تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۰۶/۲۴ - ۱۱:۵۱ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 142381

سینماسینما، علی‌اصغر کشانی

نقاشی همیشه برای من فان و تفریح بوده، برای همین هم دوستش داشته‌ام و برای همین هم هیچ‌گاه فکر نمی‌کنم نقاشی دربیاورم، چون من حس می‌کنم. (پروانه اعتمادی)

مستند «پروانه»، تازه‌ترین اثر بهمن کیارستمی مستندساز برجسته ایرانی، اثری پرچالش درباره پروانه اعتمادی، نقاش نوگرای ایران و خالق نقاشی‌های منحصربه‌فرد طبیعت بی‌جان، است. نقاشی که پس از دو سال تحصیل، دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران را نیمه‌کاره رها کرد و با نقاشی‌های سیمانی دهه ۱۳۵۰ خود شهرت یافت. اعتمادی به عنوان مهم‌ترین شاگرد بهمن محصص که در طول دهه‌های ۶۰ و ۷۰ خورشیدی آثار متنوعی با تکنیک مداد رنگی آفرید و با کلاژ و تکه‌چسبانی از نقوش بته‌جقه، پارچه‌های اطلسی و ترمه، با رویکرد به اسطوره‌ها، تمثیل‌ها و قصه‌ها، مجموعه‌ای از کمپوزیسیون‌های منسجم پدیدار ساخت، یکی از منحصربه‌فردترین نقاشان زنده حال حاضر ساکن ایران است.

کیارستمی در این آخرین مستند پرتره‌اش، مخاطب را با لحن صریح و بی‌پروای پروانه اعتمادی آشنا می‌کند تا بی‌واسطه با دیدگاه‌های او علیه تفکیک جنسیتی، نابودی  و تخریب جهان، واکنش‌هایش به تبلیغات غم‌گرایانه در ایران، بی‌روحی و بی‌هویتی فضای کنونی، دروغ‌پردازی بشر از عاقبت بَدِ پیش رویش و البته علایق او به سینمای کوبریک، دوستی و دل‌بستگی‌اش به صدای گوگوش، تنفرش از مدرسه و تلف شدن وقتش به خاطر ۱۲ سال آموزش بی‌فایده و… نزدیک و نزدیک‌تر ‌سازد.

این تازه‌ترین اثر بهمن کیارستمی درباره شخصیت زلال و دردمندی است که نسبت به سیاهی‌ها و تلخی‌های پیرامونش واکنش‌های صریح، سریع و کنایه‌آمیزی (هر چی می‌گم دروغه) دارد. پرتره کیارستمی از این منحصربه‌فردترین نقاش زن ایرانی با تصاویر کمتر دیده‌شده از عکس‌ها، ویدیوها، فضاها و محیط خانه‌اش، پرده از وجوه درونی این فیلسوف نکته‌سنج و این متفکر تیزهوش هنر ایرانی (بی‌کاری و مسافرت از هر کاری بهتره، وقتی فاصله بگیری، رابطه‌ها را درست‌تر می‌بینی، هنر خواندن ندارد، انجام دادن دارد، همه ذهنیت‌ها کُلاژ است؛ خراب کن و بساز) برمی‌دارد. اثری که بیش از هر چیز تلاش دارد با حذف جنبه‌های دست‌وپاگیر برخی تکنیک‌های مبتلابه مستندهای پرتره، اندک اندک به خودِ خودِ هنرمند نزدیک شود؛ به کسی که اعتقاد دارد فردیت اصل هنر است و هنرمندی چون او نماینده کسی جز خودش نیست، و البته هنرمند باید ثابت کند چه احساس می‌کند، نه این‌که دیگران چه احساس می‌کنند و او آن را بِکشد.

مستند «پروانه» با شیوه‌ای مستقیم پیرامون شخصیتی خاص با دیدگاه‌هایی خلاف جریان رسمی با انتقاد از کژفهمی‌های پیرامونش (سالی ۶۰۰ تا نقاش میاد بیرون/آخه این نقاشی را ببینید، این نقاش درک از فضا داره؟/این آدم با این همه سفر به واشنگتن و نیویورک و… کِی وقت داشته در وسواسش فرو بره/ این‌ها نان هنر معاصر را می‌خورن و پشت سرش بد می‌گن) و البته با وجود امتناع از تفسیر آثارش (راه بروم و نقاشی‌ام را تفسیر کنم که عین نقاشانِ دانشگاه‌رفته می‌شم) به‌صراحت به نقد آثار اجتماعی سیاسی، به‌خصوص از دوران ناآرامی‌های اواخر دهه ۵۰ (این آدم می‌دونه واسه چی داره فریاد می‌زنه؟/ از آزادی و دموکراسی حرف می‌زند ولی نمی‌داند دنبال عدالت است) می‌پردازد و در واکنش به شوخی کارگردان اثر نسبت به سیاسی کردن همه چیز (شماها این‌جوری بار آمدید/ این احساسات برای خشم و فریاد کشیدن تحریک شده) به تندی از اوضاع و احوال و تفکرات کج و معوجش انتقاد می‌کند. 

این هنرمندِ ضدگالری‌داران که با رویکرد ایستادگی در برابر گالری‌داری، آثارش را در زیرزمین خانه یا در قهوه‌خانه بینراهی جاده چالوس به رهگذران می‌فروشد و نقاشی‌هایش در دوره‌های مختلف حراج تهران طرفداران و شیفتگان خود را دارد، در این واپسین اثر کیارستمی با طرح دفاعیه‌ای به نفع بورژوازی (بورژواها خریدار، نگه‌دارنده و مشتری کار ما هستند) تصورات منحط نسبت به فقر و نداری و گدا گودول بازی در این فراگرد را اشتباهی غیرقابل بخشش می‌داند.

کسی که با وجود سفرهای متنوعش به دیگر کشورها (هر جا می‌روم، سه ماه بیشتر نمی‌توانم بمانم/ آدم بستگی دارد کجا به دنیا آمده باشد و چه ستاره‌ای رویش پرتو انداخته باشد) تعلقی ناگسستنی به موطنش او را سال‌هاست به هنرمندی شیفته و دل‌بسته به ایران تبدیل کرده است. 

نمای هجوآمیز و سورئال پایانی فیلم وقتی پروانه اعتمادی به استعاری‌ترین شکل ممکن نقاب روباه (یادآور نقاب مشابهی در فیلم «شهر قصه» منوچهر انور) را روی سرش گذاشته و مَثَل مشهور «بالا رفتیم ماست بود، پایین اومدیم دوغ بود» را به زبان می‌آورد، انگار بیش از هر چیز دارد به فضای جَفنگی واکنش نشان می‌دهد که او در آن محیط، پرجاذبه‌ترین، عمیق‌ترین و پرمعناترین نقاشی‌های عمرش را خلق می‌کند و این سکانس عجیب و غریب، بی‌بروبرگرد، تکان‌دهنده‌ترین و میخکوب‌کننده‌ترین سکانس دهه‌های اخیر سینمای ایران است.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها