تاریخ انتشار:1397/11/19 - 16:46 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 106103

سینماسینما، فریبا اشوئی:

 

سرخ پوست بظاهر داستان یک خطی وتکراری دزد وپلیس رادنبال می کند.اما تمهیدات فیلم ساز در روایت کلاسیک قصه ، به فیلم سَرو شکل جذاب تر وحرفه ای تری بخشیده است.روایتی سه پرده ای(آغاز،میانه وپایان) که درآن پی رنگ اصلی، اتفاقات قصه نیستند، بلکه پی رنگ اصلی ، زندانیان و در راس آن ها شخصیت سرخ پوست است که اتفاقات ونقاط عطف و سوپاپ های فشار ومحرک درام با استناد به هوش و استعدادآن هارقم می خورد ودرام را می سازد.نقطه عطف اول یا پی رنگ آغازین ارتقاء درجه وتغییر پُست جاهد(رئیس زندان ) است.

نقطه عطف دوم متواری شدن سرخ پوست است که نقطه عطف اول را متزلزل می کند.نقطه عطف سوم مددکاری است که وزنه تعادل ماجراست.اوبه داستان ورود می کند تا حمایت معنوی وفکری جاهدتامین شود واین تاوقتی است که هویت پنهانش آشکار نشده باشد.نقطه عطف چهارم به بعد از اهرم های فشاری( گروه سازنده باند فرودگاه ، همسر سرخ پوست وشاهد بی گناهیش) استفاده می شود .

درام در کشاکش این نقاط عطف مدام با پرسش واکتی تازه روبرو است ومخاطب رامدام با پی گیری این علامت سوالها باخودبه این سو و آنسو می کشاند تا اوج داستان میسر شود.بستر جغرافیایی روایت (محیط زندان) با نشانه های تصویری موثر(ابزار صحنه واکسسوارهویتی سرخ پوست) نیزاز نقاط عطف پشتیبان درام وپازل های معمایی موجود درآن هستند تامخاطب در فضایی واقعی تر وباور پذیرتر، عناصر درگیر در آن را بیشتر وبهتر باور کند. کاراکتر اصلی هویت پنهان ودر عین حال آشکاری دارد.شناسنامه او تعاریف اطرافیان درباره اش همراه با کدهای شخصیتی اوست که به مخاطب ارائه می شود.(وسایل شخصی، واکس، قورباغه و شاخص های شخصیتی مثل کم حرفی، گوشه گیری، بی گناهی و…)

درام فاصله نیستی تاهستی وآزادی شخصیتش رابا فرآینداتفاقات و تحول دیگر شخصیت هایش پیش می برد.(تحول هویتی وشخصیتی جاهد، مددکار،هم بندی وهم ولایتی ) .واماپرده سوم یا نتیجه داستان، تعبیری چند سویه برای مخاطبان فیلم بهمراه دارد.زمانی که هر کدام از طرفین بازی به شکل پایانی آن قانع شده اند ،جایگاه قهرمانی روایت به شکلی ناگهانی تعییر می کند.قهرمان داستان جایش رابا ضدقهرمان آن عوض می کند.

رقیب سرسخت بازدارنده وتعقیبگر زندانی (جاهد)به هر دلیل عشقی ، اجباری یا استیصالی ، آن وقت که به بن بست می خورد وشکست را در آغوش می گیرد به یک باره تصمیم به عدم واگذاری بازی می گیرد تابازنده میدان نباشد.پس تا توقف کامل زندانی می تازد تا به اوثابت کند که از او هوشمند تر است وصرف بی گناهی اش بوده که بازی رابه او واگذار نموده است.سرخ پوست با تسلط وشناخت کامل عناصر درام واصول کلاسیک نگارش ،نمونه خوبی برای سینمای بدنه وقصه گو است.

اگرچه ایرادات جزئی در بخش شناسنامه ای کاراکترها وجوددارد (هویت شیرین از آغاز با نقش دوسویه اش درباب حامی طرفین دعوا براساس دیالوگ های ارتباطی اولیه اش با سرهنگ جاهدکه سرخ پوست رابی گناه می شمرد ، از آغاز برای مخاطب لو می رود) اما داستان یک خطی سرخ پوست مدیون هویت کلاسیک و دراماتیزه محتوایش است ویکی از نمونه های موفق برای ژانر اجتماعی محسوب می شود.بازی خوب وکنترل شده نوید محمد زاده (جاهد) در رقابت وچالش با پارتنری که هویتش نامعلوم است درخشان ومثال زدنی است. سینمای اجتماعی امروز ایران نیازمند سرخ پوست های دیگری است تا سرپا شود وبه دوران اوجش بازگردد.نیما جاویدی در دومین تجربه فیلم سازی اش بعد از ملبورن گام های بلندتر ومحکم تری برداشته وبه قله های اقتدار وتسلط برزبان سینما نزدیک تر شده است.از این فیلم بیشتر باید گفت و در موعد اکرانش بیشتر باید نوشت تا بعد…

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها