تاریخ انتشار:1400/05/22 - 16:33 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 159719

سینماسینما، محمدرضا مقدسیان

«دست‌پرورده گرگ‌ها» با به چالش کشیدن باورهای فلسفی، مذهبی و حتی عرفانی بشر از ابتدا تاکنون و خلق جهانی مثالی و سمبلیک تلاش دارد از منظری ویژه خودش بخش مهمی از مسائل و سوالات کنجکاوی‌برانگیز بشر از ابتدای خلقت تاکنون را پیش روی مخاطبش قرار دهد. برای این هدف چه اتمسفر و فضایی بهتر از آینده تخیل شده و جهانی دور از کره زمین در سیاره‌ای نمادین به نام «کپلر۲۲» با رگه‌هایی از جنس نگاه ریدلی اسکات و حضور شخصیت‌هایی با نام کنایی «اندروید» در نقش نابودگر و همزمان نجات‌بخش.
دو مسئله حیاتی این روزها به عنوان عامل امیدبخش و نگران‌کننده برای بشر تبدیل شده است. یکی از بین رفتن حیات روی کره زمین و امکان حیات روی سیارات دیگر و دیگری این‌که هوش مصنوعی و توان ماشین می‌تواند بخش برخی از مشکلات بشر را حل کند یا بناست خودش به ابزاری برای انقراض و نابودی بشر تبدیل شود. این دو مسئله حیاتی استخوان‌بندی کلی سریال «دست‌پرورده گرگ‌ها» را شکل می‌دهد. به این همه اضافه کنید دو قطبی میان باورهای سنتی و یا مذهبی را با علم و عقل‌گرایی محض و درگیری ازلی ابدی این دو باهم. ماجرا از این قرار است که انسان‌ها روی زمین رو به نابودی کامل هستند. نزاع و درگیری میان نژادهای مختلف در جریان است از سوی دیگر علم و فناوری چنان پیشرفت کرده است که هوش مصنوعی و ماشین‌های ساخته دست بشر نیروی برتر روی زمین شده‌اند.
در این میان اندک انسان‌های باقی مانده در تلاشند به نحوی حیات روی سیاره‌ای دیگر را تجربه کنند و در آن نقطه به شکلی تازه امکان تولیدمثل و تکثیر نژاد انسان با هدایت ماشین‌ها را پی بگیرند. جدای از لایه بیرونی سریال که پاسخی تخیلی است به کنجکاوی همیشگی بشر به شکل و شمایل زیست در آینده و مهاجرت و ادامه حیات در کره‌ای دیگر رگه‌های درونی این سریال بسیار حائز اهمیت است. حاصل دیالکتیک میان نگاه سنتی و نگاه عقل‌گرا در این سریال منجر به سنتزی نهایی می‌شود که همانا محور قرار دادن ویژگی‌های انسانی اصیل است. کودک و کودکانه بودن در تمام فرهنگ‌ها معرف پاک نیتی و سلامت روان است. محور قرار گرفتن مسئله تولد و تربیت انسان‌ها از یک سو و برجسته کردن امر مادرانگی در کنار آن در خط داستانی سریال امری اساسی است. جدای از این‌که زندگی در سیاره‌ای ناشناخته و بنا نهادن تمدن و شرایط زیست اجتماعی در این فضای جدید کشش داستانی بسیار دارد و کنجکاوی‌برانگیز است. در نهایت هم بقاست که عامل گره‌افکن در داستان سریال است اما نه به شکلی که در ابتدا به نظر می‌آید و تخاصم میان دو طیف دور از هم داستان را رقم می‌زند، بلکه ذات متمایل به حیات و انسانی بشر به عنوان راه‌حل سوم نتیجه کار را مشخص می‌کند و باعث تغییر و تعیین سرنوشت دو سر طیف کاملا ماشینی و کاملا سنتی داستان می‌شود و نقطه تعادلی تازه را رقم می‌زند.
سه دسته موجود انسانی یا انسان در فضای سیاره تازه زیست می‌کنند. یک طرف میترایی‌ها (پیروان سول یا خورشید) که بر مبنای قواعد فکری و مذهبی و باید و نبایدها روی زمین زیسته‌اند و حالا همان ویژگی‌ها را به سیاره جدید منتقل کرده‌اند.این گروه به دلیل عدم کارایی مدل فکری‌شان در شرایط جدید و به دلیل همان ناکارآمدی که روی زمین داشتند و نظام طبقاتی و شورش را باعث شدند، اینجا هم راه به جایی نمی‌برند اما در غفلت تمام همچنان به تفکرات و باورهای خرافی‌شان چنگ زده‌اند و رو به انقراض‌اند. در دیگر سوی طیف ماشین‌های دست‌ساخت بشر قرار می‌گیرند که در قامت یک مرد و یک زن به شکلی سمبلیک در نقش آدم و حوایی جدید ظاهر شده‌اند و بناست شرایط آغاز زندگی نسلی تازه از انسان‌ها را در سیاره تازه رقم بزنند. در این میان این علم است که مادری با هوش مصنوعی که توان فرزندآوری بر پایه ژنوم انسانی دارد و پدری که نقش محافظت و خدمات‌رسانی به مادر را دارد را طراحی کرده است. دسته سوم انسان‌های جامعه‌ستیزی هستند که با شامورتی‌گری و تغییر چهره خودشان را با جماعت مهاجر همراه کرده‌اند. پس مثلثی از روابط علی و معلولی و خلق موقعیت‌های دراماتیک میان آنها شکل می‌گیرد و منجر به خلق کشمکش‌های داستانی و خلق فراز و فرودهای داستانی می‌شود. همه چیز فراهم است تا با درگیری و تخاصم میان این سه ضلعی داستانی که همگی خود را محق می‌دانند رخدادهای سریال را رقم بزنند. در این میان اما کودکانگی و شجاعت و کنجکاوی به عنوان ناجی (شخصیت کمپیون)  و عامل بر هم زننده نظم سست موجود سربرمی‌آورد.
نکته مهم در مورد سریال «دست‌پرورده گرگ‌ها» نگاه نمادین آن است. ماجرای سریال ماجرای رسیدن به نقطه صفر آغاز زندگی روی زمین است در سال‌های نخستین و حالا تجربه دوباره آن در سیاره‌ای دیگر. بعد از موج‌های متکثری که مثلا در سال ۲۰۰۰ یا سال ۲۰۱۲ و … هر یک پایان دنیا را اعلام کردند و در کنار آن در پی پررنگ شدن جریان یافتن پاسخ در مورد آفرینش، دسته‌ای از آثار سربرآوردند که تلاش داشتند ضمن پذیرش رو به زوال بودن زندگی روی کره زمین، آفرینش را حاصل اراده فردی و انسانی بدانند و نه لزوما امری الهی که در باورهای سنتی و مذهبی دنبال می‌شده است. برجسته‌ترین شخص در این مسیر «جی جی آبرامز» است که دسته‌ای او را فرزند خلف «استیون اسپیلبرگ» می‌دانند. جریانی که آبرامز و هم‌فکرانش در سینما دنبال می‌کردند چند ویژگی را دارا بود؛ اول این‌که علم و فناوری در ادامه حیات در فضا را باعث می‌شوند، دیگر این‌که همین ویژگی‌های فعلی انسانی اعم از خیر و شر، جنگ و صلح، اخلاق و بی‌اخلاقی به عنوان کهن الگوهای انسانی در آن زمان هم در جریان است و نکته مهمتر اینکه این اراده انسان است که منجر به حفظ زندگی یا نابودی آن می‌شود و در برخی دیگر از آثار حتی مستقیم و غیرمستقیم آفرینش را هم کار دست بشری احتمالا با هوش برتر می‌دانند و… .
درواقع سریال «دست‌پرورده گرگ‌ها» هم در همان مسیر گام برمی‌دارد و انسان و اراده انسانی را محور خلق جهان و یا نابودی جهان می‌بیند. در این سریال، جهانی ابتدایی و اولیه ترسیم شده که با ورود آدم و حوایی دست‌ساخته بشر پیشین بناست محل شکل‌گیری زندگی دوباره بشری از نوع تازه باشد. دراین میان هرآن‌چه از پیش باقی مانده باید نابود شود و تنها این فرزندان و کودکان معدودی هستند که امکان ادامه حیات دارند به شرط آن‌که منطبق بر شیوه تربیتی آدم و حوای دست‌ساخت آخرین بشر خیرخواه بزرگ شوند؛ اما نکته اینجاست که دانشمند سازنده حوا و آدم جدید تمام تخم‌مرغ‌هایش را در سبد میل به بقا و ادامه حیات بشر قرارداده و روی تولد کودکی جدید در نقش ناجی حساب باز کرده است. نتیجه اینکه باورهایی مثل مبنا قرار دادن آدم و حوا در باورهای سنتی و مذهبی فعلی و البته ظهور ناجی که در مذاهب و مکاتب مختلف به آن اشاره شده است، اینجا یک‌پارچه حاصل تصمیم یک فرد با نیتی اخلاقی (به ظن خودش) و با دانشی فراتر از متوسط دانش موجود بشری رقم می‌خورد و هرچه هست کار دست بشر است. در همین راستا باید اشاره کرد کم نیستند نمادها و نشانه‌ها در سریال «دست‌پرورده گرگ‌ها» نشانه‌هایی مثل هرم مقدس، حفره بزرگ و مرموز، کشاورزی و کاشت گیاه در قامت دوایر با مرکز واحد، اشاره به میترائیسم، سراغ گرفتن از تفکرات آتئیستی و بی‌خدایی و … . در کنار این همه باید گفت که از حیث اجرایی، این سریال تا حد قابل قبول (و نه فوق‌العاده‌ای) از پس ترسیم باورپذیر جهان داستانی‌اش برآمده و جنسی از همگنی میان اجرای بازیگران، طراحی صحنه، فیلمبرداری، موسیقی، چهره‌آرایی، استفاده از فناوری‌های روز سینمایی و… در کار دیده می‌شود. باقی می‌ماند تمایل و علاقه‌مندی مخاطب به این جنس از آثاری تصویری و سریالی و این‌که دغدغه‌های مطرح شده در سریال، دغدغه مخاطب باشد یا خیر.

در پایان این‌که اگر سریالی مثل «وست ورلد» برایتان جذاب بوده است حتما تماشای سریال «دست‌پرورده گرگ‌ها» می‌تواند دلچسب باشد البته نه به اندازه تجربه تماشای دو فصل اول سریال بزرگی مثل «وست ورلد».

منبع: مجله نماوا

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها