تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۶/۲۴ - ۱۸:۵۸ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 181114

سینماسینما، عدنان شاه طلایی

نرگس آبیار در تازه ترین اثر خود جسارت شگفت انگیزی را برایمان نشان می‌دهد. تسلط وی بر داستان‌سرایی و دکوپاژ و توجه به مضامین متفاوت‌ اجتماعی با طراحی صحنه‌های متفاوت و اشراف بر همه اجزای روایت، بازی‌گیری از سه نقش‌آفرین اصلی اثرش، ابلق، خوش درخشیده است؛ اگر چه رادان بخوبی نقش‌های محوله پیشن خود چندان کوشا نیست. الناز شاکردوست نقش راحله همسر کفترباز و قمارباز لمپن، هوتن شکیبا را بعهده دارد. هر دو خوش درخشیده‌اند و بازی‌های درخشانی را بنمایش گذاشته‌اند. شاکردوست مدتی است از نقش‌های پر زرق‌وبرق زن زیبا فاصله گرفته و با ناتورالیستی که به سرشت بشری دلالت می‌کند ظاهر می شود و قابلیت‌های خود را نشان می دهد و هوتن شکیبا نیز کم نمی‌گذارد. آبیار در تازه‌ترین اثر خود به سراغ حاشیه نشینان روستایی زور آباد گونه رفته که در لابلای ابرشهر تهران گمشده بنظر می‌آید. او در این اثر میان نقد جامعه و شرایط اجتماعی گام‌های چشمگیری برداشته است. اما به ورطه سیاه‌نمایی نمی‌غلتد. فیلم در ناکجا آبادی بنام زورآباد می‌گذرد (زور به معنی قدرت هم تفسیر می‌شود) قدرتی که فساد می‌آورد. در حوالی این آرمانشهر کثیف ساختگی شهربازی و برج‌های عظیم بلند مسکونی در حال ساخت قرار دارد که یک آرمانشهر مدرن را به رخ می‌کشد که در تناقض با زورآباد مورد اشاره فوق قرار گرفته است. گویی آرمان این روستای نقلی در چنبره سنت‌های خود هیچ پیشرفتی را نه می‌پذیرند و نه بخاطر مصلحت اندیشی حاضر به زیر پا گذاشتن قوانین و روابط از جانب آدمهای بعضا بزهکار آن نیستند و بقدری در قید سنت و فرهنگ‌های منسوخ و غلط سپری شده گرفتارند که به هیچ روی حاضر به پوست‌اندازی نیستند. اصل داستان درباره تعدی یک فرد بانفوذ روستا جلال‌ که به تعبیری حکم خان آنها را دارد به یک زن متاهل بنام راحله است. جلال افزون بر ظاهر موجه که بسیاری از اهالی روستا از او ارتزاق می‌کنند، فردی خیر که اشتغال‌زا است جلوه می‌کند. هرکدام از شخصیت‌های اصلی و فرعی استعاره‌ای از اقشار مختلف جامعه در رویارویی با فساد هستند زیرا برخی این فساد را مصلحتی نادیده می‌گیرند و یا به دلیل بافت فرهنگی ایشان در جامعه، مانع از بروز آن می‌شوند. و عده دیگری اساسا آنرا نمی‌بینند و مداخله‌جو نیستند. زنان روستا تمایلی به افشای آن ندارند. فضای زندگی روستا، آغشته، کثیف و پر از موشهای زیادی است. شهرداری هرازگاهی مامورانی را برای امحای آنان به آنجا گسیل می‌دارد، تکه گوشتهای آغشته به سم می‌ریزد و در مسیر موش‌ها می‌ریزد که از بین ببرد، اما در آخر جلال که شاه موش‌هاست خود با ذبح کردن گوسفند می‌بینیم. تا هنگامی که موش‌های بزرگ‌تر و فربه‌تری که کثافت و بیماری از آن سرچشمه می‌گیرد، جلال به زیستشان ادامه می‌دهند و در زیر پوست جامعه نمایان می‌شوند و جولان می‌دهند. ابلق در ناامیدی تلخی به پایان می‌رسد. خاطی و خطاکاران تأدیب نمی‌شوند. فیلم می‌گوید تنها راه خروج از منجلاب، رفتن و ترک آن آرمانشهر ساختگی است. نرگس آبیار راه حل نمی‌دهد. جنگیدن و مقابله با فساد را راهکار نمی‌داند، بلکه تسلیم وضع موجود و با تلاش، برای اصلاح آن را به مخاطبش می‌سپارد. آخر فیلم جایی که راحله در وسط مردم و در میدان روستا می‌ایستد که لب به سخن بگشاید همه نظاره‌گر او هستند. اگر چه از وضع موجود شاکی است، اما مصلحت را بر چیزی جز افشای آن می‌داند. او می‌باید فساد را با صدای بلند افشا و علنی کند یا با تدبیر مصلحتی بر آن سرپوش بگذارد. فیلم با سویه‌ای مردم شناسانه ما را به زیست حاشیه‌نشینان می‌برد و  با دستگاه تولید ترشی غیر بهداشتی و شرط بندی کفتر بازها آشنا می‌کند. اما چرخیدن درام حول ناموس و ناموس بازی زیاده از حد تکراری بنظر می‌آید. اینکه مردی به زنی نظر دارد. و مردی دیوانه، به اسم غیرت به دفاع از زن خود می‌پردازد کلیشه ای ترسیم شده و قدیمی است. درواقع آبیار داستانی ننوشته است. او سراغ کلیشه‌های امتحان پس داده که رنگ امیزی، شده اند رفته است. هر چقدر فیلم در نشان دادن قربانی شدن زنان، توسط نظام اجتماعی و اقتصادی مردسالار، مسیر موفقیت را در پیش گرفته اما در نهایت راحله منفعل در برابر نظم مردانه نشان می‌دهد. آبیار هم متجاوز را تبرئه می‌کند و هم خشونت خانگی همسر را. البته همه زنان فیلم را ضعیف و قربانی به تصویر می‌کشد. از این منظر فیلم ضد زن که قطعا به مذاق برخی از طیف‌های جوامع را که هر اثری به جشنواره راه می‌دهند لابد خوش خواهد آمد. نکته آخر این که در اثر شخصیتی بنام رحیم حضور دارد که مهران احمدی نقش او را بعهده دارد که مخاطب را به تدبیر او برای حل ماجرا امیدوار می‌کند. او خیاط شمایل و کتیبه های مذهبی است و در نقطه بحران حل داستان قرار می‌گیرد و ما امیدواریم بین حقیقت و واقعیت یک توازن ایجاد کند. و مجری عدالت باشد اما نه تنها راه حل نیست بلکه تبیین کننده انتخاب‌های سخت راحله است. چه بسا رحیم تلویحا راحله را به بازپس گیری موضع خود هدایت می‌کند. در دنیای ترسیم شده فیلمساز جبر مردسالار است که پیروز می‌شود. آبیار را به دلیل میزان پیشرفت و توانایی‌های تکنیکی و مکانیکی، درفیلمسازی، باید ستود و نباید جهش او به سمت بلیغ شدن را در کارگردانی ابلق  نادیده گرفت، گامی که بی شک اثر را در مسیر درست قرار داده، که تا الان بهترین کار کارنامه سازنده‌اش، قرار داده است.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها