تاریخ انتشار:1399/05/10 - 11:48 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 139773

سینماسینما، مازیار معاونی

 دومین ساخته تلویزیونی جیرانی که ظرف چند هفته گذشته در جدول پخش شبانه شبکه آی فیلم ۲ قرار گرفته نخستین بار پنج سال پیش از این یعنی در مرداد و شهریور ماه سال نود و چهار در کنداکتور شبانه شبکه اول سیما روی آنتن می رفت. مجموعه ای در گونه سیاسی/ امنیتی و با محوریت موضوعی تلاش سرویس های اطلاعاتی بیگانه برای نفوذ در سازمان انرژی اتمی و مختل کردن فعالیت های هسته ای کشور. مضمونی که پیش از « تعبیر وارونه یک رویا » در سریال هایی همچون «زیر چتر خورشید» ساخته بهمن زرین پور، «بهشت گمشده» به کارگردانی کامران قدکچیان، «غریبه» و «آینه های نشکن» هر دو از ساخته‌های جواد اردکانی محور اصلی داستانی این آثار را تشکیل می داد و چهار سال پس از «تعبیر…» هم در مجموعه جنجال برانگیز « گاندو» به کارگردانی جواد افشار پی گرفته شد. 

با پخش تیزرهای این مجموعه ۳۰ قسمتی که نام زنده یاد سید کمال الدین طباطبایی به عنوان یکی از تهیه کنندگان پرکار تلویزیون و سینما را بر خود داشت و بازیگران کاربلد و توانایی نظیر فرهاد قائمیان، داریوش ارجمند، امیر جعفری، پانته آ بهرام و… هم ایفای نقش های اصلی آن را بر عهده داشتند و با توجه به جایگاه مقبول فریدون جیرانی، این انتظار ایجاد شده بود که دومین ساخته تلویزیونی او در رتبه ای بالاتر از سایر آثار گونه سیاسی/ امنیتی و حتی بالاتر از اولین ساخته تلویزیونی اش یعنی مجموعه « مرگ تدریجی یک رویا» بایستد اما در عمل چنین اتفاقی نیفتاد و این سریال همچون  ساخته های سینمایی نیمه اول دهه نود فریدون جیرانی  نه برای خودش امتیازی به همراه آورد و نه بینندگانی را راضی نگاه داشت که جیرانی را به عنوان یک نویسنده و کارگردان قابل اعتناء با سابقه طولانی روزنامه نگاری سینمایی می شناختند و از ساخته های او انتظارات بیشتری در قیاس با بسیاری از دیگر مجموعه سازان تلویزیونی داشتند.  

جیرانی تعبیر … را با معرفی و تمرکز بر محسن روانبخش (با بازی فرهاد قائمیان) به عنوان اصلی ترین کاراکتر مجموعه آغاز کرد و حتی در تیتراژ ابتدایی مجموعه اش هم تنها کاراکتری که با تاکیدی موکد نامش در زیر نام بازیگرش درج شد همین کاراکتر محسن روانبخش بود ولی هر چه قدر که کار جلو رفت ناتوانی مجموعه ساز در ادامه منطقی خط سیر داستانی ابتدایی سریال و نسبت روانبخش به عنوان ضد قهرمان تاثیر گذار نیمه ابتدایی کار با دیگر اجزای داستان بیشتر مختل شد به گونه ای که در نیمه دوم سریال روانبخشِ مرموز و مهم در بافت داستان به مهره ای منفعل و در حاشیه بدل شد آنهم بدون آنکه برای این رانده شدن به انزوا و محو تدریجی ضد قهرمان، یک تدبیر مناسب و مبتنی بر اصول دراماتیک اندیشیده شود و این از جیرانیِ نویسنده فیلمنامه هایی خوبی نظیر «نرگس» و «قرمز» که اتفاقا در حوزه نگارش و تحلیل فیلمنامه هم آدم صاحب نظری است بسیار بعید بود، آنچه که به نظر می رسد این است که جیرانی قصد داشته با رویکردی  مینی مالیستی و با نگاه به مخاطبین خاص تر از روایت گل درشت و تاکید بیش از حد روی جزییات داستان اجتناب کند اما به دلیل محاسبه اشتباه در عمل چنین نتیجه ای حاصل نشد و آن قدر در ورود به خصوصیات فردی، درونیات و حالات مختلف روحی، پیشینه شخصی و کاری، طریقه به دام افتادن روانبخش و نیز نمایش ارتباطات او با آن ور آبی ها و به قول خود سریال تیم های شناسایی و عملیاتی تروریست ها خست به خرج داده شد که کسی چیز زیادی درباره مهمترین بدمن مجموعه عایدش نشد و همانگونه که خود روانبخش در بهت ناشی از مسموم شدنش به دست همسر دومش (ژاله موید با بازی پانته آ بهرام) فرو رفت بینندگان مجموعه هم با مشاهده مرگ او بدون آنکه رمزگشایی از شخصیت و سابقه او انجام شده باشد به بهت و حیرت فرو رفتند. به اینها می توان سکانس های سرد و بی روح و دافعه برانگیز مربوط به فعالیت تروریست ها در خارج از کشور و به تصویر نکشیدن حتی یکی از عوامل کلیدی سازمان موساد که مثلاً ظاهر و هیبتی صهیونیستی داشته باشد و ربط ماجرا به اسرائیل را به شکلی روشن تر برای بیننده آشکار کند اضافه کرد، البته ممکن است پاسخ این باشد که موساد مثل تمام سازمان های جاسوسی دیگر دنیا در کشورهای مختلف از نیروهای بومی آن کشورها استفاده می کند که در جای خود هم حرف درستی است ولی در مقابل موضوع مهم دیگری به نام تفاوت های ماهوی واقعیت محض و درام وجود دارد و زمانی که درباره اسرائیل و موساد سریال ساخته می شود اما از مکان تروریستها (ارمنستان) تا زبان روسی آنها که به شکل زیرنویس های تند و مخاطب خسته کن زیر تصویر ظاهر می شود کلا فضایی روسی و ک.گ. ب ای تصویر شود قطعا گروه سازنده یک جای کار را اشتباه رفته و اصلاً توجه نکرده که قرار بوده از ابتدای کار یک مجموعه دال بر خرابکاری صهیونیستها در ایران را به تصویر بکشد نه اقدامات ضد امنیتی سرویس جاسوسی روسیه در کشورمان.  

یکی دیگر از ضعف های مجموعه موسیقی غیر متناسب با روایت داستان بود که به جای آنکه ترکیبی از رعب و حماسه و مقاومت و رمانس باشد(مانند موسیقی های خوب و هماهنگ با تم اصلی سریال مدار صفر درجه و فیلم بازمانده که  همچون تعبیر… فضایی ضد صهیونیستی/ عاشقانه داشتند)  بیشتر وحشت، هراس  و دلشوره را به بیننده منتقل می کرد و با تم کلی سریال چندان همسو نبود. 

اما دو قسمت پایانی مجموعه هم که حکم پایان بندی کمی مفصل تر از معمول سریال های تلویزیونی را داشت  نیز همان طور که ذکر شد تنها بر ابهامات و نارساییهای سریال افزوده شد از برجاماندن ابهامات در مورد محسن روانبخش که بالاتر ذکرش رفت گرفته تا ربودن و مرگ سیاوش مشرقی که ناخواسته درگیر قضیه شده بود تا به کشتن دادن ماموران امنیتی که بر خلاف تمام آنچه که در ارتباط با تیم های عملیاتی چند نفره سازمان های اطلاعاتی شنیده و خوانده ایم و همیچنین در تضاد با تمام اصول درام پردازی آثار امنیتی/ پلیسی به تصویر کشیده شده بود.  در قسمت های پایانی مجموعه ناصر و مصطفی (امیر جعفری و داریوش ارجمند) با اینکه بارها و بارها در دیالوگ هایشان از تیم های ترور و نه یک تروریست  صحبت کرده و می دانستند که با یک گروه آموزش دیده روبرو هستند باز هم ماموران خود را به شکل تک نفره به تعقیب و مراقبت تروریستها فرستاده و به کشتن دادند تا بی دقتی و کم توجهی گروه نویسنده فیلمنامه ( فریدون جیرانی و مرتضی اصفهانی) بیش از پیش آشکار شود، البته معمولاً قبل از ساخت آثار امنیتی با نهادهای مرتبط مشاوره هایی صورت می گیرد و احتمالاً در این مجموعه هم چنین اقداماتی صورت گرفته بوده با این حال معلوم نیست چرا  چنین تصویر ضعیف، رودست بخور و غالباً بازنده ای از مجموعه سیستم امنیتی کشور در کار جیرانی نمایش داده شد و یا چرا این تصور برای گروه سازنده کار پیش آمده بوده که همه پرونده های امنیتی لزوماً با حجم زیاد کشته ها در آخر داستان به سرانجام می رسند؟ این همه مرگ تنها در دو قسمت پایانی کار؟! آیا نباید در هنگام نگارش فیلمنامه به توازن و تعادل حسی بخش های آغازین، میانی و پایانی آن هم فکر کرد؟ آیا در میانه این همه پیشرفت های حاصل شده در فعالیت های امنیتی و ضد امنیتی که اخبارش دائماً این جا و آن جا شنیده می شود و با در نظر داشتن مبانی درام پردازی و از همه مهم تر با توجه به حساسیت بالای بخش پایانی هر اثر نمایشی ضرورت دارد که پایان یک اثر امنیتی/عاشقانه اینگونه بر بستری از خون بسته شود؟ 

بگذارید بحث در خصوص تعبیر … را با شخصیت زائد مصطفی (با بازی داریوش ارجمند) به پایان ببرم که در تمام طول سریال بود و نبودش اثری بر سیر روایی داستان و بروز یا پیشگیری از اتفاقات نداشت و معمولاً در دیالوگ های دو نفره ای که با ناصر (امیر جعفری) داشت مهمترین کارش تکرار بدیهیات و باز گویی حرف هایی بود که قبلاً شنیده و دیده بودیم، کاراکتری که در یکی دو سکانس بی ربط به کلیت سریال به زندگی خصوصی اش هم نقبی زده شد و سکانس پایانی اش یعنی  همان سکانس جر و بحث تصنعی و در نیامده با ناصر در سر مرز بود که تاکیدی دوباره بود بر بی اثر بودن وجود و یا عدم وجود این پرسوناژ در مجموعه و معلوم نیست اگر تواناییهای بازیگری ارجمند نبود چگونه می شد همان سکانس های بی اثر را هم تحمل کرد؟ 

کارنامه کاری جیرانی در حوزه سریال سازی  تلویزیونی با همین مجموعه متوسط تا همین الان که پنج سال از پخش اول آن می گذرد موقتاً بسته شده و جیرانی هم مثل بسیاری از دیگر سینماگران و مجموعه سازان سابق تلویزیون، با ساخت سریال «نهنگ آبی» در شبکه نمایش خانگی فعالیتش را در عرصه مجموعه سازی دنبال کرده که البته این سریال هم توفیق گسترده ای در جذب مخاطب نداشته است با این حال نباید از نظر دور داشت که فریدون جیرانی همچنان به عنوان یکی از کارگردانان شناخته شده و قابل اعتنای عرصه سینما شناخته می شود و همچنان می توان به ساخته های سینمایی و تلویزیونی بهتر و باکیفیت تری از این سینماگر باسابقه امیدوار بود. 

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها