تاریخ انتشار:1401/01/09 - 13:22 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 172598

سینماسینما، محمدرضا بیاتی*

ویل اسمیت و سیلی به مجری مراسم اسکار!… هنوز باورکردنی نیست ولی واقعاً اتفاق افتاد و با انتشار فیلم‌های پشت صحنه‌، فرضیه‌ی ساختگی‌بودنِ دعوا برای داغ کردنِ اسکار هم درست از آب در نیامد. در محکومیتِ خشونت جسمی اغلب ِ قریب به اتفاق آیین‌های اخلاقی و ارزشی، تردید نمی‌کنند؛ بیشتر تحلیل‌ها و تأویل‌ها هم از موضع نفیِ خشونت است اما-بنظرم-این محکومیت از فرطِ بدیهی‌بودن، کمکی به فهم و حلِ مسائل دشوار در روابط انسانی نمی‌کند. بیائید از زوایه‌ی دیگری هم به مسأله نگاه کنیم با این سؤال که محدوده‌ی مجازِ شوخی تا کجاست؟ آیا باید مرزی برای آن قائل بود؟ البته که هیچ کلامی هیچ مُشتی را موجه نمی‌کند و هر استدلالی که توجیه‌گر چنین خشونتی باشد قابل تعمیم است و پیامدهای خطرناکی دارد با این‌حال از زاویه‌ی دید مقابل هم سؤالات مهمی پیش می‌آید که باید به آن‌ها فکر کرد. مجری مراسم با علائم بیماری صعب‌العلاجِ همسر بازیگر اسکاری شوخی کرد. زن بیمار -اگر  دیده باشید- در آن لحظه یکباره رنگ از رخسارش پرید درحالی که تا چند ثانیه قبل داشت می‌خندید. آیا نباید نسبت به این خشونت روانی یا آزار کلامی، اعتراض کرد؟ وقتی ویل اسمیت گریه می‌کرد و از عشق و غیرت حرف می‌زد می‌شد آن را دلیلی کهن‌الگویی دانست که دمِ دست‌ترین دستاویز برای توجیه خطاست اما در بخشی از حرف‌هایش  گفت ما جوری رفتار می‌کنیم که انگار هیچ مشکلی وجود ندارد و همه‌چیز اوکی است. این جمله من را به یاد دو صحنه انداخت؛ یک صحنه واقعی و یک سکانس داستانی. چند سال پیش، در مراسم گلدن گلوب، ریکی جِروایز مجری بریتانیایی چنان شوخی‌های جنسیِ شنیعی کرد که تام هنکس نتوانست حسِ انزجار را در چهره‌اش پنهان کند با آن‌که در فرهنگ رسانه‌ای آن‌ها شب و روز با مسائل جنسی شوخی می‌کنند و امری عادی بنظر می‌رسد اما برخلاف این تظاهر انگار خیلی هم با آن اوکی نیستند. اما صحنه‌ی داستانی قابل تأمل‌تر است؛ در سکانسی از فیلم جوکر، در بیست دقیقه‌ی اول، وقتی که جوکر کتک خورده و لُخت با علامتی از کبودی، پشت به ما در رختکن نشسته، یکی از همکاران‌اش در یک پاکت به او اسلحه‌ای می‌دهد تا در صورت لزوم از خودش دفاع کند؛ در همان لحظات یکی دیگر از همکاران وارد رختکن می‌شود. کوتوله است. همکار اول با کوتوله شوخی می‌کند و می‌پرسد شما کوتوله‌ها به بازی گُلف می‌گین گلف یا مینی‌گلف؟ جوکر و همکارش قهقهه‌ی بلندی می‌زنند اما کوتوله با تلخی فقط نگاه می‌کند. جوکر به قهقهه ادامه می‌دهد و از رختکن خارج می‌شود و درست در لحظه‌ای که پا به راهرو می‌گذارد و از میدان دید دوستان‌اش بیرون می‌رود یکباره خنده از چهره‌اش محو می‌شود. آیا -حتی در میان جوکرها- این صرفاً یک شوخی است یا تحقیر؟ یا آزار و جراحت روان‌شناختی یا حتی قتل ذهنی دیگری؟ شاید کلمه‌ی تعصب بهتر از از مفهوم دیگری این جنبه از بحث را بازنمایی کند. آیا هیچ تعصبی روا نیست؟ اگر شوخی با همسر بیمار یا غیر بیمار را توهین تلقی کنیم آیا شوخی با زبانِ برخی قومیت‌ها اهانت نیست؟ از این مهم‌تر، آیا اگر شوخی با قومیت‌، ملیت و جنسیت ممنوع باشد چرا نباید تعصبات مذهبی موجه باشند که خون‌بارترین تعارضات انسانی در تاریخ بوده‌اند؟ 

در واقع بنظر می‌رسد تعصب در هر زمینه‌ای با مفهومی از تقدس گره می‌خورد که آسیب یا احساس آسیب به آن باعث واکنش شدید افراد می‌شود؛ جز در مورد برخی افراد، بیشتر آدم‌ها یا گروه‌های انسانی برای خود حریم‌های مقدسی می‌سازند که به هویت، موجودیت یا ارزش‌های وجودی آن‌ها وابسته است. این افراد احساس آسیب به این هویت یا حریم مقدس را به معنیِ نفی یا نابودیِ تمام یا بخشی از وجود خود می‌دانند. خشونت معمولاً از دلِ این تلقی از هویت فردی یا گروهی و در واکنش به احساس تهدید هویت، فوران می‌کند. 

نکته این‌جاست که تلقی از هویت روی یک طیف بلند قرار می‌گیرد؛ یک قطب آن کسانی هستند که هیچ تعصبی ندارند و بین ارزش وجودیِ انسانی خود و مؤلفه‌های هویت، فاصله‌گذاری می‌کنند و هیچ شوخی، نقد یا حتی توهینی باعث برآشفتگی آن‌ها نمی‌شود چون آن فاصله‌گذاری احساس تهدید وجودی را خنثی می‌کند و می‌توانند خویشتن‌دار بمانند. اما قطب دیگر، شوخی یا جدی، هر نفی و نقدی به مؤلفه‌های هویت را توهین و تهدید ارزش وجودی خود می‌دانند و  از کوره در می‌روند؛ ویرانگرترین تعصبات هویتی در ایدئولوژی‌ها شکل می‌گیرند. معتقدان به ایدئولوژی گاهی از پیش پا افتاده‌ترین تعلق‌های خود، غیرعقلانی‌ترین مؤلفه‌های هویتی را می‌سازند و نه فقط هیچ نقدی را برنمی‌تابند که تا پای نابودی خود و دیگران حاضر نیستند از آن مولفه‌ی هویتی جعلی، از آن تقدس خودساخته‌، دست بر دارند و عقب‌نشینی کنند. بر روی این طیف تعصب، و در فاصله دو قطب مثبت و منفی، ترکیب متفاوتی از تعصبات سخت‌تر و نرم‌تر در هر جامعه‌ای دیده می‌شود؛ ضمن آن‌که در زندگی واقعی هر کدام از ما ممکن است گاهی، بنا به حال خوش و ناخوشی که داریم، سرتاسر این طیف را تجربه کنیم. چه باید کرد؟ نمی‌دانم. بنظرم می‌رسد مسأله‌ی شوخی و نقد با پژوهش‌های مرتبط با هویت گره خورده است. کمدی‌شناس‌های علاقمند به پژوهش اگر رابطه‌ی بین شوخی و هویت را کشف کنند کمک بزرگی به هنر و جامعه خواهند کرد. هرچه هست من فکر می‌کنم حقیقت‌های کلیشه‌ای حتی در دفاع از مسلم‌ترین ارزش‌ها همواره حقیقت اصیل را سرکوب می‌کنند؛ حقیقت در مرز تمایزهای ظریف، نهفته است. باید ذهنی گشوده داشت و موضع انتقادی خود را نسبت به هر دو سوی ماجرا حفظ کرد.   

*فیلمنامه‌نویس و فیلمساز

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها