تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۴/۱۳ - ۰۰:۴۰ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 188420

سینماسینما، رومینا روشن‌بین

با یک مقایسه‌ی تطبیقی کوتاه بین یک سکانس از فصل اول سریال و یک پاراگراف از فصل هفدهم کتاب شهریار این بررسی را شروع می‌کنم. در سکانسی که کندال قصد توطئه بر علیه پدرش لوگان روی را دارد، در حالی که به دلیل اعتیادش به مواد مخدر در حال خود نیست، دچار سانحه‌ی رانندگی می‌شود و فردی در این سانحه کشته می‌شود، لوگان متوجه می‌شود، از آن به عنوان آتو استفاده می‌کند، او را می‌بخشد و در آغوش می‌کشد همچون چزاره بورجا که در کتاب شهریار به آن اشاره می شود “او آدم سنگدلی بود با این همه سنگدلی‌اش رومانیا را سامان بخشید و یگانه کرد و آرامش و فرامانبرداری را بدان باز آورد”. از این قیاس تطبیقی می‌توان الگوهای قدرت ماکیاولی را در شخصیت لوگان روی پیدا کرد.

از آنجایی که خیلی از آمریکایی‌ها مهاجر بوده‌اند، مهاجرت یک موضوع خرده فرهنگی مهم است، همچنین  یک خرده فرهنگ حائز اهمیت دیگری نیز وجود دارد که نمونه‌ی بارز بیرونی آن در نسل بیت و هیپی‌ها جریان دارد. به اصطلاح، فرهنگ بیرون زدن از خانه، که حتی تاکید آمریکایی‌ها بر خانواده می‌تواند از این فرهنگ نشات بگیرد. در وراثت ما با کاراکتری به نام لوگان روی طرف هستیم که یک مهاجر است و این خرده فرهنگ‌ها در شخصیت او نیز وجود دارد، به طوری که بعد از مرگش و در مراسم خاکسپاری‌اش، همچنان برادرش از او دلخور است و او را نمی‌بخشد.

اگر بخواهیم تاثیر این خرده فرهنگ‌ها را در شخصت لوگان روی و درام مورد بررسی قرار دهیم، می‌توان در وهله اول به سکانس مرگش اشاره کرد. او که گویی همانند هیپی‌ها متعلق به هیچ مکان و خاکی نیست، در نهایت هم در هوا و آسمان می‌میرد. در وهله‌ی دوم این خرده فرهنگ به استقلال فردی منجر می‌شود که لوگان با شناخت به این موضوع و با سیاستش همواره سعی در محروم کردن فرزندانش از استقلال فردی دارد تا همیشه نوکر حلقه به گوش او بمانند، این یک بازی قدرت در شخصیت اوست. حتی کاراکتر شیو، دختر لوگان، که سعی در تعقیب استقلال فردی خود دارد و در قطب مخالف سیاسی پدرش در حرکت است، گول شگردهای لوگان را می‌خورد و در کنارش قرار می‌گیرد هرچند که شیو می‌دانست استقلالش وابسته به کشتن فیگورفادر است.

در واقع خانواده‌ی روی ظاهرا هیچ اختلافی با هم ندارند تا زمانی که بحث از امپراطوری و وراثت لوگان روی می‌شود  و او آگاهانه از این تفرقه به امپراطوری خود ادامه می‌دهد، چرا که تخم این تفرقه را خود می‌کارد و به قول ماکیاولی یکی از راه‌های کنترل مردم زور است. او با زورگویی و وعده‌ها توخالی که به هرکدام از فرزندانش می‌دهد می‌تواند امپراطوری خود را حفظ کند در واقع با این وعده‌ها و تفرقه‌ها همان کاری را می‌کند که پادشاهان در دوران کهن با از بین بردن بچه‌های خود می‌کردند تا اینگونه حکومت خود را از هر گونه خطر و تصاحب کننده‌ای حفظ کنند. شاید اگر ماکیاولی می‌خواست جلد دوم شهریار را بنویسد بهترین نمونه‌ی مطالعاتی‌اش کشور آمریکا بود از سیستم کلان کشور تا خرده سیستم‌ها با ضرب‌المثل بخور تا خورده نشی از همین رو خودخواهی لوگان روی تا جایی بود که حتی پس از مرگش هم یک دست نوشته‌ی تفرقه‌آمیز از خودش به جا گذاشت چرا که چیزی پس از مرگش برایش مهم نبود، دلواپسی وراثت و نگرانی فرزندانش آخرین چیزی بود که به آن فکر می‌کرد حتی زمانیکه فساد او در رسانه‌ها افشا شد، سعی داشت تا کندال پسرش را قربانی امپراطوری خود کند بنابراین هیچ عشقی بالاتر از عشق به قدرت در وجود لوگان نمی‌بینیم.

بار دیگر کشتن الگوی فیگورفادر در جایی خودنمایی می‌کند که کندال با مبارزه با پدرش دوباره زنده می‌شود و او هم می‌داند که استقلال فردی‌اش در مرگ پدرش است. حتی در تحلیل اسطوره‌شناسی شخصیت  لوگان مانند کرونوس می‌دانست که اگر سرنگون شود به قطع یقین توسط یکی از فرزندانش است از همین باب همچون کرونوس شروع به خوردن فرزندان خود کرد و می‌دانست که زئوس او کندال است برای همین در خوردن او نه تردید می‌کرد و نه اشتباه چرا که کرونوس در برابر زئوس شکست خورد و مرتکب اشتباه شد اما لوگان هرگز در برابر زئوسش خطا نمی‌کند و او را می‌بلعد.

لوگان از زن‌های زندگی کندال هم نفرت دارد چرا که از آگاه‌سازی و نجات کندال توسط آنها می‌ترسد، همچون رئا در زندگی زئوس. و اما اسم سریال، واژه‌ی وراثت نکته‌ای دارد حائز اهمیت چرا که لوگان صاحب هیچ ارث و میراثی نبود و گویا میراث برای او معنای ذهنی فرزندانش را نداشت در حالی که برای آنها واژه‌ی وراثت تمام زندگیشان بود حتی نویسنده در موضوع وراثت ایده‌ی جالبی را مطرح می‌کند، کندال فرزندی با اختلال اوتیسم حاد دارد، شیو نمی‌خواهد مادر شود و رومن نمی‌تواند رابطه‌ی جنسی برقرار کند و در نهایت کسی در آن امپراطوری می‌ماند که فرزندی در شکم داشته باشد، با بچه‌دار شدن شیو در فصل آخر، نویسنده این کد را به ما می‌دهد و در جشن تاج گذاری کندال، نویسنده آنها را از خاک آمریکا دور می‌کند، در خانه‌ی مادر می‌برد تا کنار هم پیمانی ببندند و می بندند اما در خاک آمریکا در روز رای گیری پیمانشان را می‌شکنند و رومن به کنایه رو به کندال می‌گوید لوگان پدر تو نبوده احتمالا یه کابینت ساز پدرت بوده. نویسنده به این منظور آنها را در خانه‌ی مادر متحد ساخت. ضرب المثلی هست که می‌گوید زیر درخت بلوط هیچ درختی رشد نمی‌کند انگار هر کدام از بچه‌ها برای استقلال خود باید از این درخت بلوط فاصله می‌گرفتند اما نتوانستند.

و من فکر می‌کنم ماکیاولی اگر زنده بود به جای نوشتن شهریار، وراثت را می‌نوشت.

لینک کوتاه

 

آخرین ها