سینماسینما، فریبا جمور
ناصر تقوایی از معدود فیلمسازان ایرانی است که سینما را نه در تقابل با ادبیات، بلکه در امتداد آن میفهمد. اقتباس برای او فرایندی مکانیکی از انتقال داستان به تصویر نیست، بلکه «ترجمهای فرهنگی» است؛ تلاشی برای بازآفرینی جهان ادبی از خلال امکانات بصری و صوتی سینما. از «آرامش در حضور دیگران» (۱۳۵۱) تا «ناخدا خورشید» (۱۳۶۵) و «داییجان ناپلئون» (۱۳۵۵)، تقوایی به جای آنکه در بند وفاداری به متن بماند، به روح روایت ادبی و زمینهی اجتماعی آن وفادار میماند.
این مقاله میکوشد نشان دهد که اقتباس برای ناصر تقوایی نوعی شیوهی اندیشیدن است؛ او از ادبیات الهام میگیرد تا جهانی تازه بسازد، جهانی که در آن رؤیای نویسندگان با زبان تصویر معنا پیدا میکند.
از نخستین مواجههی سینمای ایران با ادبیات در دههی ۱۳۴۰، اقتباس ادبی همواره میدان مناقشهای میان «وفاداری» و «آزادی خلاق» بوده است. اما در میان فیلمسازانی که از دل این جریان سر برآوردند، ناصر تقوایی جایگاه ویژهای دارد؛ زیرا اقتباس برای او نه ابزارِ روایت، بلکه شیوهی تفکر است. تقوایی برخلاف بسیاری از همنسلانش، از ادبیات بهعنوان مصالح خام استفاده نمیکند، بلکه با آن گفتوگو میکند و زبان خود را در گفتوگوی میان واژه و تصویر مییابد. او در مصاحبهای گفته بود: «ادبیات برای من زادگاه سینماست؛ دوربین من از دل جملهها بیرون آمده است.»
سینمای تقوایی در آغاز راه خود، در فضایی شکل گرفت که ادبیات معاصر ایران – از ساعدی و گلشیری تا صادقی و پزشکزاد – در اوج شکوفایی بود. نسل نویسندگانی که در پی خلق زبانی تازه برای بازنمایی بحرانهای اجتماعی و روانی دههی ۴۰ بودند. همین همزمانی، سبب شد تا تقوایی از همان ابتدا در پی آن باشد که سینما را به زبان ادبی نزدیک کند؛ نه به معنای اقتباس مستقیم، بلکه بهمثابه تبدیل حس و منطق ادبیات به میزانسن، ریتم و تصویر.
در «آرامش در حضور دیگران» (۱۳۵۱)، تقوایی با اقتباس از داستان بلند غلامحسین ساعدی، جهانی را تصویر کرد که در آن ناتوانی ذهنی و فروپاشی فردی، تمثیلی از بیماری ساختاری جامعه است. دههها بعد، در «ناخدا خورشید»، همین نگاه را به قلمرویی دیگر منتقل کرد: از پادگان و روانپریشی شهری به دریا و قانونِ نانوشتهی جنوب. در این فیلم، او رمان «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی را به خلیج فارس ترجمه کرد؛ نه از طریق واژه، بلکه از راه نور، لهجه و باد. در «داییجان ناپلئون» نیز طنز پزشکزاد را با چنان دقت و حس زبانی به تصویر کشید که خودِ رمان در برابر آن، به پیشنویسی از جهان بصری تقوایی بدل میشود.
از این منظر، آثار تقوایی را میتوان نمونهی درخشانِ نظریهی لیندا هاچن دانست که اقتباس را «تکرار بدون تکرار» میخواند – نوعی بازآفرینی که نه تقلید است و نه خیانت، بلکه گفتوگویی میان مدیومها. برای او، وفاداریِ حقیقی، در حفظِ روح اثر است، نه در بازتولید صوری آن. مقالهی حاضر با بررسی سه اثر شاخص تقوایی، در پی آن است که نشان دهد چگونه سینمای او رؤیای ادبیات را ادامه میدهد و چگونه هر فیلمش به ترجمهای شاعرانه از یک جهان روایی بدل میشود.
آرامش در حضور دیگران
در تاریخ سینمای ایران، «آرامش در حضور دیگران» جایگاهی یگانه دارد؛ نه فقط بهعنوان یکی از نخستین نمونههای اقتباس مدرن، بلکه بهمثابه لحظهای که ادبیات فارسی و سینمای ایرانی برای نخستینبار در سطحی وجودی به هم رسیدند. ناصر تقوایی در این فیلم، از داستان بلند غلامحسین ساعدی نه برای روایت ماجرا، بلکه برای بازسازی یک زیستجهان استفاده میکند: جهانِ روانپریشی، تنهایی و زوال.
ساعدی، پزشک و نویسندهای که درد اجتماع را در کالبد آدمها میجست، در این داستان سقوط تدریجی یک سرهنگ بازنشسته را تصویر میکند؛ مردی که در بازگشت به خانه و خانواده، با خلأ اقتدار، بیگانگی و پوچی مواجه میشود. در رمان، فروپاشی روانی شخصیتها از دل زبانِ عصبی و تبدار ساعدی بیرون میآید؛ اما تقوایی این «زبان عصبی» را به تصویر بدل میکند. او با حذف گفتوگوهای طولانی، سکوتهای ممتد و ریتم کند صحنهها، همان بیقراری درونی را در قالبی بصری بازآفرینی میکند.
در فیلم، خانهی سرهنگ – با دیوارهای نمزده، نورهای سرد، و قاببندیهای بسته – به استعارهای از ذهن او بدل میشود؛ فضایی که در آن زندگی خانوادگی دیگر معنا ندارد. دوربین تقوایی در امتداد نگاهِ ساعدی، از بیرون به درون میخزد، و بیماری را از سطح بدن به عمق جامعه میبرد. این همان جاییست که مفهوم «وفاداری» در اقتباس برای تقوایی معنایی تازه مییابد: او نه به کلمهها، بلکه به احساس و ایدۀ اثر وفادار است.
در یکی از صحنههای کلیدی، سرهنگ در آینه به خود خیره میشود؛ تصویری که هیچ دردی را درمان نمیکند. تقوایی با این نما، زبان درونی ساعدی را به تصویر تبدیل میکند: تکرار، بیهودگی، و خودنگری بیمارگونه. درواقع، اگر در داستان ساعدی ذهنِ بیمار سخن میگوید، در فیلم تقوایی خودِ فضا بیمار است. این تغییر، همان فاصلهی خلاق میان ادبیات و سینماست که لیندا هاچن آن را «دگردیسی در مدیوم» مینامد؛ انتقال از یک نظام نشانهای (کلمه) به نظامی دیگر (تصویر) .
اما اهمیت «آرامش در حضور دیگران» فقط در مهارت اقتباسی نیست؛ در جسارت اجتماعی آن نیز هست. فیلم در سال ۱۳۵۱، در میانهی فضای بستهی سیاسی ایران ساخته شد و خیلی زود توقیف شد. در دل نظامی که روایت از فروپاشی اقتدار را برنمیتابید، تقوایی با اقتباس از ساعدی، جامعهای را به تصویر کشید که در ظاهر «در حضور دیگران» است، اما در باطن تهی از معنا. در اینجا، ادبیات و سینما با هم علیه فراموشی عمل میکنند: نویسنده بیماری را تشخیص میدهد، و فیلمساز آن را به بدن جامعه میدوزد.
بهعبارتی دیگر، «آرامش در حضور دیگران» برای تقوایی نه یک فیلم از روی داستان ساعدی، بلکه ادامهی زبان ساعدی در مدیوم تصویر است. او با درکِ ریتم و حس درونی نثر ساعدی، به همان شیوهای از گفتوگو با جهان میرسد که ساعدی در ادبیات دنبال میکرد: جستوجوی انسان در میانهی تباهی، اضطراب و امیدی خاموش. در این نقطه است که سینمای تقوایی از ادبیات جدا نمیشود، بلکه به تعبیر خودش، «در ادبیات نفس میکشد».
از کیوست تا خلیج فارس/ بومیسازی همینگوی در «ناخدا خورشید »
اگر «آرامش در حضور دیگران» ترجمهی روانپریشی و فروپاشی اجتماعی ساعدی به تصویر بود، «ناخدا خورشید» ترجمهی روحِ سرسخت و سکوتِ همینگوی است به جغرافیای خلیج فارس. ناصر تقوایی در این فیلم، با اقتباسی آزاد از رمان داشتن و نداشتن اثر ارنست همینگوی، نشان داد که اقتباس برای او نه فقط میان دو زبان، بلکه میان دو فرهنگ است. او جهان آمریکای دوران رکود اقتصادی را به جنوب ایران دههی ۱۳۲۰ منتقل کرد، جایی میان شرجی، قاچاق، فقر و غرور. در این انتقال، او فقط مکان را تغییر نداد؛ بلکه نظام اخلاقی اثر را نیز بومی کرد.
در رمان همینگوی، هری مورگان ناخداییست در بندر کیوست، که برای نجات خانوادهاش از فقر، دست به قاچاق انسان و کالا میزند. همینگوی با زبان سرد و جملات کوتاهش، تصویری از انسان در کشمکش با قانون و اخلاق میسازد. تقوایی این چارچوب را گرفت، اما آن را در بافت فرهنگی جنوب ایران بازنویسی کرد؛ جایی که مرز قانون و خلاف، همچون مرز خشکی و دریاست: لغزان، ناپایدار و خاکستری.
در فیلم، «ناخدا خورشید» مردی است میان آب و خشکی، میان بقا و شرافت. او برخلاف هری مورگان، قهرمانی آمریکایی نیست، بلکه انسانی ایرانی است که تقدیرش با خاک و باد و زبان مردم گره خورده. در اقتباس تقوایی، دریا نه فقط پسزمینهای طبیعی، بلکه کاراکتری زنده است؛ نیرویی که همانند قلم همینگوی، صبور، خشن و بیرحم است.
از نظر ساختار اقتباس، ناخدا خورشید نمونهی درخشانی از «localization» یا بومیسازی است؛ مفهومی که رابرت استم آن را شکلی از گفتوگو میان متن و فرهنگ میزبان میداند. تقوایی با آشنایی عمیقش از جنوب، رمان آمریکایی را به یک حماسهی جنوبی بدل میکند. او بهجای آنکه نسخهی تصویری داشتن و نداشتن را بسازد، رمانی تازه مینویسد با زبان تصویر. صحنههای شبانهی قایق، گفتوگوهای کوتاه و سنگین، و چهرههای سوختهی ملوانان، همگی بازتابی از همان ایجاز و تلخی نثر همینگویاند، اما در اقلیمی دیگر.
درواقع، همانگونه که همینگوی با سکوت مینوشت، تقوایی نیز با سکوت فیلم میسازد. در ناخدا خورشید، گفتوگوها کماند و فضا حرف میزند. این سکوتها ترجمهی همان اصل «کمگویی پرمعنا»ی همینگویاند، اما در زبان سینمایی تقوایی معنایی بومی یافتهاند؛ سکوتی که میان مردان جنوبی جاریست، آمیخته به غیرت، خستگی و فروخوردگی.
فیلم همچنین بازتابی از تاریخ ایران در دوران استبداد و فقر است. در حالی که همینگوی از فساد اقتصادی و بیقانونی آمریکا میگوید، تقوایی از مردی سخن میگوید که میان قانون و انسانیت گرفتار شده است. این جابهجایی، اقتباس را از «بازگویی» به «بازاندیشی» بدل میکند. اقتباس در اینجا، همان چیزی است که لیندا هاچن آن را خلاقیت در ترجمه مینامد؛ نوعی بازنوشت که از دلِ تفاوت فرهنگی معنا میگیرد.
در نتیجه، «ناخدا خورشید» نه اقتباسی از همینگوی است و نه صرفاً فیلمی ایرانی بر پایهی داستان خارجی؛ بلکه روایتی از جهانی است که ادبیات و سینما در آن به زبانی واحد میرسند. تقوایی با این فیلم نشان داد که اقتباس میتواند نه تقلید، بلکه خلق دوباره باشد: خلق جهانی که در آن، خورشید جنوب همانقدر بیرحم است که دریای کیوست.
طنز و حافظهی جمعی در «داییجان ناپلئون»
در نگاه نخست، «داییجان ناپلئون» شاید با دو اثر دیگر تقوایی تفاوتی بنیادین داشته باشد: در اینجا نه با فروپاشی روانی سروکار داریم، نه با قهرمانی تنها در دل دریا. اما زیر پوستِ طنز و خاطره، همان دغدغهی اصلی تقوایی جریان دارد — بازخوانی ادبیات به مثابه سندی از روان جمعی جامعهی ایرانی. او با اقتباس از رمان طنزآمیز ایرج پزشکزاد، جهانی را به تصویر میکشد که در آن، خنده ابزاریست برای مواجهه با ترسها، سرکوبها و ناکامیهای تاریخی.
تقوایی در اقتباس از «داییجان ناپلئون» نه به دنبال بازسازی جزئیات داستان، بلکه به دنبال بازسازی لحن است؛ همان لحن شیرین و گزندهای که پزشکزاد با آن تاریخ معاصر ایران را در قالب روابط یک خانوادهی اشرافی بازگو میکند. او طنز را از سطح زبان گفتوگو به سطح میزانسن، قاببندی و ریتم منتقل میکند. خانهی بزرگ داییجان در سریال، با حیاطهای تو در تو و درخت نارنجهایش، یادآور ساختار ذهنی جامعهایست که در آن، هرکس در محدودهی خود زندانی است و دیگری را با توهم توطئه میبیند.
تقوایی با دقتی مثالزدنی در انتخاب بازیگران و فضاسازی، شخصیتهای پزشکزاد را از صفحهی رمان بیرون میکشد و جان میبخشد. لحنِ طناز و رندانهی نثر پزشکزاد در بازی نصرت کریمی، پرویز صیاد و غلامحسین نقشینه زنده میشود. اما بیش از هر چیز، تقوایی موفق میشود طنز را از سطح کلام به سطح واقعیت ببرد؛ یعنی به جایی که خودِ جامعه خندهدار و غمانگیز است. این همان طنز تلخیست که بعدها در فیلمنامهنویسانی چون بیضایی و مهرجویی نیز ردّش دیده میشود: خندهای که از شناختِ تراژدی میآید.
در این سریال، تقوایی نه تنها به روح رمان وفادار میماند، بلکه آن را از محدودهی کتاب به قلمروی حافظهی جمعی ایرانیان میبرد. «داییجان ناپلئون» پس از پخش، به یکی از ارجاعات فرهنگی پایدار در زبان روزمرهی مردم بدل شد — از اصطلاحاتش گرفته تا نام شخصیتها. این نفوذ فرهنگی، نشان میدهد که اقتباس تقوایی از پزشکزاد، صرفاً ترجمهی ادبیات به تصویر نبود؛ بلکه بازآفرینی یک افسانهی ملی طنزآمیز بود، جایی میان تاریخ و خیال، واقعیت و شوخی.
نکتهی مهم این است که تقوایی، برخلاف کارگردانانی که طنز را در سطح گفتوگو میدیدند، به طنز بهمثابه یک «زاویه دید» نگاه میکرد. او جامعهای را نشان داد که از خلال شوخی، خودش را نقد میکند؛ جامعهای که از گفتن حقیقت میترسد و ناچار است در نقاب خنده پنهان شود. به این معنا، «داییجان ناپلئون» نه تنها یکی از موفقترین اقتباسهای تاریخ سینما و تلویزیون ایران است، بلکه سندی بصری از روحیهی طنزآمیز و در عین حال تراژیک فرهنگ ایرانی است.
در نهایت، اگر «آرامش در حضور دیگران» روایت بیماری بود و «ناخدا خورشید» روایت بقا، داییجان ناپلئون روایت حافظه است: حافظهای که با خنده زنده میماند. تقوایی در این اثر نشان داد که اقتباس میتواند فراتر از ترجمهی متن باشد؛ میتواند به خلقِ زبان تازهای برای بیانِ هویت جمعی منجر شود — زبانی که هم ادبی است، هم تصویری، و هم ماندگار در ذهن یک ملت.
اقتباس بهمثابه جهانبینی
برای ناصر تقوایی، اقتباس هرگز به معنای «برداشتن داستانی آماده» از ادبیات نبود. او از همان آغاز، با نگاهی مؤلفانه به سراغ متون رفت، و در هر اثر، آنچه را میخواست بیان کند از دلِ آنچه دیگران پیشتر نوشته بودند بیرون کشید. در این معنا، اقتباس برای تقوایی همان چیزی است که برای بسیاری از نویسندگان، «نوشتن» است: راهی برای فهمِ جهان.
در آثار او، سه الگوی اقتباسی متفاوت دیده میشود. در «آرامش در حضور دیگران»، اقتباس نوعی کاوش روانی است؛ در «ناخدا خورشید»، سفری اخلاقی و اسطورهای؛ و در «داییجان ناپلئون»، تجربهای جمعی و فرهنگی. این سه مسیر، در مجموع به جهانبینی منتهی میشوند که در آن، ادبیات و سینما نه رقیباند و نه مکمل، بلکه دو شکل از یک گفتوگو هستند. تقوایی در هر سه اثر، از ادبیات برای رسیدن به نوعی تفکر تصویری استفاده میکند؛ همان رؤیای دیرینهی ترجمهی ادبیات به تصویر.
در نگاه او، وفاداریِ حقیقی در اقتباس، نه در بازآفرینیِ کلمهبهکلمه، بلکه در حفظِ حس، لحن و حقیقتِ درونیِ اثر است. به همین دلیل، فیلمهایش هرچند بر پایهی داستانهای موجود ساخته شدهاند، در نهایت مستقل از آنها میایستند و به آثار ادبی تازهای در قالب تصویر بدل میشوند. به بیان دیگر، تقوایی در فرآیند اقتباس، از «بازآفرینی متن» عبور میکند و به «بازآفرینی جهان» میرسد. در هر فیلم، او از ادبیات نقطهی عزیمت میگیرد تا به قلمرو تجربهی زیسته برسد؛ به مکان، صدا، لهجه، اقلیم و تاریخ.
چنین رویکردی است که سینمای او را از مرزهای وفاداری صرف فراتر میبرد و در کنار کارگردانانی چون بیضایی و مهرجویی، به حوزهی «سینمای نویسنده» میکشاند؛ سینمایی که از ادبیات تغذیه میکند، اما در نهایت، زبان خود را دارد.
از ساعدی تا همینگوی، از تهران تا خلیج فارس، ناصر تقوایی در تمام مسیر فیلمسازیاش، میان دو جهان ایستاده است: جهانِ واژه و جهانِ تصویر. اقتباس برای او نه ترفند روایی است و نه ابزارِ سادهی بازگویی؛ بلکه نوعی رؤیای فرهنگی است—رؤیای ترجمهی ادبیات به تصویر. در آثار او، هر قاب ادامهی یک جمله است، هر سکوت ادامهی یک گفتوگو، و هر چهره، بازتابِ انسانی است که از دلِ ادبیات بر پرده ظاهر میشود.
سینمای تقوایی، بیش از آنکه از ادبیات تغذیه کند، در ادبیات تنفس میکند. او نشان داد که اقتباس میتواند راهی برای اندیشیدن باشد: اندیشیدن به انسان، به سرزمین، و به زبانی که میان کلمه و تصویر در نوسان است. به همین دلیل، آثارش پس از دههها هنوز تازه مینمایند؛ زیرا در آنها، مرز میان نویسنده و فیلمساز از میان رفته و تنها یک صدا باقی مانده است: صدای هنرمندی که باور داشت سینما، خود نوعی ادبیات است — ادبیاتی که با نور و سکوت نوشته میشود.
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- شروودِ تالار وحدت؛ جایی که ماهان حیدری قهرمانان آینده را پیدا میکند
- سیر تحول قهرمان و جبر محیط در سینمای ناصر تقوایی: از «صادق کرده» تا «ناخدا خورشید»
- ترکیببندیِ بحران: واکاوی منطق قاب، نور و مونتاژ در نخستین فیلم تقوایی
- سیری در سینمای ناصر تقوایی/ سفری به آبهای آنسوی کرانهی رویا
- خوانشی از نخستین فیلم ناصر تقوایی/ در ستایش سکوت و انزوا
- ناصرتقوایی؛ هنرمندی تمام عیار، مسئول، عمیق و معترض
- ناخدا و خالقش؛ دو چهره از یک دریا
- از «صادق کرده» تا «ناخدا خورشید»/ دو مرد، یک سرنوشت، یک جنوب
- آرامش تقوایی در حضور دیگران
- ناصر تقوایی؛ صدای خاموشِ یک سینمای بیدار
- «آدمفروش» و یادآوری سینمایی که از دست رفته/ قصهگویی در برابر شتاب
- شگفتی امی ۲۰۲۵؛ اسکورسیزی و ران هاوارد نامزد جایزه بازیگری شدند!
- طنز پستمدرن در «استودیو»؛ بازنمایی صنعت سرگرمی در آینهای کج
- بازتاب قدرت و خشونت در سریال «سرزمین اوباش» (MobLand)
- از «ناییجان» تا «هامون»؛ کاراکترهای ماندگار جشنواره فیلم فجر
پربازدیدترین ها
- فوت خواننده پیشکسوت موسیقی نواحی گیلان/ ناصر مسعودی درگذشت
- نگاهی به فیلم «بیسر و صدا»؛ ایده خلاقانه، مسیر اشتباه
- حقایقی درباره بازمانده ساخته سیف الله داد/ماجرای توقیف فیلم بازمانده به دلیل حجاب!
- بیانیه انجمن بازیگران سینما در واکنش به وقایع اخیر و هتک حرمت هنرمندان/ پژمان بازغی استعفا داد
- «رابین هود»؛ افسانهی شیرین مرد شریف قانون شکن!
آخرین ها
- مولف بودن در آینه مکتب نقد عمیقگرا
- نگاهی به فیلم سینمایی «سامی»؛ دوربین به مثابه سمفونی برای سفری طولانی
- معرفی برندگان هیئت ملی نقد آمریکا ۲۰۲۵/ «یک تصادف ساده»؛ بهترین فیلم بینالمللی/ «نبردی پس از دیگری» ۵ جایزه گرفت
- ۱۵ اثری که برای فهرست اولیه اسکار فیلم بینالمللی شانس بالاتری دارند
- تأملی بر حضور نوری بیلگه جیلان در جشنواره جهانی فیلم فجر؛ داور غایب
- بیانیه کانون کارگردانان سینما درباره بازداشت سینماگران در مهمانی خصوصی
- واکنش رضا کیانیان به گزارش تاریخ سه هزار ساله زیر چرخ لودرها
- اعلام مستندهای دو بخش از نوزدهمین جشنواره «سینماحقیقت»
- واکنش کانون کارگردانان سینمای ایران به حکم جعفر پناهی
- شروودِ تالار وحدت؛ جایی که ماهان حیدری قهرمانان آینده را پیدا میکند
- تورج اصلانی داور جشنواره ترکیهای شد
- سروش صحت و علی مصفا «بیآتشی» را روایت کردند
- سام درخشانی هم استعفا داد
- نمایش موزیکال «رابین هود» / گزارش تصویری
- حلقه منتقدان فیلم نیویورک منتخبان ۲۰۲۵ خود را اعلام کرد/ «نبردی پس از دیگری»، بهترین فیلم شد؛ پناهی، بهترین کارگردان
- جشنواره جهانی فیلم فجر۴۳؛ در ایستگاه پایانی «درس آموختهها» بهترین فیلم شد/ جایزه ویژه داوران به کارگردان ژاپنی رسید
- «خرگوش سیاه، خرگوش سفید» به چین میرود
- گاتهام ۳ جایزه به «یک تصادف ساده» داد/ «نبردی پس از دیگری» بهترین فیلم جوایز مستقل نیویورک شد
- بیانیه انجمن بازیگران سینما در واکنش به وقایع اخیر و هتک حرمت هنرمندان/ پژمان بازغی استعفا داد
- مصائب افزایش سن ، از جولیا رابرتز تا نیکول کیدمن
- تام استاپارد؛ نویسندهای که جهان را از نو صحنهپردازی کرد
- نگاهی به فیلم «پارتنوپه»؛ زیبایی از دست رفته
- توقیف سکوی پخش «بازمانده» پس از انتشار ویدیوی بدون مجوز
- «سمفونی باران» کلید خورد
- «ناتوردشت» به باکو میرود
- از جدال اندیشه تا لبخند روی ردکارپت
- گفت وگو با کارگردان مستند «مُک» به بهانه حضور آن در جشنواره سینما حقیقت
- «زوتوپیا ۲» رکورددار فروش جهانی سینما شد
- صدای بخش خصوصی را بشنوید؛ هوای آلوده با تعطیلی تئاتر تمیز میشود؟
- «رها» بهترین فیلم اول جشنواره گوا شد





