تاریخ انتشار:1404/10/05 - 09:38 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 214559

سینماسینما، علی بلندنظر

فیلم مستند «دیدار بلوط» بازگشت و ادای دینی است بر فیلم «بلوط» ساخته‌ی نادر افشارنادری  مردم‌شناس و مردم‌نگار برجسته‌ی ایرانی، که اولین فیلم اِتنوگرافی ایران بوده است.

فرهاد ورهرام نزدیک به شصت سال پس از ساخته شدن فیلم «بلوط» به میان عشایر ایل بهمئی می‌رود. عشایری که بیشترشان یکجانشین شده‌اند و گذر زمان، چهره‌ی زندگی و جامعه‌ی آنها را تغییر داده است. صخره‌های صعب‌العبوری که الان دیگر به‌جای چارپایان  برای ماشین‌های چهارچرخ، آسفالت شده‌اند. تصاویری که پس از ثبت توسط دوربین افشارنادری، به‌جای جلوه‌ی اصیل خود، بر صفحه‌ی لپتاپ نقش بسته‌اند. و کودکانی که به‌جای حَظِّ از طبیعت و آرامش لالایی گهواره‌ی مادران، به دنبال توپ فوتبال، در جستجوی معنای زندگی، میان دو دروازه هستند.

فیلمی مردم‌شناسانه که از نظر ساختاری، مستندی است گزارشی-به معنای سینمایی آن- که با ترکیب مستند شاعرانه و استفاده از آرشیو فیلم و عکس، مستندی هیبریدی بشمار می‌آید.

مصاحبه با کودکان و نوجوانان شاهد و حاضر در فیلم «بلوط» که اکنون پیرمردان و پیرزنان ایل هستند. با چهره‌هایی صمیمی و شخصیت‌هایی اصیل.

در بک‌گراند تصویرِ افراد، طبیعت و ساختمان‌هایی قدیمی که نشان از شکوه گذشته دارند، باعث سنتز شاعرانه و معناسازی جذابی می‌شوند که نشان دهنده‌ی توانایی فیلمساز دراستفاده‌ی بینامتنی از مردم‌شناسی علوم انسانی و معماری با سینماست.

آنها درباره‌ی خاطرات سال‌های دور و روند ساخت فیلم «بلوط» سخن می‌گویند.

افشارنادری را با نام «نادرافشار» بیاد می‌آورند و کلمه‌ی نادر را با چنان غروری قبل از افشار ادا می‌کنند، که القابی مثل تیمسار و سردار را بیاد می‌آورد.

فیلم با خروج افراد محلی از سینمایی با نام امید شروع می‌شود. آنها مشغول عکس گرفتن با فیلمساز، که فرهاد ورهرام است می‌شوند، چنان که گویی ارزشی قدسی برایشان دارد.

دوربین ورهرام به مثابه روایت، به کنکاش می‌پردازد و به لوکیشن‌های فیلم «بلوط» می‌رود. با توضیحات جدید مردم محلی از نحوه‌ی ساخت و خاطرات فیلم «بلوط» که تماماً بدون گفتار بوده است.

به‌همراه تدوین موازی آرشیوی، فیلم به گذشته بازمی‌گردد و آن را با حال اهالی پیوند می‌زند. گویی همین دیروز افشارنادری اینجا بوده.

چنان که صدای نی فیلم «بلوط» درختانِ بلوطِ امروز را به رقص درمی‌آورد.

همزمان که قسمت‌هایی از فیلم «بلوط» را می‌بینیم، خاطرات با شور و حرارت بازگویی می‌شوند.

پیرزنی در سایه‌ی ابهت ساختمان قدیمی، با غرور از خاطرات الویا همسر افشارنادری می‌گوید. که از خود افشار در سوارکاری و پیاده‌روی به‌مراتب قویتر بوده. انگار که روح خودش در کالبدی دیگر، سوار بر بال غرور، مردان را شکست داده باشد.

پیرزنی دیگر از خاطرات قالی بافتن مادرش در فیلم «بلوط» می‌گوید. و یکی از پیرمردان، پدرش را در عکسی نزد ورهرام پیدا می‌کند. و سپس مادرش و خودش و بعد از آن خواهرانش را می‌شناسد. زمان از دست رفته با شور و هیجان، دوباره یافت می‌شود و خاطرات با حزن و بغض و ذوق بازگو می‌شوند.

زنی کهنسال عکس برادرش را که اکنون دیگر زنده نیست، نشان می‌دهد تا به الویا نشان دهند و همزمان شروع به شِروِه‌خوانی و سوگواری محلی می‌کند. گویا الویا فارغ از زمان و مکان، در کنارش نشسته و در عزاداری شریک است.

پیرمرد عشایر به ورهرام می‌گوید:

«فیلمم را خوب و قشنگ بگیر تا نسل‌های بعد ببینند.»

او اکنون دیگر ارزش سینما را می‌داند. همچنان که پدر و مادرش از طریق دوربین افشارنادری بر پرده‌ی سینما جاودانه شده‌اند.

در پایان، به آغاز فیلم بازمی‌گردیم. اهالی بهمئی در سینما، فیلم «بلوط» را برای اولین بار می‌بینند.

با شور و احساس و عاطفه‌ای که در سراسر فیلم گسترده‌ است.

افزون بر همه‌ی این‌ها، نباید از دشواری و ارزش فرایند پژوهش در «دیدار بلوط» غافل شد. پژوهشی که صرفاً گردآوری اطلاعات یا رجوع به آرشیو نیست، بلکه حاصل تسلط هم‌زمان فیلمساز بر مردم‌شناسی و زبان سینما و مهم‌تر از آن، برقراری ارتباطی عمیق و صمیمی با اقوام است. چنین ارتباطی در زمان کوتاه و در بستر فرهنگی که مبتنی بر اعتماد، احترام و حضور زیسته است، به‌سادگی به‌دست نمی‌آید. ورهرام با شناخت دقیق از مناسبات انسانی و فرهنگی، این پژوهش را به بخشی زنده از روایت بدل می‌کند. پژوهشی که نه در حاشیه، بلکه در متن فیلم جریان دارد و به آن اعتبار، عمق و اصالت می‌بخشد.

از این رو فیلم‌های فرهاد ورهرام را تنها می‌توان با آثار خودش مقایسه کرد. چون سینمای او همتای دیگری ندارد و منحصربه‌فرد است.

در مواجهه مردم محلی با دوربین او در «دیدار بلوط»، آنان جوانی خود را بازمی‌یابند. جوانی که گویا خود فیلمساز نیز با شوق به‌دنبال آن است. احساسی ناب که در میان کوه‌های زاگرس و مردمان اقوام ایران، همیشه جاری‌ است. هچنان که روح افشارنادری و الویا در فیلم «دیدار بلوط».

«دیدار بلوط» نیز مانند دیگر ساخته‌های ورهرام، ساختار پیچیده‌ای ندارد، مانند شخصیت خودش و مردمانی که از آنها می‌سازد، ساده، باشکوه و اصیل است. ساختار فیلم در خدمت محتوا و محتوا در راستای ساختار است.

منتقد در مقام مخاطب، گاهی با زن کهنسال که برادرش را از دست داده  بغص می‌کند‌ و جایی با اشک شوق پیرمردی که فایل عکس پدرش را همچون گنجی باارزش، بدست آورده ذوق می‌کند. و جایی نیز با لالایی مادر «بلوط» آرام می‌گیرد.

امّا با همه‌ی این‌ها، نکاتی بنظر نگارنده می‌رسد که پرداختن به آنها می‌توانست فیلم کاملتری به مخاطب ارائه دهد.

از جمله اینکه فیلمساز وارد زندگی امروز اهالی نشده‌ است و از سبک زندگی، زنان و مردان و جوانان امروز  ایل و نحوه‌ی زندگی‌شان تصاویر کمتری می‌بینیم. او فقط به چند پلان گذرا از چهره‌ی جوانان بسنده کرده است.

همچنین چند نفر از شخصیت‌ها، از جمله افراد میانسالی که خودشان تجربه‌ی مستقیمی از ساخت «بلوط» نداشته‌اند، در بخش‌هایی از فیلم، ازجمله یک‌سوم ابتدایی، باعث افت ریتم شده‌اند.

و در پایان، «دیدار بلوط» بیش از آن‌که صرفاً بازخوانی یک فیلم یا ادای دین به یک مردم‌شناس باشد، مواجهه‌ای است با حافظه‌ی جمعی. حافظه‌ای که در چهره‌های اصیل، درختان بلوط و سکوت‌ ساختمان‌های باشکوه رسوب کرده و اکنون با فاصله‌ای شصت‌ساله، دوباره مجال ظهور پیدا کرده است. ورهرام نه گذشته را بازسازی می‌کند و نه به‌دنبال نوستالژی است. او با احترام به زمان، اجازه می‌دهد خاطره خود سخن بگوید و بغض و شکوهش را هم‌زمان آشکار کند. چنین سینمایی نه فقط ثبت فرهنگ، که پاسداری از شأن مردمان ایل و حافظه‌ی آنهاست.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها