تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۳/۱۳ - ۱۲:۰۸ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 156772

سینماسینما، امین نصیری

نام: Dead man
کارگردان: Jim jarmusch
سال: ۱۹۹۵

غریبه ای وارد یک شهر می شود، با دختری آشنا می شود و پس از کشمکشی ناخواسته که به کشته شدن دختر و نامزد اش می انجامد با حالی وخیم می‌گریزد، حالا برای سرش جایزه گذاشته اند و…

این الگوی داستانی مرد مرده است که ساده و آشنا به نظر می رسد اما پیرنگ پیچیده تر از این‌هاست.

فیلم های پست مدرن مانند فیلم های هنری اروپایی مضامین تکان دهنده ای را مطرح می کنند ولی برخلاف آنها مدام یاد آوری می کنند این حرف ها را زیاد جدی نگیرید. جیم جارموش در سال ۱۹۹۵ وسترن را احیا می کند اما نه به آن شکلی که طرفداران پروپاقرص وسترن های کلاسیک و اسپاگتی انتظارش را داشتند. شاید کسانی که تصنیف باستر اسکروگز را دیده اند گمان می کنند که این فیلم تنها اثر پست مدرنی است که در دنیای کابوی های هفت تیر کش می گذرد اما جارموش حدود ۲۴ سال پیش چنین ایده درخشانی را عملی کرده بود. مرد مرده فیلمی داستانی، شاعرانه، هجوگونه و طنز است که وسترن های قبل از خود را به استهزا می گیرد و با سبکی طنازانه الگوهای کلاسیک را درهم می شکند. ویلیام بلیک( و نوبادی، نوبادی یعنی هیچ‌کس و شخصی که کس خاصی نیست قهرمان ماست) که چندان تیرانداز ماهری نیست تبدیل به قهرمان فیلم می شود و رفته رفته متوجه می شویم اسطوره هایی که اسلحه به دستانی مشهور و افسانه ای هستند در واقع یک مشت ابله اند با اعمالی خنده دار. مرد مرده به لحاظ جغرافیایی تغییراتی نسبت به دیگر وسترن ها دارد و انگار ما در دوره ای (از نظر زمانی) جلوتر از دیگر آثار این ژانر هستیم چون شاهد کارخانه ها و شغل کارمندی هستیم، اما امری که اهمیت دارد باز هم رابطه مبالغه آمیز این آدم های به ظاهر متجدد با یکدیگر است که در قالبی مضحک و نقادانه برای تماشاگر جلوه می کند. تمام شخصیت های فیلم حالتی کاریکاتوری دارند و در پرداخت خصوصیات آنها غلو شده که همین امر بخشی از فضای کمیک مرد مرده را به وجود می آورد.

بلیک نه چیزی از تفنگ می داند و نه از دنیای غرب وحشی و تا به انتها هم این سرزمین سرشار از هرج و مرج، خشونت و عجیب را به درستی نمی فهمد. او به طرزی کمیک و با مقداری خوش شانسی، مدت زمان محدودی را دوام می‌آورد و البته که تغییرات محسوسی هم در تیراندازی و شجاعت اش به وجود می آید اما بازهم برای زنده ماندن اش در چنین محیط بی‌دروپیکری کافی نیست. در مرد مرده لحظاتی هست که فرض و انتظار ما بر این است که قرار است کشمکش و تنشی دراماتیک رخ دهد اما عمدا شاهد اتفاقات مضحک و کاریکاتور مانندی هستیم که فاصله زیادی با رویکرد آثار کلاسیک دارد. دوربین جارموش به طرز ساختارشکنانه ای بر زمان های مرده، مکث ها و کارهای عادی متمرکز است و در جاهایی که ما انتظار داریم دروبین سریعا کات (جامپ کات) دهد این کار را نمی کند و مخاطب اش را درگیر تجربه ای نو و کم سابقه می کند که حاصل اش یک آشنایی زدایی شدید است. یکی از معیارهایی که می توان با آن مرد مرده (و هر فیلم دیگری) را سنجید موتیف های تکرار شونده ای است که به‌طور منظم در روایت جای گرفته اند و موجب به وجود آمدن یک ساختار منسجم شده اند. برای مثال بدون استثنا تمامی صحنه های درگیری بدون هیچ برانگیختگی و هیجانی به نمایش در می آیند. یقینا جارموش المان های وسترن را به‌خوبی می شناسد به همین خاطر ابتدا آن را می سازد و سپس بلافاصله هجو اش می کند.

مرد مرده شعر مرگ ویلیام بلیک است که سروده می شود، مگر شعر غیر از این است که به وقایع معمولی نگاهی نو بیندازد. مرگ در چارچوب سینمای وسترن امری بی رحم و غیرمنتظره است اما اینجا در فرایندی نسبتا طولانی و شاعرانه ویلیام بلیک آرام در قایقی قرار می گیرد و روانه آن دنیا می شود.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها