تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۱۱/۱۷ - ۱۷:۰۵ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 150056

سینماسینما، فریبااشوئی

وقتی فکر می کنیم که اگر زمان می ایستاد و فرصتی فراهم می شد برای توقف و به عقب نگرستین، به راستی ما چه می کردیم؟ کدام خطا و اشتباه را جبران می کردیم؟ کدام کارنیمه تمام را تمام می کردیم؟!
روزی روزگاری آبادان به کارگردانی حمیدرضا آذرنگ، روایتی است از همین فرصت های غیر ممکن. فیلمنامه را آذرنگ از نمایشنامه ای به قلم خودش و با همین مضمون اقتباس کرده است. داستان فیلم بُرشی است از روزمرگی های زندگی در خانواده ای از طبقه متوسط جامعه در شهر آبادان. آبادان چند سال بعد از جنگ. خانواده شاهد، خانواده ای ۵ نفره است که پیشینه ۸ سال زیستن در جنگ و التهابات آن را پشت سر گذاشته و با عبور از آن ‌مقطع این بار با یک دگرگونی و جنگ در درون خانواده روبرو است. فُرم اجرایی کار پیشرو، خاص و منحصر به فرد است. فیلمنامه رویکردی شخصیت محور دارد. در پرده اول، چالش و درگیری میان اعضای خانواده با یکدیگر و با پدر که معتاداست را پشت سر می گذاریم. درام از میانه همین چالش، آرام آرام پیش می رود. پیش می رود به سمت یک اتفاق تازه. یک دگرگونی که نقش آینده در آن نامعلوم است. خانوادهِ درآستانهِ فروپاشی، اکنون برای تغییر و سال نو و سفر، کنار هم جمع اند که یک حادثه همه چیز را درهم می ریزد. از همین زمان وقوع حادثه است که پیرنگ اصلی درام کلید می خورد و سویه داستان تغییر می کند. زمان می ایستد و ثانیه ها رنگ و بوی ترس، عشق، فراق، ایثار و… می گیرند. تک تک اعضای این خانواده در این ثانیه های به دام افتاده میان گذشته و آینده فرصت های از دست رفته را در آغوش می کشند و از تمام آن ها، حضور و عشق در لحظه را رقم می زنند. فرصت طلایی ایستایی زمان، همان اوج دراماتیک داستان فیلم است که آذرنگ با مهارت و تسلطش بر ابزار درام در فضای محدود و تاریک خانه با کمترین اِلِمان و پشتیبان بصری و یک غول بزرگ(موشک عمل نکرده) به خوبی از پس آن برآمده است. تراژدی روزی روزگاری آبادان فیلمی است شریف وخلاق، در مدح زندگی، عشق و خانواده.

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها