تاریخ انتشار:1395/08/04 - 09:05 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 30893

عبدالله اسفندیاریدر ماه‌های اخیر بحث بر سر مدیریت سینما در دهه شصت و به خصوص رویکرد بنیاد سینمایی فارابی بیشتر و موشکافانه‌تر از قبل پیگیری می‌شود و مدیران آن زمان از جمله سیدمحمد بهشتی و عبدالله اسفندیاری درباره مسائل بسیاری در ماه‌های اخیر مجبور به توضیح شده‌اند.

به گزارش سینماسینما، اسفندیاری در برنامه اینترنتی «کات» درباره حرفها و حواشی تازه حرف زده است. او در ابتدای صحبت هایش با اشاره به اینکه از همان ابتدا سیاست‌های حمایتی و هدایتی با فارابی بوده و بحث نظارتی با وزارت ارشاد؛ با ذکر یک مثال به آن‌ها که می‌گویند ماهیت وجود فارابی چیست؟ پاسخ می‌دهد:«محمد مهدی دادگو که در آن دوران با ما همکاری داشت و یکی از اعضای اتاق فکر ما بود به یکی از جشنواره‌های خارجی رفته و در آنجا یکی از فیلمسازان حاضر در آن جشنواره گفته بود برای ما عجیب است که برخی فیلم‌سازان شما کوچک‌تر از فیلم‌های خودشان هستند و آقای دادگو گفته شما خبر ندارید در ایران یک جمعی و اتاق‌های فکری به کارگردان‌های ایرانی کمک می‌کنند ولی حالا اینجا آن‌ها تنها و خودشانند. در واقع یک جمع فکری کمک می‌کنند تا فیلم‌های فیلمسازان ما ساخته شود. خب در این شرایط نتیجه قطعا چیز بهتری می‌شود، چرا ما می‌گوییم چنین چیزی نیاز نیست؟»

با این توضیح اسفندیاری قاعدتا این سوال پیش می‌آید که اگر قرار به ساختن فیلم با مشورت و تصمیمی جمعی باشد پس هویت مستقل فکری فیلمسازی چه می شود؟ که او تاکید می‌کند هیچ وقت قرار نبوده سینماگران را مجبور به ساختن فیلم کنند بلکه مشاوره‌ها بر اساس گرایش، سلیقه و توان فیلمساز در جهتی که او دوست دارد و می‌تواند، با هدف ارتقای اثر او انجام می شده است: «به قول آقای بهشتی حتی ما اگر قصد داشته باشیم فیلمی ساخته شود که نوعی تبلیغ برای نظام جمهوری اسلامی ایران باشد نباید طوری این کار را انجام دهیم که این احساس پیش آید این حرف فیلمساز نیست.»

او تاکید می‌کند کسانی که در مورد مدیریت دهه شصت این حرف‌ها را می‌زنند احتمالا به خاطر دور شدن از آن فضا خیلی چیزها را فراموش کرده‌اند. او با اشاره به صحبت‌های ضیاءالدین دری علیه مدیریت آن زمان می‌گوید آقای دری نه در زمان ما بلکه در دوره‌های مختلف و جاهای دیگر خودش هم عضو چنین اتاق فکرهایی بوده و چطور الان چنین مباحثی را مطرح می‌کند. اسفندریاری تاکید می‌کند حتی بعد از بیرون آمدن تیم مدیریتی دهه شصت از فارابی باز هم بسیاری از فیلمسازان فیلم‌نامه‌های خود را به آن‌ها می‌دانند تا نظرشان را بگویند.

موافق اصلاح پایان‌بندی «تیغ و ابریشم» کیمیایی نبودیم

در ادامه به صحبت مسعود کیمیایی اشاره می‌شود که گفته بود پیش از انقلاب به فیلمسازان می‌گفتند در مورد این موضوعات نباید فیلم بسازید اما در دوران مدیریت دهه شصت ماجرا برعکس شده بود و آقایان انوار و بهشتی می‌گفتند باید در مورد این موضوعات حتما فیلم بسازید که این مسئله شرایط را برای فیلمسازان سخت‌تر می‌کرده، اسفندیاری می‌گوید این حرف بی انصافی است: «هیچ وقت به فیلمساز گفته نمی‌شد باید این را بسازی اما موضوعاتی بود که بیشتر بر آن‌ها تاکید می‌شد الان هم همین است، الان هم گفته می‌شود این موضوع و آن موضوغ در ایران و جهان وجود دارد چرا به این ها توجه نمی‌کنید، ولی اینکه بایدی این وسط وجود داشته، نه چنین چیزی صحت ندارد. بگذارید از خود ایشان مثل بزنم. خود آقای کیمیایی در آن سال‌ها فیلم‌های خوبی ساختند من هم از طرفداران سینمای آقای کیمیایی هستم و حتی فیلم «گوزن‌ها» در ذهن من اثر مطلوبی است. بعد از پایان مونتاژ «تیغ و ابریشم» که در دهه شصت با اراده و تصمیم خودشان ساختند به دعوت ایشان من و آقای بهشتی رفتیم فیلم را دیدیم، هیچ ایرادی هم نگرفتیم و فقط گفتیم به نظرمان کمی طولانی است. بعد فیلم به ارشاد ارائه شد و شورای ارشاد یک ایراد حقوقی به پایان فیلم گرفت که من حتی مخالف آن ایراد بودم، آن‌ها با اشاره به سکانسی که فرامرز صدیقی به عنوان دادستان فرد فاسد را می‌کشد می‌گفتند نمی‌شود در قوه قضاییه هر کس تشخیص داد خودش انفرادی دست به کاری بزند و همه چیز باید قانونی طی شود، ما دفاع می‌کردیم و می گفتیم این پایان‌بندی جان فیلم است، ممکن است در فیلم شخصیت یک حرکت فراقانونی انجام دهد اما تماشاگر آن را دوست دارد و می‌گوید بالاخره یک نفر پیدا شد از حق دفاع کند ولی در نهایت حرف ما هم مورد موافقت قرار نگرفت و آن‌جایی که آقای صدیقی اسلحه‌اش را کشیده به جای شلیک دیالوگ: «تو بازداشتی» را جایگزین کردند. خب من موافق حذف نبودم ولی علیه حرف شورا هم نمی‌توانستم منطق درستی بیاورم. خب چنین اتفاقی را نمی‌توانید بگویید تحمیل ما به فیلمساز بوده است.»

پیشنهاد ساخت «سرب» را فارابی به کیمیایی داد

اما ماجرای ساخت فیلم سرب یکی از بهترین آثار مسعود کیمایی بعد از انقلاب هم از زبان اسفندیاری شنیدنی است: «بعد از فیلم «تیغ و ابریشم» مدتی مطالعه می‌کردند که چه فیلمی بسازند. در یکی از این جلساتی که ما در ارشاد و فارابی داشتیم آقای دادگو که گاهی با آقای کیمیایی ارتباط داشتند گفتند ایشان می‌خواهد فیلم بسازد اما فیلم‌نامه‌ای ندارد. ما در فارابی فیلم نامه‌ای سفارش داده بودیم و نوشته شده بود به نام: «هاگانا» که آقای تیرداد سخایی نوشته بود و داستانش ماجرای مهاجرت اجباری یهودیان از ایران به اسرائیل بود. فیلم‌نامه خیلی خوبی هم بود و جهت‌گیری سیاسی روشنی داست. پیشنهاد دادیم اگر آقای کیمیایی موضوع را می‌پسندند همین فیلم نامه را بسازند. گویا آقای کیمیایی هم پس از خواندن فیلم‌نامه گفته بود خیلی از آن خوشش آمده و چنین فیلم‌نامه‌هایی می‌تواند سینمای ایران را به سمت موضوعاتی جهانی ارتقا دهد. این فیلم‌نامه که بازنویسی شد و رنگ سینمای آقای کیمیایی را به خودش گرفت و تبدیل شد به فیلم «سرب». فارابی هم از این فیلم حمایت کرد.»

اولین فیلم‌نامه حمید سمندریان را رد کردیم

اسفندیاری در پاسخ به این انتقاد که مدیریت سینمایی در آن زمان از موضع بالا و متکبرانه با سینماگران برخورد می‌کرده می‌گوید از کارگردان‌هایی مثل کیانوش عیاری، علی ژکان، سیروس الوند، مهدی فخیم‌زاده، یدالله صمدی و همه کسانی که برای سینمای بدنه فیلم می‌ساختند بپرسید که آیا فارابی برایشان شبیه پاتوق و مامن نبود؟ او اضافه می‌کند رابطه مدیران فارابی با سینماگران در آن زمان به گونه‌ای بوده که آن ها از فیلمسازان چیزهایی یاد می‌گرفتند و آن را ابراز می‌کردند و برای اثبات حرف خود مثال دیگری می‌زند: «یک فیلمنامه از مرحوم حمید سمندریان به دست ما رسید. ما گفتیم استاد سمندریان فیلم‌نامه داده، استاد بزرگ تئاتر ایران که من اجرای باشکوه تئاتر «کرگدن» اوژن یونسکو ایشان را در دانشگاه تهران دیده بودم. گفتیم باید با دقت بسیار زیادی فیلمنامه ایشان را بخوانیم. ما در شورای فیلمنامه ارشاد که آقای ارگانی هم بودند آن را خواندیم و از نظر ما رد بود. ما ایشان را برای صحبت به فارابی دعوت کردیم و بنده به نمایندگی از ارشاد با ایشان جلسه‌ای گذاشتم. آن‌جا اول با ایشان رفیق شدم بعد نکات را گفتم، یادم هست زنده‌یاد هما روستا هم گفتند بعد از شنیدن دلایل ما ایشان گفته بودند معلوم است این‌ها فیلم‌نامه را دقیق خوانده‌‌اند. ولی بعد به ایشان گفتیم ما افتخار می‌کنیم شخصیت فرهیخته‌ای مثل شما وارد سینما شوند و اگر این فیلم نامه نشد یکی دیگر به ما بدهید که ایشان فیلم نامه «تمام وسوسه‌های زمین» را ارائه دادند و با حمایت کامل فارابی آن فیلم ساخته شد. حتی من سر صحنه فیلمبرداری این فیلم در نطنز هم رفتم. کاری که برای همه فیلم‌هایی که با حمایت فارابی ساخته می‌شد انجام می‌دادیم.»

در نیمه دهه پنجاه رقابت نابرابری با فیلم‌های «لاندابوزانکایی» داشتیم!

اسفندریاری وقتی پای ماجرای زندان زیرزمین فارابی مطرح می‌شود شروع به خندیدن می‌کند و با تکذیب چنین موضوعی در مورد بحث شلاق زدن عبدالله علیخانی می‌گوید: «این اتفاق در ارشاد افتاده و اصلا ربطی به فارابی ندارد، اما در مورد زیرزمین فارابی، این ساختمان قبلا متعلق به قوام السلطنه بوده و مدتی هم سفارت مصر بود، بعد یک فرهنگسرا شد و دست آخر بخش اندرونی آن شد محل استقرار فارابی. آن زیرزمین مد نظر دوستان، اتاق بنده بود و اخیرا بخش بین‌الملل در آن مستقر شده است و زندانی که دوستان می‌گویند وجود نداشته، هر چند برخی سینماگران به شوخی می‌گفتند هر چه فتنه است از همین زیر زمین فارابی بلند می‌شود. در مورد ماجرای آقای علیخانی هم باید بگویم که من در آن ماجرا اصلا حضور فیزیکی و عینی نداشتم و آنچه می‌گویم بر اساس اطلاعاتی است که دارم.»

به گفته اسفندیاری برای حمایت از فیلم‌های ایرانی در برابر آثار خارجی قانونی از سوی دولت گذاشته شد که طبق آن ورود فیلم‌های خارجی ممنوع و اختیار این فیلم‌ها به فارابی واگذار شد دلیلش هم این بوده که سینمای ایران مابین سال‌های ۵۵ و ۵۶ در رقابت نابرابر با آثار دسته سوم خارجی معروف به «لاندابوزانکایی» که بیشتر محصول ایتالیا و هند و ترکیه و ژاپن بودند، رسما ورشکست شده بود به طوری که تولید سینمای ایران در سال ۵۴ از ۹۵ فیلم به ۵ فیلم در سال ۵۶ رسید و طبق ادعای مدیر سابق فارابی این ورشکستگی هیچ ربطی هم به وقایع انقلاب اسلامی نداشت.

اسفندیاری در ادامه می گوید پس از تنفیذ این اختیار عوارض فیلم‌های خارجی ۳۰ درصد شد و عوارض فیلم‌های ایرانی صفر درصد. در این بین عده‌ای از قبل فیلم خارجی داشتند و قرار شد آن‌ها که مدارک رسمی داشتند فیلم‌های خود را اکران کنند ولی دیگر فیلم جدید نمی‌توانستند بگیرند: «این وسط به ما خبر می‌رسید بعضی‌ها تقلب می‌کنند و مدارک تقلبی می‌سازند و دوباره یک سری فیلم بنجل را وارد کرده‌اند تا همچنان با پنجه‌های خود صندلی‌های سینمای ایران را تسخیر کنند. به همین دلیل آقای انوار در معاونت سینمایی همراه با مشاوران خود تصمیم گرفتند یک بار انبارهای فیلم بررسی شود. پس از مطالعات و بررسی‌هایی و پس از برگزاری یک جلسه که در آن به دوستان گفته شد خودتان فهرست فیلم‌هایتان را بدهید و گرنه جور دیگری برخورد خواهیم کرد یک حمله‌ای به تمام دفاتری که فیلم داشتند شد و با کامیون فیلم‌های خارجی و برخی فیلم‌های ایرانی که متعلق به قبل از انقلاب بود جمع‌آوری شد. این حمله هم به دستور وزارت ارشاد و با همکاری نیروهای امنیتی انجام شد و هیچ ربطی به فارابی نداشت.»

یکی از چهره‌های سرشناس سینمایی پشت وانت پرید و فرار کرد!

بعد از این حمله همه فیلم‌های جمع آوری شده به حیاط وزارت ارشاد برده و آن جا تخلیه شدند. البته گویا در این ماجرا فقط پای عبدالله علیخانی هم وسط نبوده و عده زیادی درگیر این ماجرا شدند وحتی یکی از چهره‌های سرشناس سینمایی که اسفندیاری نامی از او نمی‌برد پشت وانت می‌پرد و فرار می‌کند! مدیر سابق فارابی در پاسخ به این سوال که آیا به نظرش چنین حمله‌ای در شان سینماگران بوده یا نه؟ می‌گوید: «آن‌ها سینماگر نبودند. تاجرانی بودند که با وارد کردن فیلم‌های بنجل خارجی نه تنها به سینمای ایران بلکه به فرهنگ و اخلاق ایرانی هم لطمه می‌زدند. من این مساله را تایید نمی‌کنم ولی یادمان نرود یکی از جاهایی که مردم در زمان انقلاب به آتش می‌کشیدند سینماها بود. چرا؟ سینما با آن فیلم‌های بنجل خارجی به سمت و سویی رفته بود که به اخلاق و حیا و تمام هنجارهای جامعه را زیر سوال می‌برد و اگر وضعیت همان‌گونه ادامه پیدا می‌کرد فیلم‌های کاملا سکسی هم اکران می‌شد. مردم و انقلاب با این فیلم‌ها مخالف بودند.» بعد از آن حمله و دستگیری عده‌ای از متخصصان فیلم به ارشاد می‌روند، فیلم‌های جمع آوری شده را می‌بینند و آن دسته از فیلم‌هایی که به زعم خودشان ارزش هنری داشته را برای فرستادن به فیلم خانه ملی جدا می‌کنند و باقی فیلم‌ها را آتش می‌زنند. اسفندیاری معتقد است ممکن بوده این وسط یک سری تندروی‌ها هم انجام شده باشد ولی اصل عمل را قابل دفاع می‌داند.

برخی می‌خواستند همان فیلم‌فارسی‌ها را کپی کنند و بسازند که ما مخالف بودیم

اسکندری با اشاره غیرمستقیم به فرحبخش یار غار و شریک علیخانی که بیشترین و تندترین انتقادها را در این چند سال به مدیریت دهه شصت سینمای ایران کرده می‌گوید این دوستان در این سال‌ها حرف‌های متناقض زیاد زده‌اند و یک نوع عقده نسبت به مدیریت آن زمان دارند: «برخی‌ها می‌خواستند فیلمفارسی‌های قبل انقلاب را کپی کنند و فقط ظاهرش را عوض کنند و دوباره بسازند. طبیعی است که به دلیل تجاری بودن آثارشان چندان از مدیریت آن زمان راضی نیستند. بله، یک جاهایی علنا فارابی و معاونت سینمایی با ساخت این گونه فیلمفارسی‌ها مخالف بود. البته فیلمفارسی به معنی فیلم بنجل ایرانی. ممکن است این فیلم ها حتی مورد استقبال مردم هم قرار بگیرد اما توجه داشته باشید معیار درست و غلط یا خوب یا بد بودن فیلم‌ها صرفا استقبال مردم نیست.»

اسفندیاری با رد این موضوع که مدیریت دهه شصت سینما مخالف جذابیت و پر رونق بودن گیشه بوده از ساخت سه فیلم «جاده‌های سرد» به کارگردانی مسعود جعفری جوزانی، «افق» به کارگردانی رسول ملاقلی ‌پور و «کانی مانگا» به کارگردانی سیف الله داد توسط فارابی به عنوان مثال نقض این موضوع نام می‌برد و آن‌ها را فیلم‌هایی می‌داند که جذابیت فرم و محتوا را با هم داشتند او سپس به نقش فارابی در ایجاد تحول عمیق در عرصه سینمای کودک با ساخت فیلم «شهر موش ها» اشاره می‌کند و همه این ها را حاصل همان اتاق فکری می‌داند که در دهه شصت برای پیشرفت سینما فکر می‌کرد. ایده آل بنیاد فارابی در آن زمان این بوده که فیلم‌هایی ساخته شود که ضمن داشتن مفاهیم ارزشمند، عمیق و گاه عرفانی مردم برای دیدنش صف بکشند مثل «از کرخه تا راین» ابراهیم حاتمی کیا.

اودر پاسخ به ادعای بهروز افخمی که گفته بود نگاتیو برخی فیلم‌ها مثل «خط قرمز» سوزانده می‌شده است می‌گوید: «نه اصلا این‌طور نبود، همه این‌ها نگاتیوهایشان در فیلم‌خانه ملی ایران نگهداری شده و هست و حتی اگر مواردی هم نبود در فیلمخانه ملی ایران کوشش شد با حمایت معاونت سینمایی که از روی فیلم‌های اینترنتی نگاتیو بکشند و نگهداری شود.»

برخی‌ها رفقایشان را می‌فروختند و برای رقبایشان پرونده‌سازی می‌کردند!

او با اشاره به این‌که چنین چیزی در دهه شصت نبوده است در ادامه می‌گوید:‌ «دوستان یک مقدار افسانه هم می‌سازند و این هم به خاطر یک عقده‌هایی است که دارند. اگر بخواهیم مسئله را شخصی کنیم کمی چیپ می‌شود. چون یکی از همین فیلمسازان جیم‌ساز حرف‌های بسیار زشتی زد، در حالی که خیلی از این‌ها با ما رفیق بودند و حتی خانه‌شان می‌رفتیم. یکی از این فیلمسازها که بعدها فیلمی ساخت که اتفاقا درجه‌اش بهتر شد و جیم نبود، البته آن یکی را من فیلم‌نامه‌اش را نوشته بودم و بعد از آن لجاجت و عقده‌ای که داشت اسم من را در تیتراژ آن فیلم ننوشت و نوشت با تشکر که بعد هم من شکایت کردم و خانه سینما رای را به نفع من داد. خب یکی از همین فیلمسازان که از این ژست‌ها می‌گیرد این نکته را بگویم که در تاریخ بماند، حالا که دارید این‌ها را می‌گویید ما هم باید این‌ها را علنی بگوییم دیگر. یکی از همین فیلمسازان اتفاقا یک شب من را به منزلش برای شام دعوت کرد، خانواده بسیار محترمی بودند و ما جدا از خانواده شام خوردیم، بعد در اتاقش یک‌سری فیلمفارسی‌ها را سرهم کرده بود و به من نشان داد. صحنه‌هایی که کافه و رقص و عرق‌خوری در آن بود و خیلی از شخصیت‌های حال حاضر سینمای ایران در آن حاضر بودند. این آقا به من نشان داد، معنی این کار چیست؟»

بعد هم در پاسخ به این‌که الان این فیلمساز ژست اپوزسیون دارد؟ می‌گوید احتمالا! و صحبت‌هایش را این‌طور ادامه می‌دهد: «می‌خواهم بگویم در همان زمان خیلی وقت‌ها می‌شد که در فضایی که بین اهالی سینما و فارابی ایجاد شده بود، دو نوع ارتباط داشتیم، یک نوع ارتباطی که آدم‌ها می‌آمدند و در حقیقت آدم‌فروشی می‌کردند، درباره رفقای خودشان! یک نوع ارتباط این‌که آدم‌ها می‌آمدند دلسوزی و همراهی می‌کردند که یک موضوع غلطی در یک جایی جمع شود. مثلا یک آقایی می‌آمد می‌گفت فلانی دارد خودش را با اعتیاد از بین می‌برد، یک‌کاری بکنید و نجاتش دهید. یا مثلا فلانی را گرفتند و به زندان معتادین بردند ما می‌رفتیم از زندان درش می‌آوردیم، تعهد می‌دادیم و حمایت می‌کردیم که ترک کند، این‌ها را که نمی‌شود گفت. این وجه مثبتی بود که آقای ایکس سعی می‌کرد در رفاقتش برای نجات سینمای ایران از ما کمک بگیرد. نمونه‌اش آقای مجید مظفری که گفت فلان مسئله هست و گفت کمک کن که رفتیم آن مسئله را حل کردیم، این را چون مثبت بود گفتم اما آن بخش دیگرش آبروی افراد است و نمی‌شود خیلی چیزها را گفت. یک بخش منفی هم داشتیم، بعضی آدم‌ها می‌آمدند بر علیه رقبای خودشان پرونده‌سازی و پرونده‌تراشی می‌کردند که ضدانقلاب است و کارهای ناشایست می‌کند و از این‌جور چیزها. ما سعی می‌کردیم در این موارد برخورد اصلاحی داشته باشیم و برخورد جمع کردن قضیه را داشته باشیم. در حقیقت مثل یک پدر خانواده که بچه‌اش رفته بیرون و سنگ به شیشه کسی زده است، می‌رود خسارت می‌دهد و به بچه هم می‌گوید این کار را نکن.»

در جشنواره شعار مرگ بر حاتمی می‌دادند

او در پاسخ به این‌که درباره فیلم‌سازان قبل از انقلاب مثل مسعود کیمیایی، علی حاتمی و داریوش مهرجویی حساسیتی بوده است یا نه؟ این‌طور می‌گوید: «این‌ها که اصلا بسیاری‌شان از رفقای مورد احترام ما بودند، البته ممکن بود نقد و بحث‌هایی راجع فیلمهایشان داشته باشیم. مثلا درباره آقای حاتمی زمانی که من از فارابی بیرون آمده بودم و می‌خواستم کارهای تهیه‌کنندگی کنم اصلا قرار بود با هم کار بسازیم، یعنی من تهیه‌کننده باشم و ایشان کارگردان. با آقای حاتمی «هزار دستان» را ساخته بودیم البته سابقه قبلی داشت اما در زمان مدیریت ما به نتیجه رسید، نمی‌گویم من همان مجموعه ما. آقای داد کسی بود که همراهی می‌کرد تا آقای حاتمی بتواند کارش را انجام دهد، اما همین هم مورد انتقاد یک عده‌ای بود یعنی من برای شما اسم ببرم تعجب می‌کنید. وقتی فیلم «حاجی واشنگتن» را در تلویزیون قبل از سینما ساختیم یعنی آن سال قبل از جشنواره ساخته شد و زمانی که جشنواره برگزار شد و من مدیر گروه فیلم و سریال شبکه یک بودم سه فیلم به جشنواره دادیم، یکی فیلم «اشباح» رضا میرلوحی، فیلمی از تئاتر «مرگ یزدگرد» بهرام بیضایی و «حاجی واشنگتن» علی حاتمی که رونق جشنواره آن‌سال شد. کسانی در سینما هنگام نمایش فیلم شعار مرگ بر حاتمی ‌دادند، بعضی از آن‌ها فیلمسازانی هستند که رفتند خارج و اپوزسیون شدند.»

البته اسفندیاری نامی از این فیلمسازان نمی‌برد و می‌گوید بر مبنای نشانه‌ها همه خودشان پیدا می‌کنند. به گفته او، همیشه این پدیده تندروی مزاحم بوده است و با ایجاد جوسازی و حساسیت نمی‌گذارد کار معقول انجام شود و معمولا هم این جوسازی‌ها پشت نقاب مسائل مذهبی و دینی صورت می‌گیرد: «در حقیقت یک جور ریاکاری پشت آن هست، به عنوان دفاع از این با چیزی مخالفت می‌کند که نباید بکند.»

منبع: آی سینما

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها