جیم جارموش، یکی از موفقترین فیلمسازان مستقل تاریخ سینماست. جارموش هر سه تا چهار سال یکبار فیلم میسازد و با تمام شهرت و طرفدارانی که دارد هنوز هم با مشکلات مالی زیادی برای ساخت آثارش روبهروست.
به گزارش سینماسینما، جارموش هیچگاه در نظام استودیویی دوام نیاورده و شکل متفاوت آثارش گرچه برای او آوازهای منحصربهفرد بهوجود آورده ولی باعث استقبال مردمی از آثارش نشده است. جارموش حتی طرفداران سرشناسی در نقاط مختلف جهان دارد که از وی الگوبرداری کردهاند و بهاصطلاح دنبالهرواش بودند اما او نیز مانند دیگر فیلمسازان خاص آمریکایی چون وودی آلن و دیوید لینچ مشکلات مالی عجیبی دارد و بودجه اولیه فیلمهایش بهراحتی تهیه نمیشود. در گفتوگوی تاکز سعی شده بیشتر از سوالهای معمول که با هر فیلم تکرار میشود و در مورد دنیای متفاوت آثارش است در مورد دنیای متفاوت فیلمساز صحبت شود. شخصی که متفاوت میبیند، متفاوت فکر میکند و متفاوت فیلم میسازد.
شما ۴۰ سال است که در نیویورک زندگی میکنید. آیا اکنون خودتان را یک نیویورکی میدانید؟
من مدتی طولانی در اینجا زندگی کردم ولی یک نیویورکی نیستم. من اصالتا اهل آکرون اوهایو هستم که هممرز واشنگتن است. وقتی میشنوم کسی میگوید نیویورکی هستم یک جوریم میشود! من در برلین هم زندگی کردم. عاشق توکیو وهمانگیز و زیبا هستم و پاریس را در هنگام بهارش دوست دارم. عاشق رم هستم، عاشق شهرها هستم. من به شهرها مثل کسی که عاشق باشد میاندیشم.
شهرها را مثل یک عاشق دوست دارید؟
بله؛ من عشقهای واقعا زیبایی داشتهام و هنوز هم دارم. اما اگر فامیل یا دوستی نداشتم و میخواستم بروم در گوشهای از دنیا گم شوم به تنگیر مراکش میرفتم. این شهر فستیوالی از موسیقی و فرهنگ است. حس خوبی آنجا دارم. عاشق این هستم که خود را در آنجا ناپدید کنم. از طرفی قرار است اواخر این سال به مکزیکوسیتی بروم. تا بهحال آنجا نبودم. همه دوستانم به من میگویند «میترسیم اگر بروی به مکزیکوسیتی هرگز دیگر برنگردی» (میخندد) بنابراین برای رفتن به آنجا بسیار هیجانزدهام.
وقتی در آکرون بودید، سینما در رشد و پرورش فکری شما چه تاثیری گذاشت؟
وقتی در اوهایو بودم فیلم «حمله خرچنگ غولپیکر هیولا» را دیده بودم و اینجور چیزها بود که دوست داشتم، ولی تاثیرپذیری خاصی نبود تا اینکه در سن ۲۰ سالگی برای زندگی به پاریس رفتم و سینما عشق واقعی و بزرگش را در رگهای من جاری کرد.آن موقعها من در پاریس بهمدت ۹ ماه دانشجوی انتقالی بودم و تمامی دروسم را ناتمام گذاشتم، برای اینکه هر روز در سینماهای پاریس بودم! بین نمایشها در سالن انتظار میماندم و همه فیلمها را از هند و ژاپن و فیلمهای هالیوودی که حتی نمیدانستم وجود دارند میدیدم. در آنجا بود که ادوارد دیمتریک و یاشوجیرو اوزو و میزوکوچی و موج نوی برزیلیها را کشف کردم! حیرتآور بود! نمیدانستم که سینما میتواند همه این چیزها را داشته باشد. سرم به دوران افتاد و از آن موقع تا بهحال نیز نایستاده است.
فکر میکنید که سینمای مدرن همچنان میتواند مثلا مثل داستانهای اوزو شاعرانه باشد؟
من فیلمهای فوقالعاده شاعرانهای دیدهام! همچین تیپ فیلمهایی را از جاهای مختلفی دیدهام.اما من خودم را «آقای جریان اصلی» نمیدانم. مشکلی که با استودیوهای هالیوودی دارم این است که آنها خیلی شلوغ و در هم هستند.
منظورتان را شرح دهید؟
آنها از هر چیزی که نتوانند بر روی نمودارها ارزیابیاش کنند میترسند. رویکردشان اغلب اینگونه است که میخواهند فیلم شبیه به فیلم «فارغالتحصیل» خوانده شود اما مثل فیلم «داستان عشق» ساخته شود. چرا فیلم نمیتواند فقط ماهیت خودش را داشته باشد؟ چرا؟ از چه میترسند؟ در نتیجه آنها بهجای هر نوآوری مدام گور خودشان را زیرورو میکنند.گاها یک معجزه است که اثر نوآورانهای از یک سیستم استودیویی بیرون بیاید. آنها از هر چیزی که نشود در بازار فروش تخمینی برایش زد وحشت دارند. چون این صنعت یک تجارت است و ریسک و عدماطمینانِ بسیار بسیار بسیار عمیقی در مورد آن وجود دارد.
ولی استودیوی آمازون که دو فیلم اخیر شما را گرفته است هم کارش تجارت است!
درست است؛ اما مسئله من فهم و درک است. من دوستی فرانسوی دارم که مسئول پخش است و سینهفیل هم هست پس وقتی در مورد ژیگا ورتوف به او اشاره میکنم او بهخوبی میداند که طرف صحبتش کیست و در چه موردی حرف میزند. حالا اگر همین را با یکی از اصحاب هالیوودی در میان بگذارم آنها به من خواهند گفت «کی هست یک مدل روسیهای؟» آنها نمیدانند چه فیلمهایی وجود دارند. سام فلر یکبار به من گفت این آدمها در لسآنجلس قبلا در کار تجارت لباسزیر بودند و حالا آمدهاند و به ما میگویند چطوری فیلم بسازیم. این دیگر چه وضعیتی است؟ ولی رابطه من با آمازون درواقع بسیار عالی است.
براساس آنچه گفتید، فکر میکنم شما در این مورد بسیار انتظار کشیدید.
نگرانی نخست من این بود که اکران سینمایی میخواستم.و دیگر شرکتها سلیقه رو به موجی داشتند. من نمیخواستم فیلمی بسازم که در جهت فیلمهایی باشد که آنها تقاضا داشتند. گفتوگوهای طولانی اولیهای با شرکت فوق در اینباره داشتم و دیدگاه آنها بهصورت قابلتوجهای تغییر کرد. ارتباط تجاری ما راه بسیار متفاوتی از دیگر کارهایم داشته است چون چشماندازها هم متفاوت شده است. من در همه امور مثل قبل مشارکت نمیکنم ولی کنترل هنری کاملی بر اثرم دارم.
آیا فهمیدن دید هنری شما دشوار است؟
تامین مالی فیلم دارد دشوارتر و دشوارتر میشود. بستن یک قرارداد مناسب و معقول هم همینطور. من کسبوکار کوچکی دارم. مستقل هستم و مخارجی کلی دارم. درطول سالها مقداری پول ذخیره کردم و حالا دیگر همهاش تهکشیده است. چون خودم مخارجم را تامین میکنم و هیچکس هم برای بالا رفتنم کمکی به من نکرده است.
برای همین است که شما بعضیوقتها نامتان را در فیلم بعضی از فیلمسازان که نیاز به حمایت داشتهاند قرار دادهاید؟
مسئله من این است که اگر آنها فیلم خوبی ساخته باشند خوشحال خواهم شد که نام من بتواند کمککننده باشد اما همیشه به آها میگویم: دنبال من نیایید که برای فیلمهایتان توصیهای کنم. من نه به شما یادداشتی میدهم و در تدوین فیلم خودم را قاتی نمیکنم. من نامم را به شما میدهم و بنابراین شما امکان این را مییابید که فیلم خودتان را بسازید. این کار را برای یک چندتایی از فیلمها انجام دادم.دلم میخواهد که از بعضی فیلمسازان جدیدِ جالب پشتیبانی کنم تا بتوانند فیلمهای خودشان را بسازند و توسط جریان موجود مکیده و تفاله نشوند و به آنها گفتهام که چطور میشود اینگونه بود. اما از طرفی هم بهخاطر مضیقه مالی کمکهای مادی برایم دشوار است. من کار خودم را هم نمیتوانم خیلی خوب حمایت کنم.
و حالا شما دیگر استطاعت خرید خانهای برای دوران استراحت و بازنشستگی خود را هم ندارید؟
احتمالا نه؛ یک سوراخ موش شاید(میخندد) «گریم دنجر» را تقریبا هشت سال پیش شروع کردم و حدود ۴۰هزار دلار پول خودم را خرج کردم و بعد از مدتی فهمیدم دیگر نمیتوانم اجاره را بپردازم. چهکار میشد کرد؟ در نتیجه کار را متوقف کردم و « تنها عشاق زنده میمانند» را ساختم. بعد یک سرمایهگذار خیلی فوقالعاده پیدا کردم برای گریم دنجر و دوباره کار را از سر گرفتیم؛ درست در همان زمانی که تدوین «تنها عشاق…» را انجام میدادیم. بعد دوباه پروژه بهخاطر ساخت«پاترسون» متوقف شد و بعدش کار را دوباره از سرگرفتیم، درحالیکه تدوین دو تا کار را با هم انجام میدادیم. من از پایین سمت شرق نیویورک از اتاق تدوین گریم دنجر میکوبیدم و میآمدم به سمت غرب و همه بعدازظهر روی «پاترسون» کار میکردم.
آخر سر ارزشش را داشت؟
خیلی به این فیلم افتخار میکنم. آدمهایی که راجع بهشان صحبت کردم اگر نگوییم از بزرگترین بندهای راکاندرول اما از بهترینهایش بودند. من عمیقا آنها را دوست دارم. این فیلم بیشتر از اینکه مستند باشد یک نامه عاشقانه است. وقتی که نوجوان بودم الهامبخش بزرگ دوران ما بندهای زیرزمینیام سی۵، استوجزها و ولوِت بودند. اینها بندهای ما بودند. اینها کسانی بودند که ما در موردشون حرف میزدیم با ایگی در آن حالوهوا دوست شدم. ما سالهای طولانی است که دوست ماندهایم و او هشت سال پیش به من گفت« هی مرد اگر کسی بخواهد راجع به استوجزها فیلمی بسازد آن آدم باید تو باشی» به او گفتم «داری از من درخواست میکنی که یک فیلم راجع به استوجزها بسازم؟ از فردا شروع خواهم کرد» و همین هم شد.
منبع: صبا
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- جشنواره ونیز ۸۲ در ایستگاه پایانی؛ شیر طلایی ونیز به جیم جارموش رسید/ دو جایزه برای سینماگران ایرانی
- پس از اولین اکران در جشنواره ونیز؛ فیلم جیم جارموش به جشنواره فیلم نیویورک ۲۰۲۵ میرود
- از جشنواره فیلم ونیز چه خبر؟
- برشهای کوتاه/ وقتی جیم جارموش از هدیههای عباس کیارستمی میگوید
- هجو وسترن
- گفتوگو با جیم جارموش/ زامبیها خودِ ما هستیم
- سینمای جیم جارموش در باشگاه فیلم هشتونیم مرور میشود
- اختصاصی سینماسینما/ افتتاح جشنواره کن با فیلمی نیمه جان
- در آستانه آغاز جشنواره کن، گزارش اختصاصی محمد حقیقت از این رویداد سینمایی
- دبیر جشنواره کن: قرار نیست به «آلن دلون» جایزه صلح نوبل دهیم!
- جشنواره کن با فیلم «جیم جارموش» افتتاح می شود
- این همه نخل طلا دوباره در جشنواره کن!/ همه چیز درباره جشنواره کن ۲۰۱۹/ از مدعیان بزرگ تا فیلمهای ایرانی
- جیم جارموش به سراغ دنیای زامبیها رفت/ همکاری با ستارههای مطرح سینمای آمریکا
- اختصاصی سینماسینما/ اسکورسیزی برای دریافت کالسکه زرین به کن می رود
- حمله هکرها به جشنواره فیلم ساندنس آمریکا
نظر شما
پربازدیدترین ها
- آیا رونالدو وارد دنیای «سریع و خشمگین» میشود؟/ دیزل: ما برای او نقشی نوشتیم
- مقایسه فیلمنامه «کوچک جنگلی» تقوایی با سریال افخمی/ از پژوهشِ روایتمحور تا روایتِ موردپسند صداوسیما
- داستان پرسر و صدای «بیسر و صدا»
- نقش و جایگاه چهرهپردازی در سینمای ایران
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
آخرین ها
- از استعفای اعتراضی جعفر پناهی تا تقابل با هیاتمدیره؛ پشت پرده اختلافات صنفی سینماگران
- تحلیل روانکاوانه فیلم «دوستداشتنی»؛ این رابطه دوست داشتنی نیست
- نمایش «برادران کارامازوف»؛ وفادار به روح اثر نه کالبد
- درباره کامران فانی و ترجمهای ناب/ مرغ دریاییِ فانی
- فیلم کوتاه «شامیر» نامزد بهترین فیلمبرداری جشنواره امریکایی شد
- درمان از نگاهی دیگر؛ وقتی سرطان، بازیگر صحنه زندگی میشود
- گاو خشمگین ۴۵ ساله شد
- «زیر درخت لور»؛ تصویری از انزوا و شکاف عاطفی
- «جستوجو در تنگنا»؛ انگار این همه چیزی باشد که از شهر و دیوارهایش به میراث بردهایم
- حمید طالقانی درگذشت
- فیلمـکنسرت «برندگان اسکار موسیقی» روی صحنه میرود
- معرفی برگزیدگان نوزدهمین جشنواره بینالمللی «سینماحقیقت»
- آکادمی داوری اعلام کرد؛ فهرست نامزدهای اولیه جوایز اسکار ۲۰۲۶/ نامزدی فیلمسازان ایرانی در دو بخش
- با رای منتقدان مجله IndieWire؛ آخرین ساخته جعفر پناهی در میان بهترینهای ۲۰۲۵
- شورای بازبینی فیلمهای سینمایی موافقت کرد؛ صدور پروانه نمایش برای پنج فیلم سینمایی
- نقش و جایگاه چهرهپردازی در سینمای ایران
- «پیکار با پیکر»؛ پیکری در پیکار
- «غریزه»؛ عشق پرشور نوجوانی، عبور از ممنوعهها
- رابطه ظرف و مظروف
- «محکوم»؛ آغازی برای پایان
- میراثِ کودکی
- بازیگر «پاریس تگزاس» در فیلم تازه نادر ساعیور
- اکران نسخه مرمت شده یکی از فیلمهای مهم داریوش مهرجویی
- این فیلم انعکاس واقعیتهای زندگی آدمهاست/ لیلا حاتمی: حواس کسی به «قاتل و وحشی» نیست
- «ارس، رود خروشان» روایت فاتحان شهرهای رفته بر باد است
- اکران و نقد نمایندهی کانادا در اسکار در سینما اندیشه
- نگاهی به مستند «زیر درخت لور»؛ بیانیهای هنری درباره شکلی از رنج جمعی
- «پیکار با پیکر»؛ وقتی که سخن هرودوت بهانه فیلم میشود
- آیا رونالدو وارد دنیای «سریع و خشمگین» میشود؟/ دیزل: ما برای او نقشی نوشتیم
- یک جایزه و دو تقدیر برای فیلمسازان ایرانی در جشنواره الیمپیای یونان





