تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۳/۱۴ - ۲۰:۰۳ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 88673

محمد تاجیک :فیلم‌ سینمایی ‌«رنگ خدا» ساخته مجید مجیدی چهارشنبه ۱۶ خردادماه  ۲۱ از شبکه نمایش پخش می‌شود.

به گزارش سینماسینما ،در خلاصه داستان فیلم آمده است: «محمد دانش‌آموز هشت ساله‌ای که در مدرسه نابینایان تهران درس می‌خواند و پس از یک سال همراه پدر به زادگاهش، روستایی در ارتفاعات شمال و نزد مادربزرگ و دو خواهر خردسالش بازمی‌گردد. این بازگشت، مکاشفه او در طبیعت و هستی است. مکاشفه‌ای که پدر از آن غافل است.»

در این فیلم، حسین محجوب، محسن رمضانی، سلامه فیضی و فرحناز سفری نقش‌آفرینی کرده‌اند.

/بهترین فیلم جشنواره هفدهم /

«رنگ خدا» در هفدهمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر شرکت کرد و عنوان بهترین فیلم این جشنواره را به خود اختصاص داد. این اثر همچنین در همان سال فیلم برگزیده تماشاگران شناخته شد.این ساخته مجیدی تاکنون در بسیاری از جشنواره‌های معتبر جهانی نیز شرکت کرد و در کشورهایی چون مجارستان، بلاروس، فیلیپین، بلغارستان به اکران عمومی درآمده است.این فیلم در زمان اکران، پرفروش‌ترین فیلم ایرانی در آمریکا نیز بوده است. «رنگ خدا» همچنین تاکنون دو بار از تلویزیون کویت و شبکه بی.بی.سی دو به نمایش درآمده است.

روزنامه کویتی السیاسه نیز در تعریف از فیلم «رنگ خدا» به نقل از یک منتقد آمریکایی نوشته است: «این فیلم احساس تقرب به خداوند را برمی‌انگیزد و برعکس دیگر فیلم‌های مذهبی فقط به بالا می‌نگرد و به راست و چپ تمایلی ندارد.»

 

/رنگ خدا و ماجرای پزشکی که با خدا قهر کرده بود/

خود مجید مجیدی درباره این فیلم گفته :بعد از نمایش رنگ خدا در یکی از جشنواره های خارجی، پزشکی با من تماس گرفت و گفت ۱۵سال با خدا قهرکرده بودم ،اما با دیدن رنگ خدا دوباره آشتی کرده ام ومی بینم انگار سالهاست که برداشتم از خداوند اشتباه بوده است.( کتاب در قلمرو دیدار .گفت وگوی مفصل رصا درستکار با مجید مجیدی صفحه۱۲۷)

/فروش بی نظیر تنها در ۲سینما/

رنگ خدا چهارمین ساخته‌ی مجید مجیدی است که در سال ۱۳۷۷ ساخته شد. این فیلم در سال ۷۸ با اکران در دو سینما توانست به رقم فروش ۱۳۳ میلیون تومانی دست یابد که نشانگر استقبال تماشاگران از آن است. «رنگ خدا» در هفدهمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر شرکت کرد و عنوان بهترین فیلم این جشنواره را به خود اختصاص داد. این اثر همچنین در همان سال فیلم برگزیده تماشاگران شناخته شد. ساخته مجیدی تاکنون در بسیاری از جشنواره‌های معتبر جهانی نیز شرکت کرد و در کشورهایی چون مجارستان، بلاروس، فیلیپین، بلغارستان به اکران عمومی درآمده است. این فیلم در زمان اکران، پرفروش‌ترین فیلم ایرانی در آمریکا نیز بوده است.
«رنگ خدا» همچنین تاکنون دو بار از تلویزیون کویت و شبکه بی.بی.سی دو به نمایش درآمده است. عبدالمحسن اشمری نویسنده روزنامه القبس کویت درباره‌ی «رنگ خدا» می‌نویسد: «این فیلم چهره واقعی سینمای ایران پس از انقلاب اسلامی را نشان می‌دهد.» روزنامه کویتی السیاسه نیز در تعریف از فیلم «رنگ خدا» به نقل از یک منتقد آمریکایی نوشته است: «این فیلم احساس تقرب به خداوند را برمی‌انگیزد و برعکس دیگر فیلم‌های مذهبی فقط به بالا می‌نگرد و به راست و چپ تمایلی ندارد.»

/نام رنگ خدا از کجا آمد ؟/

من درباره اسم فیلم‌ها فکر نمی‌کنم و آنها را انتخاب نمی‌کنم و نام فیلم به صورت خودکار به ذهنم می‌آید. به عنوان مثال، زمانی که در لوکیشن فیلمبرداری در یک جنگل در حال کار بودیم، باران بارید و پس از آن یک آسمان صاف و درخشان ظاهر شد. به آسمان نگاه کردم و از بچه‌های حاضر در فیلم پرسیدم چه اسمی برای آسمان انتخاب می‌کنند. آنها همگی از رنگها برای توصیف آسمان استفاده کردند، اما من به آنها گفتم اگر قرار باشد نامی برای آن انتخاب کنم به آن «رنگ خدا» می‌گویم و نام فیلم نیز در انتها «رنگ خدا» شد. این موضوع به صورت ناخودآگاه به ذهنم خطور کرد و پس از آن دیدم که این نام با موضوع فیلم نیز ادغام شده است.(گفتگو با روزنامه «دی ان ای ایندیا» در فروردین ۹۶-ایسنا)

 

/رنگ خدا، ازپرفروش‌ترین فیلم‌های شبکه خانگی آمریکا بود/

سینمای ما علی‌رغم کمبودهای تکنولوژی، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، حرف برای گفتن پیدا کرد. بسیاری از فیلم‌ها در کشورهای خارجی نگاه‌های بسیاری را جذب کرد. مثلا «رنگ خدا»ی مجید مجیدی یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌های شبکه ویدئویی خانگی آمریکا بود که مثال زدنی است.(ایسنا -۲۳ دی ۱۳۹۳ )

/مگر می توان خدا را حذف کرد ؟/

فاروق عبدالعزیز منتقد سینمای جهان عرب نیز درباره «رنگ خدا» گفته است: منتقدان غربی در سینمای جدید ایران سرچشمه‌ای روحانی یافته‌اند که در سینمای غرب مفقود شده است. در همین حال مجید مجیدی ـ کارگردان «رنگ خدا» ـ درباره‌ی این اثر در سخنانی در فرهنگسرای نیاوران در مهرماه سال ۸۴ گفته : در فیلم‌هایم سعی کرده‌ام که به فطرت انسان‌ها بپردازم. زمانی که رنگ خدا را می‌ساختم برخی از منتقدان می‌گفتند این فیلم نمی‌تواند در آن سوی مرزها با مخاطب ارتباط برقرار کند، چون «رنگ خدا» به موضوع خداجویی می‌پردازد، ولی در غرب چنین احساسی وجود ندارد. من اعتقاد داشتم مگر می‌توان خدا را حذف کرد. «رنگ خدا» آن قدر تاثیرگذار بود که با استقبال تماشاگران آمریکایی، اروپایی و ژاپنی مواجه شد. مجید مجیدی در سال ۸۴در سخنرانی در فرهنگسرای نیاوران می گوید: در فیلمهایم سعی کرده‌ام به فطرت انسانها بپردازم.

/ماجرای یک سکانس جنجالی/

مجیدی  در اردیبهشت سال ۸۸ در دانشگاه صنعتی اصفهان در پاسخ به سوالی درباره سکانسی که در فیلم «رنگ خدا» اسبی در رودخانه غرق می‌شود، نیز، پاسخ داد: برای این سکانس خیلی زحمت کشیدیم و صحنه بسیار مشکلی بود. جالب است بدانید که در غرب که حقوق حیوانات برایشان مهمتر از حقوق انسان‌هاست و حقوق بشر شکل ویترینی دارد خانمی در لندن شکایت کرده بود که ما چرا این اسب را در آب انداخته‌ایم!. از همان جا به ما گفتند از شما شکایت کرده‌اند و من درجواب گفتم شما که می‌روید جایزه من را بگیرید، در دادگاه هم شرکت کنید.

/«بچه‌های آسمان»، «رنگ خدا» بیانگر پویایی سینمای ایران هستند/

سمرخان کارگردان هندی حاضر در جشنواره‌ی فیلم فجر سال۸۷ در گفت‌وگویی با خبرنگارایسنادرباره‌ی میزان آشنایی‌اش با سینمای ایران پیش از حضور در جشنواره گفت: «من با سینمای ایران خیلی آشنا بودم، چون به‌عنوان خبرنگار حوزه سینما و یک فیلم‌ساز، فیلم‌های ایرانی زیادی تماشا کرده‌ام؛ فیلم‌هایی از مجیدی و کیارستمی. سینمای ایران بسیار جذاب است و با وجود اینکه این فیلم‌ها در سینماهای هند نمایش داده نمی‌شوند، اما ما نسخه‌ DVD آنها را می‌بینیم و به‌خاطر همین با سینمای ایران آشنا هستم. «بچه‌های آسمان»، «رنگ خدا» و خیلی فیلم‌های دیگر بیانگر پویایی سینمای ایران هستند.»

/نمایش رنگ خدا  مجیدی در کتابخانه‌ی واشنگتن/

به گزارش  خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) در سال ۸۷، «رنگ خدا» مجید مجیدی،به همراه فیلمهای  « زیر درختان زیتون» عباس کیارستمی و «سفر قندهار» محسن مخملباف از ۲۵ آوریل ( ۶ اردیبهشت) تا اول مه (۱۲ اردیبهشت) در ساختمان کتابخانه « جیمز مدیسون» شهر واشنگتن به نمایش در آمدند .

 

/همه حس مشترکی نسبت به فیلم دارند/

برنامه مستند یک فیلم – یک تجربه که از چند سال قبل بارها پخش شده ،در یکی از برنامه های خود اقدام  به نمایش مستندی جالب درباره فیلم «رنگ خدا» ساخته مجید مجیدی کرد.

به گزارش شفقنا، در این مستند که به تهیه کنندگی رضا میرکریمی و کارگردانی مهدی کرم پور ساخته شده است، مجید مجیدی و عوامل فیلم، روایت هایی تازه از این فیلم خوش ساخت دینی ارائه می دهند.در بخش هایی از این فیلم مجید مجیدی در صحبت هایی می گوید: کارگردانی بخشی از صحنه های فیلم را خود طبیعت انجام داد.مجیدی  به صحنه و سکانس مشکل شکستن پل روی رودخانه و افتادن شخصیت های اصلی فیلم به داخل رودخانه اشاره می کند و می گوید: این صحنه، بسیار مشکل بود و اگر درست درنمی آمد کل فیلم زیر سؤال می رفت.

مهم ترین لحظه دراماتیک فیلم در این صحنه اتفاق می افتد و در آوردن این صحنه با امکانات سینمای ایران خیلی سخت بود.مجیدی در این فیلم می گوید: من با لحظه لحظه های فیلم زندگی کردم از لحظه نگارش تا ساخت و مونتاژ و نمایش. با مخاطب های بسیاری فیلم را دیدم، از مخاطب ایرانی گرفته تا مخاطب غربی و اروپایی و وقتی دیدم همه حس مشترکی نسبت به فیلم دارند به این نتیجه رسیدم آن چیزی که همه را به هم گره می زند بحث معرفت و فطرت است.

/داستان مکاشفه و کشف و شهود  در دل طبیعت و هستی/

حسین آریانی درباره فیلم رنگ خدا نوشته است :رنگ خدا داستان مکاشفه و کشف و شهود محمد پسربچه نابینا در دل طبیعت و هستی است؛ فیلم از منظری دیگر داستان مکاشفه پدر محمد هم هست. چون منزلگاهی است که پدر هم مورد آزمایش‌های ماورایی قرار می‌گیرد. به یاد بیاوریم صحنه‌ای را که عزیز به پدر محمد می‌گوید: «من نگران محمد نیستم نگران تو هستم» محمد که در زندگی در شهر و محل آموزشش محصور بوده است در سفر به زادگاهش می‌خواهد طبیعت و هستی را با تمام وجودش حس و تجربه کند در دشت گیاهان و سنگها را لمس می‌کند و آنها را با حروف می‌خواند؛ عملی که یک انسان بینا از انجام آن ناتوان است و این مسئله بر ارتباط شهودی محمد با طبیعت به عنوان نشانه‌ای معنوی تاکید می‌کند. او به صدای طبیعت به دقت گوش می‌دهد؛ صدای جوجه گنجشکها، دارکوب‌ها و … که این صداها و لمس‌ها به صورت موتیف‌هایی در فیلم از کشف و شهود محمد درآمده‌اند. یکی از مهمترین ویژگی‌های «رنگ خدا» تاکید بر نماد و معانی ضمنی معنوی و شهودی است. مجیدی سعی کرده در اکثر موارد از نمادگرایی رو و سطحی اجتناب کند. می‌توان به استفاده ظریف از آب (به نشانه پاکی و پالایش) و نور (به نشانه حضور خداوند) اشاره کرد.

به یاد بیاوریم صحنه‌ای را که عزیز صورت محمد را کنار امامزاده با آب می‌شوید (گویی به روح او صفا و پاکی می‌بخشد) یا در سکانس آخر هنگام درآب پریدن پدر برای نجات محمد، رودخانه پدر را درهم می‌پیچد و پالایش می‌کند، یا استفاده از نور در صحنه مرگ عزیز یا صحنه جان گرفتن محمد در آغوش پدر در کنار رودخانه در سکانس آخر فیلم، که در این دو نمونه مجیدی با تمهیدی ساده از نور متمرکز به عنوان نشانه‌ای قابل پذیرش برای حضور خداوند استفاده کرده است و …. در «رنگ خدا» از تصاویر زیبای طبیعت استفاده محتوایی در راستای کشف و شهود محمد در یک بهشت زمینی می‌شود به همین دلیل مجیدی به دنبال تصاویر کارت پستالی برای خوش آمد جشنواره‌های خارجی نیست در صورتی که چنین لوکیشنی زیبایی برای هر فیلمسازی برای چنین استفاده فرامتنی، واقعاً وسوسه‌برانگیز است. نماهای کوتاهی از دست‌های محمد که این نماها به هم پیوند می‌یابند به نشان جستجوی محمد برای یافتن جوجه گنجشک زیباست. درهم آمیزی صدای خواندن کودکان نابینا پس از پایان دیکته معلم، هم به نجوا کردن ادعیه می‌ماند. در برخی از قسمت‌های فیلم مجیدی از قواعد مرسوم سینما برای القای معانی خاصی استفاده می‌کند. نمونه بارز این مسئله در استفاده از حرکت آهسته (اسلوموشن) است. مکانیسم اسلوموشن تاکید و تامل است بر حرکت سوژه‌ای که از آن فیلمبرداری شده است اما مجیدی بر خلاف استفاده‌های مرسوم از این تمهید، از تامل موجود در حرکت آهسته در خلق لحظات شاعرانه استفاده کرده و مفهوم تجلی را القا می‌کند. مثل صحنه اسلوموشن زیبایی از غذا دادن عزیز به مرغها که یکی از خواهرهای محمد مرغها را از لانه به بیرون پرتاب می‌کند و به پرواز درمی‌آورد و پرها در هوا جاری است؛ همینطور صحنه‌ای که عزیز با حرکت آهسته ماهی که به گل نشسته را در آب رها می‌کند. ما با وجود اینکه غذا دادن به پرندگان و رها کردن ماهی را شاید قبلاً بارها دیده‌ایم در حرکت آهسته گویی این اعمال را برای اولین بار و با تاکید و تاملی شاعرانه می‌بینیم که حس یک تجلی ناگهانی و معنوی را به ما منتقل می کند. یکی دیگر از تمهیدات سینمایی که مجیدی در فیلمش به کار می گیرد، نماهایی است که از بالا محمد را نشان می‌دهد و بعد دوربین به تدریج پایین می‌آید و به او نزدیک می‌شود و روی او ثابت می‌ماند. به عنوان مثال در اوایل فیلم در نمایی از بالا محمد را که روی نیمکت نشسته می‌بینیم که به صدای جوجه گنجشک گوش می‌دهد دوربین از بالا به سمت پایین و به طرف محمد حرکت می‌کند و روی چهره او متوقف می‌شود نمونه‌های دیگری از این تمهید در صحنه‌های فیلم تکرار می‌شود.

در تمام این نماها نوع حرکت دوربین و زاویه‌ای که مجیدی انتخاب کرده به نظر از دید ناظری ماورایی است اوج استفاده از این تمهید را در سکانس زیبای پایانی می‌بینیم: عزیز در گذشته است و پدر، محمد را از نزد نجار نابینا به خانه می‌برد محمد سوار بر اسب است و پدر افسار اسب را گرفته و در جلو حرکت می‌کند . وقتی می‌خواهند از پل بگذرند، پل فرو می‌ریزد و محمد و اسب به داخل رودخانه می‌افتد چهره پدر را می‌بینیم که با تعجب افتادن محمد را در رودخانه نگاه می‌کند و ابتدا برای نجات محمد مردد است ولی بعد بر تردید خود غلبه می‌کند و خود را به داخل رودخانه می‌اندازد نمای نقطه نظر پدر در میان امواج خروشان آب به خوبی موقعیت دشوار و از جان گذشتگی او را برای فرزندش نشان می‌دهد در این سکانس گویی امواج آب خروشان پدر را پالایش می‌کند.بعد این صحنه قطع می‌شود به تصویری از آرامش رودخانه پدر به سمت پسرش می‌رود و محمد را در آغوش می‌گیرد ابتدا فکر می‌‌کند او مرده است از دید پدر پرواز پرندگان را در آسمان می‌بینیم به نشان عروج محمد بعد تصویر آن دو را کنار دریا از ارتفاعی بالا می‌بینیم با حرکت تدریجی دوربین به سمت پایین به تدریج به آنها نزدیک و نزدیک‌تر می‌شویم تا به نمای نزدیکی از دست محمد می‌رسیم که به تدریج نور بر آن می‌تابد و دست محمد آرام به حرکت درمی‌آید گویی نوری الهی از آسمان بر دستش فرود آمده و می‌درخشد و به او جان دوباره می‌بخشد و این نماهای ماورایی است که موکدترین جلوه معناگرا در فیلم است و در پایان فیلم در حقیقت در همین نماها است که رحمت الهی جاری می‌شود.

/سفری به درون انسانها/

مجید مجیدی درگفت وگویی با بهنام ناطقی در رادیو فردا در سال ۸۰ گفته است : می خواهم به مسئله فطرت انسان ها نزدیک بشویم و فطرت انسان ها جیزی نیست که بگوییم مختص به الان است یا ده سال پیش و یا صدسال آینده است. جوهره انسان، چیزی که خداوند در وجود همه ما تعبیه کرده یک شکل و یک جور هست و دروجه فطری اش همه انسان ها یک جور هستند وهمه انسان ها برابر هستند و واژه هایی مثل عشق و محبت و گذشت و فداکاری و تمام واژه هایی که به هرحال واژه های زیبایی هستند در وجود همه انسان ها تعبیه شده است و من کاری که می کنم این است که سعی می کنم یه جوری به این فطرت نزدیک بشوم به این فطرت انسانی و یک جوری همیشه سفری به درون انسان ها بکنم و این وجدان های خفته را و این احساس های خفته را یک تلنگری بزنم و در واقع یک جوری آن احساس ها را بیدار بکنم و آن حس های درونی آدم ها را بکشم بیرون. و همه سعی من این است که به آن وجه فطری اش نزدیک شوم و بعضی وقت ها احساس می شود که چطور این فیلم ها با همه قشری ارتباط برقرار می کند مثلا فیلم بچه های آسمان فیلمی است که جغرافیا ومحیطش و فضاش با غرب خیلی بیگانه است.

 

«رنگ خدا» فیلمی صادقانه برای شکوه و عزت خداوند است

کلمات روی صفحه سیاه/بازخوانی یادداشت راجر ابرت درباره رنگ خدا

 

راجر ابرت منتقد مشهور و فقید سینمای جهان در یادداشتی درباره رنگ خدا نوشته :«به عزت خدا» یاد دبستان کاتولیک می افتم؛ جایی که بالای هر صفحه تکلیفمان، با خط کودکانه خود می نوشتیم: م م ی، برای مسیح، مریم و یوسف. آیا مشق حساب خود را به بهشت تقدیم می کردم یا به دنبال معجزه بودم؟ اندیشه مجیدی نویسنده وکارگردان ایرانی، راه به هیچ شک و تردیدی نمی دهد. «رنگ خدا» فیلمی صادقانه برای شکوه و عزت خداوند است و برخلاف بسیاری از آثار هنری مذهبی که فقط به دنبال آن هستند که نگاه خود نسبت به خدا را تبلیغ کنند، نگاهش رو به آسمان است و به جوانب و اطراف توجهی ندارد. مجیدی در این فیلم و «بچه های آسمان» که نامزد اسکار شد، بستری فراهم می آورد تا دیدگاه های مادی مصرف گرایانه سینمای غرب نسبت به بچه ها را به نقد بکشد.

هر دوی این فیلم ها زیرنویس دارند و فهم زیرنویسشان برای هر کودکی آسان است. «رنگ خدا» داستان یک کودک نابیناست؛ کودکی آرام و نجیب و شیفته شناخت که با ظرافت خود را با محیط پیرامونش وفق می دهد. محمد درس هایش را که مخصوص نابینایان است، دوست دارد. مادربزرگ و دو خواهرش عاشق او هستند؛ اما پدرش، هاشم، علاقه ای به او ندارد. همسر هاشم مرده و او می خواهد با خانواده ای ثروتمند ازدواج کند و بیم آن دارد که پسر نابینایش مانعی بر سر راه این وصلت شود. در سکانس آغازین فیلم، مدرسه تعطیل شده و والدین به دنبال فرزندانشان آمده اند. محمد مدتی طولانی است که بیرون مدرسه ایستاده و انتظار پدرش را می کشد؛ اما از او خبری نیست.

یکی از سکانس های برگزیده فیلم، صحنه ای است که محمد صدای گنجشکی را می شنوند که زا لانه اش دور افتاده. پسر، گنجشک را پیدا می کند و به آرامی، آن را بین دستانش نگه می دارد و سپس از درخت بالا می رود. به گریه جفت گنجشک گوش می دهد و پرنده را در لانه اش می گذارد. خداوند که از افتادن گنجشک خبر دارد، این بار پسبربچه ای نابینا را برای کمک می فرستد.

پدر، بالاخره به مدرسه می رسد و از مدیر می خواهد که اگر امکان دارد محمد در تعطیلات تابستان هم در مدرسه بماند. پاسخ مدیر منفی است. محمد هیچ تصوری از عشق و محبت پدری ندارد. بچه های محل لحظه شماری می کنند که مدرسه دوباره باز شود و محمد نیز که همیشه کتاب های بریلش را در دست دارد، احساس آنها را دارد. در کلاس، او پاسخ همه سوالات را می داند؛ اما از آنجا که پدرش او را از رفتن به مدرسه منع کرده، می ترسد جواب بدهد و به چشم آید. شاید امید دارد که بتواند همینطور مخفیانه به مدرسه بیاید.

 

بالاخره محمد به شاگردی یک نجار نابینا پذیرفته می شود؛ نجاری که به او یاد می دهد با استفاده از حس لامسه کمد بسازد. شغل نجاری شاید برای دیگران کار خوبی باشد؛ ولی برای محمد نه. محمد مشتاق است تا در دنیای دیدنی ها سیر کند. آنچه از ملودرام ظاهری اثر برمی آید، این است که «رنگ خدا» یک فیلم تصنعی نیست. این اثر به شکل عامدانه ای ساده است و با ظرافت و زیبایی ساخته شده. موسیقی متن فیلم با بهره گیری از صداهای طبیعی دارکوب، آواز پرندگان، صدای حشرات، نوای طبیع و صدای پا، کاملا زنده است. بازی محسن رمضانی در نقش پسربچه نابینا، خالی از هر تصنع و ریاکاری است. وقتی با استیصال گریه می کند، بازی یک بازیگر را نمی بینیم؛ بلکه شاهد رنج سوزناک یک انسانیم.

در انتهای فیلم، وقتی محمد خود را در خطر می بیند، به صورت ناخودآگاه تقلا می کند. این فیلم، قطعا با معیارهای کلبی مسلکانه غربی همخوانی ندارد. اگر این داستان در هالیوود روایت می شد، موضع پدر در انتهای فیلم تغییر می کرد؛ ولی در روایت ایرانی داستان، بهشت ملموس تر می شود. هر چه محمد جرأت و شهامت بیشتری از خود نشان می دهد، خداوند هم او را بیشتر آزمایش می کند و سرانجام، قلب و احساسات پسر تغییر می کند.

«رنگ خدا» فیلمی خانوادگی است و مثل کمپانی های فیلمسازی غربی، به دنبال بازاریابی و فروش بالا نیست. این کمپانی ها رعایت حال مخاطب کم سن و سال خود را نمی کنند؛ البته فیلم های مجیدی به همان اندازه که بچه ها را سرگرم می کند، برای بزرگسالان هم جذاب است و درست همینجاست که نکته ای نهفته. اگر یک فیلم خانوادگی بزرگترها را جذب خود نکند، بی شک با اقبال کودکان هم روبرو نخواهد شد.

/برگرفته از آیه ۱۳۸ سوره ی بقره/

فاروق عبدالعزیز منتقد سینمای عرب در مطلبی که در سایت انسان شناسی شناسی و فرهنگ منتشر شده نوشته :یکی از این فیلم های برگزیده  که در فاصله ی سالهای ۱۹۹۹تا۲۰۰۰ در جشنواره های فراوانی به نمایش در آمد و جوایز زیادی را از ان خود کرد “رنگ خدا”ست.
از پنجره ی این فیلم نگاهی به عوامل موفقیتهای خیره کننده این سینما می پردازیم تا عوامل این معجزه را دریابیم. باشد که از آن به عنوان یک الگوی موفق یاد کنیم.

فیلم رنگ خدا دارای جان مایه های دینی است.که برگرفته از آیه ۱۳۸ سوره ی بقره در قر آن کریم می باشد.
«صبغه الله و من أحسن من الله صبغه و نحن له عابدون»
رنگ خدا و کیست نیکوتر از خدا در رنگ و مائیم برای او پرستشگران.
احساس دینی سرشاری که در فیلم وجود دارد باعث شد راجر ایبرت منتقد معروف سینما افتتاحیه را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کند.
استفان هولدن یکی دیگر از منتقدین صاحب قلم در مجله ی نیویورک تایمز در رابطه با این فیلم چنین می نویسد:
«این فیلم دارای یک پیام دو وجهی برای بشریت است.اولی نزدیکی به خدا و دومی نگاهی عمیق در تجربه ی تأمل در جهان طبیعی پیرامون»
به نظر می رسد که منتقدین  غربی در سینمای ایران گمشده ای را یافتند  که تاکنون در سینمای غرب نیافته بودند.از این جا بود نوشته های سرشار از احساسات دینی و روحانی از مجرای این فیلم در غالب رسانه های مکتوب و غیر مکتوب به جهانیان عرضه شد.
من به عنوان یک منتقد عرب که خود را به میراث عظیم خاورمیانه متصل می داند خود را در این تجلیل که شایسته ی فیلمهای ایرانی ست سهیم می دانم.تشویق و تجلیل من از شگفت زدگی ام از اعجاز آمیز بودن در عین سادگی فیلمهایی ست که حرفهایی تازه برای گفتن دارد.
علت تاثیرگذاری همان سادگی و طعم تارپزه ای است که توانسته با زبانی جهانی به قلب مخاطبان راه یابد.

/فروشی بی سابقه برای فیلمی از خاورمیانه /

فیلم رنگ خدا در ۳۰ سالن نمایش در آمریکا توانست حدود ۲ میلیون دلار فروش کند.درست است این سود آوری نسبت به بسیاری از فیلم های آمریکایی کم است اما همین فروش برای فیلمی از منطقه ی خاورمیانه بی سابقه است.این را می توان یک قدم به جلو دانست. زیرا که توانست هنر خالص به دور از جلوه های ویژه و اهداف ایدئولوژیکی  به نمایش بگذارد.فیلم بچه های آسمان اثر مجید مجیدی نیر چیزی همین حدود فروش کرد و توانست نامزد دریافت جایزه ی اوسکار در آن سال ها باشد.چیزی که از این اعداد و ارقام بر می آید این است که این فیلم ها در آمریکا مشاهده کنندگان قابل توجهی داشته است .

/نظر جالب یک شهروند زن آمریکایی/

در اینجا نظر یکی از مشاهده کنندگان این فیلم که یک شهروند زن آمریکایی به نام سیسیلی دیکستر است ،گفتنی است این نامه در۹ مارس ۲۰۰۰ در اینترنت پست شده است.
«سعی کنید که حتما فیلم رنگ خدا را ببینید.فیلم واقعا طبیعی بازی شده و باور کردنی به نظر نمی رسد که کودکی نابینا از چنین توانایی خارق العاده ای برخوردار باشد. شما حتی لحظه ای این تفکر در ذهنتان بوجود نمی آید که او در حال بازی کردن نقش است.تصاویر فیلم نفس ها را در سینه حبس می کند و اگر کسی تاکنون به ایران سفرنکرده  زیبایی این سرزمین در فیلم شگفت زده اش خواهد کرد.دارای نماد سازی گسترده ای است که از آن محصولی قابل تأمل می سازد.اگر چه حاوی پیامی دینی از منظر اسلامی است اما شما می توانید رنگ روح خود را در قالب این فیلم ببینید .من را به عنوان الکوی یک شهروند نیویورکی در نظر بگیرید کسی که پیوسته شک می کند و به این راحتی به چیزی دل نمی بندد .من به همراه دخترم این فیلم را دیدیم و هر دو شیفته ی آن شدیم.و هر دو امیدواریم بتوانیم بتوانیم برای بار دیگر هم به تماشای آن بنشینیم.
من شما را به مشاهده ی این فیلم تشویق می کنم تا میزان فروش آن افزایش یابد و باز هم چنین فیلمهایی را برای نمایش به کشور مان بیاورند.»

جهت دهی کنشی:
فاروق عبدالعزیز درادامه مطلب خود نوشته :زمانیکه برای اولین بار فیلم را تماشا می کردم از خود پرسیدم:آیا این بازیگران واقعا در حال بازی کردن نقش خویش اند ؟آیا اینها اصلا بازیگر هستند؟آیا کسی می تواند متوجه نقش بازی کردن آنها بشود؟
در نگاه اول به نظر می رسد که اینها بازیگران بالفطره هستند کسانی که حتی آموزشی ندیده اند.اما این تنها ظاهر امر است .حقیقت امر این است که اینها بازیگران فوق حرفه ای اند به خصوص کسانی که نقش  محمد و پدرش را ایفا کردند.
اما سؤالی که در این میان پیش می آید این است که حرفه ای بودن در بازیگری یعنی چه؟حرفه ای بودن در بازیگری برای کسانی که در این زمینه استعداد دارند کار ساده ای است . اما علاوه بر این ما می توانیم میان بازیگر خوب و بازیگر بد تمایز قائل شویم.بازیگر بد تنها کنشها را اعمال می کند اما بازیگر خوب با این کنشها زندگی می کند و حس خود را با ابزارهای گوناگونی چون زبان بدن به مخاطبش منتقل می سازد.
نقش بازی کردن کودک نابینا از هر گونه فریب و ترتیب هنری جهت تحت تأثیرقرار دادن تصنعی مخاطب خالی است.او هنگامی که گریه می کند گویا واقعا گریه می کند.و هنگامی که دردمند است گویا واقعا دردمند است.اجرای نقش ها در دام ملو درام آسیای شرقی نمی افتد. ملودرامی که به هر وسیله ای سعی دارد مخاطب خود را تحت تأثیر قرار دهد. به طور خلاصه می توان گفت آنچه که ما می بینیم اجرای نقش نیست بلکه جهت دهی کنشی نمایش خام و حقیقی انواع احساسات است.احساساتی چون غم  که از اعماق قلب برخاسته تا بر اعماق قلبها نشیند.
این چنین تعبیر کنشی خالصی باید باعث خجالت بسیاری از بازیگران حرفه ای شود که هیچ گاه نتوانسته اند تا این حد صعود کنند.خالی از لطف نیست که آن را” معجزه ی نمایش” نام گذاریم.
فیلم رنگ خدا اثری برجسته است که از لحاظ آکادمی جای بحث فراوان دارد.زیرا تمام بخش های آن که شامل بازی بازیگران،کارگردانی قوی ،موسیقی متن ،صداگذاری و فیلمنامه و اثر از آن ترکیب برجسته و حائز اهمیت می سازد  که می تواند به عنوان الگوی سینما گران قرار گیرد.مجیدی مجیدی بسیار حرفه ای تمام اجزای این اثر هنری را تحت مدیریت خود در آورده و هیچ چیزی را از قلم نیانداخته است.او پس از به وجود آوردن جو و احساساتی کاملا طبیعی  کنشهای بازیگران را جهت دهی کرده است و از انهانخواسته که نقش بازی کنند.او زبان بدن بازیگران را تحت کنترل در آورده، زبانی که در بسیاری از صحنه ها جایگزین کلام می شود.

سینمای بازتاب:
فیلم با صحنه ی عجز پدر از داشتن فرزندی نابینا آغاز می شود.او عازم رفتن به جایی ست که بتواند از این بار سنگین خلاص بشود .پدر در این داستان مرکز ثقل جاذبیت و اثر گذاری داستان است.همه ی حرکتهای بدنی هاشم نشان از حالات درونی او دارد.
حالت های تردید در تصمیم گیری مرد را تنها در حرکتهای او می بینیم .حرکت هایی که بدون هیچ افراط و تفریطی پیام را منتقل می کند و مخاطب را از هر گونه کلامی بی نیاز می سازد.
دنیای کودک نابینا متشکل از صداها، بوییدنی ها، لمس کردنی ها و حس ششم قوی اوست.حس ششمی که در حدس های درستش نمایان می شود. در اینجا صدا و تصویر دست در دست هم داده اند تا رنگ خدا را به نمایش بگذارند.
صدای پرندگانی چون گنجشک دارکوب ، بلدرچین ،اقاقیا و صدای به هم خوردن برگ درختان و ریزش باران چنان واضح و طبیعی در فیلم کارشده است  که بیننده به طبیعی بودن آن شک نمی کند.صداهایی که در متن سکوت ناگهان ما را وراد دنیایی متفاوت  از آنچه هستیم می کند .صدای ناشناس یک حیوان از دوردستها  هر بار به روی دادن خطر بدی اخطار می دهد.و دلهره به جان مخاطبش می اندازد.
تغییر رنگ لباسهای مادر بزرگ محمد از تیره به روشن خبر از نزدیک شدن زمان رفتن او از این جهان می دهد .تلألؤ نور بر چهره ی مادربزرگ نمادی ست از استقبال آسمانها از روح مادربزرگ.نورپردازی قوی در هر صحنه ای پیامی متفاوت را به مخاطب القاء می کند.
ترکیبی از رنگها صداها نورها و زبان بدن هر کدام بخشی از پیام فیلم را به روشنی منتقل می نماید.انتقالی که نیاز به زبان گفتاری را از بین می برد. صحنه های پایانی فیلم نشان از به کار گیری تمام نیرو و امکانات در ساخت است.یکی از صحنه ها حلزون به کمر برگشته ای است که نماد سرنوشت محمد می باشد که پدر برای او انتخاب کرده .هر دو هیچ راه چاره ای برای نجات خویش ندارند.و باز در این سینمای خالص با صدا و تصویر پیامی را منتقل می کند که هیچ زبانی قادر به بیان آن نیست .

 

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها