سینماسینما، مینو خانی
نمایی از بالا، مردی را که روی زمین خوابیده و دورش پر از کتاب است، با کادری که با یک چراغ رومیزی نصفه و نیمه روشن است، نشان می دهد. آهسته آهسته روز می شود و همه کادر را روشن می کند. «رضا»؛ عنوان فیلم بر زمینه سیاه نقش می بندد و همزمان با روایت کارگردان، روایت بازیگر با خوانش داستانش آغاز می شود.
«رضا» به گفته کارگردان، علیرضا معتمدی که نقش رضا را نیز بازی می کند، روایت عاشقانه های مدرن امروزی است که با خوانش داستانی اسطوره ای از سوی بازیگر همراه و تقویت می شود. البته عاشقانه ای از جنس صبوری، نه به دست آوردن و نگه داشتن. صبوری برای رفتن، برای ترک کردن، برای احترام به انتخاب معشوق/ همسر. برای همین زوج رضا- فاطمه با صمیمیت و دوستی برای جدایی اقدام و جلوی قاضی به گونه ای نقش بازی می کنند که انگار از همدیگر متنفرند. قاضی حکم به طلاق می دهد و دوربین رضای تنها را دنبال می کند؛ رضای نویسنده و معمار. نویسندگی اش را وقتی می فهمیم که صدایش بر تصاویر زندگی واقعی اش می آید و داستانش را می خواند و معماریاش را وقتی می فهمیم که خودش را به دختر کافه دار، ویولت، معرفی می کند و البته در دو نمای بسیار کوتاهی که انگار در حال بررسی بنایی قدیمی است، دیده می شود. و دیگر رضا را در نماها و مکان هایی می بینیم که دلیلش را نمی دانیم، انگار دوربین سرگردانِ رضای سرگردان است؛ رضا در مسجد یک بار در مراسم مداحی و یک بار هم در صف نمازخوانان، رضا در نقش دروازه بان در فوتبال باشگاهی، رضا در خیابانگردی و گاهی کوچهبا غ های خاطره انگیز و البته حداقل سه بار هم وی را با دخترانی می بینیم که تلاش می کند به ایجاد رابطه و دوستی متقاعدشان کند.
متن فیلمنامه که در قالب دیالوگ ها بروز پیدا کرده، هیچچیز جز زندگی عادی، یکنواخت و روزمره نیست. هیچ کلام مهمی با هیچکس، نه در موقعیت های اندک شغلی و خانوادگی و نه در گپ زدن با دخترها ردوبدل نمی شود. دیالوگ رضا با دخترعمه اش، با ویولت، در جلسه مثلا کاری که دوربین ترجیح می دهد وارد جلسه نشود و از پشت پنجره آن را به تصویر بکشد تا هیچ کلامی شنیده نشود، یا با مادرزن و برادرزن سابقش در شب چهارشنبه سوری، یا با فاطمه وقتی سرزده به خانه رضا می آید (فاطمه: یه غذای هندی یاد گرفته ام. رضا: رفته بودی هند؟ فاطمه: آره، لباسم رو هم از اونجا خریدم، قشنگه… انگار غذای هندی را حتما باید در هند یاد گرفت!) همه بهشدت عادی و حتی بی مزه است. این شاید به دلیل موقعیت های بهشدت معمولی و روزمره با انسان های ساده و عادی روزمره است که شخصیت اصلی اثر با آنها برخورد می کند. ولی مثلا به گفتوگوی رضا که برای دلبری از دخترعمه اش از خوشگلی و جالب بودنش حرف می زند، دقت کنیم: من جالبم. تو از ۱۰ به جالبی من چند میدی؟ دخترعمه: ۱٫ رضا: واقعا، چرا؟ ولی من جالبم و… بیشتر شبیه لحن و عبارات پسربچه های لوس برای مادربزرگشان است. هیچ نقش پیچیده ای در این اثر وجود ندارد، هیچ گرهی قرار نیست طرح و بعد باز شود. مخاطب نمی داند باید با زوجی که در نهایت تفاهم و حتی دوست داشتن همدیگر را ترک می کنند، همراه شود و فرهنگش از وجود یک مواجهه زیبا با یک اتفاق تلخ بالا برود، یا با رضای تنهایی که درصدد به دست آوردن دل دختری است همراه شود، یا با زنی که بهراحتی همسرش را ترک می کند و بعد دلشکسته و عصبی و خسته از دست همه(!) به آغوش شوهر سابقش پناه می آورد.
ریتم تدوین حاصل نماهای ثابت و طولانی ای است که اصولا رضا را در قاب پنجره ای در حال تفکر نشان می دهد و در بسیاری موارد نیز هیچچیز جز لوکیشن و آکسسوار صحنه بعد از یک حرکت کوچک وجود ندارد. مثلا وقتی فاطمه سرزده به دیدن رضا می آید و بعد از ناهار برای چرت بعد از ظهر به اتاق خواب می رود، دوربین مدت طولانی بر این نما ثابت باقی می ماند، بدون اینکه حتی موسیقی یا صدایی به گوش برسد. نمونه چنین نماهایی بسیار است.
البته تمام این نماهای ثابت طولانی بدون هیچ اتفاقی، در بستر نماهای بسته خانه که با دکوراسیون سنتی زیبا و استفاده از رنگ های چشم نواز آراسته شده و در نماهای بیرونی با پس زمینه هنر کاشی کاری و اورسی مساجد زیبا و بناهای تاریخی اصفهان است، بسته می شود. ولی مسئله اینجاست که هیچ اتفاقی در این نماها رخ نمی دهد، هیچ اطلاعات و آگاهی ای به مخاطب داده نمی شود و همین ریتم را کند و خسته کننده می کند. ضمن اینکه علیرغم نظر کارگردان، نشان دهنده و منتقل کننده صبوری رضا در جدایی از همسرش نیست، چون رضا به محض جدایی از فاطمه، با دخترعمه ای که از پاریس برای مدت کوتاه به ایران آمده، وارد مذاکره می شود و می خواهد رابطه قدیمی یا بهتر، پیشنهاد قدیمی به دخترعمه را احیا کند، که موفق نمی شود. بعد در ادامه تنهایی ها و خیابان گردی هایش در دل شب از کافی شاپی رو به تعطیلی سر درمی آورد و همانجا با کافه دار (ویولت) وارد مذاکره می شود؛ کافه داری که دختر مسیحی جوانی است که در زمان حضور رضا، در حال گریه کردن بوده و به درخواست رضا با او همصحبت می شود و گرچه به قول خودش هیچ وجه اشتراکی با این مرد ندارد، اما رابطه شان شکل می گیرد و دوربین آنها را در رستوران، خیابان و پیکنیک در حال سپری کردن اوقات خوش به تصویر می کشد. اما فرجام عشق یا رابطه شان با پناه آوردن های مکرر فاطمه به شوهر سابقش به شکست و جدایی و البته قهر و دعوا و سیلی ویولت به رضا می رسد. در همین روزگار، رضا در خیابانی خاکی با دیوارهای کاهگلی که درختان سرسبز آن را چشم نوازتر کرده، از حال می رود و همین باعث آشنایی او با دختری می شود که او را به بیمارستان منتقل کرده است. هر چند دیالوگی مبنی بر پیشنهاد دوستی و رابطه دیده و شنیده نمی شود، ولی چون تنها کسی که بر بالین رضا در بیمارستان حاضر می شود، از او پرستاری می کند و با هم موسیقی گوش می دهند و رضا برایش داستانش را می خواند، همان دختر است، به اندازه کافی گویای رابطه یا حس بین آن دو است، خصوصا که بعد در همان خیابان خاکی با دیوارهای کاهگلی با هم اسبسواری می کنند.
موسیقی فیلم، موسیقی خیابانی است که به طور اتفاقی در حاشیه خیابان گردی های رضا باید شنیده شود تا کارگردان بهانه ای برای به تصویر کشیدن تنهایی و صبوری رضا داشته باشد؛ ساکسیفون نوازی که در دل شب نای دل خسته اش را در سازش می دمد، یا ضرباهنگ دلِ «هنگ »نوازی که عشاق را دور آتش گرد هم آورده است، یا تیتراژ پایانی با صدای شهرام ناظری.
اما داستانی که بازیگر مشغول نوشتن و خوانش آن است و طی هفت روز رخ می دهد و شخصیت اصلی آن پیرمردی است و پیردختر و پری رویانی. اما ارتباط این داستان با داستان فیلم درک نمی شود. آیا این به خاطر وجه بهشدت اسطوره گونه داستان است، یا به خاطر اینکه ارتباط متن با تصویر درست نیست؟ مثلا جایی که از مرگ و نیستی (به نظرم در روز پنجم می گوید) باغ پرباری از درختان پرشکوفه را نشان می دهد که رضا در کوچه های آن به سرخوشی عبور می کند. البته که مرگ، نیستی نیست، البته که آن درختان پرشکوفه می توانند تصویری از زندگی بعد از مرگ باشند، اما حسوحال داستان این را منتقل نمی کند.
مضمون و محتوا به همراه فرم یک اثر باید بیانگر زبان تصویری و هدف هنرمند از ساخت اثر باشد. سوالی که با دیدن فیلم «رضا» و هدف کارگردان از به تصویر کشیدن عاشقانه مدرن مطرح می شود، این است: عاشقانه مدرن یعنی راحت عشق و زن زندگی ات را رها کنی، بعد به دنبال پیدا کردن رابطه های جدید بدون هیچ پایه و اساس و شناختی مشغول خیابان گردی شوی و باز راحت از کنار آنها بگذری، چون زن زندگی ات معلوم نیست چرا برگشته و آیا آمده که بماند؟ سوالی که حتی خود زن نیز پاسخش را نمی داند. این صحنه های تنهایی و موسیقی های عاشقانه تنهایی با نور شبانه چراغ های خیابان یا آتش گویای صبوری رضا، عاشقانه مدرن است، یا تلاش مدام او برای به دست آوردن دل دختری و بعد احتمالا شکستنش؟ به نظرم باید تعریف امروزمان از عشق و عاشقانه را بازنگری کنیم تا با رضای علیرضا معتمدی همراه شویم.
منبع: ماهنامه هنروتجربه
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- اکران و نقد «مادر» در سینما اندیشه
- نقد؛ چراغی در رهگذر تاریک و روشن سینما
- «محاکمه گلدمن»؛ بخش بسیار کوچکی از واقعیت این روزها
- «داستان سلیمان»؛ یک داستان واقعی از هزاران پناهجوی جهان
- به بهانه سریال «زخم کاری»/ فقط خشونت است و حرص و آز
- عشق از راه میرسد/ نگاهی به فیلم «چرا گریه نمیکنی؟»
- آنچه اصل است، عشق است/ نگاهی به فیلم «آغوش باز»
- درباره انتقاد شدید کارگردان چرا گریه نمیکنی از فیلمیران پخش کننده فیلمش
- گفتوگو با علیرضا معتمدی کارگردان «چرا گریه نمیکنی؟»/ تروما را به تجربه خلاقه و رهاییبخش تبدیل کردم
- ثبت قرارداد اکران «چرا گریه نمیکنی» و «سلفی با رستم»
- هزینه ساخت بمب اتم چقدر است؟/ نگاهی به فیلم «اوپنهایمر»
- اکران و بررسی «مادرم ملکه» در مستندات یکشنبه؛ سینما میتواند سرکوبهای ما را آزاد کند
- «مادرم ملکه» در مستندات یکشنبه خانه هنرمندان ایران
- کارگردان به ملت رفت اما به نشست خبری نه!/ تهیهکننده «چرا گریه نمیکنی؟»: مگر بازیگران این فیلم من را به سینما آوردند؟
- «چرا گریه نمیکنی؟» علیرضا معتمدی در جشنواره فجر نمی تواند حضور داشته باشد
نظر شما
پربازدیدترین ها
- آیا رونالدو وارد دنیای «سریع و خشمگین» میشود؟/ دیزل: ما برای او نقشی نوشتیم
- داستان پرسر و صدای «بیسر و صدا»
- نقش و جایگاه چهرهپردازی در سینمای ایران
- مقایسه فیلمنامه «کوچک جنگلی» تقوایی با سریال افخمی/ از پژوهشِ روایتمحور تا روایتِ موردپسند صداوسیما
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
آخرین ها
- استوری سحر دولتشاهی از پشت صحنه «هزار و یک شب»
- از «بادکنک سفید» تا «طعم گیلاس» در نیویورک
- پرویز شهبازی و سینمای مولف
- معرفی برگزیدگان بیست و چهارمین جشن حافظ؛ «پیر پسر» چهار جایزه گرفت/ سه جایزه برای «تاسیان»
- نقش هوش مصنوعی در باز طراحی کسب و کارها در ۲۰۲۶
- نمایش مناسبات داخل زندانها در سریالهای نمایش خانگی چگونه است؟
- «کفایت مذاکرات»؛ شوخیهای نخنما
- چهلوسومین جشنواره جهانی فیلم فجر؛ آزمونی جدی و نگاهی رو به آینده
- نمایش «بانو»ی داریوش مهرجویی در بنیاد حریری
- مستند «جستجو در تنگنا»؛ چیزی که شور زندگی خلق میکند
- «افسانه فیل»؛ سوار فیلی بزرگ و سفید، که انگار همهی راه را بلد بود
- سینمای ما چه سرسبز بود!/به بهانه نمایش نسخه بازسازی شده سارا مهرجویی در موزه سینما
- «کج پیله» وقتی زنها از پوست خودشان، خارج میشوند
- «راه دیگهای نیست»؛ خشونت مرهم زخم
- تحلیلی بر افت ژانر وحشت با تمرکز بر چهارگانه «احضار»/ این فیلم، ترسناک نیست
- «فریاد زیر آب» و موجی که فروکش نکرد
- پیشبینیهای جدید نشریه واریتی برای اسکار ۲۰۲۶
- «سرِ انقلاب»؛ خنده در اتاق بازجویی، نمایش فروپاشی قدرت
- جزئیاتی درباره فیلم جدید ایناریتو/ «دیگر» با بازی تام کروز یک سال دیگر اکران میشود
- نمایش تمام موزیکال «رابین هود»
- «الکترون» نامزد بهترین فیلم جشنواره انگلیسی شد
- تحلیل روانکاوانه فیلم «دوستداشتنی»؛ این رابطه دوست داشتنی نیست
- نمایش «برادران کارامازوف»؛ وفادار به روح اثر نه کالبد
- درباره کامران فانی و ترجمهای ناب/ مرغ دریاییِ فانی
- فیلم کوتاه «شامیر» نامزد بهترین فیلمبرداری جشنواره امریکایی شد
- درمان از نگاهی دیگر؛ وقتی سرطان، بازیگر صحنه زندگی میشود
- گاو خشمگین ۴۵ ساله شد
- «زیر درخت لور»؛ تصویری از انزوا و شکاف عاطفی
- «جستوجو در تنگنا»؛ انگار این همه چیزی باشد که از شهر و دیوارهایش به میراث بردهایم
- حمید طالقانی درگذشت





