تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۹/۱۶ - ۰۱:۰۲ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 6773

معمای شاهمحسن فرجادی

قرار نیست هر وقت پای تلویزیون مینشینیم تحسین کنیم؛ گاهی هم باید انگشت حسرت گزید و حرص خورد!
وقتی حرص خوردن ها زیاد شود همه چیز عادی میشود و حسی برای حرف زدن باقی نمی ماند. چرا؟!
چون میبینی سوارانی در خط ویژه آنچنان میروند که صدایت را نمیشنود.
بحث را سیاسی نکنید! قضیه خیلی ساده تر از این حرفهاست. قضیه ماجرای شاعرانگی هایی برای تصویر تاریخ معاصر است که به جای سجعِ سرودنی، بافتنی دختربچه ای مبتدی را به خاطر می آورد؛ همان جاهایی که بلند بلند با خودشان می گویند: یکی زیر – یکی رو!
تا فراموش نکنند بافتن را.
حرجی بر او نیست چون دارد مشق میکند. اصلا نباید توقع داشت، چون دارد مشق مینویسد.
“گرگ ها” را که به خاطر دارید؟! نه! مثال خوبی نیست، چون موضوعش تاریخ معاصر نیست ولی هنوز تصاویرش جلوی چشم خیلی از ماها هست و ملودی موسیقی اش در گوشمان.
“رعنا” مثال بهتری است. در خاطر شریف که مانده!؟ لابلای خاطراتم یک دوچرخه مانده و یک خورجین و مرد و زنی و واژه هایی که معانی خیلی از آنها را نمیدانستم.
یکی از مشق های داوود میرباقری که سالها بعد نامش را با امام علی و مختارنامه جاودانه کرد.
همان مشق پیغام میداد که به زودی منتظر باشید!
نمیدانم اصلا متولدین دهه٧٠ و ٨٠ اصلا حال و حوصله مشق های این روزهای خط ویژه رانان تلویزیون را دارند و ٢٠ سال دیگر خاطرات شان را با معمای شاه مرور می کنند؟!

سینماسینما

برچسب‌ها:

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها