تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۴/۰۵ - ۰۳:۰۴ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 90444

پس از سال ها که اثر تازه ای از بهرام بیضایی منتشر نشده بود، مدتی پیش و در غیابش فیلمنامه ای از او با عنوان «سفر به شب» توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان به چاپ رسید. «سفر به شب» اثری است که بیضایی آن را سال ها پیش، در دهه شصت، نوشته بود و دقیق تر اینکه درواقع پیش نویس یا طرح آن را نوشته بود و چند سال پیش آن را دست گرفته و بازنویسی اش کرد تا آماده انتشار شود. به این ترتیب «سفر به شب» اثری تازه از بیضایی است چراکه او معمولا در آغاز ایده هایش را به شکل یک پیش نویس می نویسد و بعد آن پیش نویس را بازنویسی و نهایی می کند.
«سفر به شب» با عروسی ای در یک روستا آغاز می شود: «آبی آسمان با چند لکه ابر، آفتابی و درخشان، که در آن چند پرنده چرخ می زنند. تصویر پایین می آید و بر صحرا روستاییانی را نشان می دهد که در جشنِ عروسی سرگرمِ پایکوبی اند. روستا خود دورتر، در زمینه، بر دامنه است. میان حلقه یی از کسانی که کف زنان بر شور آهنگ و ساز می افزایند، چند تنی دامن کشان چرخ می زنند؛ نقل پاشان بر سرِ دست افشانی، چند بچه پای بازی شان را تقلید می کنند. ساززن ناگهان خندان از خستگی ولو می شود و صدای ساز می ماند. غرغر مهربان جمع. میان پای کوبان چند تن بی ساز ادامه می دهند؛ پیرزاغنی که پدربزرگ عروس باشد سروتن جنبان به ساززن نزدیک می شود و هنوز می کوشد وا ندهد». ویژگی های کلی نثر بیضایی در فیلمنامه «سفر به شب» هم دیده می شود. در ادامه بخشی از قسمت ابتدایی فیلمنامه را می خوانید:
«پیر زاغنی: هاه، دیدی از پا انداختم تان؟ راه بیا- هنوز حریفم!
ساززن: هه، شما الان رفتید آن وسط؛ ما سه روزه می زنیم!
داماد که نامش عیسا است، میان چهار ینگه خود که هرکدام لُنگی تابیده به دست دارند، هنوز خندان خندان و یک پایک پا در بازی جنگ و گریزند-
احدعمو: دم بده قوال!
حسنی برادر کوچک عروس سرش گیج می خورد-
حسنی: (ولو می شود) آخ، از نفس افتیدم!
پیرزاغنی: جوونارو باش!
پیرزاغنی همان طور که به بازی چرخ زنان پیش می رود مشتی نقل و پنج شاهی می پاشد سر نوه خود – حوری- که عروس است؛ حوری دارد یله می شود؛ بادزن به دست و خندان و گل انداخته و دم زنان از گرمای جنب وجوش و آفتاب. دوستانش درهم گویان و شلوغ، هنوز ننشسته کیل می کشند؛ و در پی ایشان چندین زن و مرد دیگر که گله گله بر گلیم ها نشسته یا ایستاده اند! پایکوبی با این نشانه عملا به آخر رسیده است. همه خندان و خوشند؛ بعضی پخش زمین می شوند و بعضی می دوند آبی به صورت بزنند یا می روند سراغ چای و شربت و آب خوردن. میان زنانی که از سطل ها جام آب به این و آن می دهند صفورا، مادر داماد رو بر می گرداند و ندا می دهد-
صفورا: هوی چشم نخوری حوری جان! اسفند دورش بگردانید، بلادور به حق پنج تن!
میان کسانی که سر پخت و پزند، زینت
– مادر عروس- سر برمی دارد و صدا توی سر می اندازد.
زینت جان: سلامتی داماد و همه دامادون!
کیل می کشند؛ زنان دیگر هم. مادربزرگ عروس که چپق می کشد و پیرزاخورشید صدایش می زنند، دعاکنان می خندد-
پیرزاخورشید: خداخواهی داماددار شدی مادر حوری یا پسردار؟
زینت جان: بزنید به تخته! سفیدبخت شن الهی؛ فرقش چیه؟
گروهی دختران جوان – در همدستی شیطنت باری- می دوند سوی عروس-
انیس جان: حوری جان قد راست کن یه نفس!
حوری: باردشواری تان شدم!…»
متن فیلمنامه «سفر به شب» پیش از آنکه ساخته شود به چاپ رسیده است. فیلمنامه برای ساختن فیلم نوشته می شود اما به هزارویک دلیل بیضایی اینک امکان ساخت فیلمی در ایران ندارد. البته پیش از این هم تعداد دیگری از فیلم نامه های او امکان ساختن پیدا نکرده بودند. بااین حال نثر بیضایی و دیگر ویژگی های آثار او باعث می شوند که خواندن فیلمنامه های او نیز با لذتی زیاد همراه باشد. بااین حال اگر روزی امکان ساخت «سفر به شب» فراهم شود می توان تمام آنچه را بیضایی در این اثر مدنظر داشته در پرده سینما دید.

 روزنامه شرق

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها