تاریخ انتشار:1395/02/13 - 17:13 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 15453

با آنکه جوان بود هیچ‌گاه نشانی از شور و شوق کاذب جوانی را نداشت. با آنکه صمیمی بود هیچ‌گاه حرمت افراد را از بین نمی‌برد. هیچ‌گاه با او به غیر از چند برخورد کوتاه و مختصر در حاشیه‌ی برخی از مراسم‌های سینمایی (که اصولا حضور کمرنگ من موجب می‌شد بیشتر دوستانم را سالی چند بار بیشتر نبینم) برخورد دیگری نداشتم. در همان لحظات کوتاه نسلی از بچه‌های خبرنگار و پیگیر سینما را نمایندگی می‌کرد که آمده بودند که بمانند و ساختار کهنه فضای خبری را بشکنند. برای همین همیشه در میان دوستانش آنقدر محفل گرم و دلنشینی را پیرامون سینما ترتیب می‌دادند که برای من که آدم گوشه گیری هستم دلنشین و دوست داشتنی بود.

نوشتن از نسل خودمان و نسل‌های بعد با همه جوانی‌مان سخت است و سخت‌تر آنکه بخواهیم از شرایطی بنویسیم که هنوز برای آن آماده نشده‌ایم. ما هنوز آنقدر بزرگ نشدیم که اینقدر زود بخواهیم به نبود یکدیگر عادت کنیم. علی وزینی با آن صورت کشیده و دلنشین و آرام آنقدر بی موقع و بی هوا رفت که وقتی خبر فوتش در فضای مجازی پخش شد احساس کردم یک شوخی است. می‌خواستم شوخی باشد تا باور نکنم اینطور رسیدن به وقت موعود را. وقتی سال گذشته و در میانه مرداد خبر رفتن پویان امیری را شنیدم پس از تلخی هضم این اتفاق این وعده را به نهاد زود باورم دادم که شاید آدرس بهشت دست هم نسلان خودم باشد اما اینقدر عفریت مرگ را به خودمان نزدیک نمی‌دیدم.

چه می‌توان نوشت از غم رفتن جوانی پر انرژی که مثل تمام هم نسلانش شوق پریدن یک لحظه تاب در قفس ماندن را ازشان سلب می‌کند. علی وزینی اگر چه رفته است اما دوستان و رفقایش که سالی دست کم یکبار در جشنواره فیلم فجر می‌بینمشان هستند و این تلنگر را به فضای رسانه‌ای کشور می‌زنند که نوبت قد کشیدن بچه‌ مدرسه‌هایی که یک شبه بزرگ شدند فرا رسیده ….

این چند خط مرثیه‌ای است برای خودمان. برای نداشتن نازنین‌هایی که به وقت بودن آنقدر آرام و ساکت و متین در گوشه‌ای نظاره‌مان می‌کنند که تا همیشه نگاه پر مهرشان را در خاطرت نگه می‌داری …. مثل رفیق و همکار و عزیزمان علی وزینی

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها