تاریخ انتشار:1402/03/09 - 00:16 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 187180

سینماسینما، شهرام اشرف ابیانه

Abbe Pierre, A Century  Devotion  

امتیاز ۷ از ۱۰

ساخته: فردریک تلیه

بخش خارج مسابقه هفتاد و ششمین جشنواره فیلم کن

محصول: فرانسه

سینمای فرانسه در ساختن فیلم حماسی به دستاوردهای چشمگیری رسیده. نمونه‌اش ساخته‌ی پر از شور و حرارت فردریک تلیه است که زندگی هانری گروئس، معروف به کشیش اَبه پی‌یر، از دوران حضورش در نهضت مقاومت تا مبارزه علیه‌‌ی فقر در دوران پس از جنگ را مبنای کار خود قرار داده. فیلمساز، از ساختار فلاش بک طولانی برای روایت این حماسه استفاده می‌کند. شروع فیلم، با تصاویری خیره‌کننده و راز‌آمیز از طبیعتِ بکر و کوه‌هایی است که انگار رازی را درون خود پنهان کرده‌اند. 

طبیعت یکی از جان‌مایه‌های فیلم است. بارها به آن رجوع می‌کنیم. بعدها ابه پیر در اوج معروفیت جهانی در حال عکاسی از طبیعت است. در دوران جنگ او را دل طبیعت وحشی می‌بینیم. به این همه اضافه کنید استفاده از تصاویر آرشیوی از انفجار بمب اتمی و تصاویری از پاریس یخ‌زده که به صحنه‌هایی از پاریس زمان حاضر پیوند می‌خورد. واقعیت و افسانه با هم در می‌آمیزند تا فیلم تصویری از رنج بشری باشد که گویی پایانی برای آن نمی‌شود تصور کرد. انگار ابه پی‌یر همان مسیح‌ تازه ظهور کرده‌ای باشد که آمده تا از این آلام بکاهد.  

 اَبه پی‌یر، کشیشی که از خدمت در صومعه به دلیل نداشتن قدرت بدنی و استقامت لازم محروم شده، شخصیت محوری این درام پرشر و انقابی درباره‌ی فقر در اروپای نیمه‌ی دوم قرن بیستم است. کسی که مبارزه علیه‌ی فقر را هدف اصلی زندگی‌اش قرار می‌دهد. نقطه‌ی اوج فیلم، حضور ابه پیر کشیش در زمستان ۱۹۵۳ در خیابان‌های یخ‌زده‌ی پاریس است. جایی که او و همراهانش به کمک بی‌خانمان‌های یخ‌زده می‌شتابند. جایی که موسیقی با رنگ‌آمیزی اپیک‌گونه‌اش، به مبارزه‌ی ابه پی‌یر علیه‌ی فقر جنبه‌ای انقلابی می‌دهد. 

سخنرانی‌های کشیش ابه پی‌یر، و تقسیم پرده به تصاویری چند پاره، ساختار بصری فیلم را شبیه پوسترها و گرافیک‌های انقلابی می‌کند. انگار این کشیشی انسان دوست انقلابی‌ای چون لنین باشد که با کلام نافذش در پی تسخیر دنیا و رهبری‌اش بسوی دنیایی تازه است. در چنین لحظاتی، فیلم حال و هوای کارهای سیاسی هم به خود می‌گیرد. انگار این مسیح تازه ظهور کرده، از اهرم رسانه‌های جمعی برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطبانش به خوبی آگاه است. صحنه‌های باشکوه تالارهای سخنرانی در تالاری در آمریکا با آن میزانسن با عمق میدان زیاد، ما را یاد صحنه‌ی مشابهی در همشهری کین ولز می‌اندازد. انگار او همان چارلز فاستر کینی باشد، که این‌بار خوبی بر او غلبه کرده و به قصد تغییری واقعی پا به میدان گذاشته.

پیوند ابه پی‌یر با طبیعت انکار نشدنی است. صحنه‌های درگیری در دل جنگل در دروان اشغال فرانسه و ارتباط روحانی ابه پی‌یر با ستارگان بالای سرش در صحنه‌هایی که در پیری با خود خلوت کرده و از او شمایلی بودا‌وار می‌سازد و مرگش که انگار بازگشتی باشد به درون این هستی پر از راز، همه از پی‌یر کشیش شخصیتی عارف تصویر می‌کند. 

فیلم همچنین بواسطه‌ی بازی دو بازیگرش بنجامین لاورنه (ابه پی‌یر) و امانوئل برکو( لوسی، همراه همیشگی و وجدان بیدار پی‌یر)، به این حماسه‌ی سینمایی جلوه‌ای واقع‌گرا داده. صحنه‌های تنهایی این دو در پیری، انگار اینان دو عاشقی باشند که از بیان حس‌شان به یکدیگر ابا دارند، و احساسات‌شان را فدای هدف والای انسانی‌شان کرده‌اند، به این داستان بُعد عاشقانه‌ی تراژدی‌واری می‌دهد. 

تماشای فیلم تجربه‌ای از یک بیداری اجتماعی را تداعی می‌کند. انگار این همان چیزی باشد که در این زمانه‌ی ناامن بیش از هرچیری به آن نیاز داریم. برای همین فیلم با تصاویری از بی‌خانمان‌های این روزهای خیابان‌های شهرهای متمدن پایان می‌یابد، و ابه پیر که خود یکی از این بی‌خانمان‌ها است که سر بلند کرده و آماده طغیانی تازه است. 

Creatura 

ساخته : النا مارتین

محصول اسپانیا

منتخب دو هفته کارگردانان هفتاد و ششمین جشنواره فیلم کن

داستان 

یک ترومای جنسی زن جوانی را آزار می‌دهد. این بهانه‌ای می‌شود تا سه مقطع سنی او که این تروما در آن شکل گرفته و نهادینه شده را به نظاره بنشینیم.

در مورد فیلم

یک فیلم روانکانه‌ی عمیق با فیلم‌نامه‌ای که با تیزبینی لایه‌های روانشناسانه شخصیت اصلی زن داستان، میلا، را در سه مقطع سنی، کودکی و نوجوانی و سیو پنج سالگی می‌کاود. فیلم، با تابوشکنی به آن قسمت تیره‌ی روان آدمی می‌پردازد که عقده‌های جنسی کودکی در آن لانه کرده. 

عقده‌ی اودیپ‌وار بین دختر و پدر، و سرخوردگی و استیصال جنسی حاصل از آن، در کمتر فیلمی با چنین ایماژهای بصری خیره‌کننده تصویر شده. دریا، در خاطرات گذشته‌ی میلا، یکی از تم‌های اصلی است. جایی که میلای کودک، به هیولای پنهان جنسی نهفته درونش پی می‌برد. هیولایی که از غار خود بیرون آمده و تن‌اش را تسخیر می‌کند

جای تعجب نیست که فلاش‌بکهای هر بخش فیلم، با دریا آغاز می‌شود و دریا این اندازه سهم مهمی در بافت بصری و زیبایی شناسی فیلم دارد. پایانبندی فیلم نیز با بازگشت به همین درونمایه‌ی روانشناسانه است که معنی پیدا می‌کند؛ میلای برهنه، بر همان کناره‌ی دریایی غارمانندی که اولین بار در کودکی میل جنسی‌اش را کشف کرد ،در حالتی از انتظار و خلسه، دراز می‌کشد. گویی این همان ارتباط رازآمیزی باشد که بخواهد با مام طبیعت و رازهای جنسی فروخورده‌ی خود برقرار کند. 

از این منظر فیلم النا مارتین، که خود نقش میلای سی و پنج ساله را بازی می‌کند، یکی از رازآمیزترین و هیجان‌انگیزترین تجربه‌ی سینمایی روانشناسانه‌ای خواهد بود که تا به حال دیده‌اید. فیلمی بدون کلیشه‌های معمول فیلم‌های روانکاوانه که بر عنصر راز صرفاً به عنوان بالا بردن تعلیق فیلم تکیه می‌کنند.

OMEN (AUGURE)

امتیاز ۶ از ۱۰

محصول: بلژیک، هلند، جمهوری دموکراتیک کنگو، فرانسه، آفریقای جنوبی

مدت زمان ۹۰ دقیقه

منتخب بخش نوعی نگاه و نامزد دوربین طلایی هفتاد و ششمین جشنواره فیلم کن 

ساخته: BALOGI

داستان

مرد جوانی کنگویی‌تباری پس از سالها وهمراه همسر باردارش به کینشاسا در کنگو باز‌می‌گردد،  اما در آنجا درگیر پیچیدگی‌های خانواده و فرهنگ کشور خود می‌شود، و باید با اتهام نفرینی که رویش افتاده دست و پنجه نرم کند.

در مورد فیلم

فیلمی که روایتِ سررراستی ندارد و سعی دارد با ترکیبی از رئالیسم جادویی و نمادگرایی آغشته به سنت، تصویری چندوجهی از آفریقا نشان ‌دهد. آنچه در فیلم می‌بینیم آمیزه‌ای از مسیحیت و شَمنیسم، و داستان مبارزه برای بقا در کشوری است که شلوغی و رنگ و سر و صدا و افسانه‌های مربوط به جادو، بیش از هر چیزی در آن به چشم می‌خورد. امتیاز فیلم، در غریب نشان دادن این فرهنگ است که به افسانه و جادوگری شَمن‌گونه بیش از اندازه گره خورده.

 روایت فیلم، میان داستانی سرراست و نوعی قصه‌گویی صدسال تنهایی مارکزوار در نوسان است. برای همین فیلم را شبیه پازلی چند وجهی خواهید دید. قطعاتی کنار هم چیده شده از منظر گردشگری غربی، که هدفش تصویر کردن رویه‌ی اسطوره‌وار این فرهنگ شَمن‌وار آمیخته به جادوی آفریقا است. گویی به جهانی پر از قصه و شلوغی پرتاب شده‌ایم. صحنه‌ی زنان عزاداری که اشک‌هایشان رودخانه‌ای زیرپایشان درست کرده، عمدتاَ از داستان‌های آمریکای لاتین می‌آیند. هرچند نحوه‌ی تصویرپردازی و فیلمبرداری و نوردهی این صحنه، تابلوهای مذهبی دوره‌ی رنسانس در مورد مسیح را تداعی می‌کند. 

فیلم، آمیزه‌ای از درهم‌آمیزی فرهنگ‌های مختلف غربی و آفریقایی است. نوعی تقابل که در نیمه‌ی اول فیلم، ابتدا ایجاد هراس می‌کند، اما بعدتر وسیله‌ای می‌شود برای کاوش در جذابیت‌های ناشناخته‌ی این فرهنگ که از آسیبِ جهانی‌سازی در امان مانده. دیدن ساکنان کشور آفریقایی کنگو، به مثابه‌ی مردمانی تسخیر شده‌ی ارواح گذشته، تنها یک جنبه‌ی داستان است. درگیری دو باندِ خیابانی داستان فرعی دیگری است، که عریانی خشونت در سرزمینی که فقر در آن بیداد می‌کند را نمایش می‌دهد. 

تصویری از مردمی که همواره با آئین‌ها و مناسک افسانه‌وارشان زندگی می‌کنند. انگار جادو و افسانه، رُکن اصلی زندگی این مردم باشد. در این میان، داستانِ گم شدن زن و شوهری آمده از بلژیک میانه‌ی این شلوغی، و مصیبت‌هایی که سرشان آوار می شود، تنها بهانه‌ای برای سرک کشیدن در این فرهنگ بدوی اصیل و دورافتاده است. 

نیمه‌ی اول داستان، فیلم‌هایی چون طالع نحس را به یاد می‌آورد، و نیمه‌ی دوم به فیلم‌هایی در مورد مبارزه‌ی باندهای خیابانی بیشتر شبیه است. در این میان، داستان‌هایی از جادو و اسطوره نیز دستمایه‌ی کار فیلمساز شده، که اولین فیلم این کارگردان بلژیک کنگوویی‌تبار را به سفری شبیه کرده به سرزمینِ مادری که مسافرانِ آمده از آن‌سوی مرزها را درون فرهنگ غنی و غریب خود حل می‌‌کند. 

به این می‌ماند، که در هزارتویی از قصه و جادو گیر افتاده‌ایم. هزارتویی که راه به دنیای پر از جادو و خیال می‌برد. انگار ارواح گذشته، با زندگان همواره در نوعی تعامل به سر برند. سرزمینی که مردگان و شیاطین و زندگان در نوعی برزخ کارنوال‌گونه، به یک جور همزیستی رسیده باشند.  

Inshallah A Boy

محصول اردن، قطر، عربستان سعودی، فرانسه

منتخب بخش هفته منتقدان جشنواره فیلم کن ۲۰۲۳

داستان

فرهنگ ارث اردن که بر اساس آن زنان تحت فشار قرار می‌گیرند تا از حقوق خود در مورد مالکیت به اقوام مرد خود چشم پوشی کنند.

در مورد فیلم

رئالیسم فیلم یادآور فضای واقعگرای فیلم‌های ایرانی است. البته در این فیلم سلطه‌ی سنت و مذهب شدیدتر است و شخصیت اصلی زن فیلم، نوال، در نوعی جبریت مردانه که از طرف جامعه‌ی مردسالارش بر او تحمیل شده گرفتار است. به عبارتی نوال نه برای آزادی‌اش که در چنین جامعه‌ی بسته‌ای امری محال به نظر می‌رسد، که برای زنانگی مورد تعرض واقع شده‌اش است که می‌جنگد.

 شخصیت حقوقی او پس از مرگ یکباره‌‌ی شوهر، و از سویی تنانگی زنانه‌اش در خانه‌ای که به عنوان پرستار در آن‌ کار می‌کند مورد تهدید قرار می‌گیرد. بنابراین فیلم او را در خانه در حصار پشت میله‌های پنجره یا در ترس از موشی که در آشپزخانه جولان می‌دهد در تنگنا نشان می‌دهد. در خیابان و راهروهای طویل محاکم حقوقی شیوه‌ی قاب‌بندی، او را در حالت دفاعی نشانه می‌دهد. 

مساله‌ی نوال اینست که تقدیری که برایش رقم زده‌اند را نمی‌پذیرد، و نه برای تغییر شرایط، که امکان تحققش به آرزویی محال شباهت دارد، که برای هستی زنانه‌ی مورد تهدید واقع شده‌اش است که می‌جنگد. حاصل این مبارزه، امید است. هر چند این امید در راه انداختن وانتی از بالای خانه تصویر شود؛ در حالی که نوال نا آشنا به رانندگی، در تلاش برای کنترل ماشینی باشد که پشت فرمانش نشسته و سعی دارد مهارش را در دست بگیرد. 

Chicken for Linda

ساخته: سباستیان لادن باخ. کیارا مالت

منتخب بخش موازی هفتاد و ششمین جشنواره کن

محصول: فرانسه. ایتالیا

منتخب جشنواره انسی ۲۰۲۳ 

داستان

مادری دوست‌د‌اشتنی، پولت، به جبرانِ تنبیه ناعادلانه‌ی دخترش لیندا، حاضر به هر کاری است. از جمله اینکه راه افتاده و مرغی زنده پیدا کند، تا خوراک مرغی با فلفل برای دلجویی از او درست کند. این همه در حالی اتفاق می‌افتد که شهر در اعتصاب به سر می‌برد.

در مورد فیلم

کمدی انیمیشنی فرانسوی ایتالیایی که به ظاهر داستان سرراستی دارد، اما در اجرا شکل و شمایل یک فیلم تجربی را پیدا می‌کند؛ با شخصیت‌هایی که بیشتر لکه‌های رنگی‌اند ( و این در نماهای لانگ شات بیشتر به چشم می‌آید) و نوع انیمه‌‌سازی کار است که به نوعی مینی‌مالیسم می‌رسد. سادگی در طراحی خطوط انیمه‌ی کار، و استفاده از رنگ برای نشان دادن ویژگی شخصیت‌ها، فیلم را به کمیک‌ استریپ‌های پاپ‌آرت‌گونه نزدیک می‌کند. 

همان‌طور که سازندگان فیلم گفته‌اند” فیلم قرار نیست شیرین و لطیف باشد و مخاطبان کوچکتر را مدنظر قرار دهد. داستان در زمان حاضر و در شهری کوچک و معمولی و در یک روز اعتصاب عمومی رخ می‌دهد. هیچ نیروی تهدید کننده یا جادوگری بدطینت و هیچ تلاشی بزرگ برای نجات جهان در کار نیست”. شخصیت اصلی یک مرغ گریز‌پا است که نمی‌خواهد خوراک یک مادر و دختر تیپیکال فرانسوی باشند. 

فضای کار، فیلم‌های ژاک تاتی را تداعی می‌کند. نوعی کمدی اسلپ استیگ دیوانه‌وار که خط داستانی در آن کمترین اهمیت را دارد. این سیر جنون‌آمیز وقایع است که رخدادهای داستان را شکل می‌دهد. این به داستان نوعی تازگی و حالت بداهه‌گونه می‌دهد. نوعی کمدی که رفتار متناقض آدم‌های داستان پایه‌اش را تشکیل می‌دهد. 

LEGUA

ساخته: جوآنامیلر گوئرا. فیلیپا ریس

منتخب دو هفته کارگردانان هفتاد وششمین جشنواره فیلم کن

محصول: پرتغال. فرانسه. ایتالیا

داستان:

در خانه‌ای قدیمی در شمال پرتغال، آنا به امیلیای سالخورده که دچار بیماری‌ سختی شده و توان حرکتی را به تدریج از دست می‌دهد کمک می‌کند، و در عین حال مصمم به حفظ خانه‌ی خالی از سکنه است تا مالکانشان آن را بازپس نگیرند.

در مورد فیلم

فیلمی در مورد ارتباط ما با اشیاء، و روزمرگی‌هایی است که بخشی از زندگی ما شده‌اند. نمایشی کنترل‌شده از نوعی روزمرگی، که در کارهای خانه و برق انداختن لیوان‌ها و تمیز کردن همیشگی خانه‌ای بزرگ خود را نشان می‌دهد. تصویری از طبقه‌ی در حال زوال زمیند‌اران پرتغالی، که پیش از این در قرن نوزدهم در اوج اقتدار خود به سر می‌بردند. تصویری از تکرار که با وجود شباهت به فرمالیسمِ فیلم ژان دیلمن شانتال آکرمن، به درونمایه‌ی آن فیلم نزدیک نمی‌شود. 

به نظر می‌رسد فیلمسازان پرتغالی، در دومین ساخته‌شان، به نوعی ارتباط انسانی علاقه نشان می‌دهند، که در مراقبت از فردی سالخورده و مراقبت وسواس‌گونه از او خلاصه شده. صحنه‌ی حمام کردن امیلای سالخورده توسط آنا و حرکات دوربین روی بدنِ پیر و پر چین و چروک امیلیا و نمایش دستهای آنا در حال شستن این بدن بیمار، نمایشی از این ارتباط خاموش انسانی است. 

دنیای خاموش آدم‌های فیلم، با طبیعت بکر اطرافشان به نوعی ارتباطِ درونی می‌رسند. تصویری که از طبیعت بکر وحیوانات تصویر شده، یادآور فیلم روزهای بهشت ترنس مالیک است، اما همین جان‌مایه هم به چیزی شخصی‌تر و منحصر به دنیای مورد نظر فیلمسازان شبیه شده. صحنه‌ی پایانی آب‌تنی در برکه‌ای آرام و حضور حیوانات که در آن حوالی می‌پلکند، بهشتی گم شده را به یاد می‌آورد، آن هم در جایی که گویی از چشم هیاهوی دنیا دور مانده. 

ریتم کند فیلم و وسواس کارگردانان برای تصویر کردن جزئی‌ترین کنش این زندگی روزمره، حوصله و صبر زیادی می‌طلبد. پاداش‌اش اما شریک شدن در  دورنمایی نادر از زندگی است. چشم‌اندازی که در زندگی شهری به آن نمی‌رسیم. زیرا بیش از آن خود را در سر وصدا و ظواهر دنیای متمدن غرق کرده‌ایم. انگار در جهانی از سکوت زندگی می‌کنیم که در تضاد با دنیای بیرون و موسیقی‌ پاپ رمانتیک پرتغالی، و مهمانی‌های شبانه‌ی پرشوری است که دختر آنا، یک دانشجوی مهندسی پرشر و شور در رویای آن به سر می‌برد.

در این دنیای آمیخته با سکوت، آدم‌ها خود را با تمیز کردن ظروف و رفت و روب خانه مشغول نگه می‌دارند. انگار همین روزمرگی است که از آنان در مقابل سر و صدای دنیای بیرون محافظت می‌کند.

Vincent must die 2023

ساخته: استفان کاستنگ

محصول : فرانسه. بلژیک

منتخب بخش هفته منتقدان هفتاد و ششمین جشنواره فیلم کن

داستان

فیلم، داستان ونسان را دنبال می کند که یک شبه بدون هیچ دلیلی مورد حمله اشخاص ناشناس قرار می‌گیرد. وقتی این حمله‌ها شدت می‌یابد او  باید شیوه زندگی خود را به کلی تغییر دهد. در این مسیر با دختر پیشخدمتی آشنا می‌شود و هر دو راه فرار را در پیش می‌گیرند. این در حالی است که این حمله ها به صورت اپیدمی در تمام شهر و احتمالاَ دنیا شیوع می‌یابد. 

در مورد فیلم

فیلمی علمی تخیلی با حال و هوای فیلم‌های زامبی جورج رومرو، در واقع سرشار از ارجاعات سینمایی است؛ از تم موسیقی الکترونیکی ابتدایی که فیلمهایی با موج فزاینده‌ی پارونایای جمعی جان کارپنتر خاصه فیلم مه ۱۹۸۰ او را به یاد می‌آورد، تا تنها صحنه‌ی جنسی فیلم، معاشقه وینست (با بازی کریم لکلو) و مارگوس (با بازی ویملا پونز) که انگار از فیلم مردمان گربه‌ای پل شرایدر ۱۹۸۰ بیرون آمده، تا فیلم هجوم ربایندگان جسد دان سیگل ۱۹۵۶ که فیلمِ استفان کاستنگ بسیار وامدارش است. 

تیغِ تند حمله‌ی فیلم، متوجه رسانه‌های جمعی است، که زندگی خصوصی را با مسموم کردن ذهن‌های جامعه‌ی انسانی، مورد حمله قرار می‌دهد. اگر فیلمساز این اندازه درگیر الگوبرداری از قواعد ژانر، و داستانگویی به قصد سرگرمی نبود شاید در رساندن پیامِ اخیر بیشتر به نتیجه می‌رسید. با این همه فضاسازی فیلم عالی است خاصه صحنه‌های ابتدایی که به وینست به دلیلی نامعلوم حمله می‌شود.  

بازی کریم لکلو با آن نگاه های خیره در نقش قربانی‌ای که نمی‌داند چه بلایی سرش آمده، و  ویملا پونز که سرگردانی و ناباوری کودکانه‌ی زنی که ناخواسته همراه مردی عجیب شده را یکجا نمایش می‌دهد، از امتیازهای فیلم است. به این همه اضافه کنید تسلط بر حال و هوای ژانر که لحظاتی نفسگیر خلق می‌کند. مانند صحنه‌های جنون جمعی در جاده‌ی بیرون شهر که مردم بدون هیچ دلیلی، گویی تسخیر شده باشند، به جان هم افتاده‌اند.  در صحنه‌ای از فیلم یواخیم (استاد بازنشسته‌ای که پیش از همه‌گیر شدن این مصیبت به خیابان پناه آورده) در جواب سوال وینست که می‌پرسد: “مردم چرا این کار را می‌کنند؟ آیا تسخیر شده‌اند؟ یا این یک ویروس است؟ می‌گوید: سؤال واقعی این نیست که چرا، مسأله این است چقدر وقت داریم”. 

این همان طنز سیاه فیلم است چقدر وقت باقی مانده تا از منجلابی که برای خودمان درست کرده‌ایم خلاص شویم؟! این شاید گزنده‌ترین نگاه انتقادی این فیلمساز جوان باشد، که با این اولین فیلم بلندش کاندید دوربین طلایی هفتاد و ششمین جشنواره فیلم کن ۲۰۲۳ شده است. 

THE OTHER LAURENS 

ساخته کلود اشمیتز

محصول بلژیک. فرانسه

منتخب دو هفته کارگردانان هفتاد و ششمین جشنواره فیلم کن

داستان

کارآگاهی خصوصی وقتی خواهرزاده‌اش از او می‌خواهد مرگ پدرش را بررسی کند، مجبور است با دنیای ناشناخته‌ی برادرش روبرو شود. در این مسیر شخصیت‌هایی به همان اندازه عجیب نیز سر راه او و تحقیقاتش قرار می‌گیرند. 

در مورد فیلم

این تریلر نئونوار که در لحظاتی ما را یاد فیلم‌های دیوید لینچ می‌اندازد، ترکیب غریب و جذابی است از ژانرهای مختلف که مشخصه‌های فیلم‌های پلیسی و تم‌مایه‌های فانتزی سورئال‌گونه را یک‌جا با خود دارد. تمام‌ انرژی فیلم از همین غرابتِ عناصر ناهمگن کنار هم گرد آمده ایجاد شده. 

با مجموعه‌ای از شخصیت‌های غریب روبروئیم که چیدمانی از بیهودگی دنیایی که در آن ساکنیم را نشان‌مان دهد؛ یک بیوه‌ی آمریکایی سرخورده که مشخصه‌های ظاهری فَم‌فاتال‌های فیلم‌ نوآر را دارد اما فاقد تحرک شخصیتی آن فیلم‌ها است، یک خلبان سابق هلکوپترهای نظامی، مردِ میان‌سالِ به آخر خط رسیده‌ای که شغل کارآگاه خصوصی را انگار از سر بی‌حوصلگی برگزیده، و عضوی از گروه موتورسوار شورشی قدیمی که از زندگی قبلی‌اش فقط ظاهر و و پوششِ متظاهرانه‌اش را دارد.

نوع‌ِ قاب‌‌بندی و میزانسن و شیوه‌ی پردازش شخصیت‌ها بی‌شک یادآور فیلم‌های دیوید لینچ است. انگار فیلم دنباله‌ای باشد بر فیلم‌های سیاه و کابوس‌گونه‌ی لینچ با این تفاوت که گونه‌ای طنز سیاه ابزورد‌گونه هم این حال و فضا را همراهی می‌کند. 

در هنگام تماشای فیلم دنبالِ حل معما به شیوه‌ی فیلم‌های پلیسی معمول نباشید. هدف فیلمساز، پرسه در این جهان آکنده از غرابت و ناهمگونی است. گویی این کابوسی باشد که میانه‌ی تماشای فیلمی پلیسی به سراغ‌مان آمده.

Marguerite’s theorem

ساخته: آنا نویون

بخش نمایش‌های ویژه‌ی هفتاد و ششمین جشنواره ی فیلم کن

داستان:

یک دانشجوی برتر ریاضی، در روز ارائه‌ی پایان‌نامه‌اش یک اشتباه برنامه‌ریزی نشده در محاسبه‌ی فرمول‌هایی که روی تخته نوشته، او را به مرز فروپاشی روانی می‌رساند. او تصمیم می‌گیرد کار روی تز پایان‌نامه‌اش، که در صورت رسیدن به آن انقلابی در دنیای ریاضی خواهد بود را با کمک دوست دانشحویش با شدت بیشتری دنبال کند.

در مورد فیلم

فیلمی درباره‌ی یک نابغه‌ی ریاضی که ساختار روایی درام‌های زندگی‌‌نامه‌ای با موضوع نابغه‌ای دیوانه چون ذهن زیبا (۲۰۰۱)، The Imitation Game (2014)، و تئوری همه‌چیز (۲۰۱۴)، را به یاد می‌آورد؛ نابغه‌ای تنها و جدا افتاده که در پی حل مساله‌ای غامض است، و راهش را باید تنهایی و با تکیه به پشتکار خود پیدا کند. چیزی که اهمیت دارد حفظ ضرباهنگ فیلم، و مهم جلوه دادن آن لحظه‌ی جادویی است که فرمول‌های پیچیده‌ی ریاضی راه به حقیقتی می‌گشایند. این‌جا، چیز تازه‌ای هم حضورش را به رُخ می‌کشد؛ تاکید روی تنهایی شخصیت اصلی و حس گناه، آزار و ناامیدی که بر وجودش سایه انداخته. جالب آنکه این سه مولفه به عنوان بهانه‌ای برای کاوش سینمای اینگمار برگمان، موضوع تز پایان‌نامه‌ی ‌آنا نویون سوئدی‌تبار بوده. 

مارگریت هافمن ( الا رامپ)، با آن عینک و چهره‌ای که گویی او را در حال سیر در دنیایی دیگر نشان می‌دهد، و با آن شباهت غریبش به لیو اولمان، بازیگر فیلم‌های برگمان، بُعد عارفانه‌ای هم به شخصیت این نابغه‌ی ریاضی اضافه کرده. گویی او زاهدی باشد از دنیا کناره گرفته، تا بواسطه‌ی فرمول‌های ریاضی به  راز حقیقت نهایی دست یافته، و در این مسیر خلسه‌ای عارفانه را تجربه کند.

انگار ارقام ریاضی رمزهای پنهانی‌اند از دنیایی که ورای روزمرگی‌ها پنهان شده. تمامی فیلم رسیدن به چنین حال و هوایی است، و موسیقی کُرال فیلم انگار برای رنگ‌آمیزی موسیقیایی چنین حسی شکل گرفته. لحظه‌ نهایی فیلم را به یاد بیاورید، که مارگارت به حقیقت نهایی ورای فرمول‌هایی که روی دیوار نوشته پی ‌می‌برد. ارقام، در حالتی اعوجاج گونه از شکل عادی خارج شده و همه چیز در فیدی سفید محو می‌شود. گویی مارگارت با حقیقت حاکم بر این جهان حل شده باشد. 

نمایش فیلم در بخش نمایش‌های ویژه‌ی هفتاد و ششمین جشنواره ی فیلم کن، فرصتی برای تجربه‌ی این حس گناه و آزار و ناامیدی و سرانجام حسِ رهایی در چنین دنیایی است.

برگرفته و برگردان از سایت انگلیسی زبان  deed

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها