تاریخ انتشار:1399/01/15 - 13:08 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 133142

سینماسینما، الناز راسخ

به‌ندرت پیش می‌آید که یک فیلم در ذهن آدمی ماندگار شده و ساعاتی در پس‌زمینه افکارش چون یک موسیقی آرام نواخته شود. این روزها که کارگردان‌ها تزریق هیجان‌های کاذب به مخاطب را چون شیوه‌ای برای تثبیت خویش در روزمرگی تماشاگرانشان برگزیده‌اند، آثاری چون «زغال» و افرادی چون اسماعیل منصف که داستانی به‌ظاهر تکراری را به شیوه‌ای متفاوت روایت می‌کنند و احساسات مخاطب را گروگان نمی‌گیرند، بسیار جای تامل دارند.

«زغال» داستان خانواده‌ای است با بضاعت مالی اندک. خانواده‌ای با دستان خالی و آرزوهای کوچک که به‌ناگاه در میان چرخ‌دنده‌های قدرت و ثروت گیر می‌افتند و برای رهایی ره به خطا می‌برند. داستان ساده سرقت از طلافروشی و برگشت مال به‌یغما‌رفته!

در ظاهر همه چیز به همین سادگی است. اما زندگی می‌تواند با همه سادگی‌اش پیچیده و با همه پیچیدگی‌اش ساده باشد. زندگی غیرت در ظاهر ساده و آرام و دم‌دستی است. اما فقط در ظاهر! باطن زندگی غیرت همان درون به‌هم‌ریخته اوست که مدام می‌شنود و دم برنمی‌آورد. قدم برمی‌دارد و نمی‌شود. می‌سوزد و شعله نمی‌گیرد، اما دودش رنگ رخسارش را چون زغال می‌سازد.

«زغال» خط باریک صبوری است، تا آن‌جا که دیگر لبریز می‌شوی. «زغال» تصویر مردی است که ندارد و نداشتن حقیرش ساخته. مردی که راه داشتن را به خطا برگزیده و برای اثبات خویش چون دانه‌های فلفل در درون آتش بالا و پایین می‌پرد و تق و توقش دیگران را از حضور خویش آگاه می‌سازد.

وجه تمایز «زغال» از آثاری شبیه به خویش، جغرافیای روایت داستانش است. آذربایجان و طبیعت و مردمانش این اثر را منحصربه‌فرد کرده است. همه چیز درست و به‌اندازه است. بازی‌ها روان و جذاب و در خدمت روایت فیلم است. قاب‌هایش زیباست، اما نه آن‌قدر که شبیه واقعیت زندگی نباشد.

بازیگر نقش آقا غیرت و دخترش (ژیلا شاهی) قدرت خیره‌کننده‌ای برای همراه کردن مخاطب با خود دارند. (البته پیش از این مهارت ژیلا شاهی را در «قصر شیرین» میرکریمی دیده بودیم.)

اسماعیل منصف و تجربه‌های گذشته‌اش در تدوین آثاری چون «پریدن از ارتفاع کم» به او این امکان را داده است تا در چیدن میزانسنش گل‌درشت عمل نکند و چون ناظری ساکت و آرام به تماشای زندگی ازدست‌رفته خانواده‌ای روستایی بنشیند که معادلات پیچیده بازی قدرت و ثروت را بلد نیست و محکوم به تباهی و نیستی است.

و کلام آخر آن‌که می‌شود به اسماعیل منصف برای روایت متفاوت داستانی بسیار دیده و شنیده‌شده تبریک گفت و برایش آرزوی موفقیت و انگیزه روزافزون کرد.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها