی را سینما گری بسیار بد بدانید، حق دارید او را نقد کنید و دلایل بی ارزشی آثارش را بیان کنید. اما همین که شروع می کنید به سیاسی  کاری، تحریم و بایکوت و کمپین و جو سازی فرامتن  فیلم علیه او برای  نفروختن فیلم، در اصل دارید مثل یک مستبد با ماسک لیبرال کار هیتلر و یا هر نهاد هنری و سرکوب را می کنید ، این یک نابودی فرو نقد است  و باید برای رشد اخلاق نو و توسعه نو و توسعه گفتگو، این بی تحملی ها را شفاف کرد. چپ و راست هم فرقی ندارد. کسانی هم که معنای نقد را به غلط هتاکی، کاربرد روش های استالینی و گروه چها نفره انقلاب فرهنگی چین و سرکوب و تحقیر و نفی گرایی می دانند،  یک رفتار فرو نقد را با انواع نیّات پنهان نگه داشته دارند رواج می هند.  باید جلوی  آن را با سخن عقلانی  و با تحرک عمومی می گرفت. سرکوب آزادی آفرینش آثار هنری متنوع به بهانه نقد سلیقه ای کار خطرناک و هیتلر مآبانه است. حتی مجلات مدعی بودن هم در ایران بنا به سلیقه خود به سرکوب نقد مخالف چینش خاص می پردازند .

+ آیا فراتر از فراستی این روش در رسانه به کار گرفته می شود.

صددرصد، باز تأکید می کنم بروید سخنان نقادانه وزیر بهداشت را علیه صدا و سیما مجدداً مطالعه کنید،  ببینید کُنه آن چیزی جز اعتراض به سوء استفاده از نام نقد برای تخریب هدفمند است؟ این بیماری تبدیل به یک فرهنگ فاسد، استبداد پرور و میدان دادن به مجریان گستاخ ، کم سواد، و گوش به فرمان اهواء خودخواهانه شده که به نام منتقد به تخریب بپردازند .

+ شما دارید در دفاع از دولت  آقای روحانی، می گویید مخالفانشان مخرب اند؟

خواهش می کنم حرفم را تنزل ندهید. اگر پای سیاست را به میان بکشید، من خیلی حرف دارم که مثنوی هفتاد من کاغذ شود و دولت جناب روحانی هم جای نقد فراوان دارد و در آن صورت هیچ دولتی از نور افکن سخن انتقادی ام رهایی ندارد. در ایران همه عادت داریم، سریعاً جریانی و یا شخصیتی را به  علیه السلام تبدیل کنیم یا به ملعون و نوکر اجنبی، ما  قادر نیستیم منصفانه خوبی ها و عیب هامان را تماشا کنیم یا مقدس می سازیم یا برعکس جریان  و کسانی را که مخالف ما هستند  بدل به خائن و یزید و معاویه می نماییم، این عقب ماندگی باید پایان گیرد، بحران  نقد در سینما، جزئی از بحران نقد در جامعه ماست .

شما خودتان می توانید مثال بزنید  چگونه هم وجوه منفی و هم مثبت را در نظر می گیرید؟

ببینید، من خود ستایشگر آقای بازرگانم برای توانایی وسیع شان در صبر و پشت کردن  به قدرت و ایمان خالص و منصفانه پذیرفتن این واقعیت که انقلابی  نیستند و علاقه ای ندارند به زور در یک فضای  انقلابی، چیزی را که باور ندارند بپذیرند یا با نقاب عقاید خود را بپوشانند و جایگاهی را که جایگاه ایشان  نیست، اشغال کنند و با متانت و اخلاق و روراست، استعفا دادند. در همان حال من حتی یک جو ادراک شان را از نظام جهانی سرمایه داری سلطه جو و توهماتشان را در خصوص آمریکا باور نداشتم و ندارم. اساساً به نظرم اسلام و لیبرالیسم غربی سازگاری ندارند. بازرگان در عمل نشان داد اهل خشونت برا ی حفظ قدرت خود نیست. برعکس  لیبرالیسم بنی صدر که درونه ای بس خشن و قدرت طلب داشت .

نمونه دیگر: من تلاش واقع بینانه و جایگاه بی نظیرآقا هاشمی رفسنجانی در انقلاب اسلامی و همراهی او با امام (ره) را در دوران جنگ نمی توانم مثل خیلی ها نفی کنم . من باور ایشان را به ضرورت توسعه تولید و توسعه زیر ساخت صنعتی ستایش می کنم و تقابل سرمایه داری تجاری و سنتی را با ایشان در اتحاد با نیروهای بوروکرات و طرفدار دولتی کران اقتدار گرای نظامی بسیار  ارتجاعی می دانستم و می دانم. آنها که از حکومتهای راه رشد غیرسرمایه داری مدل صدام و قذافی و بلوک شرق و  کوبا و کره شمالی پیروی  می کردند و مملکت را به مزبله ی واردات و تعطیل تولید صنعتی و کشاورزی و عدم آزادی های حقّه و نفی  حقوق مردم  و نوعی تفوق قدرت های اقتدار جو و نظامی خو، پرت می کردند و قایل به سناریو و نمایش و بازی دادن رام بودند و هستند به نظرم اصلاً معنای اسلام و انقلاب امام (ره)  و مطالبات مردم را نفهمید و شاید نمی دانستند ، دارند هم به انقلاب اسلامی هم به راه امام و باور عمیق آن به حق مردم و ولینعمت دانستن مردم به طور واقعی نه نمایشی  هم به حق الناس و حقوق و آزادی های مشروع مردم و هم به جمهوری اسلامی و مقبولیت آن  و هم  به مشق آزادی در جامعه ای دادگر و آزاد و رشد یافته و با قدرت انتخاب و متحد و هم به آینده و تداوم مردمی نظام جمهوری اسلامی خیانت می کنند و نمی توان به شیوه  بلوک شرق و فریب مردم و رفتارهای نمایشی و جراحی و رفتارمهندسی  شده، یک حکومت مبتنی بر صداقت و ولایت و مقبول مردم و دارای تداوم و دفاع ملت ازآن بنا نهاد.

+ پس اعتراض تان چه بود؟

من همزمان به رشد یک قشر ممتاز و توسعه تبعیض و رفتار خودسرانه  و ضد رشد مردم و ضد آزادی های قانونی و نفی حقوق شهروندی که در دوران روی سازندگی هاشمی رواج  یافت و یک مدیریت متکبّر  را حاکم کرد و موسسات را به اشتباه در اختیار افرادی گذاشت که ابزار تولید و زمین و کارخانه ها را می فروختند و ناتوان از اداره یک موسسه و ایفای نقش یک سرمایه داری واقعاً  رقابتی و مولد و  مسئول و ملی بودند، معترضم . نیز بگویم من نقش آقای خاتمی را در تاکید بر آزادی های سیاسی و هشیاری ملت به حقوق خود و توجه به ضرورت پایبندی به حق الناس و مهار قدرت از ته دل می ستایم و متانت اخلاقی شان را از یاد نمی برم اما همزمان ناتوانی شان را در مهار نیروهایی که برگرد خود به اسم اصلاح طلب جمع کرده بودند  و بخش مهمی از آنان هیچ صداقتی و  اعتقادی به امام (ره) و راه امام نداشتند و کاملاً از منابع ایمان و باور اسلامی جدا و یکسر دل و دین سر سپرده ی مدل  مدرن  مدان سازی غربی و غربگرا بودند، هرگز پرده پوشی نمی کنم . این حق یک آدم سیاسی است که مثل مرحوم بازرگان بگوید که باوری به راه امام(ره) و انقلابی گری ندارد ولی حق ندارد نقاب نفاق آلود باور به راه امام  خمینی (ره ) را به چهره زند در حالی که همه روح و قلب و مغز و عقل و شناخت و خواست و هدف او در مسیر معکوس پیش می رود و دروغ می گوید . این مرض فراستی هم هست، نهان روشی و دروغ! لازم باشد، جزئی تر درباره تناقضات و نهان روشی حرف می زنم .

+ پس شما رفتار و متدلوژی مسعود فراستی را جزئی از بیماری و رفتارهای نامعقول شبه روشنفکری ایرانی و چپ و راست و  خطاهای سیاسی کارانه بعد از انقلاب می­دانید؟

بله، البته اینها ریشه در عقب ماندگی روشنفکری ما در قبل از انقلاب دارد. این روش­ها نامش نقد نیست. اینها رفتارهای بحران زای سرکوب گرایانه است .فراستی یکی از کوچکترین و کم اهمیت ترین نمونه های این رفتار غلط است در قلمرو سینمای ما. من، شما و دیگر دوستان مان هم کم و بیش گرفتار این بیماری بوده ایم و مبری نیستیم.

+ چرا در مسعود فراستی این رفتارهای ویرانگر اینقدر برجسته شده.

حتماً دلایل فردی و اجتماعی دارد. به او پا داده اند که طی بیست سال این نقش را ایفا کند.

+ و دلایل فردی؟

بله، روانشناسی یک آدم، جاه طلبی، پاچه خواری برای قدرت های پشت پرده، نهان روشی، دروغ گویی، وقتی شما اصلاً اعتقادی به چیزی نداری  .اما خود را کاسه داغ تر از آش وانمود می­کنید، فرصت طلبی سیستماتیک، شهرت طلبی، خود بزرگ نمایی،… یک فرد مثل من یا فراستی می­تواند هزار مرض روحی داشته باشیم که در کار و حرفه  بروز خاص خودش را بیابد.

+ و وجه اجتماعی این رفتار که معتقدید بیمار وار است.

ج:مثال آقای بازرگان یادتان هست؟و مثال قسمتی از بچه های مجاهدین خلق مسلمان و مشارکت؟

+ بله،منظور؟ فرقشان چه بود؟

بازرگان صادق بود،به قدرت آویزان نبود، نان به نرخ روز نمی­خورد، نقاب به چهره  نداشت، هر چه بود آن را آشکار می­کرد ولی در میان تندروهای اول انقلاب که بعد تبدیل به لیبرالهای متاخر شدند، در درون خود  به راه حل اسلام و امام باوری وجود نداشت. اما برای هر چه، کسب قدرت یا محبوبیت خود را مدافع خط امام نشان می­دادند در حالیکه سراپای باورهایشان را، دموکراسی غربی و تفکر غرب به آرای انسان شناختی،  جامعه شناختی،آرای اقتصادی، آرای سیاسی و راه حل های مدرن انباشته بود، زمانی تحت تاثیر بلوک شرق، حالا تحت تاثیر بلوک غرب. از خودشان هرگز چیزی نداشتند، سوادشان، سر هم بندی و وصله و پینه آثار  این و آن تفکر قرن هجده یا نوزده یا قرن بیست بود. از فلسفه و دین شناسی شان گرفته تا اقتصاد و اصول علم سیاست شان!

+ مشکل فراستی هم همین است؟

در مقیاس بسیار نازل تر از آنها. بله او هم میراث دگماتیزم و کم سوادی و خود بزرگ بینی و فقدان تفکر خلاق را به دوش می کشد. واقعاً اهل کتاب نیست، اما خود را کتاب خوان وامی­نماید.

+ از کجا می­گویید؟

از سطح نازل اطلاعات و از بی سوادی اش درباره آنچه از آن سخن می­گوید و از  ادعاهای  پوچ درباره زمانی که من از  آن خبر دارم. مثلاً اگر یادتان باشد من با رجوع به افلاطون اثبات کردم. مفهوم فرم در افلاطون و ارسطو  به ویژه یک اصل است که ربطی به مفهوم فرم مدرن ندارد. اما فراستی در بحث اش کاملا آشکار می­کند نه افلاطون خوانده، نه درک ژرفی از مفاهیم فرمالیستی و نوفرمالیستی  مدرن دارد. فرم در فلسفه افلاطون، جوهر و از ماهیات است در این صورت همان محتوی است هیولی  و ماده است که بی ماهیت است و ماهیت انسان در صورت بندی های صورتگر تعیّن می­بخشد. صورتگری یعنی انسان را انسان کردن. درخت را درخت کردن و منظور شکل ظاهری و عرض جسم نیست.انچه که اسکلت بندی ساختی و مادی است در ساختار گرایی عرض جسم است.فراستی اصلاً این تمایزات را نمی­دانست ،حالا باید برود جان بکند ،اینجا آنجا سرک بکشد ،چیزی دستگیرش شود.اما همین آدم مثل دکترهای تقلبی، هی برای خود مدرک و نیز مدعیات فضل فروشانه به رخ می­کشاند و با این فضل فروشی در اصل جهالت بار دیگران را می­کوبد! این است که فراستی هم پدیده­ای است، هم گون وجه بیمار اخلاقی/ اجتماعی فسادی که در جامعه بروز پیدا کرده و باید درمان شود واین بیماری در ساخت قدرت نفوذ دارد و منتشر می­شود.

+ در پاسخی که به مسعود فراستی نوشتید،  گفتید فراستی تو چون آدم بی ارزشی هستی کسی با تو هم سخن  نمی­شود. چرا گفتید؟

بله و گفتم در زمان قاجار  پهلوان پنبه ها و نوچه هایی وجود داشتند که زورشان به پهلوانی بود که پشت سرشان بود و خود را کسی به حساب می­اوردند و. حالا قصه  فراستی است. من این حرف را در پاسخ اُشتلم او و قلدری اش که منم منم بز بزها و کسی به گرد من نمیرسد و همه می­ترسند به من جواب دهند و با من سخن بگویند زدم.

+ از شما توقع نمی رفت که اینهمه تند به او بتازید!

اگر دقت کنید آغاز و در پایان متن توضیح دادم که این متن به شیوه­ی حرف زدن خود فراستی نوشته شده و صرفاً جنبه آموزشی برای او دارد تا در آیینه اش ببیند ،این شکلی سخن گفتن چقدر سهل الوصول و ضمناً چقدر زشت است. روش و زبان و لحن نقد در واقع می­خواست یک ایینه برابر او باشد!

البته فقط باید بگویم آن نوشته به شیوه کارگاهی نوشته شده بود تا روش کار آگاهی فراستی را برای خودش به نمایش بگذارد.و اینهم متنی که تا او فکر نکند دشنام دادن شجاعت می­خواهد و او معنای نقد را عوضی فهم کرده.

یادداشت احمد میراحسان درباره مسعود فراستی در خبرگزاری مرداد…. اینجا

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها