تاریخ انتشار:1403/04/31 - 18:14 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 198680

سینماسینما، حسین آریانی

تیتراژ روی نقاشی های قرن نوزدهم نقش می بندد در حالی که موسیقی حزن انگیز موریس ژوبر همراهی اش می کند. فیلم داستان آدل. ه(The Story of Adele H)(فرانسوا تروفو، ۱۹۷۵) با ورود قایقی به ساحل هالیفاکس(بندری در کانادا) آغاز می شود. در نمایی دور دختری از قایق پیاده و بعد سوار کالسکه ای می شود.

اولین نمای نزدیک از چهره دختر را در داخل کالسکه می بینیم. نمای نزدیک از چهره دختری ظریف و زیبا که درکنار معصومیت و سادگی دلنشین و بی آلایشش حسی از شکنندگی و آسیب پذیری را منتقل می کند. (دختری که بعدا متوجه می شویم، “آدل هوگو” دختر ویکتور هوگو نویسنده مشهور است).

صحنه ی کابوس آدل و سوپرایمپوز حادثه غرق شدن خواهر آدل(خواهری که والدینشان همیشه او را به آدل ترجیح می دادند) روی چهره آشفته و پریشان آدل ضمن اینکه به احساس همذات پندارانه و سوگوارانه او نسبت به خواهرش اشاره دارد؛ همچنین از بیقراری و میل مهارناپذیر او برای مغروق و فنا شدن در عشقی جنون آمیز و سودایی حکایت می کند.

در برخورد اولیه با داستان آدل . ه با این سئوال اجتناب ناپذیر رو به رو می شویم که فیلمساز بزرگی چون فرانسوا تروفو، در زندگی شخصیتِ رنجور، مصیبت زده و مهجورِی چون آدل هوگو به دنبال چیست؟ در طول تماشای فیلم هدف تروفو از ساختن داستان آدل ه به تدریج روشن می شود.

تروفو، شخصیت آدل را نه دستاویزی برای موعظه و نصیحت قرار می دهد، و نه به دنبال برانگیختن احساسات رقیق و دم دستیِ مخاطب است. تروفو به جای برداشتی سطحی و کلیشه ای از قصه ی پُر غصه ی آدل و القای سانتی مانتالیزمی همذات پندارانه به مخاطب، قصد دارد ضمن شناساندن شخصیت تا آن زمان نادیده گرفته شده و مهجور آدل هوگو، رنج و درد عاشقانه و مظلومانه او را بازگو کند؛ گرامی بدارد؛ و مخاطب را در همدلی و همدردی خود با آدل سهیم کند. احساس همدلی و همدردی اندوهبار و دریغ انگیزی که مخاطب را به تأمل و تفکر در مورد آدل و سرنوشتش وا می دارد.

ستوان پینسون، محبوب بی وفای آدل، مرد بی بند و بار و پستی است که لیاقت عشق او را ندارد. اما چرا دخترِ متشخص و موجهی چون آدل، عاشق چنین آدم رذل و فرومایه ای می شود؟ جواب این سئوال را در صحنه ای از فیلم در پاسخ به سئوال قاضی که از آدل می پرسد: “اگر او آدم پستی است پس شما چطور هنوز دنبال او هستید؟” از زبان خود آدل می شنویم. آدل می گوید: “فکر می کنید همیشه آدم میتواند احساساتش را کنترل کند؟ همیشه این امکان وجود دارد که یک دختر معصوم عاشق یک مرد پست و کثیف بشود”.

داستان آدل. ه، حکایت تمنیات پیچیده، ناپیدا و نهفته در ضمیر ناخودآگاه انسان و قدرت ویرانگر عشق یکطرفه و سودایی در تحریف واقعیت های ملموس و آلودن ذهن به توهم و مالیخولیا و در نهایت فروپاشی عاطفی و روانی فرد عاشق است. آدل بدون شک یک قربانی است اما او برخلاف تلقی معمول و مرسوم، فقط قربانی رذالت و بی وفایی ستوان پینسون نیست بلکه او همچنین قربانی بی مهری پدرش، و خصوصا قربانی بی ثباتی عاطفی و آسیب پذیری روحی و روانی خودش است.

سماجت و ثبات قدم آدل برای به دست آوردن عشق ستوان پینسون غیر قابل تصور و حیرت انگیز است. این شور و شوق و سماجت آدل را به زیبایی در بازی ایزابل آجانی متبلور می یابیم. او برای وصال معشوق هر روش ممکن و ناممکنی را امتحان می کند و وقتی تلاش هایش یکی پس از دیگری شکست می خورند، درمانده و ناامید به شکل غم انگیزی به خیال و وهمی از بقایای رابطه ای که دیگر وجود خارجی ندارد همچنان متصل و متوسل است.

آدل مبتلا به اختلالی است که‌ روانشناسان به آن‌ اختلال عشق وسواسی می گویند اختلالی که با احساس ناامنی و ترس همراه است. فرد مبتلا به عشق وسواسی احساس می کند به اندازه کافی خواستنی و دوست داشتنی نیست و همواره در بیم و اضطراب از دست دادن معشوق به سر می برد. یکی از عوامل ایجاد اختلال عشق وسواسی که در مورد آدل هم مصداق پیدا می کند آسیب روانی شخص از بی توجهی و بی مهری والدین(به خصوص در دوران کودکی) است.

اینجا لازم است اشاره ای هم بکنم به “سندرم آدل” که نامش برگرفته از شخصیت آدل هوگو است. این اختلال همان اختلال عشق وسواسی است که البته خود را به صورت یک جاذبه و وسواس شدید، نیرومند و ویرانگر نمایان می کند. مبتلایان به سندرم آدل به میل افسارگسیخته و جنون آمیزی در دوست‌داشتن و عشق ورزی دچار می شوند و در ذهن خود احساس مالکیت شدید و بیمارگونه ای نسبت به معشوق پیدا می کنند.

آجانی با بازی درخشانش به زیبایی به شخصیتی مبتلا به اختلال عشق وسواسی- سندرم آدل تجسم عینی و کاملا ملموسی بخشیده است. عشق آتشین و مقاومت ناپذیری که به تدریج اوج می گیرد و غیرطبیعی و وسواسی می شود و سرانجام همه چیز را در زیر غباری از تلاطم های درونی محو و مدفون می کند. تا آنجا که در انتها آدل دیگر حتی معشوقش را هم نمی شناسد.

به تصویر کشیدن شخصیت آسیب پذیر و درمانده ای چون آدل هوگو و فروپاشی تدریجی روانی او بدون حضور آجانی و بازی خیره کننده اش تصور ناپذیر است. نقش آفرینی چشمگیر و ستایش برانگیزی که برای او نامزدی جایزه اسکار را به همراه داشت. (آجانی یک بار دیگر هم برای فیلم کامیل کلودل-Camille Claudel- 1988- کاندید دریافت جایزه اسکار شد).

در لحظات سکوت، بازی آجانی از همیشه دیدنی تر است. چشم ها و حالت چهره اش به تنهایی ترجمان گویا و کاملی از عشق پُرشور، ملتمسانه و وهم انگیزِی است که به تدریج عزت نفس و هویت آدل را در هم می شکند و نابود می کند.

سکانس پایانی فیلم به آلبوم عکسی از آدل و پدرش شبیه است. ابتدا عکس ویکتور هوگو را در میان جمعیت پس از سقوط ناپلئون سوم و پایان تبعیدش می بینیم. این عکس قطع می شود به عکسی از آسایشگاه روانی که هوگو، آدل را به آن جا فرستاد و چهل سال بعد آدل در آن جا درگذشت. روی این عکس با زوم به جلو به چهارچوب دّرِ آسایشگاه می رسیم و به این شکل به سرنوشت تراژیکی که آدل اسیر آن است، تاکید می شود. بعد روی عکس بعدی از ویکتور هوگو با زوم به جلو می رسیم به چشمان او، سپس عکس هایی از تشییع جنازه هوگو را مشاهده می کنیم که با زوم به عقب بر خیل عظیم جمعیت در آن ها تاکید می شود. سپس عکس آرامگاه آدل را می بینیم و با زوم به جلو به نمای نزدیکی از نام او روی سنگ قبر می رسیم که بار دیگر تاکیدی است بر سرنوشت غم انگیز او.

این تدوین عکس های هوگو با آدل که تقریبا یکی در میان انجام شده، شاید یک واقعه نگاری مستند و معمولی از زندگی آدل به نظر آید. ولی پیوند عکس های جمعیت میلیونی حاضر در تشییع جنازه هوگو به قبر آدل ما را به نتایج مهم تری می رساند.

از سویی مرگی پُرشکوه را در مقابل مرگی غریبانه و تراژیک می یابیم. از سوی دیگر به تناقضی عجیب می رسیم؛ این که هوگو که در زندگی اجتماعی اش این قدر متعهد و در دنیای ادبیات سرآمد روشنفکران زمانه اش بود چرا با دخترش با بی مهری رفتار می کرد تا آدل محبتی را که پدرش از او دریغ می کرد در وجود ستوان پینسون جست و جو کند؟ این از آن تناقض هایی است که نشان از پیچیدگی موجودی به نام انسان و هزارتوی پر از رمز و راز درونش دارد.

—————–

۱-غریق عشق چه اندیشه از خطر دارد؟

ز سر گذشته چه پروای دردسر دارد؟

صائب تبریزی

 

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها