تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۱۱/۲۶ - ۱۲:۳۵ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 170607

سینماسینما، حسین عیدی‌زاده

در ادامه نوشتن درمورد فیلم‌های جشنواره برلین درمورد سه فیلم بلند «این خانه»، «تا فردا» و «ماتزنباخر» نوشته‌ام که هر کدام به شکلی آدم را به فکر کردن تشویق می‌کند؛ یکی به فکر کردن به گذشته و دو فیلم دیگر به چندوچون اتفاق‌های اجتماعی پیرامون ما.

«این خانه» (Cette Maison) اولین فیلم میریام چارلز است، یک غافلگیری جمع و جور برای دوست‌داران سینمای تجربی. این فیلم که در بخش فوروم جشنواره به نمایش درآمده، ماجرای تِسا، دختری است که سال ۲۰۰۸ در ۱۴ سالگی فوت می‌کند، اما جادوی سینما او را زنده کرده و حالا در جوانی جلوی مادر خود نشسته است و با او درباره اتفاقی که منجر به مرگش شد صحبت می‌کند. فیلم مرزهای مرسوم میان زمان حال و گذشته و آینده را از بین می‌برد و با رفت و برگشت به هائیتی (زادگاه مادر تسا)، آمریکا و کانادا زندگی خیالی یا بهتر بگویم زندگی زیست‌نشده تسا را به تصویر می‌کشد. چیزی که در این فیلم-جستار اما اهمیت بیشتری حتی از زندگی تسا دارد، خاطره است. خاطره به عنوان امری که می‌تواند تغییر کند، انگار خاطره امری آنقدر سیال است که در هر ظرفی می‌تواند قرار بگیرد و شکلش عوض شود. آنچه تسا و مادرش در این فیلم به تماشای آن نشسته‌اند، صرفا ورق زدن گذشته برای آشتی کردن با امروز نیست، که اگر اینچنین بود روی آوردن فیلمساز به سوپرایمپوز و استفاده از فیلترهای کهنه‌کننده تصاویر و فیلم ۱۶میلیمتری بیشتر ادا بود تا انتخاب استراتژیک! در اینجا اما فیلمساز از امکاناتی که سینمای تجربی گذشته در اختیارش گذاشته استفاده می‌کند تا خاطره‌ها را با تمامی سیالی آنها به چنگ آورد و از همین روست که به برخی لحظات چند بار رجعت می‌کند تا بالاخره آرامش تسا و مادرش را تصویر کند، آرامشی که از دل خاطرات رخ‌داده و رخ‌نداده به دست می‌آید. «این خانه» را به عنوان یک فیلم-جستار دیدنی به خاطر می‌سپارم و منتظر کارهای بعدی میریام چارلز می‌مانم.

«تا فردا» دومین فیلم بلند علی عسگری در بخش پانورامای برلین حضور دارد. فیلم در ادامه مسیر فیلمسازی علی عسگری قرار دارد؛ یعنی پرداختن به موضوعات اجتماعی که اغلب ترجیح داده شده یا مانعی بر سر راه بوده که درمورد آنها صحبت نکرد. برای نمونه می‌توانید فیلم کوتاه بسیار خوبش «بیشتر از دو ساعت» را به خاطر بیاورید. در فیلم‌های عسگری شخصیت‌های اصلی همیشه در آستانه گرفتن یک تصمیم مهم هستند و همین تصمیم مهم عامل پیش‌برنده درام اوست. در «تا فردا» ما داستان فرشته را دنبال می‌کنیم که در تهران دانشجو است و بدون خبر والدینش بچه‌دار شده و جای تعجب هم ندارد که این فرزند، شناسنامه و مدرکی ندارد. او تا حالا توانسته خانواده خود را «بپیچاند» اما یک سفر غیرمنتظره، او را به دردسر می‌اندازد و باید برای یک شب نوزاد خود را به کسی بسپارد تا خانواده متوجه این اتفاق نشود. راستش فیلم را می‌شود با عبارت جشنواره‌پسند تحسین کرد یا ویران کرد. اما من فیلم را به شکل یک فیلم هیجان‌انگیز به سبک «بدو لولا، بدو» تام تیکور دیدم. فرشته و دوست نزدیکش عاطفه (به ترتیب با بازی خوب صدف عسگری و غزل شجاعی) در خیابان‌های تهران می‌دوند تا سرپناهی پیدا کنند و این بچه را برای یک شب از دیگران پنهان کنند. مسئله پنهان کردن و پنهان‌سازی اجازه می‌دهد که برداشت‌هایی استعاری هم از این داستان بکنیم اما بگذارید نیت‌خوانی نکنیم و حتی به مسیر آشنای سیاه‌نمایی هم نرویم. فیلم در مدت زمان کمش (زیر ۹۰ دقیقه) درمورد مقوله‌های مختلفی چون ضعف قانون، رابطه خارج عرف، فساد بیمارستانی صحبت می‌کند و به نظرم این انتخاب‌ها همگی به نفع فیلم نبوده‌اند و اگر دایره موضوعاتی را که به آنها پرداخته کوچک‌تر کرده بود و روی شخصیت فرشته و روانشناسی او بیشتر تمرکز می‌کرد نتیجه فیلم از این هم بهتر می‌شد. «تا فردا» همچنان من را امیدوار نگه می‌دارد که علی عسگری در مسیر فیلمسازیش تصمیم‌های درستی گرفته و با سابقه‌ای که از تماشای تقریبا تمام کارهای کوتاه و دیگر فیلم بلندش دارم منتظر هستم رویکرد اجتماعی او شکوفا شود. از طرفی همکار فیلمنامه‌نویس عسگری در این فیلم علیرضا خاتمی است که با فیلم «آیات فراموشی» شناختمش؛ یک فیلم به سبک رئالیسم جادویی. خاتمی در اینجا مرا با نگاه اجتماعی و انتقادیش غافلگیر کرد. اگر بخواهم سخت‌گیر باشم – و به نظرم باید اینطور باشم  مخصوصا که هر دو فیلمنامه‌نویس را هم می‌شناسم – باید بگویم که عسگری و خاتمی ظرفیت‌هایی بالاتر از این فیلم قابل‌قبول دارند و این را در همین فیلم با چند سکانس نشان داده‌اند، مخصوصا فصل بیمارستان از لحظه ورود به آن تا لحظه نهایی خروج با آمبولانس از آن.

«ماتزنباخر» ساخته روث بکرمان یکی از فیلم‌های بخش رقابتی انکانترز (مواجهه) است. من سال گذشته میلادی داور فیپرشی در همین بخش بودم، بخشی که فیلم‌های تجربه‌گرا و یا بگوییم فیلم‌هایی که سعی دارند از قواعد سرپیچی کنند در آن حضور دارند. حتی با این پیش‌فرض هم «ماتزنباخر» مرا غافلگیر کرد، این مستند دیدنی با یک ایده جالب شکل گرفته. کتابی به نام «جوزفین ماتزنباخر» در سال ۱۹۰۶ منتشر شده که بسیار جنجالی بوده و مدت‌ها کتاب ممنوعه بوده. بکرمان فراخوانی داده تا مردهای ۱۶ تا ۹۹ ساله برای بازی در اقتباسی از این کتاب تست بازیگری بدهند. آنها در این تست باید بخشی از کتاب را بخوانند و یا تکه‌ای از آن را بازی کنند. اما راستش این بهانه است. بکرمان با قرار دادن یک مبل در مرکز صحنه و نشاندن مردهایی که برای بازی در فیلمش ابراز تمایل کرده‌اند، ما را به یاد فروید و مبل معروف روانکاوی او می‌اندازد. مردهایی که جلوی دوربین او می‌نشینند با صداقتی ترسناک درمورد آنچه می‌خوانند و آنچه تجربه کرده‌اند صحبت می‌کنند. همزمانی این فیلم با بحث «می تو» و جنبشی که به راه افتاد، مخاطب را حسابی به فکر می‌اندازد. درواقع روث بکرمان با کمترین دخالت و تنها با پرسیدن برخی سوال‌های ساده این مردها را به اعتراف کردن واداشته است، اعتراف این افراد حاوی مسائلی ترسناک یا باورنکردنی نیست، نه، آنها همگی آدم‌هایی هستند شبیه افرادی که در طول روز در خیابان می‌بینیم. چیزی که غافلگیرکننده است صداقتی است که آنها در برخورد با موضوع جنسیت بروز می‌دهند؛ از مردی که کتاب به نظرش «نامناسب» می‌آید ولی به بهترین شکل ممکن بخشی از آن را بلند بلند می‌خواند تا مردی که روی مبل لَم داده و به نظرش دنیا به جای عجیبی نسبت به دهه آزاد شصت و هفتاد قرن گذشته بدل شده، هر کدام به شکلی دارد درباره گفتمان مرسوم مردانه درباره زن به عنوان یک کالا صحبت می‌کند. زیرکی بکرمان در این بوده که متن انتخابیش از زبان یک زن است که به نظر می‌رسد خودش از همه اتفاق‌هایی که برایش رخ داده خرسند است، اما همانطور که یکی دیگر از مردها می‌گوید شاید این کتاب را برای تطهیر مردان و توجیه سوءاستفاده از دیگران نوشته باشند. نکته جالب درباره فیلم بکرمان این است که تدوین کار به شکلی نیست که جملات ضدونقیض را کنار هم قرار دهد تا به یک نتیجه‌گیری مشخص و مبادی آداب برسد. بکرمان در این فیلم به نظرم دارد گستره‌ای از واکنش‌ها را پیش روی ما می‌گذارد تا بگوید اموری مثل برخورد کالاوار با زن‌ها یک امر بسته نیست و به راحتی نمی‌شود درمورد آن نظر قطعی داد. از این نظر «ماتزنباخر» شبیه یک کتاب باز است که بیننده را به فکرکردن درباره جریان‌هایی مثل «می تو» وامی‌دارد، به فکر کردن و نه واکنش سریع دادن و توئیت نوشتن و پست اینستاگرامی گذاشتن!

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها